سرمايه، جلد ١بخش اول:
|
۳- پول1
کالائى که کار میزان ارزش و در نتیجه، خواه رأسا و خواه از طریق نمایندۀ خود، کار واسطه گردش را انجام مىدهد، پول است. طلا (یا نقره) به این علت پول است. طلا، از یک سو، در آنجا که باید راسا در هیئت طلا ظاهر شود کار پول را انجام مىدهد. پول در این موقع پول- کالا [یا کالای پولی] است، که نه مانند زمانی که نقش میزان ارزش را ایفا میکند تصوری صرف است و نه مانند زمانی که نقش واسطه گردش را ایفا میکند نمایندهپذیر. طلا، از سوی دیگر، در آنجا نیز که کارکردش (خواه رأسا و خواه از طریق نماینده) آنرا مبدل به یگانه تجسم ارزش، بعبارت دیگر مبدل به تنها شکل وجودی شایسته ارزش مبادله در برابر تمامى کالاهای دیگر که حال در مقابلش نقش ارزش استفاده صرف را بازی مىکنند، میسازد، و به این عنوان تثبیت مىکند، کار پول [بمنزله] پول را انجام مىدهد.
الف - دفینهحرکت مستمر و مستدیر دو دگردیسى متقابل کالاها، یا جریان متناوب و تکرار شوندۀ خرید و فروش، نمود خود را در دست بدست گشتن بیوقفه پول، در نقش پول بمنزله حرکت پایدار2 گردش، بازمىیابد. اما همین که تسلسل دگردیسىها دچار وقفه شود، همین که خریدهای بعدی مکمل فروشهای قبلی نشوند، پول از حرکت بازمىایستد. بعبارت دیگر، و بقول بواگیلبر، از meuble [منقول] مبدل به immeuble [غیرمنقول]، از سکه [بمنزله واسطه گردش] مبدل به پول [بمنزله پول] میشود. از همان بدو توسعه گردش کالاها ضرورت و عطش حفظ ثمره دگردیسى اول کالا نیز رشد مىکند. این ثمره عبارت از صورت دگرگون شدۀ کالا، یا شفیرۀ به پیله طلا رفتۀ آن است.۳۷ لذا فروش کالاها نه بمنظور خرید کالاهای دیگر، بلکه بمنظور تبدیل شکل کالائى آنها به شکل [برهنۀ] پولیشان انجام مىگیرد. این تغییر شکل بجای آنکه صرفا واسطه انجام پروسه گردش محصولات قرار گیرد تبدیل به هدفى مستقل و قائم به ذات میشود. صورت برهنۀ کالا از انجام وظیفه بمنزله شکل انتقالپذیر مطلق آن، یعنی شکل پولى گذرای صرفش، بازداشته میشود. پول در هیئت دفینه سنگ مىگردد، و فروشندۀ کالا دافن پول مىشود. در مراحل بسیار ابتدائى گردش کالاها، تنها مقادیر مازاد ارزشاستفاده تبدیل به پول مىشوند، و طلا و نقره بدین ترتیب فى نفسه نمود اجتماعى زیادت یا ثروت مىگردند. این شکل خام دفینهسازی در میان اقوامى بقا مىیابد که شیوه تولیدی سنتىشان ناظر بر هدف برآورده ساختن طیف ثابت و محدودی از نیازهای داخلى خود آنهاست. اقوام آسیائى، و بویژه هندیان، مصداق این پدیدهاند. واندرلینت، که مىپندارد قیمت کالاها در هر کشور بستگى به مقدار طلا و نقرۀ موجود در آن دارد، از خود مىپرسد چرا کالاهای هندی چنین ارزانند. و جواب مىدهد: زیرا هندیان پولشان را زیر خاک مىکنند. واندرلینت متذکر مىشود که از سال ۱۶۰۲ تا ۱۷۳۴ هندیان معادل ۱۵۰ میلیون پوند استرلینگ نقره را، که اصلا از آمریکا به اروپا آمده بود، دفن کردهاند.۳۸ انگلستان از ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۶، یعنى طى ده سال، معادل ۱۲۰ میلیون پوند استرلینگ از نقرههائى که پیشتر در ازای طلای استرالیائى دریافت کرده بود را به هندوستان (و چین؛ اما قسمت اعظم نقره صادر شده به چین دوباره به هندوستان سرازیر مىشود) صادر کرده است. با توسعه بیشتر تولید کالائى، هر تولیدکننده ناگزیر باید برای خود «ضِمان»3 یا «وثیقه اجتماعى»4 فراهم آورد.۳۹ نیازهای او بیوقفه تجدید مىشوند و خرید مداوم کالاهای دیگران را لازم مىآورند، حال آنکه تولید و فروش کالای خود وی مستلزم وقت و منوط به شرایط تصادفى گوناگون است. پس او برای آنکه بتواند بخرد بى آنکه بفروشد، قبلا باید فروخته باشد بى آنکه بخرد. چنین بنظر مىرسد که انجام این عمل در مقیاسی همگانى متضمن تناقض باشد. اما فلزات قیمتى در مبدا تولید خود با کالاهای دیگر مستقیما [یعنی بصورت پایاپای] مبادله مىشوند. بنابراین در آنجا شاهد فروشهائى (از جانب صاحبان کالاها) هستیم که در مقابلشان خریدی (از جانب صاحبان طلا یا نقره) انجام نگرفته است.