سرمايه، جلد ١بخش هفتم:
|
٢- جزء متغیر سرمایه با پیشرفت روند انباشت، و تراکم سرمایهای که با این یک همراه است، بطور نسبى نزول مىکند
بنا به قول خود اقتصاددانان آنچه موجب ترقى دستمزدها مىشود نه وسعت فعلى ثروت اجتماعى است و نه مقدار مطلق سرمایۀ تا کنون کسب شده، بلکه صرفا رشد انباشت سرمایه و میزان سرعت این رشد است (آدام اسمیت، کتاب اول، فصل ٨).1 ما تا اینجا تنها یک فاز خاص از این پروسه را بررسى کردهایم - فازی که در آن سرمایه افزایش مىیابد اما ترکیب فنى آن ثابت مىماند. واقعیت اینست که پروسه مزبور محتوائى فراتر از این فاز خاص دارد. انباشت سرمایه، پس از آنکه پایههای کلی نظام سرمایهداری بطور قطع تثبیت شد، در روند پیشرفت خود به نقطهای مىرسد که در آن رشد بارآوری کار اجتماعى تبدیل به نیرومندترین اهرم انباشت مىشود. آدام اسمیت مىگوید: «همان عاملى که موجب بالا رفتن مزد کار مىشود، یعنى افزایش سرمایه، قدرت تولیدی آنرا نیز افزایش مىدهد و از این طریق موجب مىشود که مقدار کمتری کار مقدار بیشتری محصول تولید کند».2 قطع نظر از شرایط طبیعى مانند حاصلخیزی خاک و غیره، و قطع نظر از مهارت تولیدکنندگان مستقل و جدا از هم - مهارتی که خود را نه بطور کمّی و در حجم محصولات آنان بلکه بطور کیفی و در درجه بالای مرغوبیت این محصولات نشان مىدهد - درجه بارآوری کار اجتماعى در مقدار نسبى وسایل تولیدی نمود مىیابد که کارگر طى مدت معین و با فشردگى کار معین تبدیل به محصول میکند. حجم وسایل تولیدی که کارگر با آن این عمل را انجام مىدهد با بالا رفتن بارآوری کار او افزایش مىیابد. اما این وسایل تولید در این زمینه دو نقش متفاوت دارند: افزایش برخى نتیجۀ افزایش بارآوری کار است، و افزایش برخى شرط آن. بعنوان مثال، نتیجۀ تقسیم کار در مانوفاکتور و نتیجۀ استفاده از ماشینآلات در صنعت بزرگ اینست که کارگر در مدت زمان واحد مقدار بیشتری مواد خام را بصورت محصول درمىآورد، و از این طریق مقدار بیشتری مواد خام و مواد کمکى وارد پروسه کار مىشود. این افزایش وسایل تولید نتیجۀ افزایش بارآوری کار است. در مقابل، مجموعه ماشینآلات، حیوانات بارکش، کودهای شیمیائى، لولهکشى فاضلاب و امثالهم شرط افزایش بارآوری کارند. وسایل تولیدی که در قالب ساختمانها، کورهها، وسایل حمل و نقل و غیره تجسم یافتهاند نیز همین حالت را دارند. اما رشد وسایل تولید نسبت به کاری که به خود جذب مىکنند، خواه بمنزله شرط و خواه بمنزله نتیجه، نمایانگر افزایش بارآوری کار است. حاصل آنکه، افزایش بارآوری کار نمود خود را در تنزل حجم قوه کار نسبت به حجم وسایل تولیدی که بوسیله آن بحرکت درمىآید، بعبارت دیگر در کاهش عامل ذهنى پروسه کار نسبت به عامل عینى آن، بازمىیابد. این تغییر ترکیب فنى سرمایه، این رشد حجم وسایل تولید در قیاس با حجم قوه کاری که به آنها جان مىبخشد، در ترکیب ارزشى سرمایه به این