سرمايه،  جلد ١
بخش سوم:
تولید ارزش اضافه مطلق
 
فصل ٩:
نرخ ارزش اضافه


پی‌نویس‌های فصل ٩

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


6 آنچه مارکس در اینجا به این صورت سربسته  به آن اشاره می‌کند در واقع نرخ سود (  ) است. رجوع کنید به سرمایه، جلد ۳، فصل ۲، «نرخ سود» - ف.

بازگشت

 

 

 

پی‌نويس‌هاى فصل ٩


۱- «اگر ارزش سرمايه مستقر1 بکار گرفته شده را جزو [کل سرمايه] بکار افتاده محسوب داریم، در آخر سال بايد ارزش باقيمانده چنين سرمايه‌اى را جزو درآمد سالانه منظور کنیم» (مالتوس، اصول اقتصاد سياسى، نشر دوم، لندن، ۱۸۳۶، ص ۲۶۹).

۲- این سخن لوکرِتيوس2 که مي‌گويد 'nil posse creari de nihilo'، از هيچ نمي‌توان چيزى خلق کرد، سخنی بدیهی است. «خلق ارزش» یعنی تحول قوه کار به کار. و قوه کار خود، بیش از هر چيز، انرژى است که از طريق مواد مغذى به ارگانيزم انسانى انتقال يافته است.

۳- انگليسى‌ها براى بيان اين نسبت از اصطلاحات «نرخ سود» و «نرخ بهره» استفاده مي‌کنند. در جلد ۳ خواهيم ديد که اگر کسی قوانين ارزش اضافه را بشناسد آنگاه نرخ سود چيز اسرارآميزى در برندارد.3 اما اگر در جهت عکس حرکت کند نه اين يک را مي‌فهمد و نه آن ديگرى را.

۴-  (افزوده انگلس بر نشر سوم آلمانى:) در اينجا نویسنده به زبان اقتصادى متداول سخن مي‌گويد. بياد داريم که او خود در صفحه ۲۰۳ و ص۲۰۷‌، پی‌نویس شماره ۱۴ [فصل ۶] نشان داد که اين در واقع کارگر است که به سرمايه‌دار «اعتبار می‌دهد» و نه سرمايه دار به کارگر.

۵- ما در اين کتاب تا کنون اصطلاح «مدت کار لازم» را براى مشخص کردن مدت زمانى که تحت شرايط معين اجتماعى براى توليد هر کالا لازم است بکار برده‌ايم. اما از اين پس آنرا بمنظور مشخص کردن مدت زمان لازم براى توليد کالاى خاص قوه کار نيز بکار خواهيم برد. استعمال يک اصطلاح فنى به معانى مختلف متضمن مشکلاتی است، اما در هيچ علمى نمي‌توان بکلى از آن اجتناب کرد. بعنوان نمونه، شاخه‌های عالى رياضيات را مقايسه کنيد با شاخه‌های ابتدائى آن.

۶- جناب ويلهلم تيوسيديدِس روشِر4 با اصالتى براستى گوتْشِد‌5 گونه کشف کرده‌اند که اگر ايجاد ارزش اضافه يا محصول اضافه، و در نتيجه انباشت سرمايه، امروزه ناشى از«صرفه‌جوئى» سرمايه‌دار است، که «در عوض آن بهره مي‌خواهد»، بر عکس «در پائين‌ترين مراحل تمدن اين اقويا هستند که ضعفا را مجبور به صرفه‌جوئى مي‌کنند» (ماخذ قبل، ص۷۸). در چه صرفه‌جوئى کنند؟ در کار؟ در محصول اضافه‌اى که اصلا وجود ندارد؟ آنچه اشخاصى نظير روشر را وامي‌دارد تا در توضيح منشأ ارزش اضافه همان توجیهات کم و بيش ظاهر فریب سرمايه‌دار براى تملک ارزش اضافه را غرغره کنند، علاوه بر جهل واقعى‌شان، وحشتى است که يک توجيه‌گر از ارائه تحليلى علمى از ارزش و ارزش اضافه دارد؛ مبادا چنین تحلیلی به نتيجه‌اى منتهى شود که به مذاق صاحبان قدرت خوش نيايد.