۴۰ با بیشتر شدن این گونه فروشهای بدون خرید، مقادیر بیشتری فلزات قیمتى در میان همه صاحبان کالا توزیع مىشود. و به این ترتیب ذخائری از طلا و نقره، با اندازههای بسیار متفاوت، در همه نقاط اختلاط تجاری گرد مىآید. با بوجود آمدن امکان حفظ کالا بصورت ارزشمبادله، یا ارزش مبادله بصورت یک کالا [«ی ویژه»] ، شهوت طلا سر بلند مىکند. با گسترش گردش کالاها بر قدرت پول، این شکل اجتماعى مطلق و در همه حال آماده استفادۀ ثروت، افزوده مىشود. «طلا چیز غریبى است! دارندهاش بر هر آنچه دلخواه اوست سیادت دارد. طلا حتى مىتواند دروازه بهشت را بروی ارواح بگشاید» (کریستف کلمب، در نامهای از جامائیکا، ۱۵۰۳). از آنجا که پول ظاهر نمىکند که در اصل چه بوده که به آن مبدل شده، همه چیز، از کالا و غیر آن، به پول قابل تبدیل است. همه چیز قابل فروش و قابل خرید مىشود. گردش حکم انبیق عظیم اجتماعى را پیدا میکند که هر چیزی به درونش سرازیر مىشود تا از آن سویش بصورت پول بیرون آید. هیچ چیز از این کیمیاگری در امان نیست، حتى استخوان قدیسین نیز آنرا برنمىتابد، چه رسد به «اشیای متبرک والاتر از داد و ستد بشری»5 که بس ظریفتر از آنند.۴۱ همانطور که هر گونه تفاوت کیفى میان کالاها در وجود پول زائل مىشود، پول نیز بسهم خود، همچون یک مساواتطلب افراطی، هر گونه تمایزی را از میان بر مىدارد.۴۲ اما پول خود کالائی است؛ شیئی مادی است که مىتواند به تملک خصوصى هر کس درآید. قدرت اجتماعى به این ترتیب تبدیل به قدرت خصوصى افراد مىشود. جامعه عهد باستان بهمین سبب آنرا بعنوان عاملى مضر به حال نظم اقتصادی و اخلاقی خود تقبیح مىکرد.۴۳ اما جامعه نوین، که در همان ایام طفولیت پلوتو6 را از گیسش گرفته از اعماق زمین بیرون کشیده است،۴۴ طلا را بمنزله جام مقدس7 خویش، بمنزله تجسم رخشان فلسفه وجودیش، ارج مىنهد. کالا بمنزله یک ارزشاستفاده نیاز خاصى را برآورده مىکند، و عنصر خاصى از ثروت مادی را تشکیل مىدهد. اما ارزش کالا میزان سنجش جذابیت آن برای دیگر عناصر ثروت مادی، و لذا میزان سنجش ثروت اجتماعى صاحب آن است. در نظر صاحبکالای سادهای در میان بربرها، و حتى در نظر دهقان [خرده مالک] اروپای غربى، ارزش از شکل ارزش جدائىناپذیر و لذا فزونی در دفینه طلا و نقرهاش فی نفسه فزونى در ارزش است. درست است که ارزش پول، خواه در نتیجه تغییری در ارزش خود آن و خواه بر اثر تغییری در ارزش کالاها، تغییر مىکند، اما این امر نه، از سوئى، مانع آن مىشود که ۲۰۰ اونس طلا کماکان حاوی ارزشى بیش از ۱۰۰ اونس باشد و نه، از سوی دیگر، مانع آن مىشود که شکل طبیعى فلزین این شیئ همچنان شکل معادل عام همه کالاهای دیگر و تجسد بلاواسطه اجتماعى هر گونه کار انسانی باشد. انگیزه دفینهسازی به اقتضای ماهیت خود حد و مرز نمىشناسد. پول از لحاظ کیفى، یا از نظر صوری، مستقل از هر محدودیتى است؛ به این معنا که نماینده عام ثروت مادی است زیرا بلاواسطه به هر کالای دیگری قابل تبدیل است. اما هر مبلغ بالفعلِ پول در عین حال از لحاظ کمیت محدود، و بنابراین بمنزله وسیله خرید از برد عملى محدودی برخوردار است. این تناقض میان محدود بودن کمى و نامحدود بودن کیفى پول، دفینهساز را مدام به کار سیزیفىاش،8 انباشت، سوق مىدهد. حالِ او به حال جهانگشائى مىماند که با فتح هر کشور جدید چشم بروی مرزهای دورتری مىگشاید. برای آنکه بتوان طلا را بمنزله پول نگاهداشت و از آن دفینه ساخت باید از گردش یعنی حل شدنش در کارکردی که بمنزله وسیله خرید اسباب راحتى دارد، ممانعت کرد. پس دفینهساز لذات جسمانی خود را در پای بت طلا قربانى مىکند. آیه پرهیز از مصرف را به جد مىگیرد. اما، از سوی دیگر، نمىتواند بیش از آنچه بصورت کالا در گردش انداخته است بصورت پول از آن بیرون بکشد. هر چه بیشتر تولید کند بیشتر مىفروشد. لذا کار، صرفهجوئی و حرص سه فضیلت اصلى اویند، و زیاد فروختن و کم خریدن جمع دانشش از اقتصاد سیاسى.۴۵ بموازات شکل بیواسطه [یا «خام»] دفینهسازی کسب شکل زیباشناختى آن یعنی تحصیل کالاهای [تجملی] ساخته شده از طلا و نقره نیز به پیش میرود. این شکل با افزایش ثروت جامعه مدنى رشد مىیابد. «بیائید ثروتمند باشیم یا ثروتمند جلوه کنیم» (دیدِرو).9 بدینسان از یک سو بازار مدام رو به گسترشى برای طلا و نقره شکل مىگیرد، و از سوی دیگر یک منبع ذخیره بالقوۀ پول بوجود مىآید که بویژه در دورههای اغتشاشات اجتماعى بکار مىآید. در اقتصادی که متکی بر گردش پول فلزی است دفینه نقشهای مختلفی ایفا میکند. اولین نقش آن ریشه در شرایط گردش سکههای طلا و نقره دارد. پیش از این دیدیم که چگونه مقدار پول در گردش بعلت نوسانات مداومى که در وسعت و سرعت گردش کالاها و در قیمتهای آنها روی مىدهد بیوقفه جزر و مد مىیابد. لذا این مقدار باید قابلیت انقباض و انبساط داشته باشد. گاه پول باید بمنزله سکه جذب شود، و گاه سکه باید بمنزله پول دفع گردد.10 برای آنکه حجم بالفعل پول در گردش همواره با حد اشباع حوزه گردش در انطباق باشد، ضروری است که مقدار طلا و نقره موجود در هر کشور بزرگتر از کمیتى باشد که برای کارکرد آن بمنزله سکه [، یعنی واسطه گردش،] لازم است. ذخائری که در نتیجه دفینهسازی بوجود مىآیند نقش مجاری را ایفا مىکنند که پول از طریق آنها به گردش داخل و از گردش خارج مىشود، چنان که حوزه گردش خود هیچگاه از کنارههایش سرریز نمىکند.۴۶