نحو بازتاب مىیابد که جزء ثابت سرمایه افزایش و جزء متغیر آن کاهش مىیابد. بعنوان مثال، در ابتدا ممکن است ۵٠ درصد سرمایهای صرف وسایل تولید و۵٠ درصد آن صرف قوه کار شده باشد. اما بعدها، با رشد بارآوری کار، شاید ۸۰ درصد آن صرف وسایل تولید شود و ٢٠ درصد صرف قوه کار، و الى آخر. این قانونِ رشد فزایندۀ بخش ثابت سرمایه در قیاس با بخش متغیر آن را، چنان که پیشتر نشان دادیم، تجزیه و تحلیل تطبیقى قیمت کالاها در هر قدم تایید مىکند؛ حال چه این تطبیق و مقایسه را میان دورانهای مختلف اقتصادی در کشوری واحد انجام دهیم و چه میان کشورهای مختلف در یک دوران اقتصادی واحد. [نتیجه چنین تجزیه و تحلیلى در هر دو حالت نشان خواهد داد که] اندازه نسبى آن جزء از قیمت کالا که نماینده ارزش وسایل تولید یا بخش ثابت سرمایه است با پیشرفت انباشت بیشتر و بیشتر مىشود، در حالیکه اندازه نسبى جزء دیگر قیمت که نماینده بخش متغیر سرمایه یا پولى است که به کارگر پرداخت مىشود با پیشرفت انباشت کمتر و کمتر مىشود. اما این تنزل در جزء متغیر سرمایه در مقایسه با جزء ثابت آن، بعبارت دیگر این تغییر در ترکیب ارزشى سرمایه، یک شاخص صرفا تخمینى از تغییرات حاصل در ترکیب مادی آن بدست میدهد. ترکیب ارزشى سرمایهای که امروزه در ریسندگى بکار گرفته مىشود ۵/۸۷ درصد سرمایه ثابت و ۵/۱۲ درصد سرمایه متغیر است، حال آنکه در آغاز قرن هیجدهم ۵۰ درصد ثابت و ۵۰ درصد متغیر بود.3 اما، در مقابل، حجم مواد خام، ابزار کار و غیرهای که مقدار معینى کار ریسندگى امروزه بمصرف مولد مىرساند چندین صد برابر این مقدار در آغاز قرن هیجدهم است. دلیل آن ساده است: با افزایش بارآوری کار مقدار وسایل تولیدی که این کار بمصرف مىرساند افزایشمىیابد، اما ارزش این وسایل نسبت به مقدار مادیشان نزول مىکند، بعبارت دیگر ارزششان افزایش مىیابد ولى نه به همان نسبت که بر مقدار مادیشان افزوده مىشود. لذا افزایش اختلاف میان سرمایه ثابت و سرمایه متغیر بسیار کمتر است از افزایش اختلاف میان حجم وسایل تولیدی که سرمایه ثابت به آن تبدیل مىشود و حجم قوه کاری که سرمایه متغیر به آن تبدیل مىشود. اختلاف اول همراه با اختلاف دوم افزایش مىیابد، اما به درجه کمتری. بنابراین، با پیشرفت روند انباشت از مقدار نسبى بخش متغیر سرمایه کاسته مىشود. اما این بهیچوجه بمعنای آن نیست که امکان افزایش مقدار مطلق آن نیز به این ترتیب منتفى مىگردد. فرض کنیم مقداری سرمایه با ارزشی معین در ابتدا به ۵۰ درصد سرمایه ثابت و ۵۰ درصد سرمایه متغیر، و در مراحل بعد به ۸۰ درصد ثابت و ۲۰ درصد متغیر تقسیم شود. اگر در این خلال سرمایه اولیه، که فرض کنیم معادل ۶٫۰۰۰ پوند بوده، به ۱۸٫۰۰۰ پوند افزایش یافته باشد، جزء متغیر آن نیز باندازه ۲۰ درصد، یعنى از ۳٫۰۰۰ پوند به ۳٫۶۰۰ پوند، افزایش یافته است. اما در حالیکه قبلا ۲۰ درصد افزایش سرمایه لازم بود