سرمايه، جلد ١بخش ششم:
|
فصل ۲۰
مزد ساعتی1
مزد نیز بنوبه خود در اشکال متعدد ظاهر مىشود. این چیزی است که در کتب شرح جامع اقتصاد نمىتوان یافت، زیرا وسواس خام و زمخت پرداختن به وجه مادی [Stoff] مساله چنان بر ذهن نویسندگان این کتب مستولى است که به هر گونه اختلاف در شکل بىاعتنا مىمانند. از سوی دیگر پرداختن به همۀ این اشکال ظهور مختلف وظیفه تحقیق خاصى در باب کارِ مزدی و لذا خارج از حوصله کتاب حاضر است. با اینهمه در اینجا ناگزیر باید شرح مختصری درباره دو شکل اساسی آن [یعنی مزد ساعتی و مزد قطعهای] بیاوریم. بیاد داریم که قوه کار همواره برای مدت زمان معینى فروخته مىشود. پس شکل مبدلی که ارزش يک روز، يک هفته و غیرۀ قوه کار بلاواسطه در آن ظاهر میشود مزد ساعتی یعنى مزدی است که روزانه، هفتگی و غیره پرداخت میشود. به این نیز توجه داشته باشیم که قوانینى که در فصل هفدهم در مورد تغییرات مقدار نسبى قیمت قوه کار و مقدار نسبى ارزش اضافه مطرح کردیم با یک تغییر شکل ساده تبدیل به قوانین حاکم بر مزد مىشوند. بر همین قیاس، تمایز میان ارزش مبادله قوه کار و مجموعه وسایل زندگی که این ارزش متعاقبا به آنها تبدیل میشود، اکنون بصورت تمایز میان مزد اسمى و مزد واقعى ظاهر میشود. سر و کار ما در اینجا با اشکال ظهور است، و بنابراین تکرار همه آنچه که پیش از این درباره شکل [یا رابطه اجتماعی] بنیانی و جوهرینِِ [ارزش قوه کار]آوردیم 2 زائد خواهد بود. لذا در اینجا تنها به ذکر چند نکته برای روشن کردن خصایص ممیزه شکل مزد ساعتی [بمنزله یکی از اشکال ظهور ارزش قوه کار] بسنده مىکنیم.
مبلغ
پولى۱
که کارگر در مقابل کار يک روز يا يک هفته خود دریافت مىکند مزد اسمى
[nominell]
یا مزد او برحسب ارزش است [که در مبلغی پول نمود یافته، و به این دلیل
«اسمی» یا «صوری» است]. اما روشن است که یک مزد روزانه يا هفتگی واحد
میتواند٬
بسته به طول روزکار٬ یعنى بسته به مقدار کاری که واقعا و عملا در هر
روز تسلیم کارفرما مىشود، نماینده قیمتهای بسیار متفاوت
کار یا بعبارت دیگر نماینده مبالغ بسیار متفاوت پول در مقابل مقدار
معینی کار باشد.۲
بنابراین در بررسى مزد ساعتی نیز باید تمیز گذارد میان مبلغ مزد
يک روز، يک هفته و غیره، و قیمت کار. پس سوال اینست که این قیمت، این
ارزشِ برحسب پول بیان شدۀ مقدار معینى کار را چگونه مىتوان معلوم کرد؟
قیمت متوسط کار از تقسیم ارزش متوسط
۱ روز
قوه کار بر تعداد متوسط ساعات کار موجود در آن روزکار بدست مىآید.