ب - وسیله پرداختدر مورد شکل بیواسطه گردش کالاها که تا اینجا موضوع بررسى ما بود دیدیم که در این شکل یک ارزش واحد به دو صورت ظاهر مىشود: بمنزله کالا در یک قطب و بمنزله پول در قطب مقابل. بدین ترتیب صاحبان کالا بعنوان نمایندگان معادلهائى که هر یک بالفعل در دست دارند با یکدیگر روبرو مىشوند. اما با توسعه گردش شرایطى بوجود مىآید که در آن انتقال کالا به خریدار با یک فاصله زمانى از متحقق شدن قیمت آن جدا مىشود. در اینجا تنها اشارهای به سادهترین انواع این شرایط کافى است. تولید یک نوع کالا مستلزم وقت بیشتر و تولید نوع دیگر مستلزم وقت کمتری است. تولید کالاهای مختلف به فصول مختلف سال بستگى دارد. کالائى ممکن است در خود بازار زاده شود، حال آنکه کالای دیگری باید تا بازار دوردستی طى طریق کند. خلاصه اینکه، ممکن است صاحبکالائى بعنوان فروشنده قدم جلو بگذارد قبل از آنکه صاحب کالای دیگری آماده باشد بخرد. وقتى داد و ستدهای معینى پیوسته میان اشخاص معینى تکرار میشوند، شرایط فروش بر طبق شرایط تولید تنظیم مىگردد. دیگر اینکه، منفعت11 برخى از انواع کالا (مثلا خانه) برای دوره زمانى معینى فروخته مىشود. بنابراین پس از انقضای مدت قرارداد است که خریدار ارزش استفادۀ کالا را واقعا دریافت مىکند. بدین ترتیب او کالا را مىخرد بى آنکه بابتش پولى بپردازد.12 فروشنده کالای حى و حاضری را مىفروشد، حال آنکه خریدار صرفا بعنوان نماینده پول، یا دقیقتر بگوئیم بعنوان نماینده پولى در آینده، آنرا مىخرد. فروشنده بستانکار و خریدار بدهکار مىشود. از آنجا که در این حالات در دگردیسى کالاها، یا سیر تکوین شکل ارزشى آنها، تغییری رخ داده است، پول کارکرد جدیدی مىیابد - وسیله پرداخت مىشود.۴۷ نقشهای بدهکار و بستانکار در اینجا منتج از گردش ساده کالاها است. این عناوین جدید را صرفا تغییر شکل [این] گردش به این اشخاص مىبخشد. لذا این نقشها در ابتدا به همان ناپایداری نقشهای فروشنده و خریدارند، و بازیگران واحدی به تناوب آنها را ایفا میکنند. معذالک این تعارضِ نقشها اکنون از همان ابتدا قدری بدخیم مىنماید و قابلیت بروز عینى شدیدتر و خشنتری دارد.13 ۴۸ اما همین خصوصیات مىتواند مستقل از گردش کالاها نیز بروز کند. بعنوان مثال، مبارزه طبقاتى در جهان باستان عمدتا شکل مبارزه میان بدهکاران و بستانکاران را بخود مىگرفت. در رم این مبارزه با اضمحلال پلبینهای بدهکار و به بردگى درآمدن آنها خاتمه یافت.14 در قرون وسطى این مبارزه با اضمحلال بدهکاران فئودال، که قدرت سیاسىشان را همراه با زیربنای اقتصادیش از دست دادند، پایان گرفت. اما شکل پولىِ رابطه بدهکار و بستانکار - و این رابطه همیشه شکل یک رابطه پولى را دارد - در موارد مذکور صرفا بازتاب ستیز عمیقتری بود که در عرصه شرایط اقتصادی حیات [اجتماعی] جریان داشت. به حوزه گردش بازگردیم. حضور همزمان دو معادل (کالا و پول) در دو قطب پروسه فروش دیگر متوقف شده است. اکنون پول، اولا، کار میزان سنجش ارزش را در تعیین قیمت کالای بفروش رسیده انجام مىدهد. [اما] قیمت، که بموجب قرارداد مقرر مىشود، [چیزی نیست که صرفا در تصور فروشنده وجود داشته باشد بلکه] میزان تعهد خریدار یعنى مبلغ پولى که وی در موعد مشخصى بدهکار است را نیز تعیین مىکند.15 پول، ثانیا، کار یک وسیله خرید فرضی را انجام مىدهد؛ به این معنا که هر چند صرفا در قالب قول خریدار به پرداخت آن وجود دارد، باعث دست بدست گشتن کالا مىشود. تازه در سررسید موعد پرداخت است که وسیلۀ خرید عملا قدم به حوزه گردش مىگذارد، یعنى از دست خریدار خارج مىشود و به دست فروشنده مىرود. [تا آن زمان] واسطه گردش بشکل مبدل دفینه وجود دارد، زیرا پروسه در خاتمه فاز اول متوقف شد به این علت که کالا بشکل برهنهاش، یعنی پول، از گردش بیرون کشیده شد. [پول بمنزله] وسیله پرداخت هنگامی وارد حوزه گردش مىشود که کالا این حوزه را ترک گفته است. در اینجا پول دیگر واسطه انجام پروسه نیست، بلکه اکنون با ظهور مستقل خود بمنزله شکل وجودی مطلق ارزش مبادله، یا کالای عام، پروسه را خاتمه مىدهد. فروشنده کالایش را مبدل به پول میکند برای آنکه نیازی از نیازهایش را برآورد، دفینهساز برای آنکه شکل پولى کالایش را حفظ کند، و خریدار مقروض