تا تقاضا برای کار را۲۰ درصد افزایش دهد، اکنون سرمایه اولیه باید ۳ برابر شود تا همان ۲۰ درصد افزایش تقاضا برای کار را تامین کند. در بخش چهارم نشان دادیم که چگونه رشد قدرت تولیدی اجتماعى کار مسبوق به وجود همکاری در مقیاس بزرگ است. بعبارت دیگر نشان دادیم که چگونه این سابقه باید موجود باشد تا تقسیم و ترکیب کار بتواند سازمان داده شود؛ تا صرفهجوئى در مصرف وسایل تولید از طریق تمرکز تولید در مقیاس بسیار گسترده امکانپذیر گردد؛ تا آلات کاری مانند ماشین و امثال آن، که ماهیتا تنها بطور جمعى و مشترک قابل استفادهاند، بوجود آیند؛ تا نیروهای غولآسای طبیعى مهار شوند و در خدمت تولید قرار گیرند؛ تا پروسه تولید در واقع تبدیل به پروسۀ بکارگیری فنى دانش علمى شود. آنجا که تولید کالائى زیربنای تولید را تشکیل میدهد، یعنى آنجا که وسایل تولید در تملک خصوصى افراد قرار دارد و لذا صنعتگر دستکار یا بطور مجزا و مستقل از دیگران کالا تولید مىکند و یا قوه کارش را بمنزله کالا مىفروشد زیرا فاقد وسایل لازم برای تولید مستقل است - در چنین شرایطى، سابقۀ لازم فوق، یعنی همکاری در مقیاس بزرگ، تنها از طریق افزایش تک سرمایهها، بعبارت دیگر به نسبتى که وسایل اجتماعى تولید و زندگی به تملک خصوصى سرمایهداران درمیآیند، قابل تحقق است. بر پایه تولید کالائى، تولید در مقیاس بزرگ تنها بشکل تولید کاپیتالیستى میسر است. بنابراین انباشته شدن مقداری سرمایه در دست تعدادی افراد تولیدکنندۀ کالا پیششرط ضروری پیدایش شیوه تولید مشخصا کاپیتالیستى است. بهمین دلیل نیز ما در بررسى سیر گذار از صنعت پیشهوری به صنعت کاپیتالیستى باید وجود این پیششرط را مفروض مىگرفتیم. این انباشت را مىتوان انباشت اولیه4 خواند به این معنا که پایه تاریخى شیوه تولید مشخصا کاپیتالیستى را تشکیل میدهد، و نه نتیجه تاریخی آنرا. اینکه خود این پایه از کجا آمده مسالهای است که فعلا نیازی به بررسیاش نداریم؛ همین قدر که مىدانیم نقطه آغاز را تشکیل مىدهد کافی است. اما همه روشهای ارتقای قدرت تولیدی اجتماعى کار که بر این پایه تکوین مىیابند در عین حال روشهائى برای تولید ارزش اضافه یا محصول اضافۀ بیشترند، که بنوبه خود عنصر اولیه انباشت را تشکیل میدهد. لذا این روشها در عین حال روشهائى برای تولید سرمایه بوسیله سرمایه، یا بعبارت دیگر روشهائی برای انباشت شتابگیرندۀ سرمایهاند. بازتبدیل مستمر ارزش اضافه به سرمایه حال خود را به این صورت نشان میدهد که بزرگی سرمایهای که وارد پروسه تولید میشود مدام افزایش مییابد. و این بنوبه خود پایه تولید در مقیاس فزاینده، پایه روشهای ارتقای بارآوری کار که با این تولید همراهند، و پایه تولید شتابگیرندۀ ارزش اضافه قرار میگیرد. بنابراین، اگر درجه معینى از انباشت سرمایه پیششرط ضروری تکوین شیوه تولید مشخصا کاپیتالیستى است، این شیوۀ تولید نیز بنوبه خود، و