برای مثال اگر ارزش یک روز قوه کار ۳
شیلینگ باشد (که محصول ارزشی ۶
ساعت کار است) و روزکار از ۱۲
ساعت تشکیل شود، قیمت ۱
ساعت کار
بنابراین نتیجه مىگیریم که مزد يک روز، يک هفته و غیره مىتواند ثابت
بماند و قیمت کار مدام تنزل کند. بعنوان مثال اگر روزکار معمول
۱۰
ساعت و ارزش يک روز قوه کار
۳
شیلینگ باشد، قیمت هر ساعت کار [ با اینهمه، میتوان قانون کلى زیر را نتیجه گرفت: با فرض معین بودن مقدار کار يک روز، يک هفته و غیره، مزد روزنه یا هفتگی بستگى به قیمت کار دارد، که خود تابعى است یا از ارزش قوه کار و یا از میزان انحراف قیمت آن از ارزشش. و برعکس در صورت معین بودن قیمت کار، مزد روزانه یا هفتگی بستگى به مقدار کار صرف شده در روز یا هفته دارد. واحد سنجش مزد ساعتی، یا قیمت هر ساعت کار، از تقسیم ارزش یک روز قوه کار بر تعداد ساعات موجود در یک روزکار متوسط بدست میآید. فرض کنیم روزکار ۱۲ ساعت و ارزش يک روز قوه کار ۳ شیلینگ، یعنى معادل محصول ارزشیِ ۶ ساعت کار، باشد. در این شرایط قیمت یک ساعت کار ۳ پنى و ارزش تولید شده طى یک ساعت [، یا محصول ارزشیِ یک ساعت،] ۶ پنى است. حال اگر کارگر کمتر از ۱۲ ساعت در روز (یا کمتر از ۶ روز در هفته) و مثلا ۶ یا ۸ ساعت بکار گمارده شود آنگاه درآمدش، با قیمتى که هم اکنون برای کار ذکر کردیم، ۲ شیلینگ یا ۱شیلینگ و ۶ پنی خواهد بود.۵ از آنجا که بنا بر فرض ما کارگر باید بطور متوسط ۶ ساعت در روز کار کند تا مزد یک روز را، که متناظر با چیزی بیش از ارزش قوه کارش نیست، تولید کند، و از آنجا که بنا بر همان فرض تنها نیمى از هر ساعت را برای خود کار مىکند و نیم دیگر را برای سرمایهدار، روشن است که اگر کمتر از ۱۲ ساعت در روز بکار گرفته شود نمىتواند محصول ارزشی ۶ ساعت کار را بدست آورد. در فصلهای گذشته عواقب مخرب زیاده کار کشیدن از کارگر را ملاحظه کردیم. حال در اینجا منشأ مصائبى را مىیابیم که بر اثر کم کار کشیدن از او گریبانش را مىگیرد. اگر ترتیب تثبیت مزد یک ساعت کار بگونهای باشد که سرمایهدار موظف به پرداخت مزد روزانه یا هفتگی نباشد بلکه فقط مزد ساعاتى را بپردازد که بدلخواه خود کارگر را بکار مىگیرد، مىتواند کارگر را به مدتى کمتر از آنچه در بدو امر پایه محاسبه مزد یک ساعت کار، یعنی واحد سنجش قیمت کار، بوده است بکار بگیرد. از آنجا که این واحد از تقسیم ارزش يک روز قوه کار بر تعداد معینى ساعت که یک روزکار را تشکیل میدهد بدست مىآید، طبعا همین که روزکار دیگر حاوی تعداد معینی ساعت کار نباشد از هر معنائی تهى مىشود. ربط میان [دو بخش روزکار، یعنی] کار بامزد و کار بیمزد از بین مىرود. سرمایهدار اکنون مىتواند از گرده کارگر مقدار معین [دلخواه] ی کار اضافه بکشد بدون آنکه مدت کار لازم برای تولید مایحتاج زندگیش را در اختیارش بگذارد. مىتواند هر گونه نظمی در اشتغال کارگر را از میان بردارد و او را به اقتضای راحتى، پسند و منافع آنى خود به تناوب اسیر مهیبترین زیادهکاریها از یک سو، و توقف نسبى یا مطلق کار از سوی دیگر کند. مىتواند بطور غیر متعارف [یا فوق العاده] بر طول روزکار بیفزاید و تحت عنوان پرداخت «قیمت متعارف کار» از پرداخت هر گونه اضافه دستمزد متناسب [بابت اضافهکاری] سر باز بزند. دلیل شورش کاملا عقلانى کارگران ساختمانى لندن در ۱۸۶۰3 علیه تلاش سرمایهداران برای تحمیل این نوع مزد ساعتى به آنان همین بود. محدود شدن قانونى روزکار به این نوع شرارتها پایان مىدهد؛ طبعا بدون آنکه به تنزل سطح اشتغال کارگران بر اثر رقابت ماشین با آنان، تغییرات کیفى کارگرانى که بکار گرفته مىشوند [، مانند بکار گرفتن زنان و کودکان بجای مردان بزرگسال، غیرماهر بجای ماهر، و غیره] ، و بحرانهای جزئی یا کلی و عمومى خاتمه دهد.