برای آنکه بتواند قرضش را بپردازد؛ اگر نپرازد اجناسش را به زور مىفروشند. بنابراین شکل ارزشى کالا، یعنی پول، در اینجا، بعلت ضرورتى اجتماعى و برخاسته از خود شرایط پروسه گردش، تبدیل به هدف مستقل و قائم به ذات عمل فروش مىشود.16 در اینجا خریدار پیش از آنکه کالایش را به پول تبدیل کند پول را به کالا بازتبدیل مىکند، بعبارت دیگر دگردیسى دوم را پیش از دگردیسى اول به انجام مىرساند. کالای فروشنده گردش خود را انجام مىدهد، و قیمت خود را متحقق مىکند، اما صرفا بصورت حقى نسبت به پول در قانون مدنى. کالای فروشنده پیش از آنکه تبدیل به پول شده باشد تبدیل به ارزشاستفاده [برای خریدار] مىشود، و تکمیل دگردیسى اول آن متعاقب این صورت مىگیرد.۴۹ تعهداتى که موعد تأدیهشان طی دوره زمانى معینى از پروسه گردش سر مىرسد نماینده جمع قیمتهای کالاهائى هستند که فروششان باعث بوجود آمدن آن تعهدات شده است. مقدار پول لازم برای متحقق ساختن این جمع قیمتها در وهله اول بستگى به سرعت گردش وسیله پرداخت دارد. و این خود منوط به دو عامل است. اول، نحوه اتصال حلقههای زنجیری که بدهکاران و بستانکاران را بهم پیوند میدهد؛ مانند وقتى که شخص A پول را از B که بدهکار اوست وصول مىکند و به طلبکار خود، شخص C، مىپردازد. و دوم، فاصله زمانى میان روزهای مختلف سررسید تعهدات. زنجیرۀ پرداختها، یا رشته دگردیسىهای معوقى که در این پروسه شرکت دارند، از پایه با آن در هم تنیدگى رشته دگردیسیهائى که پیش از این مورد بررسى قرار دادیم [و پول در آنها نقش وسیله گردش را ایفا میکرد] تفاوت دارد. چرخش وسیله گردش صرفا بازتاب پیوند میان خریداران و فروشندگان [، یا بازتاب رابطه خریدار - فروشنده،] نیست، بلکه این پیوند بر متن خود گردش پول [بمنزله وسیله گردش یا خرید و فروش] بوجود مىآید و از طریق آن موجودیت مییابد. اما چرخش وسیله پرداخت، برعکس، نمایانگر رابطهای اجتماعى است که خود از پیش بطور مستقل وجود داشته است.17 این واقعیت که تعدادی از فروشها همزمان و بموازات یکدیگر انجام مىگیرند تندی چرخش واسطه گردش در جبران مقدار کل سکه موجود را محدود مىکند؛ اما در عوض خود انگیزهای مىشود برای استفاده صرفهجویانهتر از وسیله پرداخت. همراه با تمرکز پرداختها در یک نقطه، نهادها و روشهای ویژه تسویه حساب نیز بطور خودجوش بوجود مىآیند؛ مانند virements [تهاترخانه] های18 شهر لیون در قرون وسطى. کافی است مطالبات A از B ، B از C ،C از A، و الى آخر، با هم مقابله شوند تا یکدیگر را مانند مقادیر مثبت و منفى تا حدودی خنثى کنند. بدین ترتیب صرفا یک «مانده بدهکار» باقی میماند که باید تسویه شود. هر چه تمرکز پرداختها بیشتر باشد مقدار این مانده نسبت به کل مبلغ پرداختها کمتر، و در نتیجه مقدار کل وسیله پرداخت در گردش کمتر خواهد بود. کارکرد پول بمنزله وسیله پرداخت متضمن تناقضی بیواسطه است. در مواردی که پرداختها با هم سربسر مىشوند پول کارکردی صرفا تصوری دارد، زیرا کار پول حساب، کار میزان ارزش، را انجام میدهد. اما در آنجا که عملا باید پرداختی صورت گیرد پول دیگر نه بمنزله وسیله گردش و در شکل صرفا گذرای یک واسطۀ انجام تبادل و تبدل اجتماعى محصولات، بلکه بمنزله تجسد یکتا و یگانۀ کار اجتماعى، بمنزله صورت وجودی مستقل ارزش مبادله، بمنزله کالای عام، وارد صحنه مىشود. ابراز وجود عملی این تناقض را در آن وجهى از بحرانهای صنعتى و تجاری که به بحران پولى معروف است میتوان مشاهده کرد.۵۰ چنین بحرانى تنها در آنجا بروز مىکند که زنجیرۀ هر دم طویلتر پرداختها، و بهمراه آن نظامى که برای تهاتر این پرداختها مصنوعا ایجاد شده است، کاملا توسعه یافته باشد. هر گاه، و به هر علت، این مکانیزم دچار یک اختلال عمومى شود پول ناگهان و بیدرنگ از صورت تصوری صرف خود، پول حساب، درمیآید و تبدیل به پول نقد مادی مىشود. آنگاه کالاهای بیحرمت دیگر قابل آن نیستند که جانشینش شوند. ارزش استفادۀ کالاها بىارزش مىشود، و ارزششان در مقابل شکل ارزشى [«مستقل»] شان رنگ مىبازد. همین دیروز بود که جناب بورژوا، سرمست از بادۀ رونق بازار، با غرور و تکبر بانگ برمیآورد: پول یک مخلوق خیالى محض است. مىگفت: تنها کالاست که پول است. اما امروز فریاد مخالفى بر بازارهای جهان طنینانداز است: تنها پول است که کالاست. در این هنگام روح جناب بورژوا، همچون آهوئى که در پى آب خنک لهله مىزند، در پى پول، در پی این شکل ناب [یا مجرد] ثروت، پر مىکشد.