سرمايه، جلد ١بخش هفتم:
|
و - ایرلنددر خاتمه این بخش لازم است لحظهای هم رو بسوی ایرلند کنیم. برای این منظور اجازه بدهید نخست مروری بر واقعیات [یا فاکتهای] مربوط به آن داشته باشیم. جمعیت ایرلند تا سال ١٨۴١ به ۸٫۲۲۲٫۶۶۴ نفر رسیده بود. این تعداد در سال ۱۸۵۱ به ۶٫۶۲۳٫۹۸۵ نفر، در سال ۱۸۶۱ به ۵٫۸۵۰٫۳۰۹ نفر و در سال ۱۸۶۶ به ۵ و نیم میلیون نفر، یعنى به سطح سال ۱۸۰۱ نزول کرد. کاهش جمعیت با قحطى سال ۱۸۴۶ آغاز شد. بعبارت دیگر ایرلند طى مدتى کمتر از بیست سال بیش از نفوس خود را از دست داده است.۱۱۷ از مه ۱۸۵۱ تا ژوئیه ۱۸۶۵ تعداد ۱٫۵۹۱٫۴۸٧ نفر مهاجرت کردند. از ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ تعداد مهاجرین به بیش از نیم میلیون نفر رسید. در فاصله سالهای ۶۱-۱۸۵۱ از تعداد خانههای مسکون ۵۲٫۹۹۰ باب کاسته شد. در همین فاصله به مزارعِ بین ۶ تا ۱۲ هکتار ۶۱٫۰۰۰ باب و به مزارع بزرگتر از ۱۲ هکتار ۱۰۹٫۰۰۰ باب افزوده، در حالیکه از تعداد کل مزارع ۱۲۰٫۰۰۰ باب کاسته شد. بدین ترتیب علت این کاهش صرفا از میان رفتن مزارع کوچکتر از ۶ هکتار، و بعبارت دیگر تمرکز [یا ادغام و تبدیل آنها به مزارع بزرگتر] بوده است. کاهش جمعیت طبعا با کاهش حجم محصولات همراه بود. برای منظور مورد نظر ما کافی است سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ یعنى پنج سالى را در نظر بگیریم که طى آن متجاوز از نیم میلیون نفر مهاجرت کردند و تعداد جمعیت بطور مطلق بیش از ثلث میلیون کاهش یافت. جدول الف: تعداد دام
از جدول الف این نتایج بدست مىآید: کاهش مطلق تعداد اسب ٧۲٫۳۵۸ راس؛ کاهش مطلق تعداد گاو ۱۱۶٫۶۲۶ راس؛ افزایش مطلق تعداد گوسفند ۱۴۶٫۶۰۸ راس؛ افزایش مطلق تعداد خوک ۲۸٫۸۱۹ راس.۱۱۸ اکنون بپردازیم به محصولات کشاورزی بمعنای اخص که مایحتاج انسان و دام هر دو را بدست میدهد. در جدولی که بدنبال میآید ما افزایش و کاهش محصول هر سال را در مقایسه با سال بلاواسطه پیش از آن جداگانه محاسبه کردهایم. در این جدول «غلات و حبوبات» شامل گندم، جو سیاه، جو، چاودار، لوبیا و نخود، و «صیفىجات» شامل سیب زمینى، شلغم، ترب، چغندر، کلم، هویج، زردک دشتى، کرسنه1 و غیره است (رجوع کنید به جدول ب، ص۷۶۳). در سال ۱۸۶۵، ۵۱٫۵۸۶ هکتار به اراضی جزو مقولۀ «علفزار» افزوده شده، که دلیل اصلى آن کاهش ۴۱٫۰۹۴ هکتار از اراضی جزو مقوله «بایر و باتلاقى» بوده است. از مقایسه سال ۱۸۶۵ با ۱۸۶۴ معلوم مىشود که محصول غلات و حبوبات ۳٫۱۳۳ تن کاهش یافته، که از این مقدار ۶۲۲ تن آن گندم، ۲٫۰۴۰ تن آن جو سیاه، ۳۸۰ تن آن جو و غیره بوده است. محصول سیبزمینى ۴۵۳٫۵۴۰ تن کاهش یافته، هر چند که سطح زمین زیر کشت آن در سال ۱۸۶۵ افزایش یافته است (رجوع کنید به جدول ج، ص۷۶۴). حال پس از تغییرات حاصل در جمعیت و محصولات کشاورزی ایرلند، تغییرات حاصل در کیسه پول زمینداران، مزرعهداران بزرگ و سرمایهداران صنعتى این کشور را بررسى کنیم. این تغییرات در کاهش و افزایش مقدار مالیات بر درآمد منعکس است (رجوع کنید به جدول د) . برای درک درست جدول د [در ص۷۶۵] باید بیاد داشت که در این جدول گروه د (گروه سود بجز سود مزرعهداران) سودِ باصطلاح «صاحبان حِرف» یعنى درآمد وکلا، اطبا و امثالهم را نیز در بر مىگیرد؛ و گروه ج و گروه ه ، که جزئیات آنها بدست داده نشده، درآمد مستخدمین دولت، افسران، مستمریبگیران، طلبکاران دولت و امثال آن را شامل مىشود. بنا بر آنچه ذیل گروه د [D] آمده2 است، از سال ١٨۵۳ تا ١٨۶۴ درآمدها در ایرلند