۷- نرخ ارزش اضافه با آنکه درجه استثمار قوه کار را بدقت بیان می‌کند مقدار مطلق آن را بهيچوجه بیان نمی‌کند. بعنوان مثال، اگر کار لازم ۵ ساعت و کار اضافه ۵ ساعت باشد، درجه استثمار ۱۰۰ درصد است. ۵ ساعت در اينجا نشان‌‌دهنده مقدار استثمار است. حال اگر کار لازم ۶ ساعت و کار اضافه ۶ ساعت باشد، درجه استثمار مانند حالت قبل ۱۰۰ درصد است، در حاليکه مقدار واقعى [يا مطلق] استثمار ۲۰ درصد يعنى از ۵ ساعت به ۶ ساعت افزايش يافته است.

۸- مثالى که در نشر اول کتاب آمده و مربوط به يک کارخانه ريسندگى در ۱۸۶۰ است، حاوی اطلاعات نادرست متعددى بود. اطلاعات مربوط به مثال حاضر را، که کاملا صحيح است، يک کارخانه‌دار منچستری در اختيار من قرار داده. لازم به یادآوری است که در انگلستان درجه قوه اسب بخار يک ماشين بخار سابقا از روى قطر سيلندرهاى آن محاسبه مي‌شد اما امروزه همان عددى را که توان‌سنج ماشين نشان مي‌دهد ملاک قرار مي‌دهند.

۹- محاسبات فوق صرفا بعنوان مثالى در توضيح مطلب ارائه گرديده است. ما در واقع ارزش‌ها و قيمت‌ها را برابر فرض کرده‌ايم. اما در جلد ۳ خواهيم ديد که حتى در مورد قيمت‌هاى متوسط نمي‌توان به اين سادگى چنين فرضى کرد.  

۱۰- سينيور، ماخذ قبل، ص۱۳-۱۲. ما از آن بخش از تصورات محیرالعقول جناب سینیور که در اينجا حائز اهمیت نیستند صرف‌نظر می‌کنیم. مثلا از اين تصور که کارخانه‌داران مقدار لازم براى ترميم استهلاک ماشين‌آلات یعنی مقدار لازم براى جبران بخشى از سرمايه را جزو سود خود -  حال خالص يا ناخالص، صافى يا ناصافى -  بحساب مي‌آورند. همین طور از هر گونه شبهه در دقت ارقام ایشان مي‌گذريم. لنارد هورنر [Leonard Horner] در نامه‌ای به آقاى سينيور… الخ، لندن، ۱۸۳۷، نشان داده است که اين ارقام ارزشى بيش از همان «تحليل» کذائى ندارند. لنارد هورنر در سال ۱۸۳۳ مامور تحقيق در امور کارخانجات، و تا ۱۸۵۹ بازرس يا بهتر بگوئيم مميز کارخانجات بود. خدمات او به طبقه کارگر انگلستان هرگز فراموش نخواهد شد. او عمرى را به مبارزه با کارخانه‌داران به خشم آمده [از تصویب قوانین کارخانه] و نيز کابينه دولت گذراند که تعداد آرای موافق کارخانه‌داران در مجلس عوام برايشان اهميت بيشتری داشت تا ساعات کار ’عمله‌جات‘ در کارخانه‌ها. بحث سينيور علاوه بر اشتباهات محتوائى، مغشوش و سر در گم نيز هست. آنچه واقعا مي‌خواهد بگويد اينست: کارخانه‌دار کارگر را روزانه   ساعت، يا ۲۳ نيمساعت، و طی یک سال به مقدار اين تعداد ساعت ضربدر تعداد روزهاى کار در سال، بکار مي‌گیرد. با اين فرض، ۲۳ نیمساعت در روز محصول سالانه‌اى معادل ۰۰۰٫۱۱۵ پوند بدست مي‌دهد. يک نیمساعت محصولی معادل ۱۱۵٫۰۰۰ پوند ×  ، و ۲۰ نیمساعت محصولی معادل ۱۱۵٫۰۰۰ پوند ×    بدست مي‌دهد، يعنى فقط جبران سرمايه بکار افتاده را مي‌کند. باقى مي‌ماند ۳ نيمساعت که:

سود ناخالص = ۱۵٫۰۰۰ پوند = ۱۱۵٫۰۰۰ پوند × 

را بدست مي‌دهد. از اين ۳  نيمساعت يکى ۵٫۰۰۰ پوند = ۱۱۵٫۰۰۰ پوند× بدست مي‌دهد، يعنى جبران استهلاک ماشين‌آلات را مي‌کند؛ و ۲ نيمساعت باقيمانده، يعنى همان ساعت آخر:

۱۰٫۰۰۰ پوند = ۱۱۵٫۰۰۰ پوند ×  

بدست مي‌دهد، که همان سود خالص است. در متن اصلى، سينيور     محصول را تبديل به کسری از خود روزکار می‌کند.

۱۱- اگر، از يک طرف، سينيور ثابت کرد که سود خالص کارخانه‌داران، موجوديت صنعت پنبه انگلستان و حاکميت اين کشور بر بازارهاى جهان به «ساعت آخر کار» بستگى دارد، دکتر اَندرو يور6 از طرف ديگر نشان داد که اگر جوانان کمتر از ۱۸ سال را بجاى آنکه ۱۲ ساعت کامل در جو گرم و اخلاقا پاک کارخانه نگاه‌داریم يک ساعت زودتر در دنياى بى‌شفقت و مملو از بى بند و بارى بيرون رها کنیم، به بطالت و فساد گرفتار مى‌آيند و اميد آمرزش روحشان در آخرت بکلى از دست مي‌رود. از سال ۱۸۴۸ تا کنون بازرسان کارخانه هرگز از دست انداختن کارخانه‌داران بر سر اين «ساعت آخر»، اين «ساعت سرنوشت»، خسته نشده‌اند. بعنوان نمونه آقاى هاول [Howell] در گزارش مورخ ۲۱ مه ۱۸۵۵ خود مي‌گويد: «اگر محاسبات مبتکرانه زير (گفته‌های سينيور را نقل مي‌کند) درست بود همه کارخانه‌هاى پنبه‌ريسى و پنبه‌بافی انگلستان بايد از سال ۱۸۵۰ ببعد ضرر داده باشند» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۰ آوريل ۱۸۵۵، ص ۲۰-۱۹). در سال ۱۸۴۸، پس از تصويب لايحه ده ساعت کار، صاحبان تعدادى از کارخانه‌هاى کتان‌ريسى پراکنده در روستاهاى مرزهای دورسِت [Dorset] و سامِرست [Somerset] ، چند تن از کارگران‌ خود را وادار به امضاى طومارى عليه آن لايحه کردند: «ما امضاکنندگان اين طومار، که خود داراى فرزند هستيم، بر اين باوريم که يک ساعت وقت آزاد اضافه، بيش از آنکه اثر مثبت داشته باشد اسباب سقوط اخلاقى کودکان را فراهم مي‌آورد، زیرا ما بر این عقیده‌ایم که بطالت سرچشمه فساد است». در اين مورد در گزارش کارخانه مورخ ۳۱ اکتبر ۱۸۴۸ چنین آمده است: «فضاى کتان‌ريسى‌ها، که کودکان اين والدين شريف و دلسوز در آن بکار مشغولند، چنان از گرد و غبار برخاسته از مواد خام سنگين است که توقف بيش از ده دقيقه در اطاق‌هاى ريسندگى را بینهايت نامطبوع مي‌سازد، زيرا انسان نمي‌تواند درآنجا بيش از ده دقيقه توقف کند بدون آنکه بدليل نفوذ غبار سنگين الياف کتان - که گريزى از آن نيست - در