۵۱ در دوره بحران تقابل میان کالاها و شکل ارزشىشان، پول، به سطح یک تضاد مطلق ارتقا مىیابد. پس اینکه پول به کدام شکل ظاهر میشود نیز تبدیل به امری علىالسویه مىگردد. پرداختها خواه به طلا باید انجام گیرد خواه به نقره و خواه به پول اعتباری، مانند اسکناس بانکى،19 قحط پول همچنان باقی است.۵۲ حال اگر مقدار کل پول در گردش در یک دوره زمانى معین را در نظر بگیریم خواهیم دید که این مقدار، به ازای هر سرعت گردش معین وسیله گردش و وسیله پرداخت، برابرست با جمع قیمتهائى که باید متحقق شوند باضافه جمع پرداختهائى که موعدشان سرمىرسد، منهای پرداختهائى که با یکدیگر سربسر مىشوند، و بالاخره منهای تعداد مدارهائى که در آنها سکه معینى به تناوب کار واسطه گردش و وسیله پرداخت را انجام مىدهد. بعنوان مثال، زارع گندمش را به ۲ پوند مىفروشد، و این پول بدینسان کار واسطه گردش را انجام مىدهد. زارع سپس در موعد مقرر از آن برای پرداخت پول کتانى که قبلا از بافنده دریافت کرده استفاده مىکند. بدین ترتیب همان ۲ پوند اکنون کار وسیله پرداخت را انجام مىدهد. حال بافنده با این پول نقد یک انجیل مىخرد. این پول بار دیگر کار واسطه گردش را انجام مىدهد، و…الی آخر. بنابراین حتى هنگامی که قیمتها، سرعت گردش پول، و میزان استفاده صرفهجویانه از وسیله پرداخت [، یعنى درجه رشد ابزارهای تسویه طلبها و بدهىها،] کمیتهای ثابتى باشند، حجم پول در گردش و حجم کالاهائى که در یک دوره معین زمانى، مثلا یک روز، در گردشند، دیگر بر یکدیگر منطبق نیستند. پولى که نماینده کالاهائى است که مدتها پیش از گردش بیرون کشیده شدهاند هنوز در گردش است. [از سوی دیگر،] کالاهائى هم اکنون در گردشند که معادل پولىشان تا فرارسیدن موعدی در آینده بر صحنه ظاهر نخواهد شد. بعلاوه، دیونى که هر روزه منعقد مىشوند، و پرداختهائى که موعدشان در همان روز سرمىرسد، کمیتهای بکلى نامتجانسى را تشکیل میدهند.۵۳ پول اعتباری مستقیما منتج از کارکرد پول بمنزله وسیله پرداخت است؛ به این صورت که براتهائی که بابت کالاهای فروخته شده دریافت شدهاند خود با هدف انتقال آن طلبها به دیگران رواج مىیابند. از سوی دیگر، متناسب با گسترش نظام اعتباری، کارکرد پول بمنزله وسیله پرداخت نیز وسعت مىیابد. پول بمنزله وسیله پرداخت اشکال وجودی خاص خود را مىیابد، و در آن اشکال مقیم حوزه عملیات بزرگ تجاری مىشود، در حالیکه سکههای طلا و نقره عمدتا به حوزه خردهفروشى رانده مىشوند.۵۴ تولید کالائى وقتى به سطحی از رشد رسید دامنه کارکرد پول بمنزله وسیله پرداخت رفته رفته به ماورای حوزه گردش کالاها کشیده مىشود. پول موضوع عمومى قراردادها مىگردد.۵۵ بهره مالکانه، مالیات و امثال آن از پرداختهای جنسى به پرداختهای نقدی تبدیل مىشوند. دو بار ناکامى امپراطوری رم در وصول کلیه خراجها به پول، یکى از نمونههائى است که نشان مىدهد این تبدیل شدن پرداختهای جنسى به نقدی تا چه حد مشروط به شرایط کلى پروسه تولید است. فقر توصیفناپذیر زارعین فرانسه در زمان لوئى چهاردهم، فقری که بواگیلبر، مارشال، وُبان [Vuban] و سایرین با بلاغت تمام آن را محکوم کردهاند، علتش نه تنها سنگینى مالیاتها بلکه تغییر مالیاتهای جنسى به نقدی نیز بود.۵۶ در مقابل، در آسیا شکل جنسى پرداخت بهره مالکانه، که در عین حال عنصر اصلى مالیاتهای دولتى را نیز تشکیل مىدهد، متکى بر مناسبات تولیدی است که با نظم تغییرناپذیر پدیدههای طبیعى مدام از نو بازتولید مىشوند. و این شیوه پرداخت بنوبه خود در جهت حفظ شکل کهن تولید عمل مىکند. این یکى از اسرار بقای امپراطوری عثمانى است. اگر تجارت خارجى که اروپا بر ژاپن تحمیل مىکند منجر به تبدیل اجارههای جنسى به نقدی در این کشور شود، فاتحه کشاورزی نمونه آن را باید خواند، زیرا در آنصورت شرایط اقتصادی تنگ و محدودی که این کشاورزی در چارچوب آن صورت مىگیرد بکلی از میان خواهد رفت. در هر کشور ایام معینى [از سال سنتا] بعنوان روزهای انجام تسویه حسابهای کلى تثبیت شدهاند. این ایام، سوای مدارهای دیگری که پروسه بازتولید ترسیم مىکند، تا حدودی وابسته به شرایط طبیعى تولیدند، و این شرایط بنوبه خود در ارتباط تنگاتنگ با تناوب فصول سال قرار دارند. این ایام ناظمِ مواعد پرداختهائى نظیر مالیات، اجاره و غیره که ربط مستقیمى به گردش کالاها ندارند نیز هستند. این واقعیت که مقدار پول لازم جهت انجام این پرداختهای خصوصى در سطح کل جامعه در روزهای معینى از سال مورد نیاز مىگردد، موجب اختلالات دورهای تکرار شونده، اما تماما سطحى، در تدبیر و تنظیم امور مربوط به وسیله پرداخت مىشود.۵۷ از قانون سرعت گردش وسیله پرداخت چنین نتیجه مىشود که مقدار وسیله پرداخت لازم برای انجام همه پرداختهای دورهای، ناشى از هر منشائى که باشند، با طول مدت این دورهها نسبت مستقیم20 دارد.۵۸ همراه با تکامل پول و تبدیل شدنش به وسیله پرداخت، انباشت آن در تدارک برای روزهای سر رسید بازپرداخت دیون تبدیل به یک امر ضروری مىشود. با پیشرفت جامعۀ بورژوائى دفینهسازی بمنزله شکل مستقلى از ثروتاندوزی از میان مىرود، اما در عین حال بشکل صندوق ذخیرهای از وسیله پرداخت رشد مىکند.