سالانه بطور متوسط تنها ۹۳/۰ درصد افزایش داشته، در حالیکه این رقم طى همین دوره برای بریتانیا ۵٨/۴ درصد بوده است. جدول ه در صفحه ۷۶۶ چگونگى توزیع سود (به استثنای سود مزرعهداران) را برای سالهای ۱٨۶۴ و ۱٨۶۵ نشان مىدهد. اگر انگلستان، بعنوان یک کشور ممتاز صنعتى و دارای تولید کاپیتالیستى کاملا توسعه یافته، قرار بود جراحت فرار جمعیت را در ابعادی که ایرلند متحمل شده است متحمل شود، از پا درمىآمد. اما ایرلند در حال حاضر چیزی جز یکی از مناطق زراعى انگلستان نیست؛ گیریم با یک فاصله عریض دریائی از کشوری که برایش غله، پشم، دام، و پرسنل صنعتى و نظامى تولید مىکند جدا مىشود. با خالى شدن کشور از سکنه، سطح زیر کشت بمقدار زیادی کاهش یافته، از حاصلخیزی زمین بشدت کاسته شده،۱۲۲ و علیرغم مساحت بیشتر زمینى که به دامداری اختصاص یافته برخى رشتههای آن بطور مطلق تنزل کرده و برخى دیگر پیشرفت بسیار اندکى داشته که ارزش ذکر ندارد و روند آن با پسرفتهای مقطعى مداوم همراه بوده است. با اینهمه بموازات کاهش جمعیت اجاره زمین و سود مزرعهداران افزایش یافته، هر چند که افزایش اولى ثبات و استمرار دومى را نداشته است. دلیل آن را بسادگى میتوان دریافت. از یک سو با ادغام املاک کوچک و تبدیل زمینهای زراعى به چراگاه، بخش بزرگتری از مقدار کل محصول بصورت محصول اضافه درآمده است. محصول اضافه افزایش یافته در حالیکه کل محصول، که محصول اضافه صرفا کسری از آنست، کاهش یافته. از سوی دیگر، ترقى قیمت گوشت، پشم و غیره در بازار انگلستان طى بیست سال گذشته، و بخصوص ده سال اخیر، موجب شده است که ارزش پولى این محصول اضافه حتی سریعتر از کمیت مادی آن رشد کند.
جدول ب: کاهش یا افزایش سطح زیر کشت محصولات مورد نیاز انسان و دام (به هکتار)
جدول ج: افزایش یا کاهش سطح زیر کشت. مقدار محصول در هر هکتار، و کل محصول در سال ۱۸۶۵ ۱۱۹
۱۱۹- ارقام این جدول از اطلاعات مندرج در آمار کشاورزی، ایرلند. خلاصه کلی، دوبلین، برای سالهای ١٨۶٠ و پس از آن، و آمار کشاورزی؛ ایرلند. جداول حاوی تخمین محصول متوسط...الخ، دوبلین، ١٨۶۶، گردآوری شده است. اینها آمارهای رسمى است که همه ساله بمنظور ارائه به پارلمان تهیه مىشود. بنا بر آمار رسمى ارائه شده برای سال ١٨٧٢، در این سال سطح زیر کشت در مقایسه با سال ١٨٧١ کلا ۵۴٫۶٠٠ هکتار کاهش، اما سطح زیر کشت صیفىجات، شلغم، ترب و غیره افزایش یافت. سطح زیر کشت محصولات زیر کاهش یافت: گندم ۶٫۴٧۵ هکتار؛ جو سیاه ۵٫۶۶۵ هکتار؛ چاودار ١٫۶١٨ هکتار؛ سیب زمینى ٢۶٫٩۶۵ هکتار؛ کتان ١۴٫٠٣٠ هکتار؛ علوفه، شبدر، کرسنه و منداب ١٢٫١۴٠ هکتار. چنان که از ارقام زیر مشاهده مىشود سطح زیر کشت گندم طى پنج سال گذشته مرتبا رو به نزول رفته است؛ به این صورت: در ١٨۶٨: ١١۵٫٣٣٨ هکتار؛ در ١٨۶٩: ١١٣٫٣١۴ هکتار؛ در ١٨٧٠: ١٠۴٫٨١۵ هکتار؛ در ١٨٧١: ٩٨٫٧۴۵ هکتار؛ و در ١٨٧٢: ٩٢٫٢٧٠ هکتار. بنا بر آمار سال ١٨٧٢ تعداد دام در این سال بشرح زیر افزایش یا کاهش داشته است (ارقام روند شدهاند). اسب ٢۶٫٠٠٠ راس افزایش؛ گاو ٨٠٫٠٠٠ راس افزایش؛ گوسفند ۶٨٫۶٠٩ راس افزایش؛ خوک ٢٣۶٫٠٠٠ راس کاهش.
جدول د: درآمدهای مشمول مالیات بر درآمد، بر حسب پوند ۱۲۰
۱۲۰- دهمین گزارش کمسیون درآمدهای مناطق غیرساحلی، لندن،۱۸۶۶.
جدول ه : گروه د، در آمد از محل سود (از ۶۰ پوند به بالا) در ایرلند ۱۲۱
۱۲۱- دلیل اختلاف میان درآمد کل سالانۀ گروه د در این جدول و آنچه تحت همین گروه در جداول پیش نقل شده، معافیتهای [مالیاتی] قانونا مجاز است.