متقابلا، موجب انباشت شتابگیرندۀ سرمایه مىشود. بدین ترتیب با انباشت سرمایه شیوه تولید مشخصا کاپیتالیستى توسعه مىیابد، و با توسعه شیوه تولید مشخصا کاپیتالیستى انباشت سرمایه. این دو عامل اقتصادی با تاثیر متقابل تشدیدکنندهای که بر یکدیگر مىگذارند موجب تغییر ترکیب فنى سرمایه مىشوند، بگونهای که جزء متغیر آن در مقایسه با جزء ثابتش مدام کوچکتر و کوچکتر مىشود. هر سرمایهای عبارتست از تراکم مقداری، کم یا بیش، از وسایل تولید در دست یک سرمایهدار بعلاوۀ، و متناسب با آن، فرمانروائی بر لشکری، کوچک یا بزرگ، از کارگران. هر انباشت سرمایه وسیلهای مىشود برای انباشت جدید بعد از خود. افزایش انباشت موجب تراکم هر چه بیشتر حجم ثروتى که بصورت سرمایه کار میکند در دست تک سرمایهداران مىشود، و به این وسیله پایه تولید در مقیاس کلان را گسترش و روشهای مشخصا کاپیتالیستى تولید را تکامل میبخشد. رشد سرمایه اجتماعى از طریق رشد تک سرمایههای متعدد صورت میپذیرد. تک سرمایهها، و بهمراه آنها تراکم وسایل تولید، با فرض ثابت بودن سایر عوامل، به نسبت سهم این سرمایهها در کل سرمایه اجتماعى رشد مىکنند. در همان حال جویبارهائى از سرمایههای اصلى اولیه جدا مىشوند و بمنزله سرمایه جدید و مستقل بکار مىافتند. گذشته از سایر عوامل، عامل تقسیم دارائى در خانوادههای سرمایهدار نقش بزرگى در زمینه اخیر ایفا مىکند. لذا با رشد انباشت سرمایه تعداد تک سرمایهداران [یا افراد سرمایهدار] نیز کم یا بیش افزایش مىیابد. این نوع تراکم سرمایه، که خود زائیده مستقیم انباشت یا در واقع عین آنست، دو وصف مشخصه دارد. اول آنکه، با فرض ثابت بودن سایر عوامل، حد و حدود تراکم فزایندۀ وسایل تولید در دست افراد سرمایهدار بستگی به درجه افزایش ثروت اجتماعى دارد. و دوم آنکه، هر بخش از سرمایه اجتماعى که مقیم هر حوزه خاص تولید است میان سرمایهداران متعدد که بصورت تولیدکنندگان مستقل و رقیب در مقابل هم صفآرائی کردهاند تقسیم شده است. بنابراین نه تنها انباشت سرمایه و تراکم همراه آن در نقاط متعدد پراکنده است، بلکه تشکیل سرمایههای جدید و تقسیم و بازتقسیم سرمایههای قدیم مانعی در راه رشد هر سرمایۀ در حال کار ایجاد میکند. بدین ترتیب انباشت خود را از یک سو بصورت افزایش تراکم وسایل تولید و افزایش فرمانروائى بر کار نشان مىدهد، و از سوی دیگر بصورت نیروی دافعهای که تک سرمایههای متعدد بر یکدیگر وارد میکنند. این پاره پاره شدن و بصورت تک سرمایههای متعدد درآمدن کل سرمایه اجتماعى، یا نیروی دافعهای که اجزای سرمایه اجتماعى بر یکدیگر وارد میکنند، با نیروی جذب شدن آنها به یکدیگر مقابل مىشود. اما این جذب یکدیگر شدن سرمایهها دیگر نه بمعنای تراکم سادۀ وسایل تولید و فرمانروائى بر کار، که همان انباشت است، بلکه بمعنای تراکم سرمایههای پیشتر تشکیل شدۀ در حال کار، از میان رفتن استقلال فردی آنها، خلع