ج - پول جهانىپول وقتى حوزه داخلى گردش را ترک میگوید کارکردهای محلى که بمنزله مقیاس قیمت - بصورت سکه و پول خرد - و بمنزله سمبل ارزش کسب کرده است را از دست مىدهد، و در هیئت شمش به شکل اولیه فلز قیمتى بازمىگردد. در تجارت جهانى کالاها به ارزش خود نمودی فراگیر و جهانشمول مىبخشند. لذا شکل ارزشى مستقلشان نیز در آنجا بصورت پول جهانى در مقابل آنها قرار مىگیرد. در بازار جهانى است که پول برای نخستین بار و بنحو تمام و کمال نقش کالائى را ایفا میکند که شکل طبیعیش در عین حال شکل بلاواسطه اجتماعى تحقق کار مجرد انسانی نیز هست. در بازار جهانى است که صورت وجودی پول در خور مفهوم [«ایدهآل»] 21 آن مىگردد. در حوزه داخلى گردش تنها یک کالا مىتواند کار میزان ارزش را انجام دهد، و همین کالاست که پول مىشود. اما در بازار جهانى دو میزان برای ارزش رایج است: طلا و نقره.۵۹ پول جهانى نقش وسیله عام خرید، نقش وسیله عام پرداخت، و نقش تجسم اجتماعى مطلق ثروت بمعنای جهانشمول آن (universal wealth) را ایفا میکند. نقشی که بمنزله وسیله پرداخت در تسویه موازنه حسابهای بینالمللى ایفا میکند کارکرد اصلى آنرا تشکیل مىدهد. فریاد همیشگى نظام مرکانتالیستى، «موازنه مطلوب تجاری!»، نیز از همین جا نشأت مىگیرد.۶۰ طلا و نقره نقش وسیله بینالمللى خرید را عمدتا در مقاطعى ایفا مىکنند که تعادلى که بطور معمول در زمینه مبادله محصولات میان ملل مختلف برقرار است ناگهان بر هم مىخورد.22 و بالاخره، پول جهانى هر گاه که مساله نه بر سر خرید یا پرداخت بلکه بر سر انتقال ثروت از کشوری به کشور دیگر باشد، و هر گاه که این انتقال ثروت به شکل کالا (خواه بعلت شرایط خاص بازار و خواه بدلیل نفس هدف از این انتقال) ممکن نباشد، کار تجسم اجتماعى مطلق ثروت را انجام مىدهد.۶۱ هر کشور همانطور که برای رتق و فتق امور گردش داخلى خود محتاج یک اندوخته پولى است، به اندوختهای نیز جهت رتق و فتق امور گردش در بازار جهانى نیاز دارد. بدین ترتیب برخی کارکردهای دفینهها ناشى از کارکرد پول بمنزله وسیله پرداخت و گردش داخلى است و برخی ناشى از کارکرد آن بمنزله پول جهانى.۶۲ ایفای نقش اخیر همواره مستلزم وجود پول-کالای راستین یعنى طلا و نقره در هیئت مادی آنهاست. بهمین دلیل است که سِر جیمز استوارت طلا و نقره را با تاکید «پول رایج جهانی» نام مىنهد، و به این وسیله آنها را از نمایندگان [یا «جانشینان»] صرفا محلىشان متمایز مىسازد. جویبار طلا و نقره جریان دوگانهای دارد. از یک سو، از مبادی تولید خود در سراسر [«بازارهای»] جهان پخش و به درجات متفاوت جذب حوزههای مختلف ملىِ گردش مىشود تا از آنجا به مجاری گوناگون گردش داخلى وارد گردد. در این مجاری جانشین سکههای فرسوده طلا و نقره مىشود، ماده اولیه ساخت اشیای تجملى را بدست میدهد، و بصورت دفینه سنگ میشود.۶۳ این حرکت بدوا از طریق مبادله مستقیم کار هر کشور، که در کالاهای آن تجسم یافته، با کار کشورهای تولیدکنندۀ طلا و نقره، که در وجود فلزات قیمتى آنها تجسم یافته است، صورت میپذیرد. از سوی دیگر، طلا و نقره پیوسته میان حوزههای مختلف ملیِِ گردش رفت و برگشت مىکنند. این رفت و برگشتها ناشی از نوسان روند مبادلات میان آن حوزهها است.۶۴ کشورهائى که دارای تولید بورژوائى پیشرفتهاند دفینههای متراکم در خزانه بانکهای خود را به حداقلى که برای انجام کارکردهای مشخص آنها لازم است محدود مىکنند.۶۵ هر گاه این دفینهها بطور قابل ملاحظهای در سطحى بالاتر از سطح متوسط [لازم] خود باشند، این امر، قطع نظر از برخى حالتهای استثنائى، نشانه رکود در گردش کالاها یعنى نشانه بروز گسست در روند دگردیسى آنهاست. ۶۶ 1 عنوان این بند، که در آن سومین نقش پول مورد بررسى قرار مىگیرد، در فهرستى که مارکس از دفاتر یادداشت خود بمنظور استفاده شخصى ترتیب داده بود «پول در نقش سوم خود، بمنزله پول» یا بعبارت سادهتر «پول بمنزله پول» است ( گروندریسه، ص۸۷۲). ما تا کنون با دو وظیفه یا نقش پول آشنا شدهایم: پول بمنزله میزان ارزش (و همزاد آن، مقیاس قیمت) و پول بمنزله وسیله یا واسطه گردش. پول در نقش اول خود در ظرفیتى صرفا ذهنى یا تصوری ظاهر مىشود، و در نقش دوم در ظرفیتى در معنا و لذا در عمل سمبلیک. اما در نقش سوم خود، پول بمنزله پول، برعکس در اشکالى ظاهر مىشود که بعضا متکى به ضرورت حضور مادی و غیرتصوری آنند، و بعضا متکى به اعتبار تثبیت شدۀ آن بمنزله شکل عام و یگانه ارزش. این اشکال، یا کارکردها، که مارکس اکنون به تحلیل آنها مىپردازد، عبارتند از: ۱- دفینه؛ ۲- وسیله پرداخت؛ ۳- پول جهانى. 