سرمايه، جلد ١بخش هشتم:
|
پىنویسهای فصل ۲۷
۱- «خردهمالکینى که زمین خود را مىکاشتند و از مختصر تمکنى برخوردار بودند…در آن زمان نسبت به امروز بخش بسیار حائز اهمیتتری از ملت را تشکیل مىدادند. با اتکا به آماری که از جانب بهترین نویسندگان آن عصر ارائه شده مىتوان گفت حداقل ۱۶۰٫۰۰۰ صاحبزمین، که با احتساب افراد خانوادهشان بیش از یک هفتم کل جمعیت را تشکیل مىدادند، از ملکهای کوچکی که در تملک داشتند امرار معاش مىکردند. درآمد متوسط این خردهمالکین…از ۶۰ تا ۷۰ پوند در سال تخمین زده شده است. بنا بر محاسبات انجام گرفته، تعداد کسانی که زمین خود را مىکاشتند بیش از تعداد کسانى بوده که بر زمین دیگران کار مىکردند» (مَکالى، تاریخ انگلستان، نشر دهم، لندن، ۱۸۵۴، جلد۱، ص۳۳۳، ۳۳۴). حتى در ثلث آخر قرن هفدهم نیز هنوز چهار پنجم مردم انگلستان به کشاورزی اشتغال داشتند (ماخذ مذکور، ص۴۱۳). من قول مکالى را به این دلیل نقل مىکنم که ایشان بعنوان کسی که با نظم و قاعده دست به تحریف میزند، تا آنجا که بتواند این نوع واقعیات را «هرس» مىکند. ۲- هرگز نباید فراموش کرد که سرف نه تنها مالک - گیریم صرفا مالک خراجگزار - قطعه زمین پیرامون خانهاش بلکه جزو مالکین اراضى مشاع نیز بود. «دهقان اهل سیلِزی یک سرف است». معالوصف این سرفها صاحب اراضى مشاعاند. «ترغیب سیلزیائىها به تفکیک و جداسازی اراضى مشاع تا کنون ممکن نشده است، حال آنکه در نویْمارک1 بزحمت مىتوان روستائى یافت که در آن این تفکیک و جداسازی با موفقیت بسیار زیاد باجرا درنیامده باشد» (میرابو، لندن، ۱۷۸۸، جلد۲، ص۶-۱۲۵). ۳- ژاپن، با سازمان فئودالى ناب مالکیت ارضى و کشاورزی پیشرفته خردهمالکیاش تصویر بمراتب واقعىتری از اروپای قرون وسطى بدست مىدهد تا کل کتابهای تاریخ ما که نویسندگانشان اکثرا گوش به تعصبات بورژوائى داشتهاند. «لیبرال» بودن به هزینه [خفت دادن به] قرون وسطى کار بسیار بسیار سادهای است. ۴- توماس مُر در کتاب Utopia[مدینه فاضله] سخن از سرزمینی غریب مىگوید که در آن «گوسفندانند …که آدمیان را مىخورند» (لندن، ۱۸۶۹، ص۴۱). ۵- بیکن در جای دیگری به بحث درباره رابطه میان آزادی و رفاه دهقانان و پیاده نظام خوب یک کشور مىپردازد: «از جهت قدرت و وجهۀ کشور بینهایت مهم بود که مزارع آن چندان وسیع باشد که بتواند مردان سالم را از تنگدستى مصون بدارد، و بخش بزرگى از اراضیش در اجاره و تصرف یومن [yeoman] ها یا مالکین میانهحال باشد، که در وضعى مابین عالیجنابان زمیندار [gentlemen] در یک طرف و رعیت و کارگر کلبهنشین [cotteger] در طرف دیگر قرار داشته باشد … زیرا صاحبنظران امور جنگى به اتفاق بر این رای بودهاند که…قدرت یک ارتش در اساس به پیاده نظام آنست. و ساختن پیاده نظام مقبول در گرو داشتن مردانى است که نه در اسارت و ذلت بلکه در آزادی و رفاه پرورش یافته باشند. لذا اگر کشوری بیشتر وابسته به اشراف و عالیجنابان باشد و برزگران و دامپرورانش صرفا نوکر و فعله آنان باشند و یا کارگر کلبهنشین صرف، که کسی نیست مگر مسکینی که سرپناهی در اختیارش قرار گرفته، آن کشور شاید سواره نظام مقبولی داشته باشد