ید سرمایهدار از سرمایهدار، و تبدیل شدن سرمایههای کوچک متعدد به معدودی سرمایههای بزرگ است. تفاوت این پروسه با پروسه قبل در اینست که این پروسه متضمن صرفا تغییر توزیع سرمایه اجتماعى موجود و در حال کار است. و بنابراین وسعت میدان تاثیرش را رشد مطلق ثروت اجتماعى، بعبارت دیگر حدود مطلق انباشت، تعیین نمىکند. در این پروسه سرمایه در یک جا و در دست یک فرد توده عظیمى مىشود به این علت که در جای دیگر افراد بسیاری آنرا از دست دادهاند. و این یعنی تمرکز5 سرمایه بمفهوم دقیق کلمه، در مقابل انباشت و تراکم. شرح و بسط قوانین این تمرکز یا جذب یکدیگر شدن سرمایهها در این مختصر نمىگنجد. لذا باید به اشارات کوتاهی به چند واقعیت مسجل بسنده کنیم. سلاحى که در نبرد رقابت بکار مىرود ارزانتر تمام کردن کالاهاست. و این، با فرض ثابت بودن سایر شرایط، بستگى به بارآوری کار، و این نیز بنوبه خود بستگى به مقیاس تولید دارد. بدین ترتیب سرمایههای بزرگتر سرمایههای کوچکتر را در نبرد رقابت شکست مىدهند. بعلاوه، بخاطر داریم که با توسعه شیوه تولید کاپیتالیستی حداقل مقدار سرمایۀ لازم برای آنکه بتوان کسب [تولیدی] یی را تحت شرایط متعارف آن [رشته] آغاز کرد و به پیش برد افزایش مىیابد. از این رو سرمایههای کوچکتر به حوزههائى از تولید هجوم مىبرند که یا هنوز تحت کنترل صنعت بزرگ درنیامده و یا بطور پراکنده و ناکامل درآمدهاند. در اینجا نبرد رقابت به نسبت مستقیم تعداد و به نسبت معکوس مقدار سرمایههای رقیب شدت مىگیرد، و همواره به نابودی تعداد کثیری از سرمایهداران کوچک ختم مىشود که سرمایههایشان یا بدست رقبای پیروز مىافتند و یا بکلى دود مىشوند و بهوا مىروند. علاوه بر این، با توسعه تولید کاپیتالیستى نیروی کاملا جدیدی پا به عرصه وجود مىگذارد، و آن نظام اعتباری است. این نظام 6 در مراحل اولیه خود مانند آب زیر کاه و بعنوان مددرسان خاضع انباشت به درون مىخزد، و منابع پولى بزرگ و کوچک پراکنده در سطح اجتماع را با کشیدن سرنخهاى نامرئی در دست افراد یا شرکای سرمایهدار گرد مىآورد. اما خود بزودی مبدل به سلاح جدید مهیبى در نبرد رقابت مىشود، و سرانجام بصورت یک مکانیزم غولآسای اجتماعى در خدمت پروسه تمرکز سرمایهها قرار میگیرد. به تناسب رشد تولید کاپیتالیستى و انباشت، دو اهرم نیرومند تمرکز یعنى رقابت و نظام اعتباری نیز رشد مىکنند. پیشرفت انباشت در عین حال موجب افزایش مواد و مصالح لازم برای تمرکز، یعنی تک سرمایهها، مىشود؛ ضمن آنکه گسترش تولید کاپیتالیستى از یک سو موجد نیازهای اجتماعی به پروژههای عظیم صنعتى میشود، و از سوی دیگر امکانات فنى لازم برای تحقق این پروژهها که مستلزم تمرکز قبلى سرمایه است را فراهم میآورد. بدین ترتیب امروز هم نیروى جاذبه موجود میان تک سرمایهها و هم گرایش به تمرکز سرمایه، هر دو قدرتمندتر از هر زمانى در گذشتهاند. اما اگر وسعت دامنه