سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
پینويسهاى فصل ۱۵
۲- بعنوان نمونه رجوع کنيد به کتاب دوره رياضيات تاليف هاتون [Hutton]. ۳- «از اين ديدگاه مىتوان ميان ماشين و ابزار تمايز روشنى قائل شد. بيل، چکش، قلم و نظاير آنها و ترکيبات اهرمها و ترکيبات پيچها که در همه آنها، قطع نظر از اینکه از جهات ديگر تا چه حد پيچيده باشند، انسان نيروى محرکه است … همه اينها در زمره ابزار قرار مىگيرند. اما خيش، که با استفاده از نيروى حيوانى کشيده مىشود، يا آسياى بادى و امثالهم را بايد در رده ماشين قرار داد» (ويليام شولتس، حرکت توليد، زوريخ، ۱۸۴۳، ص۳۸). اين کتاب از بسيارى جهات قابل توصيه است. ۴- پيش از جان ویات هم از ماشينهاى ريسندگى استفاده مىشد، هر چند اين ماشينها بسيار ناقص بودند. ايتاليا یحتمل اولين کشورى بود که ماشينهاى ريسندگى در آن بظهور رسيد. بررسى نقادانه تاريخ تکنولوژى نشان خواهد داد که تقريبا هيچيک از اختراعات قرن هيجدهم کار يک نفر نبود. اما چنين کتابى تا حال نوشته نشده است. داروين تاريخ تکنولوژى طبيعى يعنى تکوین و تکامل اندامها در گياهان و جانوران که بمنزله ابزارهاى توليد در خدمت حفظ حيات آنها عمل مىکنند را مورد توجه قرار داده است. بايد پرسيد آيا تاريخ اندامهاى توليدى انسان اجتماعى، اندامهائى که پايه مادى هر شکل خاصی از سازمانیافتگی [یا سامان] جامعه را تشکيل مىدهند، سزاوار چنين توجهى نيست؟ و آيا نگارش چنين تاريخى، با توجه به سخن ويکو [Vico] که مىگويد تفاوت تاريخ بشرى و تاريخ طبيعى در اینست که اولى ساخته ماست و دومى ساخته ما نیست، کار آسانترى نخواهد بود؟ تکنولوژى رابطه فعال انسان با طبيعت، يعنى پروسه بلاواسطۀ توليد حيات او را آشکار مىسازد، و از اين طريق پروسه توليد مناسبات اجتماعى او و پروسه توليد مفاهيم ذهنی که از اين مناسبات نشأت میگیرند را نيز بر ملا میکند. حتى تاريخ مذهب اگر منتزع از اين پايه مادى نوشته شود غيرنقادانه خواهد بود. اين بطور واقعی بسيار آسانتر است که انسان از راه تحلیل به هسته زمينى آفريدههاى تیره و تار مذهب برسد، تا آنکه، برعکس، از مناسبات موجود و معين حيات آغاز کند و به اشکال الوهيّت يافتۀ اين مناسبات برسد. روش دوم تنها روش ماترياليستى و بنابراين تنها روش علمى است. نقطه ضعفهاى ماترياليزم انتزاعى علوم طبيعى، که پروسه تاريخى را قلم مىگيرد، از مفاهيم انتزاعى و ايدئولوژيکى که بر زبان سخنگويان آن هر جا که این سخنگویان پا از محدوده تخصص خود بيرون مىگذارند جارى مىشود، فورا قابل تشخيص است. ۵- علیالخصوص در شکل اوليه دستگاه بافندگى مکانیزه است که میتوان دستگاه [دستى] قديم را به يک نظر بازشناخت. این دستگاه در شکل مدرن خود تغييرات اساسى کرده است. ۶- تازه از سال ۱۸۵۰ ببعد است که در انگلستان درصد مدام فزايندهاى از اين ابزارهای ماشینی بوسيله ماشين ساخته مىشود، آنهم نه هنوز توسط همان سازندگانى که این ماشينها را مىسازند. چند نمونه از ماشينهائى که اين قبيل ابزارهاى مکانيکى را توليد مىکنند عبارتند از: ماشين خودکارى که قرقره خام مىسازد، ماشينى که شانۀ پشم مىسازد، ماشينهائى که ماکو مىسازند، ماشينهائى که برای [ماشینهای ریسندگی] ميول و تراسِل دوک مىسازند. ۷- موسى گفته است «تو نبايد بر پوزه نره گاوی که خرمن مىکوبد پوزبند زنى». اما مسيحيان بشر دوست آلمان يک طبق چوبى گردِ گردن سرفهايشان - که از آنها بعنوان نيروى محرکه در آسياها استفاده مىکردند - مىگذاشتند تا ایشان نتوانند با دست قدرى آرد به دهان بگذارند. ۸- آنچه باعث روىآوردن هلنديها به باد بمنزله نيروى محرکه شد بعضا نداشتن رودخانههاى دارای آبشار بود و بعضا جدالشان با آبهائى که از جهات