سرمايه، جلد ١بخش هفتم:
|
پینویسهای فصل ۲۵
۱- کارل مارکس، «کار مزدی و سرمایه»، ماخذ قبل. «اگر تودهها همه به یکسان تحت ستم باشند آنگاه هر چه کشوری پرولتر بیشتری داشته باشد ثروتمندتر خواهد بود» (کالینز - Colins - پاریس، ۱۸۵۷، جلد ۳، ص۳۳۱). «پرولتر»، به مفهوم اقتصادی آن، معنائى جز «کارگر مزدی» ندارد که «کاپیتال» را تولید مىکند و آنرا به ارزشافزائى وامىدارد، و بمحض آنکه بقول پِکور «مُسیو کاپیتال» دیگر برای پروسه ارزشافزائى خود نیازی به او نداشت بیرونش مىاندازد. «پرولتر علیل المزاجِِ جنگل بدوی» از فرآوردههای زیبای تخیل روشِری است. جنگلنشین بدوی مالک جنگل بدوی است و از آن بمنزله مایملک خود استفاده مىکند. و در این کار از همان آزادی عملى برخوردار است که میمون. بنابراین او پرولتر نیست. چنین چیزی تنها در صورتى ممکن است که بجای آنکه او جنگل را استثمار کند جنگل او را استثمار کند. و اما در مورد وضع مزاجى این شخص باید گفت که او نه تنها با پرولتر مدرن بلکه با «متعینین» سیفلیسى و خنازیری هم قابل مقایسه است. منظور آقای ویلهلم روشر از «جنگل بدوی» هم یقینا بیشۀ زادگاه خودشان در لونبورگ [Luneburg] است. ۲- جان بلرز، ماخذ قبل، ص۲. ۳- برنارد دوماندویل، قصه زنبوره… الخ، نشر پنجم، لندن، ۱۷۲۸، تذکارها، ص۱۳-۳۱۲، ۳۲۸. «زندگى متعادل و اشتغال دائم آن صراط مستقیمى است که فقرا را به خوشبختی معقول (که منظور نویسنده از آن بیشترین ساعات ممکن کار در روز و کمترین مقدار ممکن وسایل زندگی است) و کشور (یعنى زمینداران، سرمایهداران، بلندپایگان و عمال سیاسىشان) را به ثروت و قدرت رهنمون مىشود» (مقالهای در باب صناعت و تجارت، لندن، ۱۷۷۰، ص۵۴). ۴- ایدن باید از خود مى پرسید «نهادهای مدنى» مخلوق کیستند؟ او از دیدگاهى که اختیار مىکند، که دیدگاه توهم حقوقى است، قانون را محصول روابط مادی تولیدی نمىبیند، بلکه برعکس روابط تولیدی را محصول قانون مىبیند. لانگه «روح القوانین» موهوم منتسکیو را با یک جمله کله پا کرد: «روح القوانین مالکیت است». ۵- ایدن، ماخذ قبل، جلد ۱، کتاب اول، فصل۱، ص۲-۱، و پیشگفتار، ص xx. ۶- اگر خوانندگان در اینجا بیاد مالتوس و مقاله در باب جمعیت او مىافتند که در سال ۱۷۹۸ منتشر شد، باید به ایشان یادآوری کنم که این نوشته در شکل اولیهاش چیزی بیش از یک رونویسى دبستانى و سطحى از آثار دوفو، سر جیمز استوارت، تانزِند، فرانکلین، والاس و دیگران نیست که در آن مالتوس سخنان اینان را با لحن و اطوار روضه تکرار مىکند بدون آنکه حتى یک رأی درست که از اصل متعلق به خودش باشد مطرح کند. جنجال بزرگى که این جزوه بپا کرد تماما بعلت انطباقش با منافع گروهی مشخصی بود. انقلاب فرانسه مدافعین پرشوری در بریتانیا یافته بود، و «اصل جمعیت» - که طى قرن هیجدهم بتدریج ساخته و پرداخته و سپس در بحبوحه یک بحران عظیم اجتماعى بمنزله پادزهر قطعى تعالیم کندورسه1 و سایرین در بوق و کرنا شده بود - حال از جانب الیگارشى انگلستان با شعف فراوان بمنزله دافع کبیر هر گونه اشتیاق به ایجاد تغییر و تحولى مترقى در جامعه بشری مورد استقبال قرار مىگرفت. آنگاه مالتوس، شگفتزده از موفقیت اولیه خود، دست بکار شد تا تکه پارههائى را که از کارهای دیگران گرد آورده و با سطحىنگری تمام بهم وصله کرده بود بزور در قالب کار قدیم بگنجاند، و مطالب جدیدی نیز بر آنها بیفزاید. اما این مطالب جدید را هم باز نه کشفیات او بلکه چیزهائی بود که به همان سیاق به مطالب قدیم صرفا الصاق کرد. این را هم بگوئیم که مالتوس کشیش کلیسای انگلستان بود اما مانند راهبان کاتولیک سوگند عزب ماندن یاد کرده بود، زیرا این یکى از شرایط پذیرش بعنوان عضو محقق [fellow] در دانشگاه (پروتستان) کیمبریج بود. «ما در هیچ یک از کالجها اجازه ازدواج به اعضای محقق نمىدهیم، و همین که کسى تأهل اختیار کند جای خود را بعنوان عضو محقق در کالج مربوطه از دست خواهد داد» (گزارشات کمیسیون دانشگاه کیمبریج، ص۱۷۲). این نشانۀ امتیاز مالتوس بر سایر کشیشان پروتستان است که از شرط عزوبت در کلیسای کاتولیک گریخته چنگ در دامان آیۀ «بارور و تکثیر شوید» [سفر پیدایش ۱:۹] زدهاند، که رسالت خاص الهىشان است؛ تا آنجا که خود عموما به میزان الحق نازیبندهای موجب افزایش جمعیتاند و با اینحال «اصل جمعیت» را در گوش کارگران موعظه مىکنند. این خود پدیده گویا و شاخصى است که داستان معصیت اول و مضحکه اقتصادی آن، سیب آدم، «اشتهای عاجل»، یا بقول کشیش تانزند لوده «پستی و بلندیهائی که ضرب تیرهای کیوپید2 را مىگیرند» - آری، پدیدۀ گویا و شاخصى است که پرداختن به این مساله ظریف و حساس در انحصار فقه پروتستان، یا بهتر بگوئیم فقهای پروتستان قرار داشته، و همچنان دارد. به استثنای راهب ونیزی اورتز [Ortes]، که نویسنده خردمندی است و حرف تازهای برای گفتن دارد، اکثر تئوریسینهای رشته جمعیت را کشیشان پروتستان تشکیل مىدهند. بعنوان نمونه مىتوان کتاب تئوری نظام حیوانى اثر بروکْنِر (لیدن، ۱۷۶۷) را نام برد که نویسنده در آن با استفاده از آرای ابراز شده در مجادله کوتاه کنه با شاگردش میرابو پدر،3 تئوری نوین جمعیت را بنحو جامع و مانعى مورد بررسى قرار داده است. و پس از آن مىتوان کشیش والاس، کشیش تانزند، کشیش مالتوس و شاگردش کشیش توماس چالمرز، و بسیاری دیگر از آقایان میرزابنویسهای کمتر معظم این خط را نام برد. مطالعه اقتصاد سیاسى را در وهله اول فلاسفهای مانند هابس، لاک و هیوم؛ تجار و دولتمردانى مانند توماس مُر، تمپل [Temple]، سالى [Sully] دوویت [De Witt] ، نورْت، لا [Law]، واندرلینت، کانتیون و فرانکلین، و بخصوص مطالعه جنبههای تئوریک آنرا، با بیشترین موفقیت، مردان دنیای طب نظیر پتى، باربون، ماندویل و کنه وجهه همت خود قرار دادند. حتى در اواسط قرن هیجدهم کسى مانند اسقف تاکِر، اقتصاددان برجستهای برای آن زمان، از اینکه به امور مَمونائى4 پرداخته است عذر تقصیر مىطلبد. بعدها و در واقع با ورود «اصل جمعیت» بود که میدان به دست کشیشان پروتستان افتاد. پتى که جمعیت را پایه و اساس ثروت مىدانست، و مانند آدام اسمیت دشمن فاشگوی کشیشان بود، انگار که زیان دخالت اینها را از پیش دریافته باشد مىگوید: «مذهب بیشترین شکوفائى را وقتی دارد که کشیشان در اوج کشتن نفس باشند؛ همان گونه که سابقا در مورد قانون گفته مىشد که بیشترین شکوفائى را زمانى دارد که وکلا کمترین مشغولیت کاری را داشته باشند». لذا پتی به کشیشان پروتستان توصیه مىکند که بالاخره اگر نمىخواهند از پولُس رسول پیروی کنند و از راه عزوبت به «کشتن نفس» برخیزند، «بیش از آنچه عایدات کلیسا و شکل تقسیم موجود آن اجازه مىدهد کشیش بدنیا نیاورند؛ به این معنا که اگر انگلستان و ویلز ظرفیت ۱۲٫۰۰۰ کشیش را دارد، بدنیا آوردن ۲۴٫۰۰۰ کشیش کمال بىاحتیاطى است. زیرا در آن صورت ۱۲٫۰۰۰ نفری که روزیشان تامین نشده بهر حال بطریقى در تلاش معاش برمىآیند، و برای رسیدن به این مقصود چه راهى سهلتر از آنکه به اشاعه این وسوسه در میان مردم برخیزند که آن ۱۲٫۰۰۰ کشیش دیگرِ مواجببگیر کلیسا روح شما را مسموم مىکنند، یا گرسنگى مىدهند و به این وسیله شما را از راه بهشت منحرف مىکنند». (پتى، لندن، ۱۶۶۷، ص۵۷). موضع آدام اسمیت در قبال کشیشان پروتستان زمان خود را از نوشته دکتر هورْن [Horne] اسقف شهر ناریچ مىتوان دریافت. این نوشتهای است با عنوان نامه به آدام اسمیت، دکتر در حقوق، درباره زندگى، مرگ و فلسفه یارش دیوید هیوم؛ از جانب یکى از مردمان موسوم به مسیحى، نشر چهارم، آکسفورد، ۱۷۸۴، که در آن نویسنده آدام اسمیت را برای آنکه در نامه منتشر شدهای خطاب به آقای استراهان [Strahan] کوشیده است خاطره یارش دیوید (یعنى هیوم) را زنده نگاهدارد نکوهش مىکند. زیرا اسمیت در این نامه به مردم دنیا گفته است «هیوم در بستر مرگ خود را با خواندن آثار لوسیان5 و ویست6 سرگرم مىکرد»، و حتى جسارت را به آنجا رسانده که درباره هیوم نوشته است: «من همیشه او را، چه در زمان حیات و چه در مدتى که از مرگش گذشته است، در مجموع و با در نظر گرفتن ضعفهای ذاتى بشر، نزدیکترین فرد به قله کمال خرد و تقوا یافتهام». اسقف مذکور آنگاه از ته دل میخروشد که: «حضرت آقا، آیا درست است که شما تصویر سرشت و سلوک کسى را در منزلت ’ کمال خرد و تقوا ‘ جلوی روی ما بگیرید که بنظر مىرسد به وسواس علاجناپذیر بیزاری از هر آنچه نام دین بر خود دارد دچار بوده، و با هر آنچه در توان داشته در جهت برانداختن، خشکاندن و ریشهکن کردن روح دین از میان انسانها کوشیده است، و اگر از عهدهاش ساخته بود چنان مىکرد که حتى نام آن از خاطر آدمیان زدوده شود؟» (همانجا، ص۸). «اما مباد که عشاق حقیقت دلسرد شوند، که الحاد را دوام و بقائى نباشد» (همانجا، ص۱۷). آدام اسمیت «این خبث طینت مدهش را داشت که الحاد را در سراسر کشور اشاعه دهد (منظور انتشار کتاب نظریه احساسات اخلاقى اوست). در مجموع، نیت شما، آقای دکتر، خیر است، اما تصور مىکنم این بار به هدف خود نرسید. شما قصد دارید ما را با، سرمشقى بنام جناب آقای دیوید هیوم، به این وسوسه گرفتار کنید که الحاد تنها شربت شفابخش افسرده حالى و تنها پادزهر واقعى وحشت از مرگ است … مىتوانید بر ویرانههای بابل لبخند پیروزی بزنید، و سرنگونى فرعون سنگدل در دریای سرخ را به او تهنیت بگوئید» (همانجا، ص۲-۲۱). پس از مرگ اسمیت، مؤمن راستباوری از میان دوستان دانشگاهىاش نوشت: «محبت بجای اسمیت به هیوم…او را از مسیحى بودن بازمىداشت … هر چه هیوم مىگفت، حتى اگر مىگفت ماه تکه نان کپکزدهای است، باور مىکرد. بنابراین وقتى هم که هیوم مىگفت خدا و معجزه وجود ندارد باور مىکرد7 … اسمیت در اصول سیاسى خود به جمهوریخواهان نزدیک بود» (جیمز اندرسون، زنبور، ۱۸ جلد، ادینبورگ، ۳-۱۷۹۱، جلد ۳، ص۱۶۶، ۱۶۵). کشیش توماس چالمرز دچار این بدگمانی بود که آدام اسمیت مقوله «کارگران نامولد» را صرفا از سر خصومت و به این نیت ابداع کرده است که کشیشان پروتستان را علیرغم کار متبرکى که در تاکستان باریتعالى انجام مىدهند در آن بگنجاند. ۷- «اما حد اشتغال کارگر صنعتى و کشاورزی به یکسان تعیین مىشود. در هر دو مورد منوط به اینست که کارفرما از محصول کار کارگران سودی ببرد. اگر نرخ دستمزدها چنان باشد که موجب شود منافع ارباب زمیندار از سود متوسط سرمایه پائینتر رود، زمیندار فورا به اشتغال آنان خاتمه مىدهد، و یا آنرا مشروط به پذیرش کاهش دستمزد از جانب کارگران مىکند» (جان وید، ماخذ قبل، ص۴۲۱). ۸- رجوع کنید به کارل مارکس، در نقد اقتصاد سیاسى، ص۱۶۵ و بعد [فصل ۲، بند ج، تئوریهای واسطه گردش و پول، پاراگراف دوم ببعد: «… این قانون را اقتصاددانان ایتالیائی قرن هفدهم در خطوط کلیاش کمابیش بروشنی بیان کرده، جان لاک آن را گاه مقبول و گاه مردود دانسته، و در اسپِکتِیتور (شمارۀ مورخ ۱۹ اکتبر۱۷۱۱) و همچنین آثار منتسکیو و هیوم شرح و بسط قطعی یافته است. از آنجا که هیوم بمراتب برجستهتر از سایر نمایندگان این تئوری است، بررسی خود را از او آغاز میکنیم…»]. ۹- «حال اگر به بررسى اول خود بازگردیم که در آن نشان دادیم سرمایه چیزی جز یک محصول کار انسانی نیست،…دیگر بهیچوجه نمىتوان فهمید که انسان چگونه توانسته است تحت سلطه سرمایه یعنى محصول خویش درآید و به متابعت آن گردن گذارد. و از آنجا که در عالم واقع وضع بىشبهه چنین است، ناگزیر این سوال مطرح مىشود و پاسخ مىطلبد که کارگر چگونه از سمت سروری سرمایه، از موقعیت آفرینندۀ آن، به موقعیت بندگى آن رسیده است؟» (فون تونن - Von Thünen - روستوک، ۱۸۶۳، ص۶-۵). طرح این سوال از جانب تونن مایه اعتبار اوست، اما پاسخى که به آن مىدهد چیزی بیش از یک پاسخ کودکانه نیست. ۱۰- [زیرنویس انگلس در نشر چهارم آلمانى:] آخرین «تراستها» ی تشکیل شده در انگلستان و آمریکا فیالحال در تلاش دستیابى به این هدف هستند، و به این منظور مىکوشند لااقل بنگاههای بزرگ موجود در یک شاخه صنعت را بصورت یک شرکت سهامى عام بزرگ که شاخه مزبور را عملا در انحصار خود داشته باشد درآورند. ۱۱- [زیرنویس انگلس در نشر سوم آلمانى:] مارکس در اینجا در حاشیه نسخه خود نوشته است: «توجه. بعدا روی این کار شود: اگر رشد [سرمایه] صرفا کمى باشد آنگاه، در یک رشته معین، سود یک سرمایۀ کوچکتر و یک سرمایۀ بزرگتر متناسب با مقدار سرمایه بکار افتاده است. اگر رشد متضمن ایجاد تغییر کیفى باشد، آنگاه در عین حال نرخ سود سرمایه بزرگتر نیز افزایش خواهد یافت». ۱۲- سرشماری انگلستان و ویلز از جمله چنین نشان مى دهد: تعداد شاغلین در کشاورزی (زمینداران، مزرعهداران، باغبانان، چوپانان و غیره) سال ۱۸۵۱: ۲٫۰۱۱٫۴۴۷ نفر؛ سال ۱۸۶۱: ۱٫۹۲۴٫۱۱۰ نفر؛ ۸۷٫۳۳۷ نفر کاهش. مانوفاکتور پشم تابیده ۱۸۵۱: ۱۰۲٫۷۱۴ نفر؛ ۱۸۶۱: ۷۹٫۲۴۲ نفر؛ ابریشمبافى ۱۸۵۱: ۱۱۱٫۹۴۰ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱۰۱٫۶۷۸ نفر؛ چاپ روی چیت ۱۸۵۱: ۱۲٫۰۹۸ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱۲٫۵۵۶ نفر - افزایشى مختصر که با توجه به گسترش عظیم این صنعت در واقع بمعنای کاهش نسبى شدید کارگران شاغل در آن است. کلاهدوزی، ۱۸۵۱: ۱۵٫۹۵۷ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱۳٫۸۱۴ نفر؛ کلاه حصیری و کلاه پارچهای نرم، ۱۸۵۱: ۲۰٫۳۹۳ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱۸٫۱۷۶ نفر؛ تولید مخمر ۱۸۵۱: ۱۰٫۵۶۶ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱۰٫۶۷۷ نفر؛ شمعسازی ۱۸۵۱: ۴٫۹۴۹ نفر؛ ۱۸۶۱: ۴٫۶۸۶ نفر - علت این کاهش، از جمله سایر دلایل، افزایش استفاده از روشنائى گاز است. شانهسازی ۱۸۵۱: ۲٫۰۳۸ نفر؛ ۱۸۶۱: ۱٫۴۷۸ نفر؛ ارهکشى ۱۸۵۱: ۳۰٫۵۵۲ نفر؛ ۱۸۶۱: ۳۱٫۶۴۷ نفر - افزایشى اندک بعلت رواج ارههای ماشینى. میخسازی ۱۸۵۱: ۲۶٫۹۴۰ نفر؛ ۱۸۶۱: ۲۶٫۱۳۰ نفر - کاهشى ناشى از رقابت ماشین. معادن قلع و مس ۱۸۵۱: ۳۱٫۳۶۰ نفر؛ ۱۸۶۱: ۳۲٫۰۴۱ نفر. در مقابل این، صنایع زیر را داریم: ریسندگی و بافندگی پنبه ۱۸۵۱: ۳۷۱٫۷۷۷ نفر؛ ۱۸۶۱: ۴۵۶٫۶۴۶ نفر؛ معدن ذغالسنگ ۱۸۵۱: ۳۸۹،۱۸۳ نفر؛ ۱۸۶۱: ۲۴۶٫۶۱۳ نفر. «از سال ۱۸۵۱ تعداد کارگر بزرگترین افزایش را علىالعموم در رشتههائى از صنعت داشته است که استفاده از ماشینآلات در آنها تا این زمان با موفقیت همراه نبوده است» (سرشماری سال ١٨۶١ انگلستان و ویلز، جلد ۳، ص۳۶). ۱۳- (برخى اقتصاددانان برجسته مکتب کلاسیک به قانون تنزل فزاینده مقدار نسبى سرمایه متغیر، و تاثیر این تنزل بر وضع طبقه کارگران مزدی، نه پى بلکه صرفا ظنی بردهاند. در این زمینه بیشترین امتیاز به جان بارتون مىرسد. هر چند که او نیز، مانند همه آنهای دیگر، سرمایه ثابت را با سرمایه مستقر و سرمایه متغیر را با سرمایه در گردش اشتباه مىگیرد. مىگوید:)8 «تقاضا برای کار بستگى به افزایش سرمایۀ در گردش دارد و نه افزایش سرمایه مستقر. اگر نسبت میان این دو نوع سرمایه براستى در هر زمان و در هر حال ثابت