ولى هرگز پیاده نظام محکم و استواری نخواهد داشت … و این چیزی است که مىتوان در فرانسه و ایتالیا و برخى دیگر از کشورهای بیگانه مشاهده کرد. در این کشورها عملا جز اشرافزاده و رعیت وجود ندارد…تا آن حد که ناگزیر باید برای لشکر پیاده خود از سوئیس و غیره دستجات مزدور استخدام کنند. و چنین است که این کشورها جمعیت بسیار و سرباز اندک دارند» (فرانسیس بیکن، لندن، ۱۸۷۰، ص۳۰۸). ۶- دکتر هانتر، ماخذ قبل، ص۱۳۴. «سهم زمینی که (بنا بر قانون قدیم) معین مىشد در شرایط امروز برای کارگر بیش از حد بزرگ محسوب مىشود، و این امکان را فراهم میآورد که مبدل به مزرعهداران کوچک شوند» (جرج رابرتس -George Roberts - لندن، ۱۸۵۶، ص ۵-۱۸۴). ۷- «حق فقرا نسبت به بخشی از عشریه سهم کلیسا حقى است که بنا بر قوانین باستان مقرر گردیده» (تاکِت، ماخذ قبل، جلد ۲، ص۵-۸۰۴). ۸- ویلیام کابِت - William Cobbett - تاریخ ’اصلاح دین‘ پروتستان، پاراگراف ۴۷۱. ۹- مطلب زیر از جمله جاهائى است که مىتوان «روح» پروتستانیزم را بچشم دید. در جنوب انگلستان برخى زمینداران باتفاق مزرعهداران مرفه عقلهایشان را روی هم گذاشتند و در زمینه تفسیر درست قانون فقرای الیزابتى ده سوال طرح کردند، و این سوالات را برای اظهار نظر در اختیار یکى از حقوقدانان نامى آن زمان، گروهبان اسنیج [Snigge] ، که بعدها در عهد جیمز اول قاضى شد، قرار دادند. «سوال ۹- برخى مرزعهداران متمکنتر این بخش تدبیر مبتکرانهای اندیشیدهاند که از طریق آن مىتوان از همه مشکلات اجرائى این قانون خلاصى یافت. این عده پیشنهاد مىکنند که ما در این بخش زندانى برپا و سپس در منطقه اعلام کنیم که اگر کسى مایل به اجیر کردن فقرای این بخش است در روز معین پائینترین قیمتى را که حاضر است بپردازد و بار آنها را از دوش ما بردارد در پاکت مهر و موم شده پیشنهاد کند. و این فقرا باید به هر کس که باشد تسلیم شوند، در غیر آنصورت در همان زندان محبوس خواهند ماند. پیشنهاددهندگان این طرح معتقدند که در استانهای مجاور کسانى یافت خواهند شد که، از آنجا که مایل به کار نیستند و از سوی دیگر بضاعت یا اعتباری نیز ندارند که مزرعه یا کشتى اجاره کنند تا بدینوسیله بدون کار امرار معاش نمایند، از این طریق تشویق شوند قیمتهای مناسبی به بخش ما پیشنهاد کنند. اگر فردی از فقرائى که تحت سرپرستى چنین کسانى قرار میگیرند بمیرد گناه آن به گردن ایشان خواهد بود، چرا که بخشداری وظایف خود را در قبال آنان بجا آورده است. نگرانى ما از اینست که قانون فعلی اجازه چنین اقدام مآلاندیشانهای را نمیدهد. اما جهت اطلاع بعرض مىرسانیم که سایر مالکین این استان، و استان B مجاور، با کمال میل حاضرند باتفاق از نمایندگان خود بخواهند طرحى به مجلس ارائه دهند که بنا بر آن بخشداری بتواند برای حبس و بکار گماردن فقرا با کسى قرارداد ببندد، و بتواند اعلام کند که اگر کسى حاضر نباشد به این ترتیب حبس و بکار گمارده شود کمک هزینه معاش هم به او تعلق نخواهد گرفت. امید آنکه این طرح مانع مطالبه کمک هزینه از جانب فقرا و بدینوسیله مانع آن گردد که ایشان سربار بخشداری شوند» (ر. بلِیکى -R. Blakey - لندن، ۱۸۵۵، جلد ۲، ص۵-۸۴). در اسکاتلند الغای سرواژ چند قرن بعد از انگلستان بوقوع پیوست. در ۱۶۹۸ هم هنوز آقای فلچر اهل سالتون [Fletcher of Salton] در پارلمان اسکاتلند اعلام مىکند: «تعداد گدایان در اسکاتلند حداقل ۲۰۰٫۰۰۰ نفر تخمین زده مىشود. تنها راه علاجی که من، بعنوان کسى که علیالاصول جمهوریخواه هستم، مىتوانم پیشنهاد کنم اینست که وضع سابق یعنى سرواژ اعاده شود و همه کسانى که قادر به تامین معاش خود نیستند به بردگى درآیند». ایدن مىگوید: «چنین بنظر مىرسد که افول سرواژ سرآغاز فقر بوده است. مانوفاکتور و بازرگانى پدر و مادر فقرای کشور ما هستند» (ماخذ قبل، کتاب اول، فصل ۱، ص۶۱-۶۰). ایدن، مانند اسکاتلندی علیالاصول جمهوریخواه ما، تنها درباره یک چیز اشتباه مىکند، و آن اینکه نه الغای سرواژ بلکه الغای مالکیت کارگر کشاورزی [بر اراضی مشاع و باغچه پیرامون کلبهاش] بود که او را به پرولتر تبدیل کرد، و نهایتا به مسکنت کشاند. در فرانسه که سلب مالکیت بصورت دیگری انجام پذیرفت، نظامنامه سال ۱۵۷۱ مولَن [Moulins] و فرمان سال ۱۶۵۶ حکم همان قوانین فقرا در انگلستان را دارند. ۱۰- آقای راجرز، با اینکه در آن زمان استاد اقتصاد سیاسى در دانشگاه آکسفورد یعنى مرکز اصلى پاسداری از خلوص و راستباوری2 پروتستانیزم بود، در مقدمه کتاب تاریخ کشاورزی خود به مسکنت افتادن توده مردم بر اثر نهضت اصلاح دین را مورد تایید و تاکید قرار مىدهد. ۱۱- نامهای به سِر بانبری، بارُنِت، [Sir T. C. Bunbury, Bart.] در باب قیمت گزاف ارزاق، بقلم یک جنتلمن اهل ایپسویچ، سافوک، ۱۷۹۵، ص۴. حتى آن هوادار فناتیک سیستم مزرعهداری بزرگ، نویسنده تحقیقى درباب رابطه بین قیمت امروز ارزاق و ابعاد مزارع…الخ، در صفحه ۱۳۹ مىنویسد: «از میان رفتن یومنها، مردانى که واقعا حافظ استقلال این ملت بودند، مایه نهایت اندوه من است. و متاسفم از اینکه اکنون زمینهایشان را در دست اربابان انحصارگر و از آن طریق در اجاره مزرعهداران کوچکى مىبینم که اجارههایشان را به این قیمت بدست آوردهاند که مانند واسالها3 آمادهاند تا به اولین فرمان بسیجی که به هر مناسبت شرارتآمیزی صادر شود فورا به خط شوند». ۱۲- در باب اخلاق خصوصى این قهرمان بورژوازی از جمله آوردهاند که «اراضى بزرگى که در سال ۱۶۹۵ در ایرلند به لیدی اورکنى [Lady Orkney] اعطا شد نمونهای از مهر شاه و نفوذ بانوی مذکور است … تصور مىرود خدمات گرانبهای لیدی اورکنى از نوع 4 foeda labiorum ministeriaبوده باشد». (مندرج در «مجموعه دستنویسهای اسلون» [Sloane Manuscript Collection] در موزه بریتانی [British Museum] فیش شماره ۴۲۲۴. عنوان دستنویس از این قرار است: The Character and Behaviour of King William, Sunderland, etc., as Represented in Original Letters to the Duke of Shrewsbury from Somers, Halifax, Oxford, Secretary Vernon, etc. نوشتهای است پر از «اسرارِ مگو». ۱۳- «انتقال غیرقانونى مالکیت املاک سلطنتى، بعضا از طریق فروش و بعضا از طریق هبه، فصلى فضاحتبار در تاریخ انگلستان است… یک کلاهبرداری عظیم از ملت است» (ف. و. نیومن - F. W. Newman - لندن، ۱۸۵۱، ص۱۲۹،۱۳۰). [ افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:] درباره جزئیات این مساله که زمینداران بزرگ کنونى در انگلستان چگونه به این دارائیها رسیدند رجوع کنید به ن. ه. اوانز - N. H. Evans - لندن، ۱۸۷۹. ۱۴- بعنوان نمونه رجوع کنید به جزوه ادموند بِرْک درباره خاندان دوکهای بِدفورد که لرد جان راسل، این «جوجوی لیبرالیزم»،5 از تخمۀ آنها بود. ۱۵- «مزرعه داران به کارگران کلبهنشین (cottagers) اجازه نمیدهند هیچ موجود زندهای جز خود و فرزندانشان را در کلبه نگاهدارند. عذرشان اینست که اینها اگر احشام یا طیوری نگاهدارند برای تامین خوراک آنها از اصطبلهای مزرعهداران خواهند دزدید. همچنین مىگویند که اگر مىخواهى کارگرانت کارکن باقی بمانند آنان را در فقر نگاهدار، و قس علیهذا. اما واقعیت بنظر من اینست که مزرعهداران به این ترتیب مىخواهند حق استفاده از اراضى مشاع را تماما به خود اختصاص دهند» (تحقیقى سیاسى در باب عواقب حصر اراضى بایر، لندن، ۱۷۸۵، ص ۷۵). ۱۶- ایدن، ماخذ قبل، پیشگفتار. ۱۷- دو نامه در باب تجارت آرد و گرانى غله. بقلم فردی از اهل کسب، لندن، ۱۷۶۷، ص۲۰-۱۹. ۱۸- تحقیقى در باب علل گرانى کنونى قیمت ارزاق، لندن ۱۷۶۷، ص۱۱۱. این کتاب خوب، که بدون نام مولف بچاپ رسیده، نوشته کشیش ناتانیل فاستر است. ۱۹- توماس رایت – Thomas Wright – خطابیهای کوتاه خطاب به عموم در باب انحصار مزارع بزرگ، ۱۷۷۹، ص۲، ۳. ۲۰- کشیش اَدینگتون [Rev. Addington] ، لندن، ۱۷۷۲، ص۴۳-۳۷ ، و سایر صفحات. ۲۱- دکتر پرایس، ماخذ قبل، جلد ۲، ص۶-۱۵۵. نوشتههای فاستر، ادینگتون، کِنت، پرایس و جیمز آندرسون را باید خواند و با رودهدرازیهای بىارزش مککالاک مجیزگو در جُنگى که تحت عنوان ادبیات اقتصاد سیاسى، لندن، ۱۸۴۵، فراهم آورده است مقایسه کرد. ۲۲- پرایس، ماخذ قبل، ص۱۴۷. ۲۳- پرایس، ماخذ قبل، ص۱۵۹. انسان به یاد رم باستان مىافتد. «اغنیا قسمت اعظم اراضى تفکیک نشده را به تملک درآورده بودند، و اطمینان داشتند که این مستملکات، در شرایط آن روز، هیچگاه از آنان بازپس گرفته نخواهد شد. لذا برخى زمینهای مجاورِ زمینهای خود را که به فقرا تعلق داشت با جلب رضایت آنان خریدند، و مابقى را بزور گرفتند، و به این ترتیب دامنه زراعتشان را بجای مزارع پراکنده در املاک وسیع گسترش دادند. سپس بردگان را در زراعت و دامداری بکار گرفتند، زیرا مردان آزاد از کار بازداشته شده به خدمت سربازی اعزام شده بودند. تملک بردگان برای ثروتمندان نفع بسیار ببار آورد، چرا که بردگان بدلیل معافیت از خدمت سربازی مىتوانستند با خیال آسوده تولید مثل کنند، و لذا دارای فرزندان متعدد بودند. بدینسان بود که تمامی ثروت از آنِ قدرتمندان گردید، و کشور سراسر پر از برده شد. در مقابل، ایتالیائىها که زیر بار فقر، مالیات و خدمت سربازی کمر خم کرده بودند، تعدادشان مدام رو به کاهش داشت. حتى در زمان صلح گرفتار بیکاری مطلق بودند، زیرا زمین در دست ثروتمندان بود و اینان برای کشت آن بجای مردان آزاد از بردگان استفاده مىکردند» (آپیان - Appian - جنگهای داخلى رم، کتاب اول، فصل ۷). این فراز راجع به زمان پیش از قانون لیسینیان6 است. خدمت سربازی، که خانهخرابى پلبینهای رومى را بنحو بسیار موثری تسریع کرده بود، در دست شارلمانى [Charlemagne] نیز مبدل به وسیله اصلى جهت تبدیل دهقانان آزاد آلمان به سرف و پایبند (bondsman) شد. ۲۴- تحقیقى در باب رابطه بین قیمت کنونى ارزاق...