همانطور که محصولى که بوسیله تولیدکنندگانش بمصرف مىرسد کالا نیست، وسایل تولید پراکندهای که بصورت وسایل اشتغال و امرار معاش خود تولیدکنندگان در خدمت آنها قرار دارد نیز مادام که از طریق جذب کار غیر ارزش اضافه ایجاد نکند سرمایه نیست. هر چند حجم وسایل تولید مورد استفاده در کشاورزی ایرلند بهمراه تعداد جمعیت نزول کرده، اما، در مقابل، حجم سرمایه بکار افتاده در کشاورزی افزایش یافته، به این علت که بخشى از وسایل تولیدی که سابقا بصورت پراکنده وجود داشته تبدیل به سرمایه شده است. کل سرمایه ایرلند در خارج از بخش کشاورزی، یعنى سرمایه صنعتی و تجاری این کشور، طى دو دهه گذشته به کندی و با نوسانات بزرگ و مکرر انباشت کرده است. اما، در مقابل، تمرکز4 اجزای جداگانۀ آن بهمان اندازه سریع پیش رفته است. و هر چند افزایش مطلق آن ناچیز بوده، رشد نسبی آن٬ یعنى رشدش نسبت به تنزل جمعیت٬ عظیم بوده است. بدین ترتیب در ایرلند، درست پیش چشم ما و در مقیاسى وسیع، پروسهای در حال وقوع است که اقتصاد ارتدکس برای تایید این دگمش که مىگوید فقر ناشى از اضافهجمعیت مطلق است و جمعیتزدائى باعث برقراری مجدد تعادل مىشود بهتر از آن نمىتوانست آرزو کند. این آزمایشى بمراتب مهمتر از طاعون اواسط قرن چهاردهم5 است که روی فرق سر مالتوسیها جا دارد. جمله معترضه: اگر تعمیم معیارهای قرن چهاردهم به مناسبات تولیدی حاکم، و مناسبات جمعیتی متناظر با آنها، در قرن نوزدهم، به چیزی بیش از خاماندیشى یک میرزابنویس احتیاج نداشت، ندیدن تفاوت پیامدهای طاعون مذکور در فرانسه و انگستان خاماندیشی فرد اعلائی میخواست. طاعون و قلع و قمع نفوس همراه آن در این سوی کانال مانش، در انگلستان، آزاد6 و ثروتمند شدن روستائیان را بدنبال داشت، و در آنسوی کانال، در فرانسه، درجه بالاتری از بردگى و میزان بیشتری از فقر و بدبختى را.۱۲۳ قحطى سال ١٨۴۶ ایرلند بیش از ١٫٠٠٠٫٠٠٠ نفر قربانی گرفت؛ اما تنها از میان محنتکشان بخت برگشته؛ به ثروت کشور کوچکترین لطمهای نزد. سیل مهاجرتى که طى بیست سال پس از آن ادامه یافته و همچنان رو به تزاید دارد نیز، برخلاف بعنوان مثال جنگهای سى ساله، وسایل تولید را بهمراه نفوس انسانى قلع و قمع نکرده است. نبوغ ایرلندی راه کاملا جدیدی برای انتقال برقآسای ملتى فقیر از صحنه تیرهروزیهایش کشف کرد. مهاجرین صادراتی از ایرلند به ایالات متحده هر ساله مبالغى بعنوان هزینه سفر برای کسانى که پشت سر بجا گذاردهاند مىفرستند. هر گروه که امسال مهاجرت مىکند سال بعد دسته دیگری را بدنبال خود مىکشد. بدین ترتیب مهاجرت نه تنها برای ایرلند هزینهای در بر ندارد، بلکه یکى از پردرآمدترین رشتههای صادراتش را تشکیل مىدهد. و نکته آخر اینکه، این رخنهای موقت که در ظرف جمعیت افتاده باشد نیست، بلکه پروسۀ با نظم و قاعدهای است که از طریق آن هر ساله تعداد نفوسى بیش از آنچه با زاد و ولد قابل جبران باشد مکیده و بیرون کشیده مىشود، چنان که سطح جمعیت سال به سال بطور مطلق افت میکند.۱۲۴ پیامدهای این عوامل برای کارگران ایرلندیِِ بجا مانده و خلاصى یافته از اضافهجمعیت چه بود؟ اینها بود: اضافهجمعیت نسبى امروز همان اندازه است که پیش از ١٨۴۶ [، سال قحطى،] بود؛ سطح دستمزدها نیز به همان نازلى است؛ رمق کارگران بیشتر کشیده مىشود؛ و فقر و فاقه کشور را بسوی بحران تازهای مىکشاند. دلایلش ساده است. کشاورزی پابپای افزایش مهاجرت متحول شده است. تولید اضافهجمعیت نسبى سریعتر از فرار مطلق جمعیت افزایش یافته است. جدول ب در بالا نشان مىدهد که تبدیل زمینهای زراعى به چراگاه باید حتى شدیدتر از انگلستان در جریان باشد. در انگلستان کشت علیق با افزایش دامپروری افزایش مىیابد، و در ایرلند کاهش. در حالیکه هکتارها زمین که قبلا کشت مىشده اکنون یا بایر افتاده و یا برای همیشه تبدیل به مرغزار شده است، برای گسترش دامپروری از اراضى بایر و زمینهای پست باتلاقى که سابقا بلااستفاده افتاده بود بهرهبرداری مىشود. مزرعهداران کوچک و متوسط - که من همه آنها که زیر ۴٠ هکتار زمین کشت مىکنند را جزو این گروه بحساب مىآورم - هنوز ۸۰ درصد کل مزرعهداران را تشکیل مىدهند.۱۲۵ این مزرعهداران یکى پس از دیگری تحت فشار رقابت با کشاورزییی که اداره امورش در دست سرمایه است با شدتى بیسابقه خرد مىشوند، و بدین ترتیب مدام برای طبقه کارگر مزدی ابوابجمعى جدید تولید مىکنند. تنها صنعت کبیر ایرلند، کتانریسى و کتانبافى، بطور نسبى نیاز به تعداد کمى کارگر مرد بزرگسال دارد، و کلا، علیرغم گسترشی که از زمان ترقى قیمت پنبه در فاصله سالهای ۶-١٨۶١ داشته است، در مقایسه با سایر صنایع بخش ناچیزی از جمعیت را بکار مىگیرد. این صنعت نیز مانند همه صنایع بزرگ بعلت نوسانات بیوقفه، و علیرغم افزایش مطلق تعداد افرادی که جذب مىکند، در عرصه خود مدام اضافهجمعیت نسبى بوجود میآورد. فقر جمعیت روستائى تکیهگاه کارخانههای غولپیکر پیراهندوزی است که لشکر کارگرانشان اکثرا در سطح روستاها پراکندهاند. در اینجا بار دیگر به سیستم «صنایع خانگى» که شرح آن پیشتر رفت برمىخوریم، که با نظم و قاعده کارگران را «مازادسازی» میکند و برای این کار از ابزارهای خاص خود، کم مزد دادن و زیاد کار کشیدن، برخوردار است. و بالاخره، با آنکه خالی شدن کشور از سکنه همۀ عواقب مخربى که در یک اقتصاد سرمایهداریِ کاملا توسعه یافته ببار مىآورد را بدنبال ندارد، بدون اثرات منفی مداوم بر بازار داخلى نیز به پیش نمىرود. خلأ بجا مانده از مهاجرت نه تنها تقاضای محلى برای کارگر بلکه درآمد مغازهداران خردهپا، صنعتگران و کسبه بطور کلى را نیز محدود مىکند. علت کاهش درآمدهای از ۶٠ تا ١٠٠ پوند که در جدول ه در بالا مشاهده مىشود همین است. گزارشات بازرسان قانون فقرا در ایرلند (١٨٧٠) تصویر روشنى از وضع کارگران کشاورزی این کشور بدست مىدهد.۱۲۶ نویسندگان این گزارشات، در مقام ماموران حکومتى که تنها بزور سرنیزه و با حکومت نظامی گاه اعلام شده و گاه اعلام نشده در ایرلند بر سر پاست، ناگزیر باید همه احتیاطهای لفظى را، که برای همکاران انگلیسىشان کسر شأن محسوب مىشود، بجا آورند. اما، علیرغم این، اجازه نمىدهند دولتشان به اوهام دل خوش کند. طبق این گزارشات سطح دستمزدهای کشور، که همچنان بسیار نازل است، طى بیست سال اخیر ۵٠ تا ۶٠ درصد ارتقا یافته و در حال حاضر بطور متوسط ۶ تا ۹ شیلینگ در هفته است. اما این ارتقای ظاهری در حقیقت پردهای است که تنزل واقعى دستمزدها را پوشیده مىدارد، زیرا بهیچوجه به میزانى نیست که افزایش قیمت مایحتاج ضروری زندگی در این بیست سال را جبران کند. گواه این مدعا تلخیصى از حسابهای رسمى یک خانه کار ایرلندی است که ذیلا نقل میکنیم.