چشم‌ها، گوش‌ها، سوراخ‌هاى بينى و دهان خود دچار دردناک‌ترين عوارض شود. خود کار نيز، بعلت سرعت سرسام‌آور ماشين‌ها، نياز به بکارگیری بيوقفه مهارت و حرکت دارد، آنهم زير نگاه چشمان مراقبى که يک لحظه از مراقبت باز‌نمى‌ایستد. بدين ترتيب قدرى غريب مى‌نمايد که اين والدين بخواهند کلمه ’بطالت‘ را در مورد کودکان خود که، پس از کسر اوقات غذا، ده ساعت تمام را در اسارت چنين شغلى آنهم در چنان فضائى بسر مي‌آورند، بکار ببرند. اين کودکان در روز بيش از کارگران کشاورزى در روستاهاى مجاور کار مي‌کنند … اين گونه سخنان سنگدلانه در باب ’بطالت و فساد‘ را بايد بعنوان ناب‌ترين نوع زهد‌فروشى و شرم‌آورترين شکل رياکارى رسوا کرد … حدود دوازده سال پيش با لحنى اطمينان‌بخش، و با تایيد مقامات عالی، در کمال جديت به اطلاع عموم رسانده شد که کل سود خالص کارخانه‌دار ناشى از ساعت آخر کار است، و بنابراين کاستن يک ساعت از روزکار موجب از دست رفتن سود خالص او خواهد شد. بخشى از ملت در آن زمان تحت تاثير آن لحن اطمينان‌بخش قرار گرفتند. ما مي‌گوئيم اين بخش از ملت ديگر به چشمان‌شان هم چندان اعتماد نخواهند کرد وقتى می‌بینند که در آن کشف اوليه و فضائلی که برای ساعت آخر کذائی برمی‌شمرد، امروز چنان پيشرفتى حاصل آمده که ديگر نه تنها سود بلکه اخلاقيات را هم در بر مي‌گيرد، چنان که اگر مدت کار کودکان به ۱۰ ساعت کامل تقليل يابد اخلاقيات آنان بهمراه سود خالص کارفرمايان‌شان از ميان خواهد رفت زیرا هر دو منوط به اين ساعت آخر، منوط به اين ساعت سرنوشت‌اند» ( گزارشات بازرسان کارخانه ها … ۳۱ اکتبر ۱۸۴۸، ص۱۰۱). اين گزارش چند نمونه از «اخلاقيات» و «تقوا»ى همين کارخانه‌داران را نيز ذکر مي‌کند؛ چند نمونه از حقه‌‌بازي‌ها، دغلکاري‌ها، تطميع‌ها، تهديد‌ها و جعل کردن‌هائى که اين آقايان به آن متشبث مي‌شوند تا در ابتدا چند کارگر بيدفاع را وادار به امضاى طومارهاى آنچنانى کنند، و سپس آنها را بعنوان طومارهاى کل يک شاخه صنعت، يا کل يک استان، به مجلس تحميل کنند. اين واقعيت که نه خود سينيور - که از حق نبايد گذشت بعدها با پشتکار تمام به حمايت از قانون کارخانه برخاست - و نه مخالفینش نتوانسته‌اند توضيح دهند که چرا «کشف اوليه» به نتيجه‌گيري‌هاى غلط انجاميد، شاخص بسيار خوبى ازموقعيت کنونى باصطلاح «علم» اقتصاد است. همه صرفا به تجربه عملى متوسل شدند، و چند و چون مساله لاجرم در پرده اسرار باقى ماند.