الخ، ص ۱۲۴، ۱۲۹. این هم استدلالی است مشابه اما با گرایش متقابل: «کارگران از کلبههای خود رانده و بزور به شهرها رانده مىشوند تا در آنجا به جستجوی کار برآیند. اما به این ترتیب محصول اضافه بیشتری بدست مىآید، و در نتیجه سرمایه رشد میکند» (ر. سیلى - R. Seeley - چاپ دوم، لندن، ۱۸۴۳، صxiv). ۲۵- ف. و. نیومن، ماخذ قبل، ص۱۳۲. ۲۶- استوارت مىگوید: «اجارهبهای این اراضى (استوارت به اشتباه خراجى را که کلانتران به رئیس طایفه مىپردازند جزو این مقوله اقتصادی منظور مىدارد) در مقایسه با وسعت آنها بسیار نازل است. اگر این اجارهبها را با تعداد افرادی که از یک مزرعه امرار معاش مىکنند مقایسه کنید در خواهید یافت که یک ملک اربابی در شمال اسکاتلند شاید ده برابر افرادی که از یک ملک اربابی همارز خود در یک ایالت خوب و حاصلخیز امرار معاش مىکنند را نان مىدهد» (ماخذ قبل، جلد ۱، فصل ۱۶، ص۱۰۴). ۲۷- جیمز آندرسون، ادینبورگ، ۱۷۷۷. ۲۸- در سال ۱۸۶۰ برخى از کسانى را که بزور از آنها سلب مالکیت شده بود با وعدههای کذب به کانادا صادر کردند. بقیه به کوهها و جزایر اطراف گریختند. این گروه مورد تعقیب ماموران پلیس قرار گرفتند، با آنها درگیر شدند و فرار کردند. ۲۹- بوکانان در ملاحظات خود درباره آدام اسمیت که در ۱۸۱۴ انتشار یافت مىنویسد: «در شمال اسکاتلند شکل باستانى مالکیت هر روز از ریشه دگرگون مىشود … زمینداران اکنون بدون توجه به حال اجارهداران موروثى (این نیز عنوانی است که بغلط در این مورد بکار برده شده) زمینهای خود را در اختیار کسى که بالاترین اجاره را پیشنهاد کند قرار مىدهند. این شخص نیز، اگر زارع بهساز (improver) باشد، بالفور اسلوب زراعى جدید را اتخاذ مىکند. زمین سابقا آکنده از اجارهداران کوچک یا کارگران بود، و این جمعیت با محصول آن تناسب داشت. اما در سیستم جدید که زراعت پیشرفت کرده و اجارهها افزایش یافته است، بیشترین محصول با صرف کمترین هزینه بدست مىآید. و با توجه به اینکه کارگران مازاد، نظر به واقعیت مذکور، از کار برکنار مىشوند، تعداد نفوس کاهش مىیابد، اما نه تا سطح تعدادی که زمین قادر به تامین معاش آنهاست بلکه تا سطح تعدادی که برای کار بر آن لازم است … اجارهداران خلع ید شده…در شهرهای مجاور به جستجوی کار برمىآیند ... الخ» (دیوید بوکانان، ادینبورگ، ۱۸۱۴، جلد ۴، ص۱۴۴). «زعمای طوایف اسکاتلند چنان از خانوادهها سلب مالکیت کردند که گوئى علف هرز را وجین مىکنند، و با روستاها و مردم آن همان رفتاری را کردند که سرخپوستان در انتقامجوئى از وحوش با لانۀ آنها مىکنند … انسانى را به یک تخته پوست یا به یک ران گوسفند، و حتى کمتر از آن، مىفروشند … این بدتر از نیت مغولان است که پس از فتح استانهای شمالى چین در شورای خود رأی به نابودی کل