2 perpetuum mobile - حرکت ماشینی آرمانی که چون یک بار بکار انداخته شود تا ابد به حرکت خود ادامه خواهد داد بدون آنکه دیگر نیاز به نیروی اضاقه داشته باشد. روشن است که چنین حرکتی بدلیل قوانین ترمودینامیک ممکن نیست، و صرفا ریشه در آرمان بشر برای دستیابی به یک منبع لایزال و رایگان حرکت دارد. با اینهمه، فکر ایجاد آن از قرن سیزده تا اواخر قرن نوزدهم میلادی ذهن مخترعین و عامه مردم را بخود مشغول داشته بود. 3 nexus rerum - ضمان [به کسر ضاد]، یا تعهد بدهکار به بستانکار، در قوانین رم - ف. 4 gesellschafliche Faustpfand = social pledge - وثیقه اجتماعی؛ وثیقه عمومى. بعنوان مثال در یک کتاب درسی حقوق مدنی میخوانیم: «تصرفاتى که مدیون در اموال خود مىکند بطور غیرمستقیم در وضع طلبکارانى که وثیقه [از او] ندارند موثر است. زیرا هر اندازه که بر میزان دارائى بدهکار افزوده شود، آنان اطمینان بیشتری به وصول طلب خود مىیابند، و به هر مقدار که از آن کسر شود وثیقه عمومى مطالبات ایشان از دست رفته است» (ناصر کاتوزیان، حقوق مدنى، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۴، ص۲۷۱). 5 res sacrosanctae, extra commericum hominum - اشیای متبرک والاتر از داد و ستد بشری. در اینجا کنایه از «باکرههای فینیقى» است [رجوع کنید به ص۱۶۴، شماره ۴۱] - ف. 6 Pluto - خدای اموات، فرمانروای دنیای زیر زمین و ثروتهای آن در اساطیر رم. همتای هادِس در اساطیر یونان. 7 Holy Grail = Goldgral - جام زرینى که میگویند عیسى در شام آخر شراب را در آن برکت داد و بعنوان مظهر خون خود، خون خدا، به حواریون نوشاند تا از این طریق آنان را در اُلوُهیّت خود سهیم کرده باشد. در تاریخ مسیحیت امید جنونآمیز مذهبی به یافتن این جام قرنها انگیزه مجاهدتهای سخت و پیگیرانه از جانب مومنین افراطی بوده است. بدین ترتیب روشن است که در فرهنگ غرب کنایه از چیست. 8 سیزیف (Sisyphus) - آدم نیرنگبازی در اساطیر یونان که سرانجام دچار خشم زئوس، خدای خدایان، شد و بدستور او به دنیای ارواح تبعید گردید. زئوس برای عذاب او در آن دنیا چنین مقرر داشت که باید تخته سنگ عظیمى را در دامنه کوهى از پائین به بالا بلغتاند. اما تخته سنگ همین که به قله مىرسید باز به پائین فرومىغلتید، و سیزیف ناگزیر باید کار عذابآور خود را از سر مىگرفت. 9 مارکس در کتاب در نقد اقتصاد سیاسی میگوید: «از آنجا که طلا و نقره ماتریال ثروت مجرد را تشکیل میدهند، استفاده از آنها بمنزله ارزشاستفادۀ مادی کنکرت چشمگیرترین شکل تجلی ثروت است. و صاحبکالا، هر چند در مراحلی از تولید گنجینههای خود را پنهان میدارد، آنجا که برایش خطری در بر نداشته باشد اجبارا باید ثروتش را به رخ سایر صاحبان کالا بکشد. این واقعیت که ثروت فزاینده منجر به استفاده فزاینده از طلا و نقره بشکل اشیای تجملى مىشود نکته بسیار سادهای است؛ چنان که متفکران عهد باستان نیز بروشنى از عهده درک آن برآمدهاند. اما اقتصاددانان عصر نوین بخطا حکم مىدهند که استفاده از اشیای ساخته شده از طلا و نقره نه به نسبت افزایش ثروت بلکه به نسبت کاهش ارزش فلزات قیمتى افزایش مىیابد» (ص۵-۱۳۴). 10 در ترجمه انگلس: «گاه پول باید جذب شود تا بصورت سکۀ در گردش عمل کند، و گاه سکۀ در گردش باید دفع شود تا کار پولِ کمابیش راکد را انجام دهد» (ص۱۳۴). 11 «منفعت» کالا [یا بطور کلی، مال] در مقابل «عین» آن. 12 پیداست که در زمان مارکس مستاجر اجارهبها را در پایان هفته یا ماه میپرداخته است. 13 یادآور این مثل فارسی است که «نسیه، های نسیه، آخر به دعوا رسیه!» (احمد شاملو، کتاب کوچه). 14 در اوایل قرن چهارم قبل از میلاد پِلِبینها (مردان و زنان آزاد غیرپرولتر) که از پاتریسیَنها (اشراف) به پول مسى وام گرفته بودند پس از ۵ برابر شدن قیمت مس (برحسب نقره) باید بنا به قرارداد همان تعداد سکه مسى، یعنى در واقع ۵ برابر اصل وام را به بستانکاران بازمىپرداختند. پلبینها سر به شورش برداشتند، اما سرکوب شدند و عملا به بردگى پاتریسینها درآمدند (رجوع کنید به گروندریسه، ص۷-۸۰۶، و در نقد اقتصاد سیاسی، ص۱۴۸). 