و انرژی نسبی روند تمرکز تا حدودی بستگی به مقدار ثروت کاپیتالیستى و مکانیزم برتر اقتصادی که جامعه به آن دست یافته است دارد، پیشرفت تمرکز بهیچوجه بستگى به رشد مثبت [یا مطلق] مقدار سرمایه اجتماعى ندارد. و این وجه تمایز تمرکز از تراکم است، که در واقع چیزی جز نام دیگری برای بازتولید در مقیاس فزاینده نیست. تمرکز مىتواند نتیجه تغییری صرفا در نحوه توزیع سرمایههای فى الحال موجود، یعنی نتیجه تغییری کمى در گروهبندی اجزای تشکیلدهندۀ سرمایه کل اجتماعى باشد. سرمایه مىتواند در یک نقطه و در دست یک فرد مبدل به توده بغایت عظیمی شود زیرا در نقاط دیگر از دست افراد بسیاری بیرون کشیده شده است. در یک شاخه معین صنعت حد اعلای تمرکز زمانى حاصل مىشود که تمامی تک سرمایههای بکار افتاده در آن شاخه در هم ادغام شوند و بصورت یک سرمایه واحد درآیند.۱۰ و در یک جامعه معین این حد اعلا زمانى حاصل مىشود که کل سرمایه اجتماعى مبدل به یک سرمایه واحد در دست یک فرد یا یک شرکت سرمایهدار شود. تمرکز از این جهت که به سرمایهداران صنعتی امکان مىدهد مقیاس عملیات خود را گسترش دهند مکمل کار انباشت است. گسترش مقیاس عملیات تولیدی خواه پیامد انباشت باشد و خواه پیامد تمرکز، و تمرکز خواه به شیوه خشن الحاق صورت گیرد (یعنى حالتى که در آن برخى از سرمایهها چنان تفوقی بر دیگران مىیابند که مبدل به مراکز فوقالعاده نیرومند جاذبه مىشوند و لذا پیوندهای درونی تک سرمایهها را از هم مىدرند و سپس پارههای آنها را جداگانه بخود جذب میکنند) و خواه از طریق ادغام و یکى شدن تعدادی سرمایۀ تشکیل شده یا در شرف تشکیل با استفاده از شیوه نرمتر و ملایمتر تشکیل شرکتهای سهامى عام، تغییری در اثر اقتصادی آن گسترش نمىدهد. بزرگتر و بزرگتر شدن موسسات صنعتى در همه جا نقطه شروع [و شالودهای برای] سازماندهى جامعتر کار جمعى عده کثیری از انسانها، و همچنین رشد گستردهتر نیروهای محرکه مادی این موسسات قرار میگیرد. بعبارت دیگر بزرگتر و بزرگتر شدن موسسات صنعتى نقطه شروع روندی قرار مىگیرد که طى آن پروسههای تولیدی که در انزوا و بشیوههای سنتى انجام میگیرند هر چه بیشتر تبدیل به پروسههای ادغام شدۀ اجتماعى میشوند که علم ناظم و ناظر بر انجام آنهاست. اما روشن است که انباشت، یعنى افزایش تدریجى سرمایه از طریق بازتولیدی که شکل سیر حرکتش از دایرهای به مارپیچی ارتقا یافته، در مقایسه با تمرکز، که تنها مستلزم تغییر کمّى گروهبندی اجزای متشکله سرمایه اجتماعى است، پیشرفت بسیار کندتری دارد. اگر دنیا مجبور بود منتظر بماند تا پیشرفت روند انباشت سرمایه لازم برای احداث راهآهن را در دست چند فرد سرمایهدار گرد آورد بشریت هنوز بدون راهآهن بود. اما تمرکز این کار را در یک چشم بر هم زدن و از طریق شرکتهای سهامى عام به انجام رساند. تمرکز در عین آنکه به این صورت اثرات انباشت را تشدید مىکند و به آنها