هزینه متوسط زندگی در هفته برای هر نفر
چنان که میبینیم قیمت وسایل ضروری زندگی تقریبا و قیمت پوشاک تحقیقا دو برابر بیست سال پیش است. اما حتى قطع نظر از این ناهمخوانی [میان افزایش دستمزدها و افزایش قیمتها] مقایسۀ صرفا نرخ [افزایش] پولى دستمزدها بهیچوجه نتیجه درستى بدست نخواهد داد. زیرا پیش از قحطى، بخش اعظم دستمزدهای زراعى جنسى و بخش بسیار کوچکی نقدی پرداخت مىشد، حال آنکه امروز قاعده بر پرداخت دستمزد نقدی است. بنابراین نتیجه مىگیریم که، قطع نظر از هر نوسانى در دستمزدهای واقعى، نرخ پولى دستمزدها باید افزایش یافته باشد. [اما مهم اینست که] «پیش از قحطى، کارگر کشاورزی کلبهای در اختیار داشت…با ۱۰، ۲۰ ، ۴۰ آر زمین و امکان کاشت مقداری سیب زمینى. مىتوانست خوک پرورش دهد و مرغ و خروس نگاهدارد … اما کارگران امروز باید نان را بخرند، و تفاله و تهماندهای ندارند که به خوک یا مرغ و خروسشان بدهند، و در نتیجه نمىتوانند از محل فروش خوک، مرغ و خروس یا تخم مرغ درآمدی داشته باشند».۱۲۷ در واقع کارگران کشاورزی سابقا از مزرعهداران خردهپای بسیار کوچک قابل تشخیص نبودند، و در اکثر موارد بنحوی پسقراولان مزارع متوسط و بزرگى که در آنها کار مىکردند را تشکیل میدادند. از فاجعه ۱۸۴۶ به این سوست که این کارگران بتدریج تبدیل به بخشی از طبقه کارگر مزدی خُلص شدهاند، یعنى زمرۀ اجتماعى خاصى را تشکیل میدهند که اکنون تنها با بندناف مناسبات پولى به اربابان مزدی خود متصل است. با وضع مسکن این کارگران در ۱۸۴۶ آشنا هستیم. این وضع از آن زمان بدتر هم شده است. بخشى از کارگران کشاورزیِ روزمزد، با آنکه تعدادشان هر روز کمتر مىشود، همچنان بر املاک مزرعهداران و در آلونکهای پرسکنهای بسر مىبرند که وضع دهشتناکشان از بدترین نمونههائى که در مناطق زراعى انگلستان یافت مىشود بمراتب بدتر است. و این به استثنای برخى نواحى آلستر [Ulster] در همه جا صادق است. در جنوب، در استانهای کورْک، لیمِریک، کیلکِنى و غیره صادق است؛ در شرق، در ویکلو، وِِکْسفورد و غیره صادق است؛ در مرکز، در کینگزکانتى [King’s County] و کوئینزکانتى [Queen’s County]، دوبلین و غیره صادق است؛ در شمال، در دان [Down] ، اَنتریم [Antrim]، تایْرون و غیره صادق است؛ و در غرب، در اسلیگو [Sligo] ، راسکامان [Roscommon]، مِیو [Mayo]، گلوِِِی [Galway] و غیره صادق است. یکى از بازرسان فریاد برمیآورد که «آلونکهای کارگران کشاورزی مایه ننگ مسیحیت و مایه ننگ تمدن این کشور است».۱۲۸ برای آنکه این دخمهها برای کارگران روزمزد جذابیت بیشتری پیدا کند، تکه زمینهائى که از روز ازل متعلق به خود آنها بوده با نظم و قاعده مصادره مىشود. «صرف احساس اینکه در این حالت طرد شدگى که از جانب زمینداران و عواملشان بر کارگران اعمال مىشود زندگى مىکنند، متقابلا در اذهان ایشان به احساس ضدیت و نارضائى نسبت به کسانى دامن زده است که بدینسان موجب شدهاند کارگران به خود بعنوان نژادی بنگرند که با آن همچون نژادی مسلوب الحقوق رفتار مىشود». 7۱۲۹ اولین اثر انقلاب زراعى این بود که آلونکهای موجود در محل کار را جارو کرد. این کار در وسیعترین مقیاس ممکن، و گوئى در اطاعت از یک فرمان الهی، انجام گرفت. بدین ترتیب بسیاری کارگران کشاورزی مجبور شدند در شهرها و روستاها در صدد یافتن سرپناه برآیند؛ و در آنجا مانند زباله در انبارهای زیر شیروانى، گودها، سردابها و بیغولهها روی هم پشته شدند. هزاران خانواده ایرلندی که، حتى به تصدیق خود انگلیسىها که تعصبات ناسیونالیستى کورشان کرده است، بدلیل زندگى شاد و پاکى که در سرزمین خود دارند به زاد بومشان عشق وافر و نادری مىورزند، ناگهان خود را دربدر و در مرکز دایره انواع مفاسد گرفتار یافتند. اکنون مردان ناگزیر باید در تلاش گرفتن کار از مزرعهداران مجاور باشند، که آنها را روزانه و بنابراین با نامطمئنترین شکل ممکن پرداخت دستمزد استخدام مىکنند. لذا «گاه باید از خانه تا محل کار، و بالعکس، مسافتى طولانى راه بروند، و غالبا سر تا پا خیس شوند، سختیهای فراوان بکشند و در نتیجه سلامت خود را از دست بدهند و مریض و محتاج شوند».