سکنه و تبدیل اراضى به مرتع دادند. این رأی را بسیاری از زمینداران شمال اسکاتلند در کشور خود و در مورد مردم خود باجرا درآوردهاند» (جرج انسور - George Ensor- لندن، ۱۸۱۸، ص۱۶-۲۱۵). ۳۰- در همان زمان که دوشس فعلى سادرلند از خانم بیچر استو [Beecher Stow] نویسنده کتاب کلبه عمو تام، در لندن پذیرائى بزرگانه مىکرد تا بدینوسیله همدردی خود را با بردگان سیاه جمهوری آمریکا ابراز کرده باشد - همدردییی که از جانب او و سایر همگنان نجیبزادهاش طى جنگ داخلى آمریکا که هر قلب «نجیب» انگلیسى برای بردهداران مىطپید مآلاندیشانه بدست فراموشى سپرده شد - من واقعیات مربوط به زندگى بردگان سادرلند را طی مقالهای در نیویورک تریبیون مطرح کردم. (قسمتهائى از آنرا هنری کِری در کتاب تجارت برده، فیلادلفیا، ۱۸۵۳، ص۳-۲۰۲، نقل کرده است). مقاله من برای بار دوم در یک روزنامه اسکاتلندی بچاپ رسید، و موجب جدلى میان آن روزنامه و مجیزگویان خاندان سادرلند شد. ۳۱- کتاب Portfolio, New Series اثر دکتر دیوید اِرْکهارت حاوی جزئیات جالبى درباره این تجارت ماهى است. ناسو سینیور در کتابى که پس از مرگش بچاپ رسید، و ما پیش از این مطالبى از آن نقل کردیم، «جریانات سادرلندشایر» را «یکى از نافعترین پاکسازیهای تاریخ بشر» توصیف مىکند (ماخذ مذکور، ص۲۸۲). ۳۲- در جنگلهای گوزن اسکاتلند یک تک درخت هم وجود ندارد. گوسفندها را از تپههای لخت بیرون رانده، بعد گوزنها را بجایشان آورده و اسم آنرا جنگل گوزن (deer-forest) گذاشتهاند. اینجا حتی غرس نهال بمنظور تولید الوار یا جنگلکاری واقعی هم در کار نیست. ۳۳- رابرت سامرز، نامههائى از شمال اسکاتلند؛ یا قحطى سال ۱۸۴۷، لندن، ۱۸۴۸، ص۲۸-۱۲ و سایر صفحات. این مجموعه نامه نخستین بار در روزنامه تایمز بچاپ رسید. واضح است که اقتصاددانان انگلیسى بروز قحطى در میان کلتها در سال ۱۸۴۷ را نتیجه زیادی جمعیت مىدانستند. یا بهر حال معتقد بودند که «فشار» کلتها بر منابع غذائىشان زیاد بوده است. در آلمان اثر «پاکسازی املاک»، یا بقول آلمانیها Bauernlegen [دهقانزدائى] ، بخصوص پس از جنگهای سى ساله ظاهر شد، و مدتها پس از آن، در سال ۱۷۹۰، منجر به شورشهای دهقانى در ساکسونى گردید. «دهقانزدائى» بخصوص در بخش شرقى آلمان رایج بود. در اکثر استانهای پروسى، فردریک دوم برای نخستین بار حقوق ملکى دهقانان را تضمین کرد. وی پس از تسخیر سیلزی زمینداران را مجبور کرد کومههای دهقانى، آغلها و غیره را بازسازی کنند و دام و ابزار در اختیار دهقانان قرار دهند. فردریک برای ارتشش سرباز و برای خزانهاش خراجگزار لازم داشت. جنبههای دیگر زندگى دهقانان تحت نظام مالى فردریک و نظام حکومتى او که ملغمهای از استبداد، بوروکراسى و فئودالیزم بود را مىتوان از گفتههای زیر بقلم میرابو که ستایشگر اوست دریافت: «کتان یکى از بزرگترین منابع ثروت برای دهقان شمال آلمان است. از بخت بد آدمى این صرفا منبعى برای جلوگیری از فقر است و نه وسیلهای برای کسب رفاه. دهقان آلمانى زیر بار مالیاتهای مستقیم، خدمات کاری اجباری، و انواع تعهدات، خرد مىشود؛ علىالخصوص که علاوه بر همه اینها باید