۱۲- با اينهمه، سفر استاد فاضل به منچستر برای ایشان يکسره بى ‌خير و برکت هم نبود. در نامه‌هائى در مورد قانون کارخانه جناب استاد کل نفع خالص، شامل «سود»، «بهره» و حتى «يک چيزى سر» را به يک ساعت کار بیمزد کارگر وابسته مي‌سازند! در حاليکه ایشان يک سال قبل از آن در کتاب خطوط کلى اقتصاد سياسى که براى آموزش دانشجويان آکسفورد و جماعت درس‌خواندۀ بى‌فرهنگ نوشته بودند، در مقابله با تئورى ريکاردو - تعيين شدن ارزش بوسیله کار - همچنین «کشف» کرده بودند که سود ناشى از کار سرمايه‌دار است و بهره ناشى از رياضت‌کشى يا بعبارت ديگر «پرهیز»7 او. اين شگردى کهنه بود، اما لغت «پرهیز» تازگى داشت. روشر آنرا بدرست به لغت آلمانى Enthaltung برگرداند. اما برخى از هموطنان او، بعلت عدم احاطه بر زبان لاتين، ترجمه ديگرى با بار راهبانه از اين لغت بدست داده‌اند: Entsagung [اعراض از علایق  دنيوى].

 ۱۳- «براى فردى با ۲۰٫۰۰۰ پوند سرمايه و ۲٫۰۰۰ پوند سود سالانه، امرى کاملا على‌السويه است که سرمايه‌اش صد نفر را بکار گيرد يا هزار نفر را، و کالاى توليد شده به قيمت ۱۰٫۰۰۰ پوند بفروش رسد يا به قيمت ۲۰٫۰۰۰ پوند، مشروط بر آنکه سودش در هر حال از همان ۲٫۰۰۰ پوند پائين‌تر نيايد. آيا نفع واقعى يک ملت نيز چنين حالتى ندارد؟ اگر قرار باشد درآمد خالص واقعى يک کشور، یعنی [مجموع] اجاره‌ها و سودهايش ثابت باشد و تغییری نکند، ديگر چه اهمیتی دارد که این کشور از ۱۰ ميليون نفر تشکیل شده باشد يا از ۱۲ميليون نفر؟» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۴۱۶). مدت‌ها پيش از ريکاردو، آرتور يانگ، يکى از طرفداران فناتیک محصول اضافه، که سواى اين هنرى جز روده‌درازی و ديد غير‌نقاد ندارد، و هنر و شهرتش با هم نسبت معکوس دارند، گفته است: «براى يک پادشاهی مدرن چه فايده‌اى دارد که کل يک استانش، هر قدر هم خوب کاشت شود، به سبک رمیان ميان دهقانان خرده‌پای مستقل تقسيم گردد؟ آيا اين وضع جز در خدمت هدف زاد و ولد قرار دارد که بخودى خود هدف بغايت بى‌ثمرى است؟» (آرتوريانگ -  Arthur Young- حساب سياسى … الخ، لندن، ۱۷۷۴، ص۴۷). گرايش بسيار غريبى است «اين گرايش…که ثروت خالص را نافع بحال طبقه کارگر جلوه دهند…هر چند که يقينا بدلیل خالص بودنش نيست» (ت. هاپکينز - T. Hopkins -  در باب اجاره زمین … الخ، لندن، ۱۸۲۸، ص۱۲۶). 

 

1 fixed capital (در مقابل circulating capital - سرمایه در گردش) درباره تمایز میان این دو اصطلاح بورژوائی و اصطلاحات ابداعی مارکس («سرمایه ثابت» و «سرمایه متغیر») رجوع کنید به پی نویسهای فصل ۲۴، شماره ۵۵.اينجا

2 Lucretius - (۵۵-٩۶ ق. م.) شاعر و فیلسوف رمی - ف.

3 رجوع کنید به فصل ۹، بند ١، زیرنویس شماره 6 اينجا

4 Thucydides - مورخ يونانى قرن پنجم قبل از میلاد [، که او را بزرگترین مورخ عهد باستان و بنیانگذار تاریخ‌نویسی علمی دانسته‌اند]. پروفسور ويلهلم روشر (۹۴-١٨١٧) در کتاب شالوده اقتصاد سیاسی (۱۸۵۴) خود را، از آنجا که مدعى روش «تاريخى» در مطالعه پديده‌هاى اقتصادى است، «تيوسيديدس اقتصاد سياسى» مي‌نامد. مارکس در مقابل او را استاد خوشه‌چينى و التقاط مصلحت‌گرايانه، «استاد ظاهر آکادميک»، و کتابش را که نماينده پايان کار اقتصاد سياسى بمنزله يک علم است «گورستان اقتصاد سياسى» مي‌نامد (رجوع کنید به تئوري‌هاى ارزش اضافه، جزء ٣، ترجمه انگلیسی، ص۵۰۲) - ف.

5 Johann Christoph Gottsched - يوهان کريستف گوتشِد (۶۶-١٧٠٠) منقد ادبى آلمانى که ترجمه‌هاى غيراصيلش از افکار نويسندگان فرانسوى دورۀ روشن‌انديشى مشهور است. با اینحال، دقيقا به همين دليل در تاريخ ادبيات آلمان جايگاه مهمى دارد -  ف.

6 Andrew Ure -  فلسفه کارخانجات، لندن، ۱۸۳۵، ص۴۰۶ -  ف.

7 abstinence -  پرهیز. در اینجا منظور «پرهیز از مصرف» و پس‌انداز کردن است.