۱۳۰ «شهرها همه ساله مجبور به پذیرش کارگرانى بودهاند که در نواحى روستائى اضافه محسوب مىشدهاند»،۱۳۱ و مردم همچنان حیرتزده از خود میپرسند چگونه است که «در شهرها کارگر اضافه وجود دارد و در نواحى روستائى کمبود یا خطر کمبود کارگر»؟۱۳۲ واقعیت آنست که این کمبود تنها «در فصل برداشت، یا در فصل بهار و یا در مواقعى که کارهای کشاورزی با فشردگى و شتاب انجام مىگیرد وجود دارد و در سایر اوقات سال بسیاری از کارگران بیکارند»۱۳۳ و «از فصل برداشت سیبزمینى در ماه اکتبر تا اوائل بهار سال بعد…کاری برایشان نیست»،۱۳۴ و بعلاوه در همین اوقات فشردگى کار نیز «احتمال آنکه برای تمام روز کار پیدا نکنند، و انواع وقفههای دیگر، وجود دارد».۱۳۵ وجود زمیندارانِ نمونه نیز بنوبه خود بر وخامت آثار انقلاب زراعى - یعنى تبدیل زمینهای مزروعى به چراگاه، بکارگیری ماشینآلات، شدیدترین صرفهجوئى در گرفتن کارگر، و غیره - مىافزاید. این زمینداران بجای خرج کردن پول اجارههایشان در کشورهای دیگر، از سر مرحمت در ایرلند و بر ملک شخصى خود سکونت مىگزینند. این جنابان برای آنکه به قانون عرضه و تقاضا خدشهای وارد نیاید «تقاضایشان برای کارگر را…عمدتا از اجارهداران خردهپای خود تامین مىکنند - که به این ترتیب مجبورند هر زمان که صاحب ملک از آنها بخواهد کارهای مربوط به او را انجام دهند - آنهم با دستمزدهائى که در بسیاری موارد بطور قابل ملاحظهای پائینتر از نرخ دستمزدهای کارگران عادی است، و بدون در نظر گرفتن زحمت یا زیانى که بعلت عدم رسیدگى اجارهدار به مزرعه خود در مقاطع حساس بذرپاشى یا درو متوجه او مىشود».۱۳۶ نبود نظم و اطمینان خاطر در عرصه اشتغال، و دورههای مکرر و طولانى تورم کارگر، همه از عوارض وجود اضافهجمعیت نسبى است، و به این علت بصورت درد و رنج پرولتاریای زراعى ایرلند در گزارشات بازرسان قانون فقرا منعکس میشود. بیاد داریم که در میان پرولتاریای زراعى انگلستان نیز به چنین پدیدههائى برخوردیم. تفاوت اینجاست که در انگلستان، بمنزله کشوری صنعتى، پرسنل لشکر احتیاط صنعتى از روستا تامین مىشود. اما در ایرلند، بمنزله کشوری زراعى، پرسنل لشکر احتیاط کشاورزی از شهر تامین مىشود، یعنى از جائى که کارگر کشاورزیِ رانده شده از زمین به آن پناه برده است. در انگلستان کارگران اضافۀ روستا تبدیل به کارگر کارخانه مىشوند. در ایرلند آنها که اجبارا به شهر رانده شدهاند با وجود فشار منفى که بر سطح دستمزدهای شهری وارد مىآورند همچنان کارگر کشاورزی باقى مىمانند، و مدام مجبور به بازگشت به روستا و جستجوی کار در آنجا مىشوند. زبده و چکیدۀ گزارش بازرسان رسمى از وضع زندگى مادی کارگر کشاورزی در ایرلند به این شرح است: «با آنکه در نهایت صرفهجوئى زندگى مىکند دستمزدش بزحمت کفاف اجاره خانه و هزینه خوراک یک خانواده معمولى را مىدهد، و لذا برای تامین پوشاک خود و زن و فرزندانش متکى به منابع درآمد دیگری است … هوای داخل این آلونکها، بعلاوۀ سایر محرومیتهائى که افراد این طبقه میکشند، در آنها زمینۀ جسمی خاصى برای ابتلا به تیفوس و سل بوجود آورده است».۱۳۷ بدین ترتیب تعجبى ندارد که، بنا به شهادت همه بازرسان، نارضایتى شوم و عبوسى صفوف این طبقه را فراگرفته است. از زمان حال بیزار، از آینده مایوس و در آرزوی بازگشت به گذشتهاند، تحت «تاثیر منحوس آژیتاتورها» قرار مىگیرند، و فکر و ذکرشان یک چیز است: مهاجرت به آمریکا. اینست روضۀ رضوانى که کاهش جمعیت، این نوشداروی مالتوسى، از ایرلند سرسبز کهن8 ساخته است! و اما برای نشان دادن اینکه کارگر کارخانه ایرلندی در چه ناز و نعمتى زندگى مىکند نقل یک نمونه کافی است. رابرت بیکر، بازرس کارخانه انگلیسى، مىگوید: «در دیدار اخیرم از ایرلند شهادت یک کارگر ماهر ایرلندی را شنیدم که گواه بر تلاش او برای فراهم آوردن امکان تحصیل برای فرزندانش بود. من اظهارات او را عینا در اینجا نقل مىکنم. شاید اگر بگویم که کار او تولید کالا برای