بود، آنگاه واقعا چنین نتیجه مىشد که تعدادکارگران استخدامى متناسب با رشد ثروت کشور رشد مىکند. اما صحت چنین حکمى محتمل نمىنماید. با رشد صنایع، و گسترش تمدن، سهم سرمایه مستقر نسبت به سرمایه در گردش بیشتر و بیشتر مىشود. سرمایه مستقر بکار رفته در تولید یک قواره چیت انگلیسى حداقل صد برابر، و یحتمل هزار برابر، بیش از سرمایه مستقر بکار رفته در یک قواره چیت مشابه هندی، و سهم سرمایۀ در گردشِ بکار رفته در آن صد یا هزار برابر کمتر است … کل پساندازهائى که به سرمایه مستقر افزوده مىشود هیچ تاثیری بر افزایش تقاضا برای کار نخواهد داشت» (جان بارتون، لندن، ۱۸۱۷، ص۷-۱۶۱). «همان علتى که مىتواند موجب افزایش درآمد خالص کشور شود در عین حال مىتواند جمعیت مازاد بوجود آورد، و وضع کارگر را خرابتر کند» (ریکاردو، ماخذ قبل، ص۴۶۹). با افزایش سرمایه «تقاضا (برای کار) بطور نسبی تنزل خواهد کرد» (ماخذ مذکور، ص۴۸۰، زیرنویس). «مقدار سرمایهای که به تامین زندگى کارگران اختصاص مىیابد مىتواند، مستقل از هر تغییری در مقدار کل سرمایه، تغییر یابد … فزونى سرمایه مىتواند با افزایش نوسانات عظیم در میزان اشتغال و با مرارتهای عظیم همراه باشد» (ریچارد جونز، لندن، ۱۸۳۳، ص۱۲). «تقاضا (برای کار) به همان نسبت که انباشت کلى سرمایه رشد میکند…افزایش نخواهد یافت. بنابراین با پیشرفت جامعه، فزونیهای سرمایه ملى که مجددا به بازتولید اختصاص مىیابند تاثیر کمتر و کمتری بر وضع کارگران خواهند داشت» (رمزی، ماخذ قبل، ص۹۱-۹۰). ۱۴- هِرمان مریویل، گفتارهای درسى در باب استعمار و مستعمرات، لندن، ۱۸۴۱، جلد ۱، ص۱۴۶. ۱۵- مالتوس، اصول اقتصاد سیاسى، ص۲۱۵، ۲۰-۳۱۹. مالتوس در این کتاب سرانجام، با کمک سیسموندی، به کشف تثلیث زیبای تولید کاپیتالیستى نائل مىآید، و آن اینست: زیادهتولید، زیادهجمعیت، زیادهمصرف. در واقع سه هیولای بسیار ظریف! رجوع کنید به فردریک انگلس، پاریس، ۱۸۴۴، ص۱۰۷، و صفحات بعد. ۱۶- هَریت مارتینو [Harriet Martineau] ، اعتصابى در منچستر، ۱۸۳۲، ص۱۰۱. ۱۷- حتى در قحط پنبۀ سال ۱۸۶۳ شاهدیم که کارگران کارخانههای پنبهریسی ناحیه بلَکبرْن در جزوهای که انتشار دادند زیادهکاری را، که البته حوزه تاثیرش بر اثر وجود قانون کارخانه تنها به کارگران مرد بزرگسال محدود مىشد، شدیدا محکوم کردند. «از کارگران بزرگسال این کارخانه خواسته شده که روزانه ۱۲ تا ۱۳ ساعت کار کنند، و این در حالى است که صدها کارگر دیگر اجبارا باید بیکار بگردند در صورتى که مایلند برای تامین معاش خانوادههای خود و برای نجات برادرانشان از مرگِ زودرس ناشى از زیادهکاری، بطور نیمهوقت کار کنند…». و در ادامه مىگویند: «ما مىپرسیم آیا ممکن است اضافهکاری کردن بخشى از کارگران باعث ایجاد احساس نزدیکى میان اربابان و خدمتگزاران شود؟ کسانى که به اضافهکاری گمارده مىشوند همانقدر احساس مىکنند مظلوم واقع شدهاند که کارگرانى که محکوم به بیکاری اجباری (forced idleness) شدهاند. در این ناحیه، بشرط توزیع عادلانه کار، تقریبا همه مىتوانند بطور نیمهوقت کار کنند. آنچه ما از اربابان علىالعموم مىخواهیم خواستۀ برحقى است، و آن اینکه، بخصوص تا آن زمان که اوضاع رو به بهبود بگذارد، بجای آنکه بخشى از کارگران را به اضافهکاری بگمارند در حالی که سایرین بدلیل نداشتن کار مجبور به گذران زندگى از طریق دریافت صدقه شدهاند، سیستم ساعات کار کمتر را باجرا درآورند» (گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ١٨۶٣، ص۸). مولف مقالهای در باب صناعت و تجارت با غریزه بورژوائى عادی خود، که هرگز به خطا نمىرود، به تاثیر وجود اضافهجمعیت نسبى بر کارگران شاغل پى برده است: «یکى دیگر از علل بیکاری (idleness) در این کشور نبود کارگر به تعداد کافى است … هر بارکه بر اثر دریافت تقاضائى فوقالعاده برای مصنوعات کارگر کمیاب مىشود، کارگران پیش خود احساس اهمیت مىکنند و مىخواهند این احساس را به اربابانشان نیز القا کنند. حیرتآور است؛ اما این جماعت چنان طرز فکر منحطى دارند که در این گونه موارد گروهى از آنان با یکدیگر ائتلاف کرده یک روز تمام بیکار نشستهاند تا از این طریق کارفرمای خود را تحت فشار قرار دهند» (ص۸-۲۷). این جماعت در واقع تقاضای افزایش دستمزد داشتهاند! ۱۸- اکونومیست، ۲۱ ژانویه ۱۸۵۶. ۱۹- طى شش ماه آخر سال ۱۸۶۶، ۸۰ تا ۹۰ هزار نفر در لندن از کار بیکار شدند. در گزارش کارخانه همان نیمسال آمده است: «بنظر نمىرسد این گفته که تقاضا همواره و درست در لحظه مقتضى عرضۀ خود را بوجود مىآورد از صحت مطلق برخوردار باشد. درمورد کار همیشه چنین نکرده است؛ چنان که طى سال گذشته ماشینآلات بسیاری بعلت نیاز به عمله عاطل و باطل ماند» ( گزارشات بازرسان کارخانه … الخ، ٣١ اکتبر ١٨۶۶، ص۸۱). ۲۰- (زیرنویس انگلس در نشر چهارم آلمانى:) سخنرانى افتتاحیه دکتر ج. چَمبِرلَن، شهردار وقت برمینگام و رئیس کنونى (۱۸۸۳) شورای تجارت، در کنفرانس بهداشت برمینگام، ۱۴ ژانویه ۱۸۷۵. ۲۱- در سرشماری سال۱۸۶۱ انگلستان و ویلز جمعیت ۷۸۱ شهر شمارش شد که [جمعا] «دارای ۱۰٫۹۶۰٫۹۹۸ سکنه بودند، و روستاها و بخشداریهای روستائی جمعیتی معادل ۹٫۱۰۵٫۲۲۶ نفر داشتند. در سال ۱۸۵۱ تعداد ۵۸۰ شهر شناسائى شد، و تعداد سکنه آنها با سکنه مناطق روستائى اطراف تقریبا برابر بود. در حالیکه جمعیت مناطق روستائى طى ده سال متعاقب سرشماری پیشین نیم میلیون افزایش یافته، جمعیت ساکن در ۵۸۰ شهر مذکور یک و نیم میلیون (۱٫۵۵۴٫۰۶۷) نفر افزایش داشته است. نرخ رشد جمعیت در روستا ۵/۶ درصد و در شهر ۳/۱۷ درصد است. این اختلاف نرخ رشد ناشى از مهاجرت از روستا به شهر است. سه چهارم کل رشد جمعیت در شهرها صورت گرفته است» (سرشماری … الخ، جلد۳، ص۱۲-۱۱). ۲۲- «بنظر مىرسد فقر به حال زاد و ولد نافع باشد» (آدام اسمیت، ثروت ملل، کتاب اول، فصل ۸). این، بنا بر آنچه گالیانى رند حاضر جواب مىگوید، در واقع یکى ازترتیبات حکیمانه خاص الهى است. «خداوند چنین مقرر فرموده است که مردانی که به نافعترین حرفهها مشغولند به تعداد فراوان زاده شوند» (گالیانى، ماخذ قبل، ص۷۸). «فقری که به نهایت قحطى و شیوع مرض برسد بجای آنکه عامل مهار جمعیت باشد عامل افزایش آنست» (س. لِنگ -S. Laing - ۱۸۴۴، ص۶۹). لنگ بدنبال اثبات این نکته با تکیه به آمار، مىنویسد: «اگر مردم همه وضع آسودهای داشتند دنیا بزودی از سکنه خالى مىشد». ۲۳- «روز به روز بیشتر روشن مىشود که مناسبات تولیدی که بورژوازی در چارچوب آن حرکت مىکند نه ماهیتی ساده و یگانه بلکه ماهیتی دوگانه دارند. به این معنا که همان مناسباتى که در چارچوب آنها ثروت تولید مىشود فقر نیز تولید مىشود؛ همان مناسباتى که در چارچوب آنها قوای تولیدی رشد مىکند قوای سرکوب نیز رشد میکند. این مناسبات ثروت بورژوائى، بمعنای ثروت برای طبقه بورژوا، بوجود میآورد، اما صرفا از این طریق که مدام ثروت افرادی از اعضای این طبقه را نابود میکند، و پرولتاریائى بوجود مىآورد که مدام [بر جمعیتش] افزوده میشود» (کارل مارکس، فقر فلسفه، ۱۱۶). ۲۴- اورتز، ۱۷۷۷، ص۶، ۹، ۲۲، ۲۵ و سایر صفحات. اورتز همانجا در صفحه۲۳ مىگوید: «من بجای طرح نظامهای بیحاصل برای رسیدن به بهروزی ملل، همّ خود را مصروف و مقصور به بررسى دلایل تیرهروزی آنان مىکنم». ۲۵- رساله در باب قوانین فقرا. بقلم یک خیرخواه بشر (کشیش ج. تانزند)، ۱۷۸۶، چاپ مجدد در لندن، ۱۸۱۷، ص۱۵، ۳۹، ۴۱. این کشیش «نازک طبع»، که