برای هر چیزی که مىخرد مالیات غیرمستقیم هم بپردازد … و، گوئى برای آنکه تیرهروزیش تکمیل باشد، جرات ندارد محصول خود را در هر جا و با هر شرایطى که بخواهد بفروشد، و جرات ندارد مایحتاج خود را از فروشندگانی بخرد که مىتوانند این مایحتاج را به قیمت ارزانتری به او بفروشند. همه این عوامل آرام آرام او را به نیستى مى کشاند. و اگر چرخ ریسه نباشد نمىتواند مالیاتهای مستقیم را در موعد مقرر بپردازد. چرخ ریسه آخرین پناه اوست، و زن، فرزند، خدمتکاران، عملهجات و خود وی را به کار مفید وامىدارد. اما با وجود این منبع درآمد اضافه، زندگى بسیار دردناکى دارد. در تابستان و بهنگام شخم و درو مانند محکومین به اعمال شاقه کار مىکند. ساعت نه شب مىخوابد و دو صبح برمىخیزد تا به همه کارهایش برسد. در زمستان قاعدتا باید بتواند بیشتر بخوابد و تجدید قوا کند. اما اگر محصولاتش را بفروشد تا بتواند مالیاتها را بپردازد، آنگاه برای نان و بذر سال بعد دچار کمبود غله مىشود. پس برای پر کردن این شکاف باید بریسد…و با جدیت تمام هم بریسد. بدین ترتیب در زمستان نیمه شب یا یک ساعت پس از نیمه شب به رختخواب مىرود و پنج یا شش صبح برمىخیزد، و یا ساعت نه مىخوابد و دو صبح بیدار مىشود. و این برنامۀ هر روز زندگى او بجز روزهای یکشنبه است. این کم خوابیدنها و زیاد کار کردنهای بیحساب قوای انسان را تحلیل مىبرد. بهمین علت است که مردان و زنان در روستا بسیار سریعتر پیر مىشوند تا در شهر» (میرابو، ماخذ قبل، جلد ۳، ص۲۱۲ و بعد از آن). در ماه مارس ۱۸۶۶، هیجده سال پس از انتشار کتاب پیشگفتۀ رابرت سامرز، پروفسور لئون لیوای (Leon Levi) در انجمن فنون (Society of Arts) طى نطقى درباره تبدیل چراگاههای گوسفند به جنگل گوزن به تشریح پیشرفت روند خرابى مناطق کوهستانی شمال اسکاتلند پرداخت. و از جمله گفت: «بیرون راندن نفوس انسانی و تبدیل اراضى به چراگاه راحتترین وسیله برای کسب درآمد بدون صرف هیچگونه هزینه بود … تبدیل چراگاه به جنگل گوزن تغییری بود که در سراسر شمال اسکاتلند در حال انجام بود. زمینداران گوسفندان را از املاک خود بیرون راندند، همان گونه که زمانى انسانها را بیرون رانده بودند؛ و پذیرای مقدم مستاجرین جدید، حیوانات وحشى و پرندگان، شدند … مىتوان از املاک کُنت دالهازی [Dalhousie] در فورفارشایر [Forfarshire] تا املاک جان اوگروتس [John o'Groats] پیاده طی طریق کرد بدون آنکه از اراضى جنگلى خارج شد. در بسیاری از این جنگلها روباه، گربه وحشى، سمور، دله، راسو و خرگوش کوهى فراوان یافت مىشود. خرگوش، سنجاب و موش صحرائى نیز اخیرا به این نواحى راه یافتهاند . اراضى پهناوری که بخش اعظم آن در آمار اسکاتلند بعنوان مراتع بسیار وسیع و غنى از نوع عالى توصیف شده، بدین ترتیب از دایره هر گونه زراعت و بهسازی [imorovement] خارج شده و صرفا به وسیله تفریح معدودی شکارچی، آنهم در دوره بسیار کوتاهى از سال، اختصاص یافته است». اکونومیست لندن، شماره ۲ ژوئن ۱۸۶۶، مىنویسد: «در یکى از نشریات اسکاتلند در هفته گذشته…مىخوانیم که…’ یکى از بهترین گوسفندداریهای سادرلندشایر، که اجارهبهائى معادل ۱٫۲۰۰ پوند در سال برای آن پیشنهاد گردیده، قرار است پس از انقضای اجاره کنونى در سال جاری به جنگل گوزن تبدیل شود. آنچه در اینجا شاهدیم غرایز مدرن فئودالیزم است … و به همان شیوه عمل مىکند که در زمان فاتحین نورمن…در مورد تخریب سى و شش دهکده بمنظور احداث جنگل نیوفارست [New Forest] عمل کرد … ۸۱۰٫۰۰۰ هکتار زمین کلا تبدیل به زمین بایر شده است که بخشى از حاصلخیزترین زمینهای اسکاتلند را در بر مىگیرد. علف طبیعى گلن تیلت (Glen Tilt) در زمره مغذیترین علفهای استان پرت [Perth] بود؛ جنگل گوزن بن آدلر [Ben Audler] یقینا بهترین چراگاه خطه پهناور بادنوخ [Badenoch] بود؛ بخشى از جنگل بلک مانت بهترین مرتع برای گوسفند کله سیاه اسکاتلندی بود. این واقعیت که زمینى که در اسکاتلند به شکار اختصاص یافته از کل استان پِرت [Perth] وسیعتر است، تصویری از وسعت اراضی دایری که تبدیل به بایر شده بدست مىدهد. منابعى که بر اثر تبدیل اراضى بن آدلر به جنگل از دست رفته است تصویری از زیان وارده در نتیجه این ویرانى بدست مىدهد. این اراضى مىتواند چراگاه ۱۵٫۰۰۰ گوسفند باشد، و از آنجا که وسعت این اراضى به یک سىام کل اراضىِ مبدل به جنگل شدۀ اسکاتلند نمىرسد،…(مىتوان به عظمت مراتع از دست رفته پى برد). همه این اراضى جنگلى یکسره بیحاصل و نامولد…و مثل آنست که به زیر آبهای دریای شمال رفته باشد … قوه مقننه باید با عزم جزم مداخله و این دشت و صحراآفرینىِ بیحساب و کتاب را متوقف کند». 1 Neumark - ناحیهای در همسایگی سیلزی، که امروز مانند سیلزی جزو خاک آلمان در شرق این کشور است. 2 Orthodoxie = orthodoxy - راست باوری (مستعمل حمید عنایت، ترجمه فلسفه هگل). 3 واسال (vassal) تیولدار شاه یا تیولدار لرد فئودال بالاتر از خود بود. واسالها شوالیه (امیرلشکر) هائى بودند که تیول، یا اِقطاع، خود را به پاداش ارائه خدمات (عمدتا نظامى) به شاه یا اشراف دریافت مىکردند. 4 خدمات پستی که دادنش از لب ساخته است - ف. 5 tit-tom - نام پرنده کوچکی از رسته طوطیان. کنایه از ضعف یک شخص و حقارت تلاشهای اوست. لذا «جوجو»، «گنجشکک»، و امثال این توصیفات را میتوان معادل آن قرار داد. این توصیفی بود که ویلیام کابت از حقارت لرد جان راسل (دولتمرد لیبرال از تخمۀ بزرگترین زمینخواران انگلستان) و تلاشهای او طی سالهای ۳۰-۱۸۱۳ در جهت تصویب اصلاحات پارلمانی، بدست داد. مارکس این توصیف شایسته را بعنوان یک نت کلیدی در شش مقالهای که با عنوان لرد راسل در روزنامه نویه اودر- تسایتونگ (Neue Oder-Zeitung) در فاصله ۲۵ ژوئیه تا ۱۲ اوت ۱۸۵۵، و متعاقبا در شماره ۲۸ اوت ۱۸۵۵ روزنامه نیویورک دیلی تریبیون (New York Daily Tribune) بچاپ رساند مورد استفاده قرار داد (اقتباس از توضیح فاکس، ص۸۸۴). 6 قانون لیسینیان [Licinian] مصوب ٣۶٧ ق. م. تلاشى بود در جهت رفع این نابرابریها. بنا به گفته آپیان این قانون چنین مقرر مىداشت که «هیچکس نباید بیش از ۵٠٠ ژوگرا [jugera] از اراضى عمومى را در اختیار داشته باشد، و یا بیش از ١٠٠ راس گاو یا ۵۰۰ راس گوسفند در آن بچراند» (جنگهای داخلى رم، کتاب ١، فصل ٨) - ف. |