شتاب مىبخشد، انقلابات فنى را نیز که موجب تغییر ترکیب فنى سرمایه بنفع بخش ثابت و بضرر بخش متغیر آن مى شوند سرعت و گسترش مىبخشد. تودههای سرمایه که روند تمرکز آنها را یک شبه بهم جوش داده است خود را درست مانند سایر سرمایهها، گیریم سریعتر، بازتولید میکنند و افزایش مىدهند، و بدینسان مبدل به اهرمهای جدید و نیرومند انباشت اجتماعى مىشوند. به همین دلیل است که ما - امروزه - در صحبت از پیشرفت انباشت اجتماعى، اثرات تمرکز را نیز تلویحا جزو آن بحساب میآوریم. سرمایههای افزودهای که در روند عادی انباشت شکل مىگیرند (رجوع کنید به فصل ۲۴، بند ۱) پیش از هر چیز ابزاری برای استثمار اختراعات و اکتشافات، و پیشرفتهای صنعتى بطور کلىاند. اما سرمایه قدیمى نیز بموقع خود به نقطهای مىرسد که باید بطور همه جانبه نوسازی شود. پس در این نقطه گوئى پوست مىاندازد و مانند سایر سرمایهها در هیئتى که آخرین پیشرفتهای تکنولوژیک را در خود جمع دارد تولدی دیگر مىیابد. و این بار، در این هیئت جدید، به مقدار کمتری کار برای بحرکت درآوردن مقدار بیشتری ماشینآلات و مواد خام نیاز دارد. واضح است که هر چه سرمایههائى که این پروسه نوسازی را از سر مىگذرانند بر اثر روند تمرکز بیشتر بهم جوش خورده باشند، میزان کاهش مطلق تقاضا برای قوه کار که نتیجه ضروری آن پروسه است بالاتر خواهد بود. حاصل آنکه، از یک سو، سرمایه افزوده جدیدی که در روند انباشت شکل مىگیرد به نسبت مقدارش مدام تعداد کمتر و کمتری کارگر جذب مىکند. و از سوی دیگر، سرمایه قدیم که دوره به دوره با ترکیب تازهای بازتولید مىشود کارگران شاغل قدیمیِ پیوسته بیشتر و بیشتری را از خود دفع میکند. 1 آدام اسمیت در اینجا مىگوید: «آنچه موجب بالا رفتن مزد کارگر مىشود نه مقدار ثروت ملى بلکه افزایش مستمر آنست. بنابراین بالاترین دستمزدها نه در ثروتمندترین کشورها بلکه در کشورهائى که سریعترین پیشرفت را دارند و بسرعت در حال ثروتمند شدن هستند پرداخت مىشود. انگلستان در حال حاضر مسلما بسیار ثروتمندتر از هر جای آمریکای شمالى است، اما مزد کارگر در آمریکای شمالى از هر نقطۀ انگلستان بالاتر است … آمریکای شمالى با آنکه هنوز به ثروتمندی انگلستان نیست اما سریعتر از آن به پیش مىرود و بر ثروت خود مىافزاید» (ثروت ملل، کتاب ۱، فصل ۸). 2 ثروت ملل، کتاب اول، فصل ٨ (ص۱۴۲ جلد ۱ در نشر۱۸۱۴) - ف. 3 این نسبتها جنبه اطلاعاتى- تاریخى ندارد و صرفا مثالهای عددی برای تفهیم مطلب است - ف. 4 ursprüngliche Akkumulation = primitive accumulation - انباشت اولیه؛ انباشت بدْوی؛ انباشت آغازین. 