پینويسهاى فصل
۸
۱-
«کار نوآفريدهاى را بجاى نيست شدهاى مىنشاند» (مقالهای در باب
اقتصاد سياسى ملل، لندن، ۱۸۲۱،
ص۱۳).
۲-
سر و کار ما در اينجا با تعميرات ابزارهاى کار نيست. ماشينِ در دست
تعمير ديگر نه ابزار کار بلکه موضوع آنست. کار ديگر نه با آن بلکه بر
آن انجام ميگيرد، تا بدينوسيله ارزش استفادهاش مرمت شود. در محدوده
مورد نظر ما اين فرضِ کاملا مجازى است که کارى که صرف تعمير ابزارهاى
کار ميشود جزو کار لازم براى توليد اوليه آنها بحساب آيد. اما در متن
بالا سر و کار ما با ضعف و کهولتى است که دیگر هيچ طبيبى قادر به علاجش
نيست، کهولتى است که رفته رفته به مرگ ميانجامد. سر و کار ما با «آن
نوع فرسايشى است که نميتوان گاه به گاه مرمتش کرد. فرسايشى است که
بعنوان مثال چاقوئى را سرانجام به جائى ميرساند که چاقوساز دربارهاش
میگوید ديگر به تيغه عوض کردنش نميارزد». چنان که در خود متن در بالا
نشان داده شد يک ماشين در هر پروسه کار در کلیت خود شرکت ميکند اما
در پروسۀ همزمانِ ارزشآفرینی جزء به جزء وارد ميشود. حال ميتوان
دريافت که فراز زير چه آشفتهفکرى شگرفى را به نمايش ميگذارد! «آقاى
ريکاردو ميگويد بخشى از کار مهندس سازنده ماشين جوراببافى (در ارزش
مثلا يک جفت جوراب جایگزین است) معهذا کل کارى که هر جفت جوراب را
توليد کرده است…کل
کار مهندس را در بر میگیرد و نه فقط بخشى از آن را، زيرا يک ماشين
جورابهاى بسيار ميبافد، و هيچيک از آنها در غياب هيچ جزئى از ماشين
نميتواند بافته شود» (مشاهداتی در زمینه برخى مناقشات کلامى در
اقتصاد سياسى، علیالخصوص در باب ارزش، ص۵۴).
مولف این اثر، که خردمندنمای زیاده از خود متشکری است، در آشفتهفکرى
و لذا در جدلش با ریکاردو محق است، اما تنها تا آنجا که نه ريکاردو و
نه هيچ اقتصاددان ديگرى، قبل يا بعد از او، دو وجه کار را بدقت از هم
تفکيک نکرده، و لذا نقشى که هر يک از آنها در ايجاد ارزش دارد را از آن
هم کمتر مورد تجزيه و تحليل قرار داده است.
۳-
از اينجا ميتوان به بىپايگى و پيش پا افتادگى اين نظر ژان باتيست سه
پى برد که مدعى است توانسته ارزش اضافه ([در اشکال خاص آن، يعنى] بهره،
سود، اجاره) را از «خدمات مولد» ى که وسایل توليد (زمين، ابزار کار، مواد خام) در پروسه کار از
طريق ارزش استفادههایشان انجام ميدهند، استنتاج کند. جناب ويلهلم
روشر، که بندرت از فرصتى براى به مطبعه رساندن توجيهگريهاى
خيالپردازانه خود صرف نظر ميفرمایند، نمونه زير را ضبط کردهاند:
«ژ. ب . سه ( کليات، جلد ۱،
فصل۴)
کاملا به درست متذکر ميشود که ارزشی که يک کارخانه روغنکشى توليد
میکند، پس از کسر کليه مخارج، چيز جديدي است، چيزي است کاملا متفاوت
با کارى که خود کارخانه روغنکشى با آن بر پا شده
است» (ماخذ قبل، ص۸۲،
زيرنويس). کاملا صحيح است! روغنى که کارخانه روغنکشى توليد ميکند
الحق با کارى که صرف ساختن خود کارخانه شده تفاوت بسيار دارد! درکی که
جناب روشر از «ارزش» دارد یک ماده است، نظير همین «روغن»، زیرا
میگوید روغن علیرغم اینکه روغن معدنى [یا پترولیوم، نفت،] نیز در «
طبيعت» یافت میشود
-
هر چند به نظر ايشان «به مقادير نسبتا ناچیز»
-
داراى ارزش است. پیداست که جناب روشر وقتى ميگويند «او (طبيعت!) بندرت
ارزش مبادلهاى توليد ميکند»، همین را مد نظر دارند. «طبيعت» آقاى
روشر و ارزش مبادلههائى که توليد ميکند انسان را به ياد باکره شیرین
عقلی مياندازد که اذعان داشت بچه زائيده اما ميگفت «ولی آخر خيلى
کوچولو بود». «اندیشمند متیناندیشۀ» ('savant sérieux')
ما در همين باب چنين ادامه سخن ميدهند: «در مکتب ريکاردو رسم بر اینست
که سرمايه را بمنزله کار متراکم جزو مقوله کار ملحوظ دارند. اين عمل
ناشيانهاى (!) است، زيرا (!) مالک سرمايه (!) الحق (!) کارى بيش از
صِرف (!) ايجاد (؟) و ابقای (؟؟) همان (همان چه؟) انجام داده است، يعنى
همانا (؟!؟) پرهيز از لذت بردن از آن که حال در ازایش، بعنوان مثال
(!!!) بهره طلب میکند» (ماخذ مذکور، [ص
۸۲
-
ف.]). براستی که «مبتکرانه» است اين «روش آناتوميک-
فیزیولوژیک اقتصاد سياسى» که يک «مطالبه» ساده را تبدیل به منشأ ارزش
ميکند.