مالتوس در نوشتههای خود صفحه صفحه از اثر ذکر شده و اثر دیگرش بنام سفر در پهنه اسپانیا رونویسی کرده، بنوبه خود بخش اعظم تعالیم [یا دکترین] ش را مدیون سر جیمز استوارت است، هر چند که در این ضمن نظرات استوارت را تحریف هم کرده است. بعنوان نمونه، استوارت مىگوید: «اینجا، در بردهداری، برای به کوشش واداشتن انسانها (بنفع غیرکارگران) از روش اجبار استفاده مىشد … در آن زمان انسانها را مجبور به کار (یعنى کار بیمزد برای دیگری) مىکردند زیرا برده دیگران بودند؛ اکنون انسانها مجبور به کار (یعنى کار بیمزد برای غیرکارگران) هستند زیرا بردۀ حوائج خویشند».9 اما استوارت، برخلاف موقوفهدار فربه ما، از این مقدمات نتیجه نمىگیرد که کارگران مزدی باید همیشه روزهدار باشند؛ بلکه برعکس در پی آنست که از نیازهای فزایندۀ آنها انگیزهای بسازد برای کاری که ایشان از جانب «آنان که ظرافت طبع بیشتری دارند» انجام میدهند. ۲۶- استورش، ماخذ قبل، ص۲۲۳. ۲۷- سیسموندی، ماخذ قبل، ص۸۰-۷۹، ۸۵. ۲۸. دستو دوتراسى، ماخذ قبل، ص۲۳۱: ‘Les nations pauvres, c'est là où le peuple est à son aise; et les nations riches, c'est là où il est ordinairement pauvre.’ ۲۹- کمیسیون سلطنتى درآمدهای داخلى؛ گزارش دهم، لندن، ۱۸۶۶، ص۳۸. ۳۰- ماخذ قبل، همانجا. ۳۱- این ارقام برای مقایسه کافیاند، اما اگر بطور مطلق در نظر گرفته شوند واقعى نیستند، زیرا سالانه در حدود ۱۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ پوند درآمد در اظهارنامههای مالیاتى اعلام نمىشود. کمیسیون درآمدهای داخلى در هر گزارش خود از تقلب با نظم و قاعده در این زمینه، بخصوص از جانب طبقات صاحب صنعت و تجارت، شکوه مىکند. بعنوان نمونه: «یک شرکت سهامى سود مشمول مالیات خود را ۶٫۰۰۰ پوند اعلام مىکند اما برآورد ممیز مالیاتى ۸۸٫۰۰۰ پوند است، و سرانجام بر مبنای همین مبلغ مالیات پرداخت مىشود. شرکت دیگری که ۱۹۰٫۰۰۰ پوند سود اعلام مىکند سرانجام به اجبار مىپذیرد که مبلغ صحیح باید ۲۵۰٫۰۰۰ پوند باشد» (ماخذ قبل، ص۴۲). ۳۲- سرشماری، … الخ، ماخذ قبل، ص۱۱. این ادعای جان برایت که ۱۵۰ زمیندار مالک نصف خاک انگلستان، و ۱۲ زمیندار مالک نصف خاک اسکاتلند هستند هیچگاه رد نشده است. ۳۳- کمیسیون درآمدهای داخلى؛ گزارش چهارم، لندن، ۱۸۶۰، ص۱۷. ۳۴- اینها درآمدهای خالص پس از کسر تخفیفهای مالیاتى قانونى هستند. ۳۵- در این لحظه، مارس۱۸۶۷، بازارهای چین و هندوستان از محصولات نخى صادراتى کارخانهداران بریتانیائى اشباع است. در سال۱۸۶۶پنج درصد کاهش دستمزد در مورد کارگران صنعت پنبه باجرا درآمد. در ۱۸۶۷، در نتیجه اقدامى مشابه آن، ۲۰٫۰۰۰ کارگر در پرِِسْتون دست به اعتصاب زدند. (افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:) و این مقدمه بحرانى شد که بلافاصله پس از آن بروز کرد.10 ۳۶- سرشماری، الخ، ماخذ قبل، ص۱۱. ۳۷- نطق گلادستون در مجلس عوام، ۱۳ فوریه ۱۸۴۳، بنا به گزارش روزنامه تایمز، ۱۴ فوریه ۱۸۴۳. ۳۸- نطق گلادستون در مجلس عوام، ۱۶ فوریه ۱۸۶۳، بنا به گزارش روزنامه مورنینگ استار، ۱۷ فوریه ۱۸۶۳. ۳۹- رجوع کنید به ارقام رسمى ارائه شده در کتاب آبى با عنوان آمار متفرقه بریتانی، بخش VI، لندن، ۱۸۶۶، ص۷۳-۲۶۰ و بسیاری صفحات دیگر. بجای آمار یتیمخانهها و غیره مىتوان به قلمفرسائىهای بولتنهای وزارتخانهها در توجیه لزوم پرداخت مستمری به فرزندان خانواده سلطنتى نیز رجوع کرد. در این قلمفرسائىها گرانتر شدن وسایل زندگی هیچگاه فراموش نمىشود. ۴۰- نطق گلادستون در مجلس عوام، ۸ آوریل ۱۸۶۴. جمله آخر در روایت هنسِرد11 چنین آمده است: «و به بیان باز هم کلىتر، زندگى، در اکثر موارد، آیا چیزی جز مبارزه برای حفظ موجودیت خویش است؟». یک نویسنده انگلیسى تناقضات فاحش موجود در نطقهای بودجه سالهای ۱۸۶۳ و ۱۸۶۴ گلادستون را با نقل اشعار زیر از بوالو [Boileau - شاعر فرانسوی قرن هفدهم] توصیف کرده است: «کار این مرد همین است که از سیاهى به سپیدی بپرد، و احساسات شبش را با دمیدن صبح محکوم کند. رأیش را بهمان سادگى عوض مىکند که جامهاش را؛ و بدینگونه اسباب زحمت بیگانه مىشود و پریشانى خویش» ([هنری روی - Henry Roy - ف]، لندن، ۱۸۶۴، ص۱۳۵). ۴۱- هِنری فاسِت، ماخذ قبل، ص۸۲-۶۷. در مورد وابستگى فزاینده کارگران به دکانداران باید گفت که این نتیجۀ نوسانات و وقفههای مکرر در اشتغال آنان است. ۴۲- در مورد این آمار ویلز همواره جزو انگلستان آمده است. ۴۳- جالب اینجاست که آدام اسمیت هنوز گهگاه لغت «خانه کار» را مترادف با «کارخانه»12 بکار مىبرد. و این خود به نوعى روشن مىکند که ما از زمان او تا کنون چه پیشرفت شایانى کردهایم. اسمیت بعنوان مثال در آغاز فصل مربوط به تقسیم کار مىنویسد: «کل کسانى که در همه شاخههای مختلف یک رشته بکار مشغولند را غالبا مىتوان در خانه کار واحدی گرد هم آورد». ۴۴- بهداشت عمومى؛ گزارش ششم، ۱۸۶۳، لندن، ۱۸۶۴، ص۱۳. ۴۵- ماخذ قبل، ص۱۷. ۴۶- ماخذ قبل، ص۱۳. ۴۷- ماخذ قبل، ضمائم، ص۲۳۲. ۴۸- ماخذ قبل، ص۳-۲۳۲. ۴۹- ماخذ قبل، ص۱۵-۱۴. ۵۰- «در هیچ زمینه دیگری حقوق اشخاص چنین آشکارا و بیشرمانه قربانى حقوق ملکی [یا حقوق مالکیت] نشده است که در زمینه مسکن طبقه کارگر. در هر شهر بزرگ مىتوان بدیده قربانگاه انسانها، بدیده آستان مقدسى نگریست که در آن همه ساله هزاران نفر در راه رب النوع حرص و آز قربانى مىشوند» (ساموئل لِنگ، ماخذ قبل، ص۱۵۰). ۵۱- بهداشت عمومى؛ گزارش هشتم، ۱۸۶۶، ص۱۴، زیرنویس. ۵۲- ماخذ قبل، ص۸۹. دکتر هانتِر درباره کودکان این «کُلُنى» ها مىگوید: «از دوران ماقبل بوجود آمدن این پشتههای متراکم فقرا اکنون کسى زنده نیست تا بما بگوید کودکان در آن زمان چگونه تربیت مىشدند. و هر پیامبری که بما بگوید نسل در حال رشد این کودکان در آینده چه رفتاری خواهد داشت نبوت شتابزدهای کرده است. این کودکان، در بطن شرایطى که پیشتر احتمالا هیچگاه در این کشور سابقه نداشته است، تا نیمههای شب زانو به زانوی اشخاصى از هر سن، نیمه لخت، مست، وقیح و در پى شر بیدار مىنشینند، و به این ترتیب آموزش خود را بعنوان «طبقات خطرناک» آینده تکمیل مىکنند» (ماخذ قبل، ص۵۶). ۵۳- ماخذ قبل، ص۶۲. ۵۴- گزارش مامور بهداشت سن مارتین در مزارع، ۱۸۶۵. ۵۵- بهداشت عمومى؛ گزارش هشتم، ۱۸۶۶، ص۹۱. ۵۶- ماخذ قبل، ص۸۸. ۵۷- ماخذ قبل، ص۸۹. ۵۸- ماخذ قبل، ص۶-۵۵. ۵۹- ماخذ قبل، ص۱۴۹. ۶۰- ماخذ قبل، ص۵۰. ۶۱- لیست کارگزار بیمه مذکور در برادفورد:
(نقل از ماخذ قبل، ص۱۱۱) ۶۲- ماخذ قبل، ص۱۱۴. ۶۳- ماخذ قبل، ص۵۰. ۶۴- بهداشت عمومی؛ گزارش هفتم، ۱۸۶۵، ص۱۸. ۶۵- ماخذ قبل، ص۱۶۵. ۶۶- بهداشت عمومي؛ گزارش هفتم، ص۱۸، زیرنویس. مسئول صندوق اعانات چپل آن فرت يونيون [Chapel-on-Firth Union] در گزارش خود به رئیس کل ثبت احوال مینویسد: «در داوْهُلْز [Doveholes] تعدادی حفره کوچک بعنوان مسکن در دل تپهای از خاکستر آهک حفر شده و کارگران و دیگر کارکنان پروژه راهآهنی که هم اکنون در منطقه در دست انجام است در آنها زندگی میکنند. این حفرهها کوچک و نمورند، در اطراف آنها مجرای فاضلاب و مستراح وجود ندارد، و بجز سوراخی که بعنوان دودکش در سقف آنها ایجاد شده فاقد هر گونه تهویهاند. در نتیجۀ این کمبودها آبله مدتهاست بیداد میکند و تا کنون موجب مرگ چند تن (از این غارنشینان بدوی) شده است» (ماخذ مذکور، مطلب ۲). ۶۷- جزئیات ارائه شده در صفحات ۲۴-۵۱۷ [کتاب حاضر] به کارگران معادن ذغال سنگ اختصاص دارد. در مورد کارگران معادن فلز که وضع بدتری دارند رجوع کنید به گزارش بسیار منصفانه کمیسیون سلطنتی سال ۱۸۶۴. ۶۸- بهداشت عمومی؛ گزارش هفتم، لندن، ۱۸۶۵، ص۱۸۰ و ۱۸۲. ۶۹- ماخذ قبل، ص۵۱۵ و ۵۱۷. ۷۰- ماخذ قبل، ص۱۶. ۷۱- «فقرای لندن یک به یک گرسنگی میکشند. در چند روز گذشته پوسترهای بزرگی با مضامین چشمگیر زیر بر در و دیوارهای لندن چسبانده شده: ’ گاوهای فربه! انسانهای گرسنه! گاوهای فربه از کاخهای بلورین خود برای تغذیۀ اغنیا عازم کلبههای مجلل ایشان شدهاند، و این در حالی است که انسانهای گرسنه در لانههایشان به حال خود رها شدهاند تا بپوسند و بمیرند‘. پوسترهای حاوی این گونه مضامین شوم یکی پس از دیگری بر در و دیوارها ظاهر میشود. هنوز یکی پاره نشده یا خط نخورده یا چیزی بر آن چسبانده نشده پوستر تازهای در همان محل یا محل عمومی دیگری چسبانده میشود … این یادآور جمعیتهای سرّی انقلابی در فرانسه است که مردم این کشور را برای رویدادهای سال ۱۷۸۹ [، سال انقلاب فرانسه،] آماده میساختند. در همین زمان که کارگران انگلیسی همراه با همسر و فرزندانشان از سرما و گرسنگی جان میدهند، میلیونها پوند طلای انگلیسی، که محصول کار همین کارگران است، در روسیه، اسپانیا، ایتالیا و سایر کشورهای خارجی سرمایهگذاری میشود» (روزنامه رینولدز - Reynolds Newspaper - ۲۰ ژانویه ۱۸۶۷). ۷۲- دوسْپِتیو [Ducpétiaux] ، ماخذ قبل، ص۱۵۱، ۱۵۴، ۶-۱۵۵. ۷۳- جیمز ا. تارولْد راجِرز (James E. Thorold Rogers - استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه آکسفورد)، تاریخ کشاورزی و قیمتها در انگلستان، آکسفورد، ۱۸۶۶، جلد ۱، ص۶۹۰. این کتاب که حاصل یک تلاش پرزحمت است در دو جلدی که تا کنون انتشار یافته تنها دورۀ سالهای ۱۲۵۹ تا ۱۴۰۰ را در بر میگیرد، و جلد دوم آن صرفا شامل اطلاعات آماری است. این کتاب نخستین «تاریخ قیمتها» ی اصیل و واقعی است که درباره آن زمان در دست داریم. ۷۴- دلایل افزایش اخیر عوارض فقرا، یا بررسی تطبیقی قیمت کار و قیمت خواربار، لندن، ۱۷۷۷، ص۵، ۱۱. ۷۵- دکتر ریچارد پرایس [Richard Price] ، لندن، ۱۸۰۳، جلد ۲، ص ۹-۱۵۸. پرایس در صفحه ۱۵۹ یادآور میشود که «قیمت اسمی یک روز کار در حال حاضر چهار و حداکثر پنج برابر سال ۱۵۱۴ است. اما قیمت غله هفت برابر و قیمت گوشت و پوشاک تقریبا پانزده برابر آن زمان است. بنابراین قیمت کار نه تنها پابپای هزینه زندگی افزایش نیافته بلکه بقدری از آن عقب مانده است که اکنون بنظر نمیرسد قدرت خریدِ حتی نیمی از آنچه در آن زمان میتوانست بخرد را داشته باشد». ۷۶- بارتون، ماخذ قبل، ص۲۶. در مورد آخر قرن هیجدهم رجوع کنید به ایدن، ماخذ قبل. ۷۷- چارلز پِری، ماخذ قبل، ص۸۰. ۷۸- ماخذ قبل، ص۲۱۳. ۷۹- ساموئل لِنگ، ماخذ قبل، ص۶۲. ۸۰- انگلستان و آمریک، لندن، ۱۸۳۳، جلد ۱، ص۴۷. ۸۲- برای این منظور اشراف زمیندار وجوه خزانه را، صد البته از طریق پارلمان، با نرخ بهره نازل در اختیار خود قرار دادند. و این همان وجوهی است که مزرعهداران باید با نرخ بهره دو برابر به آنان بازگردانند. ۸۳- کاهش تعداد مزرعهداران میانهحال را میتوان به ویژه از سرفصل «پسر، نواده مذکر، برادر، برادرزاده، دختر، نواده مؤنث، خواهر و خواهرزاده» که در آمار سرشماری آمده است - بعبارت دیگر از اعضای خانواده مزرعهدار که در استخدام او هستند - دریافت. تعداد این گروه در ۱۸۵۱ بالغ بر ۲۱۶٫۸۵۱ نفر و در ۱۸۶۱ بالغ بر ۱۷۶٫۱۵۱ نفر بود. در فاصله سالهای ۷۱-۱۸۵۱ تعداد مزارع کوچکتر از ۸ هکتار ۹۰۰ مزرعه، و تعداد مزارع بین ۲۰ تا ۳۰ هکتار از ۸٫۲۵۳ به ۶٫۳۷۰ مزرعه، کاهش یافت. این پدیده بطور کلی در مورد همه مزارع کوچکتر از ۴۰ هکتار مشاهده میشود. در مقابل، طی همین بیست سال تعداد مزارع بزرگ افزایش یافت؛ تعداد مزارع بین ۱۲۰ تا ۲۰۰ هکتار از ۷٫۷۷۱ به ۸٫۴۱۰ مزرعه، مزارع بزرگتر از ۲۰۰ هکتار از ۲٫۷۵۵ به ۳٫۹۱۴ مزرعه، و مزارع بزرگتر از ۴۰۰ هکتار از ۴۹۲ به ۵۸۲ مزرعه رسید. ۸۴- تعداد چوپانان از ۱۲٫۵۱۷ نفر به ۲۵٫۵۵۹ نفر افزایش یافت. ۸۵- سرشماری، الخ، ماخذ قبل، ص۳۶. ۸۶- راجرز، ماخذ قبل، ص۶۹۳ و ۱۰. آقای راجرز به مکتب فکری لیبرال تعلق دارد، دوست شخصی کابْدِن و برایت13 است، و بنابراین از مدیحهسرایان روزگاران خوش گذشته14 نیست. ۸۷- بهداشت عمومی؛ گزارش هفتم، ۱۸۶۵. بنابراین نه عجیب است که زمیندار بمحض آنکه میشنود کارگر درآمدش کمی بیشتر شده کرایه خانهاش را بالا ببرد، و نه عجیب است که مزرعهدار مزدش را پائین آورد «چون زنش کار پیدا کرده است» (ماخذ مذکور). ۸۸- ماخذ قبل، ص۱۳۵. ۸۹- ماخذ قبل، ص۱۳۴. ۹۰- گزارش کمیسرهای … درباره تبعید و حبس با اعمال شاقه، لندن، ۱۸۶۳، ص۴۲ و ۵۰. ۹۱- ماخذ قبل، ص۷۷. «یادداشت قاضیالقضات». ۹۲- ماخذ قبل، جلد ۲، صورت جلسات شهادت شهود. ۹۳- ماخذ قبل، جلد ۱، ضمیمه، ص۲۸۰. ۹۴- ماخذ قبل، ص۵-۲۷۴. ۹۵- بهداشت عمومی؛ گزارش ششم، ۱۸۶۴، ص۲۳۸، ۲۴۹ و ۲-۲۶۱. ۹۶- ماخذ قبل، ص۲۶۲. ۹۷- ماخذ قبل، ص۱۷. دسترسی کارگر کشاورزی انگلیسی به شیر باندازه ربع مقداری است که کارگر کشاورزی ایرلندی به آن دسترسی دارد، و دسترسیاش به نان به اندازه نصف اوست. آرتور یانگ در گشت ایرلند خود در همان آغاز قرن حاضر،15 به تغذیه بهتر کارگر کشاورزی ایرلندی توجه کرده است. دلیل آن روشن است؛ مزرعهدار فقیر ایرلندی از نظر انسان بودن با مزرعهدار ثروتمند انگلیسی قابل مقایسه نیست. در مورد ویلز، آنچه در خود متن آوردهایم در مورد جنوب غربی این کشور صدق نمیکند. «پزشکان متفق القولند که افزایش نرخ مرگ و میر بر اثر بیماری سل، خنازیر و غیره با بدتر شدن وضع جسمی مردم شتاب میگیرد، و جملگی بر آنند که عامل اخیر معلول فقر است. خرج او (کارگر کشاورزی) تقریبا ۵ پنی در روز است، اما گفته میشود که در بسیاری مناطق برای مزرعهدار (که خود آدم فقیری است) بسیار کمتر از این خرج برمیدارد … لقمهای گوشت نمکسود یا گوشت خوک دودی … که از چوب آکاژو خشکتر است، و شاید خوردن آن حتی به ثقیل الهضم بودنش نیارزد، قاتق مقدار زیادی آش یا شوربا میشود که موادش را آب و بلغور و تره تشکیل میدهد؛ و این ناهار هر روزۀ کارگر است». نتیجۀ پیشرفت صنعت برای او این شد که، در این آب و هوای آزاردهنده و مرطوب، «پوشاک مرغوب خانهبافت به نفع اجناس ارزان و باصطلاح پنبهای از دور خارج شد»، و آشامیدنیهای قویتر جای خود را به باصطلاح چای داد. «کشاورز پس از ساعتها که زیر باد و باران بوده است به کلبهاش میرسد، و در کنار آتشی از ذغالسنگ نارس یا گلولههای مخلوط گل و خاکهذغال مینشیند که از سوختنشان مقدار معتنابهی اسیدهای کربنیک و سولفوریک تولید میشود. دیوارهای کلبهاش از سنگ و گل، کف آن لخت و همان خاک قبل از بنای کلبه است، و پوشش سقف آن لایهای تنک و در هم نتنیده از گالی. درون کلبه، هر شکاف و سوراخی را برای جلوگیری از خروج گرما مسدود کردهاند. کارگر غالبا در این فضا و بوی گند کشندهاش، بر کف خاکی کلبه، و در حالی که لباسهای خیسش، یعنی تنها لباسهائی که دارد، بر همان تنش خشک میشود، با زن و فرزندش شام میخورد و میخوابد. قابلههائی که بخشی از شب را در این زاغهها گذراندهاند نقل میکنند که پاهایشان در گل و لای کف زاغه فرو میرفته، و مجبور بودهاند سوراخی در دیوار ایجاد کنند تا برای خود مختصر راه تنفسی باز کنند(که لابد کار سادهای هم بوده!). گواهان بسیاری، از مراتب مختلف اجتماعی، تایید کردهاند که دهقان نیمهگرسنه (underfed) هر شب در معرض خطرات ناشی از این شرایط غیربهداشتی، و بسیاری شرایط غیربهداشتی دیگر، قرار دارد. و نتیجۀ آن، انسانهائی علیلالمزاج و خنازیری، بینیاز از گواه و مدرک است … گزارشات ماموران کمکرسانی به فقرا در کارمارتِنشایر [Carmarthenshire] و کاردیگانشایر [Cardiganshire] با وضوح چشمگیری بر وجود همین شرایط گواهی میدهند. درد وحشتناکتر دیگری که بلای جانها شده وجود تعداد زیاد مجانین است». و اما کلامی هم درباره وضع آب و هوا: «هشت، نه ماه سال باد تندی از جنوب به طرف غرب میوزد و بارانهای سیلآسائی با خود میآورد که عمدتا بر دامنه غربی تپهها میبارد. وجود درخت پدیده نادری است، مگر در نقاط محفوظ از باد. در نقاط نامحفوظ تکانهای ناشی از باد چنان است که به درختها آسیب کلی میرساند. کلبهها عموما در پناه خاکریزی، یا در میان تنگه یا معدن سربازی بنا شدهاند. مراتع مناسب تامین زیست هیچ نوع دام جز گوسفندان بسیار کوچک و گاوهای بومی نیست … جوانان به مناطق معدنی گلارمورگان و مونمات مهاجرت میکنند. کارمارتنشایر هم زادگاه کارگران معدن است و هم دار العجزۀ آنها؛ در نتیجه جمعیتشان بزحمت ثابت میماند». وضع و ترکیب جمعیت در کارمارتنشایر به این شرح است:
(گزارش دکتر هانتر، مندرج در بهداشت عمومی؛ گزارش هفتم، ۱۸۶۴، لندن، و ۱۸۶۵، ص۵۰۲-۴۹۸ و سایر صفحات) ۹۸- این قانون در سال ۱۸۶۵ تا حدودی اصلاح شد. تجربه بزودی نشان خواهد داد که این گونه وصلهکاریها دردی را دوا نمیکند. ۹۹- برای درک آنچه بدنبال میآید باید بخاطر داشت که «روستای بسته» (closed village) به روستائی گفته میشود که در مالکیت یکی دو زمیندار بزرگ است، و «روستای باز» (open village) روستائی است که به تعداد زیادی خردهمالک تعلق دارد. در روستاهای نوع دوم است که اسپکولاتورهای ساختمانی میتوانند کلبۀ اجارهای بسازند. ۱۰۰- چنین دهکده نمونهای از دور دل میبرد، اما درست باندازه روستاهائی که کاترین دوم در راه سفرش به کریمه دید غیرواقعی است. در سالهای اخیر حتی چوپانان را به این روستاهای نمونه راه نمیدهند. بعنوان مثال، در نزدیکی مارکت هاربارو [Market Harborough] مزرعه دامی بوسعت متجاوز از ۲۰۲ هکتار وجود دارد که تنها یک نفر در آن کار میکند. برای آنکه این جلگههای پهناور، این چراگاههای زیبای لِستِرشایر و نورتامپتونشایر، کمتر بر اثر رفت و آمد پا بخورد، سابقا به چوپانی که در این مزرعه کار میکرد در همانجا کلبهای داده میشد. اما اکنون یک شیلینگ اضافه در هفته برای مسکن به او میدهند و او باید فرسنگها دورتر در یک «روستای باز» برای خود جائی پیدا کند. ۱۰۱- «خانههای کارگران (در روستاهای باز، که تعداد ساکنین آنها طبعا همیشه بیش از ظرفیت است) معمولا در یک ردیف چسبیده بهم و بصورتی ساخته میشوند که پشتشان درست مماس با حد کناری قطعه زمین نامرغوبی است که سازنده توانسته دست و پا کند. به این ترتیب خانهها جز از جلو راهی برای گرفتن نور یا هوا ندارد» (گزارش دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۵). در بسیاری مواقع آبجوفروش یا بقال روستا در عین حال مالک خانه اجارهای هم هست. در این صورت کارگر کشاورزی در وجود او با ارباب دومی، علاوه بر مزرعهدار، روبروست. باید در آن واحد هم مشتری بقال باشد و هم مستاجر او. «hind با ۱۰ شیلینگ درآمد در هفته منهای ۴ پوند کرایه خانه در سال…مجبور است همان چند مثقال چای و شکر و آرد و صابون و شمع و آبجویش را هم طبق شرایط فروشنده بخرد» (ماخذ مذکور، ص۱۳۲). این روستاهای باز در واقع برای پرولتاریای زراعی انگلستان حکم «اردوگاههای کار اجباری» را دارند. بسیاری از کلبهها چیزی بیش از خانههای مستاجرنشینی که هر بی سر و پائی گذرش به آنها میافتد نیست. روستائی و خانوادهاش، که در فلاکتبارترین شرایط غالبا ظرفیت کاری و سلامت اخلاقی اعجابانگیز خود را حفظ کرده بودند، حال، در این خانههای مستاجری، یکسره به قهقرا رفتهاند. البته در میان شایلاکهای اشرافیت مرسوم است که وجود اسپکولاتورهای ساختمانی، خردهمالکان و «روستاهای باز» را مزورانه نادیده بگیرند. این شایلاکها خوب میدانند که «روستاهای بسته» و «روستاهای نمونه»شان منشأ پیدایش «روستاهای باز» ند و وجودشان بدون اینها ممکن نیست. «اگر خردهمالکان (در روستاهای باز) نبودند…کارگران کشاورزی اکثرا مجبور میبودند شب زیر درختهای همان مزرعهای که کار میکنند بخوابند» (ماخذ مذکور، ص۱۳۵). سیستم روستاهای باز و بسته در تمامی استانهای بخش مرکزی (Midland) و در سراسر شرق انگلستان برقرار است. ۱۰۲- «کارفرما (اعم از زارع اجارهدار یا مالک زمین)…بطور مستقیم و غیرمستقیم از قِبل کارگری که هفتهای ۱۰ شیلینگ مزد دارد سود میبرد، و بعلاوه از این hind بینوا در سال چهار پنج پوند هم کرایه بابت خانهای میگیرد که در یک بازار واقعا آزاد کلا ۲۰ پوند هم قیمت ندارد. اما قیمت چنین خانهای بطور مصنوعی بالا نگاهداشته میشود چون مالک این قدرت را دارد که بگوید که ’یا خانه من را بگیر یا در جای دیگری دنبال کار باش، و انتظار دریافت گواهی حسن سلوک [برای یافتن کار یا خانه بعدی] هم از من نداشته باش‘ … اگر کارگری بخواهد بهبودی در وضع خود بدهد و مثلا در راهآهن بعنوان کارگر ریلگذار کاری پیدا کند، یا در معدنی مشغول کار شود، همین قدرت در آنجا نیز حاضر است و به او خواهد گفت ’یا با این دستمزدهای نازل برای من کار کن و یا یک هفته قبلش بگو و برو. خوکت را هم با خودت ببر و بابت سیبزمینیهائی که در باغچهات کاشتهای هم هر چه بهت دادند بگیر‘. در این موارد گاه ممکن است منافع مالک (یا، چنان که در بسیاری موارد، منافع مزرعهدار) چنین اقتضا کند که افزایش کرایه خانه را بر تنبیهات دیگر، بدلیل ترک خدمت، ترجیح دهد» (دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۲). ۱۰۳- «زوجهای مزدوج سرمشقهای آموزندهای برای خواهران و برادران بزرگسال خود نیستند. و اگر چه این گونه موارد نباید رسما در جائی ثبت شود، با اتکا به اطلاعات کافی که در دست است میتوان گفت که افسردگی شدید، و گاه مرگ، بهرۀ زنان از خلاف زنای با محارم بوده است» (دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۷). یک مامور پلیس روستا که سالها در بدترین محلات لندن بعنوان کارآگاه کار کرده است درباره دختران روستای خود میگوید: «در چندین سالی که بعنوان پلیس و کارآگاه در بدترین نواحی لندن خدمت کردم هرگز چیزی که بپای پردهدری و بیحیائی اینها برسد ندیدم … مثل حیوانات زندگی میکنند؛ در خیلی از موارد پسرها و دخترهای بزرگ همراه با پدر و مادر همه با هم در یک اطاق زندگی میکنند» (کمیسیون اشتغال کودکان؛ گزارش ششم، ۱۸۶۷، ضمیمه، ص ۷۷، مطلب ۱۵۵). ۱۰۴- بهداشت عمومی؛ گزارش هفتم، ۱۸۶۵، ص۱۴-۹، و سایر صفحات. ۱۰۵- «شغل جنت مکان hind حتی مایه عزت مرتبۀ اوست. او برده نیست، سرباز صلح است و سزاوار مسکنی در شأن مردان متاهل که تدارک آن بر عهده مالک زمین است - مالکی که قادر است از او کار اجباری طلب کند، همان گونه که کشور از سرباز کار اجباری میطلبد. رعیت نیز مانند سرباز قیمت واقعی کار خود را دریافت نمیکند. او را نیز مانند سرباز در جوانی بخدمت میگیرند - در آن هنگام که هنوز جاهل است، حرفهای جز حرفه خود سراغ ندارد و راهی جز راه آبادی خویش نمیشناسد. سرنوشت این یک به ازدواج زودهنگام و قوانین گوناگون اسکان گره خورده است، و سرنوشت آن دیگری به احضار به خدمت