15 کروشههای این جمله را از کتاب در نقد اقتصاد سیاسى، ص۱۴۱، گرفتهایم. 16 شرح مبسوطتر بحث مارکس در چند جمله آخر در کتاب در نقد اقتصاد سیاسی چنین است: « در سر رسید موعد قرارداد است که پول وارد حوزه گردش میشود؛ به این معنا که از دست خریدار قدیم به دست فروشنده قدیم میرود. پول در اینجا بمنزله وسیله گردش یا وسیله خرید قدم در حوزه گردش نمیگذارد. این وظایف را قبل از آنکه موجودیت بیابد [، یعنی در روز عقد قرارداد،] بجا آورد، و اکنون در حالی بر صحنه ظاهر میشود که از انجام آنها فارغ شده است. پول اکنون بمنزله یگانه معادل شایسته کالا، بمنزله تجسم مطلق ارزش مبادله، بمنزله حرف آخر در پروسه گردش، و در یک کلام بمنزله پول، و بعلاوه بمنزله پولی که نقش وسیله عام پرداخت را ایفا میکند، وارد گردش میشود. پولی که نقش وسیله پرداخت را ایفا میکند در حکم کالای مطلق است، اما کالای مطلقی که، بر خلاف دفینه که بیرون از حوزه گردش قرار دارد، درون این حوزه باقی است… تبدیل شدن محصولات به پول در حوزه گردش در ابتدا بسادگی برخاسته از یک ضرورت فردی برای صاحب کالاست که کالایش برای خودش ارزش استفاده ندارد و تازه باید، از طریق انتقال به غیر، ارزش استفاده پیدا کند. اما صاحبکالا [بمنزله بدهکار] باید تا سررسید موعد قرارداد کالاهایش را فروخته باشد… تکامل پروسه گردش به این ترتیب فروش را برای او، مستقل از نیازهای فردیش، تبدیل به یک ضرورت اجتماعی میکند. بمنزله خریدار سابقِِ کالا مجبور است تبدیل به فروشنده کالاهای دیگری شود تا پول بدست آورد - پول، نه بمنزله وسیله خرید بلکه بمنزله وسیله پرداخت، بمنزله شکل مطلق ارزش مبادله. تبدیل شدن کالا به پول بمنزله یک عمل نهائی، بعبارت دیگر دگردیسی اول کالا بمنزله هدف غائی - که در مورد دفینهسازی به میل و هوس صاحب کالا بستگی دارد - در اینجا تبدیل به یک وظیفه [یا فونکسیون] اجتماعی میشود. انگیزه و محتوای عمل فروش بمنظور پرداخت تبدیل به محتوای پروسه گردش میشود - محتوائی که دقیقا از شکل پروسه نشأت گرفته است» (ص۲-۱۴۱، تاکیدها در اصل). 17 منظور از «رابطه اجتماعی که خود از پیش بطور مستقل وجود داشته» همان رابطه بدهکار- بستانکار است که «بر پایه گردش ساده کالاها [و بعلت وجود شرایط تولید و مبادلهای که در آغاز بند ب در ص١٤٥ ذکر شد] بطور خودجوش تکوین مییابد» و «میتواند حتی پیش از بوجود آمدن نظام اعتباری به رشد کامل برسد، با آنکه خود زیربنای طبیعی این نظام را تشکیل میدهد» (مارکس، در نقد اقتصاد سیاسی، ص۳-۱۴۲). 18 clearing house - تهاترخانه. در اصطلاح بانکداری جدید «سازمان تهاتر» نامیده مىشود، و آن محل یا سازمانى است که بانکها در آن به پایاپای کردن (یا تهاتر) طلبها و بدهىهای خود مىپردازند، بعبارت دیگر آنها را تسویه میکنند. این کار بتدریج جزو وظایف بانکهای مرکزی در آمده است. 19 bank-note- [تحتاللفظ: رسید بانکی] در انگلیسی بریتانیائی بمعنی عام «اسکناس» است، و در اصل آلمانی نیز مارکس همین اصطلاح انگلیسی را، در مقابل «پول کاغذی» علیالعموم، بکار برده است. ما در اینجا آنرا ناگزیر به «اسکناس بانکی» برگرداندهایم تا نکته مورد نظر مارکس در استفاده از این اصطلاح انگلیسی مفهوم واقع شود. اسکناس تاریخا نوعی قبض رسید (یا بطور کلی promisory note - تحت اللفظ: قولنامه) بوده که توسط صرافان، و بعدها بانکهای خصوصی، در مقابل سپردههای طلا و نقره مردم به آنها داده میشده، و لذا اینها در صورت درخواست مشتری وظیفه تبدیل آن به مسکوک طلا یا نقره را بر عهده داشتهاند. در انگیسی آمریکائی نیز اسکناس bill of exchange (تحت اللفظ: قبض مبادله) نامیده میشود و همین مفهوم را افاده میکند. و به این معناست که مارکس در اینجا اسکناس را بعنوان یکی از انواع «پول اعتباری» مثال میزند. 20 این لغزش قلم مارکس که در اینجا «معکوس» آورده اکنون در همه نشرها تصحیح شده است. همانطور که فاکس در اینجا (ص۲۴۰) توضیح داده هر چه «طول مدت این دورهها» بیشتر باشد پول بیشتری مورد نیاز است؛ و بالعکس. 21 چنان که پیشتر اشاره شد در ترجمه انگلس «ایدهآل» برای ایجاد سهولت در درک «مفهوم» هگلی در همه جا اضافه شده، و در واقع تکرار مکرر است زیرا «مفهوم» خود متضمن «ایدهآل» هست. 22 «… مانند وقتى که کشوری مجبور مىشود بعلت محصول بد کشاورزی خود، این محصول را در مقیاسى فوقالعاده از کشور دیگر بخرد» (مارکس، ماخذ قبل، ص۱۵۰). |