بازار منچستر بود منظورم از کارگر ماهر روشنتر شود. ’جانسون: من تُخْماقکارم 9 و از دوشنبه تا جمعه از ساعت شش صبح تا یازده شب کار مىکنم. شنبهها ساعت شش بعد از ظهر دست مىکشیم، و سه ساعت وقت ناهار و استراحت داریم. کلا پنج تا بچه دارم. از کارم هفتهای ۱۰ شیلینگ و ۶ پنى درمیآورم. زنم هم اینجا کار مىکند و هفتهای ۵ شیلینگ مىگیرد. خانه را دخترم بزرگ دوازده سالهمان اداره میکند. آشپز و خدمتکارمان هم باز همان دخترمان است. بچهها را هم او برای مدرسه رفتن حاضر مىکند. یک دختری هست که صبحها از جلوی خانه ما رد مىشود و من را ساعت پنج و نیم بیدار مىکند. زنم هم بلند مىشود و با من راه مىافتد. قبل از آمدن سر کار وقت نمىکنیم چیزی بخوریم. بچههای کوچکمان را صبح تا شب همان بچه دوازده سالهمان نگهمیدارد، و ما تا ساعت هشت صبح وقت صبحانه نداریم. ساعت هشت مىرویم خانه. هفتهای یک بار شام مىپزیم. بقیه وقتها حریرهای درست مىکنیم، از بلغور جو یا اگر دستمان برسد بلغور ذرت. در زمستان به حریرهمان کمی آب قند هم میزنیم. در تابستان چند تا سیبزمینى هم از لتهای که خودمان مىکاریم گیرمان مىآید. ته سیبزمینىها که بالا آمد دوباره برمىگردیم سراغ حریره. بعضى وقتها هم شاید دستمان به کمى شیر برسد. خلاصه به همین صورت از امروز به فردا سر مىکنیم؛ در تمام سال، چه روز تعطلیش، چه روز کارش. من شبها که از کار برمىگردم خیلى خستهام. بعضی وقتها شاید چشممان رنگ کمى گوشت را هم ببیند؛ اما خیلى بندرت. سه تا از بچههایمان مدرسه مىروند، که برای هر کدامشان هفتهای ۱ پنى مىدهیم. هفتهای ۹ پنى کرایه خانهمان است. هر چهارده روز هم دست کمِِ کم ۱ شیلینگ و ۶ پنى پول ذغال مىدهیم‘ ».۱۳۸ اینهم از وضع زندگى و دستمزد در ایرلند! مساله فقر در ایرلند در واقع بار دیگر به موضوع روز در انگلستان تبدیل شده است. در اواخر سال ۱۸۶۶ و اوائل ۱۸۶۷ لرد دافْرین، یکى از سلاطین زمین در ایرلند، در روزنامه تایمز کمر به حل مساله بست. «چه انسانیتى در وجود این سرور گرانقدر است!»10 در جدول ه دیدیم که در ۱۸۶۴ از ۴٫۳۶۸٫۶۱۰ پوند کل سود، سه ارزشاضافهخوار به تنهائى ۲۶۲٫۶۱۰ پوند آنرا به جیب زدند؛ و در ۱۸۶۵ همان سه استاد مسلم «پرهیز» از ۴٫۶۶۹٫۹۷۹ پوند کل سود ۲۷۴٫۵۲۸ پوند آنرا بجیب زدند؛ سال ۱۸۶۴، ۲۶ ارزشاضافهخوار ۶۴۶٫۳۷۷ پوند؛ سال ۱۸۶۵، ۲۸ ارزشاضافهخوار ۷۳۶٫۴۴۸ پوند؛ سال ۱۸۶۴، ۱۲۱ ارزشاضافهخوار ۱٫۰۶۶٫۹۱۲ پوند؛ سال ۱۸۶۵، ۱۸۶ ارزشاضافهخوار ۱٫۳۲۰٫۹۹۶پوند؛ سال ۱۸۶۴، ۱٫۱۳۱ ارزشاضافهخوار ۲٫۱۵۰٫۸۱۸ پوند، یعنى نزدیک به نصف کل سود سالانه؛ و در سال ۱۸۶۵، ۱٫۱۹۴ ارزشاضافهخوار ۲٫۴۱۸٫۹۳۳ پوند، یعنى بیش از نصف کل سود سالانه را بجیب زدند. اما سهم فربه درآمد ملى از محل اجاره، که توسط تعداد بینهایت قلیلی از سلاطین زمین در انگلستان، اسکاتلند و ایرلند نوش جان مىشود، چندان شنیع است که شیوه دولتمداری انگلیسى مناسب نمىداند همان آماری را که درباره توزیع سود منتشر مىکنند درباره توزیع اجاره هم ارائه دهند. لرد دافْرین یکى از آن سلاطین زمین است. نزد ایشان تصور اینکه سود و اجاره اساسا بتوانند «زیاده از حد» باشند، و یا اینکه زیادیِ اجاره و سود بهر نحو ربطى به زیادی فقر در میان مردم داشته باشد، البته تصوری است «ناپسند» و بهمان درجه «بىپایه». دافرین مرد واقعیات است. واقعیت اینست که بموازات تنزل جمعیت در ایرلند دفتر دریافتیهای اجاره چاقتر و چاقتر مىشود. و خالی شدن روستا از جمعیت بنفع زمینداران، و بنابراین بنفع زمین و ایضا مردم است، که خود چیزی جز متعلقات زمین نیستند. لذا لرد دافرین اعلام مىکند که جمعیت ایرلند هنوز بیش از حد زیاد است و سیل مهاجرت با سرعتی که باید به پیش نمىرود. رضایت خاطر کامل وقتى حاصل میشود که ایرلند از شر حداقل ثلث میلیون کارگر خلاصی یافته باشد. مبادا تصور شود که این جناب لرد، که شاعر هم تشریف دارند، پزشکى از پیروان مکتب سانگرادو11 هستند که اگر بهبودی در حال مریض خود نمىدید نیشتر پشت نیشتر تجویز مىکرد تا سرانجام مریض بیماری و خونش یکجا با هم تمام شود. خیر، ایشان خواستار تنها ثلث میلیون نیشترند؛ بجای آنکه خواستار تقریبا دو میلیون باشند. اما واقعیت اینست که تا دو میلیون نفر رفع زحمت نکنند نمىتوان شیر و عسل را در جویبارهای ایرلند کهن جاری کرد. اثباتش ساده است:
تعداد و وسعت مزارع در ایرلند در سال ۱۸۶۴
پروسه تمرکز مزارع در فاصله سالهای ۶۱-۱۸۵۱ عمدتا مزارع سه گروه اول یعنى مزارع بین نیم تا ۶ هکتار را از میان برداشته است. نتیجۀ این پروسه ۳۰۷٫۰۵۸ مزرعهدارِ «مازاد» است، که با احتساب حد متوسط پائین چهار نفر برای هر خانواده به ۱٫۲۲۸٫۲۳۲ نفر میرسد. با این فرض خوشبینانه که یک چهارم این افراد مىتوانند پس از به فرجام رسیدن انقلاب زراعى مجددا جذب کار شوند، ۹۲۱٫۱۷۴ نفر باقى مىمانند که باید مهاجرت کنند. گروههای ۴، ۵ و ۶، شامل مزارع بین ۶ تا ۴۰ هکتار، چنان که در انگلستان مدتهاست به تجربه ثابت شده، برای کشت کاپیتالیستى غله بیش از حد کوچک و برای پرورش گوسفند بکلی ناچیز و غیر قابل استفادهاند. لذا، بر مبنای همان فرض، ۷۸۸٫۷۶۱ نفر دیگر باید مهاجرت کنند؛ یعنى جمعا ۱٫۷۰۹٫۵۳۲ نفر. و از آنجا که اشتها زیر دندان است، طولی نمیکشد که زمیندار با نگاهی به لیست اجارههایش کشف میکند که ایرلند با ۵/۳ میلیون نفوس بعلت زیادی جمعیت همچنان فقیر باقى خواهد ماند. پس خالی شدنش از سکنه باید ادامه یابد تا تقدیر راستینش متحقق گردد: به یکى از چراگاههای گاو و گوسفند انگلستان مبدل شود.۱۴۰ اما این شیوه کسب سود هم مثل همه گلهای زیبای دنیا خار خود را دارد. انباشت شدن اجارهها در ایرلند و انباشته شدن ایرلندیها در آمریکا دو پدیدهای هستند که پابپای هم به پیش مىروند. ایرلندیِ آواره شده بدست گاو و گوسفند بار دیگر، و این بار در آن سوی اقیانوس، در هیئت فِنیان12 ظاهر میشود. و در آنجا یک جمهوری جوان اما عظیم و غولپیکر با چهرهای هر دم تهدیدآمیزتر سر برمىآورد تا چشم در چشم ملکۀ پیر دریاها بدوزد و فریاد برآورد: رُمیان اینک به گناه برادرکشى در چنگال سرنوشتى شوم به عذابى الیم گرفتار آمدهاند.13 1 vetch - کَرْسَنه؛ کسنک؛ گاودانه. گیاهى از خانواده لوبیا که از برگ آن بعنوان خوراک دام استفاده مىکنند. 2 در جدول د ذیل گروه د چیزی نیامده است. لذا نکته مورد اشاره در متن باید در اصل گزارش موجود بوده باشد. 3 schedule - هر یک از شش «رده»ی (از A تا F ، یا «الف» تا «و») که منابع مختلف درآمد، بمنظور اخذ مالیات در بریتانیا، تحت آن طبقهبندی میشوند. 4 در اصل آلمانى و همه ترجمهها، جز سوئدی (ص۶۲۰ و زیرنویس) ، «تراکم» آمده، که پیداست درست نیست. 5 اشاره به طاعون معروف به «مرگ سیاه» است که در سالهای ١٣۴٧ تا ١٣۵٠ سراسر اروپا را فراگرفت - ف. 6 در ترجمه فاکس (ص۸۶۱) و انگلس (ص۶۵۸) بجای «آزاد…شدن»، «صاحب حق رای…شدن» آمده است. 7 بنظر میرسد این نمونهای از «احتیاطهای لفظى» گزارشگران ایرلندی باشد که مارکس پیش از این به آن اشاره کرد. لذا خود قسمت آخر جمله را در اصل آلمانى خلاصه و آشکار به این صورت آورده است: «… به احساس ضدیت و نارضائى نسبت به کسانى دامن زده است که با ایشان همچون نژادی مسلوب الحقوق رفتار مىکنند». 8 «ایرلند سرسبز کهن» تعبیری است که ما معادل Erin که نام شاعرانه و باستانی ایرلند است قرار دادهایم. 9 تخماقکار: کارگری که در کارخانه پارچهبافى کارش ایجاد نقوش برجسته بر پارچه از طریق گذراندن آن از لابلای یک سری غلطک بنام ماشین تخماق (beetling-machine) است - ف. 10 اقتباس از فاست اثر گوته، «مدخل بهشت» (ابیات ٣-٣۵٢): «چه بزرگواری در وجود آن سرور گرانقدر است که با خود شیطان چنین بملایمت سخن میگویند» - ف. 11 Sangrado - یکى از شخصیتهای رمان مشهور ژیل بلاس [Gil Blas] اثر لوساژ [Lesage] نویسنده فرانسوی [١٧۴٧- ١۶۶٨] - ف. 12 Fenian - سازمانى مخفى که در نیمه قرن نوزدهم بمنظور براندازی حاکمیت انگلستان بر ایرلند در شهر نیویورک آمریکا تشکیل شد. Acerba fata Romanos agunt…Scelusque farternae necis [Horace, Epodes,7 - F.] 13 |