و قوانین مربوط به سرپیچی از فرمان» (دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۲). گاه صاحبملک فوقالعاده نازکدلی پیدا میشود که بر انزوای خودآفریده تاسف میخورد. لرد لِستر16 در پاسخ تبریکی که به مناسبت اتمام ساختمان کاخ هولْکام به او گفتند، گفت: «تنها ماندن در ملک خود حالت حزنانگیزی دارد. به اطراف نگاه میکنم و خانهای جز خانه خود نمیبینم. من آن غول قصه قلعۀ غول شدهام که همه همسایگانم را بلعیدهام» [دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۵ - ف]. ۱۰۶- نظیر همین تحولات طی چند دهه اخیر در فرانسه رخ داده است. در این کشور نیز تولید کاپیتالیستی به درجهای که سلطه خود را بر کشاورزی میگسترد «اضافه» جمعیت زراعی را به شهرها میراند. در آنجا هم شاهد خرابی وضع مسکن، و سایر پدیدهها، در سرمنشأ تولید «اضافهجمعیت» هستیم. درباره پدیدۀ غریب prolétariat foncier [پرولتاریای زمیندار] رجوع کنید به کتاب کانالینز که پیشتر از آن نقل کردیم، و نیز کارل مارکس، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، نشر دوم، هامبورگ، ۱۸۶۹، ص۸۸ و پس از آن. در ۱۸۴۶ جمعیت شهری ٪۴۲/۲۴ و جمعیت روستائی ٪۵۸/۷۵ کل جمعیت فرانسه را تشکیل میداد؛ در ۱۸۶۱ جمعیت شهری ٪۸۶/۲۸ و جمعیت روستائی ٪۱۴/۷۱ آن را. طی پنج سال گذشته تنزل درصد جمعیت روستائی از این هم چشمگیرتر بوده است. در ۱۸۴۶ پیِر دوُپان در Le chant des ouvriers [سرود کارگران] چنین سروده است: Mal vêtus, logés dans des tour, Sous les combles, dans les décombres, Nous vivons avec les hiboux Et les larrons, amis des ombres.17 ۱۰۷- ششمین و آخرین گزارش کمیسیون اشتغال کودکان که در آخر ماه مارس سال ۱۸۶۷ انتشار یافت تماما به مسائل سیستم باندی در کشاورزی اختصاص دارد. ۱۰۸- کمیسیون اشتغال کودکان؛ گزارش ششم، اظهارات شهود، ص۳۷، مطلب ۱۷۳. ۱۰۹- با این حال برخی رئیس باندها تا مرتبه مزرعهدارانی با ۲۰۰ هکتار زمین یا صاحبخانههائی با چندین ردیف خانه ترقی کردهاند. ۱۱۰- «نیمی از دختران لادفورد از طریق بیرون رفتن (با باند) به تباهی کشیده شدهاند» (ماخذ قبل، همانجا، ص۶، شماره ۳۲). ۱۱۱- «تعداد اینها (باندها) در سالهای اخیر بسیار افزایش یافته است. در برخی مناطق گویا بتازگی رواج یافتهاند. و در سایر مناطق که باند…سالهای متمادی است که وجود دارد…تعداد کودکانی که در آنها بکار گرفته میشوند افزایش و سن آنان کاهش یافته است» (ماخذ قبل، ص۷۹، مطلب ۱۷۴). ۱۱۲- «مزرعهداران کوچک هیچگاه کارگرِِ باندی نمیگیرند». «بیشترین تعداد زنان و کودکان نه در زمینهای فقیر بلکه در زمینهای با اجارههای ۴۰ تا ۵۰ شیلینگ بکار گرفته میشوند» (ماخذ قبل، ص۱۷ و ۱۴). ۱۱۳- یکی از این آقایان که اجارههائی که میگیرد خیلی به دهانش شیرین آمده بود با عصبانیت به کمیسیون تحقیق اظهار داشت که همه قیل و قالها صرفا بر سر اسم این سیستم است. اگر بجای «باند» به آن «کانون صنعتی- زراعی خودکفای جوانان» میگفتند همه چیز درست میشد. ۱۱۴- یک رئیس باند سابق میگوید: «کار باندی ارزانتر از بقیه کارهاست. به همین دلیل از آن استفاده میشود» (ماخذ قبل، ص۱۷، مطلب ۱۴). یکی از مزرعهداران میگوید: «سیستم باندی قطعا ارزانترین نوع کار برای مزرعهدار و قطعا بدترین نوع کار برای کودکان است» (ماخذ قبل، ص۱۶، مطلب ۳). ۱۱۵- «بدون شک بسیاری از کارهائی که اکنون کودکان در باندها انجام میدهند سابقا توسط مردان و زنان بزرگسال انجام میگرفت. در جاهائی که زنان و کودکان بیشتری نسبت به سابق بکار گرفته شدهاند اکنون مردان بیشتری بیکارند» (ماخذ قبل، ص۴۳، مطلب ۲۰۲). از سوی دیگر «در پی مهاجرت، و بر اثر تسهیلاتی که راهآهن در امر رفت و آمد به شهرهای بزرگ فراهم آورده، مساله کارگر در مناطق زراعی، و بخصوص در کار کشت و زرع، تا آن حد جدی شده است که من (این ’من‘ مباشر یکی از لردهای بزرگ است) فکر میکنم از استفاده از خدمات کودکان بهیچوجه گریزی نباشد» (ماخذ قبل، ص۸۰، مطلب ۱۸۰). «مساله کارگر» (labour question) در مناطق زراعی انگلستان، بر خلاف سایر مناطق دنیای متمدن، معنایش «مساله زمینداران و مزرعهداران» است (the landlords’ and farmers’ question)؛ یعنی مساله اینست که چگونه میتوان، برغم مهاجرت هر چه وسیعتر نفوس زراعی، یک اضافهجمعیت نسبیِ بقدر کافی بزرگ را در روستاها حفظ کرد، و از این طریق دستمزد کارگر کشاورزی را در پائینترین سطح نگاهداشت. ۱۱۶- آن شمارۀ گزارش بهداشت عمومی که پیشتر مطالبی از آن نقل کردیم و در رابطه با مرگ و میر اطفال اشاره گذرائی نیز به سیستم باندی میکند، برای مطبوعات انگلستان و لذا مردم این کشور ناشناخته ماند. اما گزارش آخر کمیسیون اشتغال کودکان خوراک خوبی برای جنجال مطبوعاتی فراهم آورد. مطبوعات لیبرال این سوال را مطرح کردند که خانمها و آقایان والاتبار، و روحانیون کلیسای رسمی [state Church] با مواجبهای بالا، که لینکلنشایر را مثل مور و ملخ پر کردهاند، یعنی همانها که «برای اصلاح اخلاق بومیان جزایر اقیانوسیه» میسیون مخصوص به اقصی نقاط کره ارض میفرستند، چگونه اجازه دادند چنین سیستمی جلو چشمشان و در املاک خودشان بوجود بیاید. اما روزنامههای فرهیختهتر همّ خود را مقصور به تامل در انحطاط اخلاقی زنندۀ نفوس زراعی و طرح این سوال کردند که این نفوس چگونه توانستهاند کودکانشان را همچون برده بفروشند! در شرایط جهنمی که این جماعت «ظریف الطبع» خودِ کارگر کشاورزی را محکوم به زندگی در آن کردهاند، اگر او کودکان خود را میخورد هم تعجبی نداشت. [برعکس٬] آنچه واقعا شگفتآور است در واقع سجایای پاک اخلاقی است که او تا حد زیادی حفظ کرده. گزارشات رسمی ثابت میکند که پدران و مادران حتی در مناطقی که سیستم باندی در آنها معمول است از این سیستم تنفر دارند. «شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد والدین اطفال خوشحال میشوند از اینکه قانونی باشد که به آنها کمک کند تا مجبور شوند در برابر فشارها و وسوسههائی که غالبا بر سر راهشان قرار میگیرد مقاومت کنند. گاه ماموران بخشداری و گاه کارفرمایان با تهدید به اخراجِ خود والدین از کار، آنان را تحت فشار قرار میدهند تا فرزندانشان را در سنینی که…به مدرسه رفتن آشکارا نفع بیشتری بحالشان دارد…روانۀ کار کنند … همۀ وقت و نیروی بهدر رفته٬ همۀ زجری که از آن محنت کشیدن بیاجرت نصیب کارگر و فرزندانش گشته٬ در هر مورد که پدر یا مادری باید رد پای انحطاط اخلاقی فرزندش را در از دست رفتن معصومیت او بعلت تنگی جا و ازدحام بیش از حد سکنۀ کلبه و یا در اثرات مسمومکنندۀ باند عمومی دیده باشد - همۀ اینها قاعدتا باید در سینه این فقرای زحمتکش احساساتی برانگیخته باشد که بروشنی قابل درک است و نیاز به ذکر نمونۀ مشخص ندارد. این زحمتکشان قاعدتا باید آگاه باشند که از وجود وضعی لطمات جسمی و روحی خوردهاند که در ایجادش کوچکترین مسئولیتی نداشتهاند - وضعی که اگر در قدرتشان بود بهیچوجه به آن تن نمیدادند، اما قدرت جنگیدن با آن را هم نداشتند» (ماخذ قبل، ص xx ، و ص xxiii ، مطلب ۹۶). ۱۱۷- جمعیت ایرلند در سال ۱۸۰۱: ۵٫۳۱۹٫۸۶۷ نفر؛ در ۱۸۱۱: ۶٫۰۸۴٫۹۹۶ نفر؛ در ۱۸۲۱: ۶٫۸۶۹٫۵۴۴ نفر؛ در ۱۸۳۱: ۷٫۸۲۸٫۳۴۷ نفر؛ در ۱۸۴۱: ۸٫۲۲۲٫۶۶۴ نفر بود. ۱۱۸- هر چه بیشتر به عقب بازگردیم به نتایج بدتری میرسیم؛ چنان که تعداد گوسفند در ۱۸۶۵، ۳٫۶۸۸٫۷۴۲ راس اما در ۱۸۵۶، ۳٫۶۹۴٫۲۹۴ راس؛ خوک در ۱۸۶۵، ۱٫۲۹۹٫۸۹۳ راس اما در ۱۸۵۸، ۱٫۴۰۹٫۸۸۳ راس بود. ۱۲۲- اگر مىبینیم محصول زمین به نسبت هر هکتار نیز تنزل مىیابد نباید فراموش کنیم که انگلستان خاک ایرلند را یک قرن و نیم است بطور غیرمستقیم صادر مىکند، بدون آنکه حتى وسایل جبران بیرمق شدن این خاک را در اختیار کشتکنندگانش قرار دهد. ۱۲۳- از آنجا که ایرلند ارض موعود «اصل جمعیت» تلقی میشود، توماس سَدلِر، پیش از انتشار کتابش در زمینه جمعیت، کتاب معروف ایرلند: مفاسد و راه چارهه (نشر دوم، لندن، ۱۸۲۹) را منتشر کرد. در این کتاب با مقایسه آمار مربوط به هر استان با آمار مربوط به زیرتقسیمات آن استان در ایرلند ثابت کرد که فقر و فاقه در آنجا با سطح جمعیت نه نسبت مستقیم، چنان که مالتوس ادعا میکند، بلکه نسبت معکوس دارد. ۱۲۴ - در فاصله سالهای ۷۴-۱۸۵۱ تعداد مهاجرتکنندگان به ۲٫۳۲۵٫۹۲۲ نفر رسید. ۱۲۵- چنان که یکى از جداول کتاب مورفى (Murphy)، [لندن] ، ۱۸۷۰، نشان مىدهد۶/۹۴ درصد مزارع ایرلند کوچکتر از ۴ هکتار و ۴/۵ درصد بزرگتر از این مقدارند. ۱۲۶- گزارشات بازرسان قانون فقرا درباره دستمزد کارگران کشاورزی در ایرلند، دوبلین، ۱۸۷۰. همچنین رجوع کنید به کارگران کشاورزی (ایرلند)؛ گزارش پارلمانى، الخ، ٨ مارس ١٨۶١، لندن، ۱۸۶۲. ۱۲۷- گزارشات بازرسان قانون فقرا، … الخ، ص۲۹، ۱. ۱۲۸- ماخذ قبل، ص۱۲. ۱۲۹- ماخذ قبل، همانجا. ۱۳۰- ماخذ قبل، ص۲۵. ۱۳۱- ماخذ قبل، ص۲۷. ۱۳۲- ماخذ قبل، ص۲۶. ۱۳۳- ماخذ قبل، ص۱. ۱۳۴- ماخذ قبل، ص۳۲. ۱۳۵- ماخذ قبل، ص۲۵. ۱۳۶- گزارشات بازرسان قانون فقرا، الخ، ص۳۰. ۱۳۷- ماخذ قبل، ص۲۱، ۱۳. ۱۳۸- گزارشات بازرسان کارخانه …٣١ اکتبر ١٨۶۶، ص۹۶. ۱۳۹- قحطى و عواقب آنرا زمینداران و پارلمان انگلستان هر دو آگاهانه و از طریق وضع قوانین مورد بهرهبرداری قرار دادهاند تا انقلاب زراعى را بزور به فرجام برسانند و جمعیت ایرلند را به حدودی که موجب رضایت زمینداران شود کاهش دهند. من در جلد سوم این کتاب، در رابطه با مالکیت ارضى، با تفصیل بیشتر نشان خواهم داد که این کار چگونه انجام گرفته است. در آنجا به وضع مزرعهداران کوچک و کارگران کشاورزی باز خواهم گشت.18 در اینجا به یک نقلقول بسنده مىکنم. ناسو سینیور در کتاب یادداشتهای روزانه، مکالمات و مقالات مربوط به ایرلند (۲ جلد، لندن، ۱۸۶۸) که پس از مرگ او انتشار یافته از جمله چنین مىگوید: «دکتر G. گفت ’ خوب، قانون فقرا را بدست آوردیم، و این ابزار خوبى در جهت پیروزی زمینداران است. ابزار دومى که از آنهم نیرومندتر است مهاجرت است … هیچکس نمىتواند ایرلند را دوست بدارد و آرزو کند که این جنگ (میان مالکین و زارعین اجارهدار کوچک کِلتیک19) بدرازا بکشد، چه رسد به آنکه با پیروزی اجارهداران خاتمه یابد. هر چه این جنگ زودتر تمام شود، ایرلند زودتر تبدیل به کشوری چراگاهى [a grazing country] با جمعیتی قلیل میشود، که چنین کشوری به آن نیاز دارد، و این برای همه طبقات بهتر است‘» (جلد۲، ص۲۸۲). قوانین غله مصوب ۱۸۱۵ انگلستان حق انحصاری صدور آزاد غله به بریتانیا را برای ایرلند تضمین، و لذا کاشت غله را مصنوعا تشویق مىکرد. با الغای این قوانین در سال ۱۸۴۶، این حق انحصاری نیز ناگهان از میان رفت. این واقعه، مستقل از هر عامل دیگر، خود به تنهائى کافى بود تا در ایرلند به تبدیل اراضى مزروعى به مرتع، به ادغام مزارع و به رانده شدن زارعین خردهپا از زمین تحرکى نیرومند ببخشد.کارشناسان زراعى، اقتصاددانان و سیاستمداران انگلیسى که در فاصله سالهای ۱۸۱۵ تا ۱۸۴۶ حاصلخیزی خاک ایرلند را ستوده و غرض از آفرینش آنرا با صدای بلند کشت غله اعلام کرده بودند، ناگهان کشف کردند که این خاک به هیچ کاری نمىآید مگر کاشت یونجه. آقای لئانس دولاورنى وقت را تلف نکرده همین کشف را در آنسوی کانال مانش اعلام داشته است.20 و این از هر کسى ساخته نیست؛ مردی «جدی» از قماش دولاورنى میخواهد تا با این قبیل بازیهای بچهگانه مچل شود. 1 Condorcet - (۹۴-۱۷۴۳) ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی طرفدار روشناندیشی، لیبرالیزم و انقلاب. 2 Cupid - خدای عشق در اساطیر رم، معادل Eros در اساطیر یونان. کیوپید از شکستن دلها لذت مىبَرد و آنها را با تیرهای خود مجروح مىکند. 3 Victor Riqueti de Mirabeau (۸۹-۱۷۱۵) اقتصاددان فرانسوی پیرو مکتب فیزیوکراتی. او در کتاب دوست بشر، یا شرح جامع جمعیت (آوینیون، ۱۷۵۶) چنین نظر میدهد که سطح جمعیت را همواره محدودیت مایحتاج زندگی محدود میکند. اختلافش با کنه بر سر این بود که عقیده داشت علاج تنزل جمعیت فرانسه خرد کردن املاک وسیع اربابان و ایجاد فرانسهای بر پایه دهقانان خردهمالک خودکفا و مقتصد است. کنه در مقابل طرفدار کشاورزی در اراضی وسیع بود زیرا از دیدگاه کمیت محصولات کشاورزی به مساله مینگریست، و نه از دیدگاه جمعیت. این مجادله چندان بدرازا نکشید. میرابو در ۱۷۶۳ در کتاب فلسفه روستائی همه آرای کنه را پذیرفت، و از «خطاها» ی گذشته تبری جست - ف. 4 Mammon - خدای دروغین ثروت، حرص و آز و مال دنیوی در انجیل. «هیچ خادمی نمىتواند دو آقا را خدمت کند … خدا و ممونا را نمىتوانید خدمت کنید» (انجیل لوقا ۱۳:۱۶). 5 Lucian - (۱۲۰ تا بعد از ۱۸۰ میلادی) خطیب و طنزنویس یونانی که سبک او در هجو معروف است. 6 Edmond Hoyle Whist - ادموند ح. ویست (۱۷۶۹-۱۶۷۲) مولف کتب متعدد درباره انواع بازیهای ورق. مبدع نوعی بازی ورق به نام خودش ویست که در قرون هیجده و نوزده در اروپا بسیار رایج بود. 7 دو جمله آخر تعبیر مارکس است، و ما آنرا از متن آلمانی نقل کردیم. در متن اصلی انگلیسی آمده است: «در گفتگو با انسانهای شریفی که دوستشان میداشت هر چه می گفتند باور میکرد. اگر با هَراکْس [Harrocks] خوش ذوق گرامی دوستی میداشت باور میکرد که ماه گهگاه در آسمان صاف و بی ابر ناپدید می شود». 8 جملات داخل پرانتز را انگلس با استناد به تغییرات بعمل آمده توسط مارکس در ترجمه فرانسه، در نشر چهارم آلمانى وارد کرده است. در ترجمه مذکور این زیرنویس جزو متن اصلى آمده است - ف. 9 سِر جیمز استوارت، تحقیقى در باب اصول اقتصاد سیاسى، جلد اول، دوبلین، ۱۷۷٠، ص۴٠-۳۹ - ف. 10 منظور بحران مالى و اقتصادی سالهای ۸-۱۸۶۶ است - ف. 12 manufactory - که ریشه و صورت کامل factory در زبان انگلیسی امروز است بمعنای کارخانه بمعنای اتم. 13 دو کارخانهداری که از طریق «کانون ضد قوانین غله» ( که به همت برایت در سال ۱۸۳۹ تاسیس شد) برای لغو این قوانین با اشرافیت زمیندار بریتانیا مبارزه میکردند. رجوع کنید به رجوع کنید به پیشگفتار نشر دوم، اینجا. 14 laudator temporis acti ، هوراس، Ars Poetica ، بیت ۱۷۳ - ف. 15 آرتور یانگ گشتهای ایرلند خود را در حقیقت در سالهای ۶-۱۷۷۰ به انجام رساند. کتاب او نخستین بار در سال ۱۷۸۰ منتشر شد - ف. 16 Thomas William Coke of Holkham - ملقب به کنتِ لستر (۱۸۴۲-۱۷۵۲) زارع کاپیتالیست بسیار موفقی در استان نورفوک بود - ف. 17 ژنده پوشانیم، در سوراخها، که منزل میکنیم در کنج طاقها و بیغولهها. انیس جغدان و دزدانیم و مونس سایهها - ف. 18 مطالب مربوط به ایرلند در شکل نهائى و انتشار یافتۀ جلد ۳ سرمایه بسیار مختصر است. اما در فصول ۳۷ و ۴۷ آن به برخى اشارات به وضع مزرعهداران کوچک برمىخوریم - ف. 20 در کتابى بنام اقتصاد روستائى انگلستان (پاریس، ۱۸۵۴) که در سال ۱۸۵۵ با عنوان اقتصاد زراعى انگلستان، اسکاتلند و ایرلند به انگلیسى ترجمه شد - ف. |