۴-
«از ميان تمامى ابزارهاى مورد استفاده در حرفه کشاورزى، کار انسان…ابزارى
است که کشاورز بيش از همه بايد براى جبران سرمايهاش بر آن تکيه کند.
آن دو ابزار ديگر…دام
و…گارى،
خيش، بيل و غیره، بدون صرف مقدارى از آن ابزار اول بکلی هيچاند»
(ادموند بِرک - Edmond Burke
- لندن، ۱۸۰۰،
ص۱۰).
۵-
در روزنامه تايمز، ۲۶
نوامبر ۱۸۶۲،
کارخانهدارى که کارخانه ریسندگیاش ۸۰۰
کارگر و بطور متوسط سالانه ۱۵۰
عدل پنبه هندى، يا ۱۳۰
عدل پنبه آمريکائى، مصرف دارد، با لحن سوزناکی از هزينههاى بالاسرىِ
کارخانهاش در مواقع تعطيل کار شکوه ميکند. تخمين خود او از اين
هزينهها ۶٫۰۰۰
پوند در سال است. در ميان آنها اقلامى وجود دارد که به موضوع بحث ما
مربوط نميشوند، مانند اجاره، عوارض شهردارى، مالياتهای مختلف، بيمه،
حقوق مدير، حسابدار، مهندس، و ديگران. اما [از آنچه به موضوع بحث ما
مربوط ميشود] يکى ۱۵۰
پوندى است که او بابت ذغالسنگى که گهگاه براى گرم کردن کارخانه و
بکار انداختن ماشين بخار مصرف ميشود منظور ميکند. هزينه ديگرى که
منظور ميکند مزد افرادى است که در مواقع غيرعادى استخدام ميشوند تا
با بکار انداختن ماشينآلات از خرابيهاى ناشى از عاطل ماندن آنها
جلوگيرى کنند. و بالاخره، ۱٫۲۰۰
پوند بابت استهلاک ماشينآلات منظور ميدارد، زيرا «هوا و ارکان طبيعىِ
فساد و تباهى عمليات خود را بدليل خوابيدن ماشين بخار متوقف
نميکنند». خود واضحا ميگويد که هزينه استهلاکش را بيش از مبلغ ناچیز
۱٫۲۰۰
پوند برآورد نميکند زيرا ماشينآلاتش فیالحال دیگر تقريبا مستهلک شده
و از کار افتادهاند.
۶-
«مصرف مولد: حالتى است که مصرف يک کالا بخشى از پروسه توليد را تشکيل
دهد…
در چنين مواردى ارزش بمصرف نميرسد» (نيومن، ماخذ قبل، ص۲۹۶).
۷-
در يک جزوه آمریکائی از نوع جزوات شرح مختصر، که شايد به چاپ بيستم
رسيده باشد، چنين آمده است: «مهم نيست سرمايه از نو در چه اشکالى ظاهر
مىشود». نويسنده آنگاه پس از ارائه فهرست مطولى از کليه اجزا و ادوات
ممکن توليد که ارزششان از نو در محصول ظاهر مىشود، به اين نتيجه
ميرسد: «انواع گوناگون خوراک، پوشاک و مسکنى که براى موجوديت و آسايش
بشر لازمند نيز تغيير ميکنند. اينها هر يک بموقع خود بمصرف ميرسند،
و ارزششان در قوّت جديدى که به جسم و روح بشر ميبخشند از نو ظاهر
ميشود، تا سرمايه نوئى را که دوباره در کار توليد مورد استفاده قرار
میگيرد تشکيل دهد» (ف. ويلاند، ماخذ قبل، ص۳۱،۳۲).
بدون آنکه به ديگر مضامين غريب اين عبارات بپردازيم، فقط توجه داشته
باشيم که آنچه از نو در قوت جديد ظاهر ميشود نه قيمت نان بلکه جوهر
خونساز آنست. اما، از سوى ديگر، آنچه در ارزش آن قوت از نو ظاهر
ميشود نه خود وسایل زندگی، بلکه ارزش آنهاست. مقدار ثابتی وسایل زندگی
به نصف قيمت هم همان مقدار عضله و استخوان، همان مقدار قوت، ايجاد
ميکند، اما قوتى به همان ارزش ایجاد نمیکند. اين خلط «ارزش» و «قوت»،
بهمراه مبهمگوئى رياکارانه نويسنده، در خدمت لاپوشانى تلاشى
-
تلاش ناگزير عبثى -
قرار دارد که بمنظور بيرون کشيدن توضيحى براى منشأ ارزش اضافه از دل
صرفا از نو ظاهر شدن ارزشهاى از پيش موجود بخرج میدهد.
۸-
«محصولاتِ همنوع در واقع توده واحد همگنی را تشکيل ميدهند، و قيمت
آنها بطور کلى و بدون در نظر گرفتن شرايط خاص تعيين ميشود» (لوترون،
ماخذ قبل، ص۸۹۳).
|