با افزایش مزد يک روز یا يک هفته، قیمت کار مىتواند بطور اسمى ثابت
بماند و با اینحال به سطحی پائینتر از سطح متعارف خود سقوط کند. این
اتفاقی است که هر بار که بر طول روزکار آنقدر افزوده میشود که از حد
مرسوم آن فراتر مىرود و در عین حال قیمت کار (برای هر ساعت) ثابت
مىماند، رخ مىدهد. اگر در کسر این واقعیت شناخته شدهای است که هر چه روزکار در شاخهای از صنعت طولانىتر باشد دستمزدها پائینتر است.۱۰ بازرس الکساندر ردگریو این را در مروری تطبیقى بر دوره بیست سالۀ ۵۹-۱۸۳۹ با آمار و ارقام نشان داده است. بنا بر تحقیق او طى دوره مذکور در کارخانههائى که مشمول قانون ده ساعت کار قرار گرفته بودند دستمزدها بالا رفت و در کارخانههائى که ساعات کار آنها به چهارده، پانزده ساعت در روز مىرسید افت کرد.۱۱ از قانونى که در بالا ذکر شد (مبنى بر اینکه اگر قیمت قوه کار معلوم باشد مزد روزانه یا هفتگی بستگى به کمیت کار صرف شده دارد) چنین نتیجه مىشود که، اولا، هر چه قیمت کار پائینتر باشد کمیت کار باید بزرگتر، یعنی روزکار باید بلندتر باشد تا کارگر تازه بتواند مزد متوسط ناچیزی برای خود تامین کند. نازل بودن سطح قیمت کار در این موارد بصورت عامل محرکى در جهت افزایش ساعات کار عمل مىکند.۱۲ اما افزایش ساعات کار بنوبه خود موجب تنزل قیمت کار، و در نتیجه تنزل مزد يک روز یا يک هفته مىشود.
تعیین شدن قیمت کار از روی نسبت
این
مصیبتخوانی از این نظر هم جالب است که نشان مىدهد چگونه صرفا اشکال
ظهور مناسبات تولیدی در مغز سرمایهدار انعکاس مییابد. سرمایهدار
واقف نیست که قیمت متعارف کار نیز حاوی مقدار معینى کار بیمزد است، و
همین کار است که منشأ متعارف سود او را تشکیل مىدهد. مقوله مدت کار
اضافه [یا کار بیمزد] برای سرمایهدار ابدا وجود ندارد زیرا جزو روزکار
متعارف است، که او فکر مىکند با پرداخت مزد یک روز کار پول خودِ آن
[یک روز کار] را
داده است. اما اضافهکاری، یعنى افزایش طول روزکار در ورای حدود ناظر
بر قیمت معمول کار، برای او قطعا وجود دارد. و در رویاروئی با رقیب
«زیر قیمت فروش» خود حتى خواستار مزد اضافهای هم برای آن مىشود. ولى
باز نمىداند که این مزد اضافه هم، درست مانند قیمت ساعات عادی کار،
حاوی کار بیمزد است. بعنوان مثال، فرض کنیم قیمت ۱
ساعت کار از روزکار ۱۲
ساعته ۳ پنى،
و این معادل مثلا محصول ارزشیِ نیمساعت کار باشد، و قیمت یک ساعت
اضافهکاری ۴
پنى، یا معادل محصول ارزشی
1 Zeitlohn = time-wage - مزد زمانی؛ مزد ساعتی؛ پرداخت دستمزد برحسب تعداد ساعات کار، در مقابل «مزد قطعهای» یعنی پرداخت مزد برحسب مقدار محصول کار که در فصل بعد مطرح میشود. کاری که در ازای دستمزد ساعتی انجام میگیرد را ما «ساعتکاری» (یک لغت) اصطلاح کردهایم، در مقابل «قطعهکاری». 3 اعتصاب در واقع ژوئیه ١٨۵٩ آغاز شد و فوریه ١٨۶٠ پایان گرفت - ف. |