5 Zentralisation = centralization - تمرکز (مرکزیت یافتن) 6 (زیرنویس فاکس: از عبارت «این نظام …» تا پاراگرافى که به عبارت «که نتیجه ضروری آن پروسه است بالاتر خواهد بود» در ص٧٠٣ ختم میشود را انگلس بر اساس ترجمه فرانسۀ سال ١٨٧٢که مارکس در آن تغییراتی داده بود در نشر چهارم آلمانى بجای فراز زیر که در سه نشر اول آلمانى آمده وارد کرده است.) «این نظام نه تنها سلاح جدید و نیرومندی در نبرد رقابت است، بلکه از طریق سرنخهائى ناپیدا ذخائر پولى را که در اندازههای بزرگ و کوچک در سطح جامعه پراکنده مىباشد در دست افراد یا شرکای سرمایهدار گرد مىآورد. این نظام در واقع ماشین خاص تمرکز بخشیدن به سرمایهها است. تمرکز سرمایهها، یا پروسه جذب شدن آنها به یکدیگر، به نسبتى که شیوه مشخصا کاپیتالیستى تولید پابپای انباشت سرمایه توسعه مىیابد فشردهتر مىگردد، و بنوبه خود مبدل به یکى از نیرومندترین اهرمها در جهت این توسعه مىشود. [با این اهرم،] تبدیل شدن پروسههای جدا از همِ تولید به پروسههای ادغام شدۀ اجتماعى، پروسههائى که در مقیاس کلان انجام مىگیرند، کوتاهتر و سریعتر میگردد. تودههای فزاینده و منفرد سرمایه پایه مادی انقلابى بیوقفه در خود شیوه تولیدی را فراهم مىآورند. شیوه تولید کاپیتالیستی مدام شاخههائى از صنعت را که هنوز تماما، یعنى تا کنون جز بطور پراکنده و صوری، تحت فرمان درنیاورده است، تحت سلطه خود درمیآورد. در عین حال صنعت بر خاک این شیوه تولیدی مدام شاخههای جدیدی مىدواند که بدون این خاک امکان رشد نمىیافتند. و بالاخره، در شاخههائى از صنعت که دیگر قطعا بر زیربنای کاپیتالیستى استوار شدهاند، بارآوری کار همانند گل در شرایط گلخانهای ناگزیر مىشکفد. در تمامى این حالات تعداد کارگران نسبت به مقدار وسایل تولیدی که بدست آنها بصورت محصول درمىآید افت مىکند. بخش هر چه فزایندهتری از سرمایه تبدیل به وسایل تولید و بخش هر چه کاهندهتری از آن تبدیل به قوه کار مىشود. با گستردهتر، متراکمتر و از لحاظ فنى کارآتر شدن وسائل تولید، از ضریب اشتغالآفرینى این وسایل هر چه بیشتر کاسته مىشود. کارآئى خیش مکانیزه که با قوه بخار کار میکند بعنوان یک وسیله تولید با کارآئى خیش معمولى قابل مقایسه نیست. اما مقدار ارزشی که بصورت سرمایه صرف آن مىشود بطور نسبى، یعنى نسبت به وقتی که همین سرمایه صرف خیش معمولى مىشد، وسیله بمراتب کوچکتری برای ایجاد اشتغال است. در ابتدا آنچه امکان گسترش شرایط عینى پروسه تولید و تحول فنى این شرایط را فراهم میآورد صرفا افزوده شدن سرمایه جدید به سرمایه قدیم است. اما طولى نمىکشد که این تغییرات ترکیب سرمایه، و تحولات فنى، کمابیش دامنگیر کل سرمایه قدیم نیز که به انتهای دوره بازتولیدش رسیده و بنابراین باید جای خود را به سرمایه جدید بسپارد مىشود. این دگردیسى سرمایه قدیم تا حدودی مستقل از رشد مطلق سرمایه اجتماعى است؛ همانطور که نحوه تمرکزیابیاش مستقل از آنست. اما این تمرکزیابى - که صرفا موجب تغییر توزیع سرمایه اجتماعى موجود مىشود و تعدادی از سرمایههای قدیم را ذوب و تبدیل به یک سرمایه واحد مىکند - بنوبه خود در دگردیسى سرمایه قدیم نقشی موثر و قوی ایفا مىکند». |