ديگر زائد بودند. خود آسياى بادى را هلنديها از آلمانيها گرفتند. اختراع آن در آلمان موجب بروز دعواى جالبى ميان اشراف، کشيشان و امپراطور شد؛ بر سر اینکه باد «متعلق» به کداميک است. در آلمان فرياد «هواى شهر اسارت آورست»1 بلند بود، در حاليکه در همان زمان وزش باد هلند را آزاد مىساخت. آنچه در اين کشور به بند کشيده مىشد شهروند هلندى نبود، زمين هلند بود که بنفع شهروند هلندى به بند کشيده مىشد. در ۱۸۳۶ هنوز دوازده هزار آسياى بادى با توان جمعا شش هزار اسب در هلند مورد استفاده بود تا از تبديل مجدد دو سوم خاک کشور به مرداب جلوگيرى شود. ۹- ماشين بخار اول جيمز وات، موسوم به ماشين يکسوکار،2 این شکل اولیه را واقعا پيشرفت بسيار داد، اما حتى در این شکل نيز همچنان ماشينى براى بيرون کشيدن آب و آب نمک [از معادن ذغالسنگ و نمک] باقى ماند. ۱۰- «ماشين تشکيل مىشود از مجموعۀ اين ابزارهاى ساده که بوسيله يک موتور بحرکت درمىآيند» (ببج، ماخذ قبل، ص۱۳۶). ۱۱- جان مورتون در ژانويه ۱۸۶۱ در انجمن فنون مقالهاى با عنوان «نيروهاى مورد استفاده در کشاورزى» قرائت کرد که در آن میگوید: «با هر پيشرفتى که در جهت يکپارچه کردن اراضى [زراعی] حاصل مىشود، ماشين بخار براى توليد نيروى مکانيکى صرف کاربرد بيشترى مىيابد … قوه اسب در مواردی مورد نياز است که پرچينهاى کج و معوجِ موجود میان مزارع، و موانع ديگر، سد راه عمل يکپارچه مىشود. اين موانع بيش از پيش از ميان برداشته میشوند. اما در انجام عملياتى که بيشتر مستلزم اِعمال ارادهاند تا زور عملى، تنها نیروی قابل استفاده نیروئی است که در هر لحظه در کنترل مغز بشر باشد؛ و اين يعنى نیروی انسانى». آقاى مورتون آنگاه قوه بخار، قوه اسب و قوه انسانى را به واحدى که عموما در مورد ماشينهاى بخار بکار مىرود، يعنى نيروى لازم براى آنکه وزنى برابر ۳۳٫۰۰۰ پوند [معادل تقریبا ۱۵ تن] را به اندازه يک فوت [معادل ۳۰ سانتیمتر] در دقيقه بالا ببرد تحويل مىکند، و [بر اين مبنا] هزينه دريافت يک قوه اسب از ماشين بخار را ۳ پنى در ساعت و از يک اسب را ۵/۵ پنى در ساعت برآورد مىکند. بعلاوه اسب اگر قرار باشد سلامتش را حفظ کند تنها هشت ساعت در روز مىتواند کار کند. استفاده از قوه بخار امکان مىدهد تا از هر هفت راس اسب مورد استفاده در اراضى مزروعى حداقل سه راس مرخص شوند، آنهم با صرف هزينهاى که از هزينه استفاده از همان سه راس مرخص شده طى مدت سه چهار ماهى که مىتوان از آنها استفادۀ موثر کرد بيشتر نيست. و بالاخره، قوه بخار در آن دسته از عمليات زراعى که مىتواند کاربرد داشته باشد کيفيت کار را در مقايسه با قوه اسب ارتقا مىدهد. براى انجام کارى که يک ماشين بخار انجام مىدهد ۶۶ کارگر با هزينه کل ۱۵ شيلينگ در ساعت، و براى انجام کارى که يک اسب انجام مى دهد ۳۲ کارگر با هزينه کل ۸ شيلينگ در ساعت لازم است. ۱۲- فالهابر [Faulhaber] ، ۱۶۲۵؛ دوکوس [De Cous] ، ۱۶۸۸. ۱۳- اختراع مدرن توربين بسيارى از موانعى را که پيش از اين بر سر راه استفاده صنعتى از نيروى آب قرار داشت مرتفع کرده است. ۱۴- «در آغاز کار صنعت نساجى، محل استقرار کارخانه به وجود رودخانهاى بستگى داشت که آبشارى با ارتفاع کافى براى بگردش در آوردن يک چرخاب داشته باشد. و با آنکه احداث کارخانههاى آبى سرآغاز فروپاشى نظام صنايع خانگى [domestic system of manufacture]بود، کارخانههائى که الزاما در کنار رودخانهها و اغلب به فاصله قابل ملاحظهاى از يکديگر تاسيس مىشدند بيشتر جزئى از يک نظام روستائى بودند تا شهرى. بعد از اینکه قوه بخار جاى رودخانه را گرفت بود که کارخانهها در شهرها و مناطقى که در آن ذغالسنگ و آب کافى براى توليد بخار يافت مىشد مجتمع شدند. ماشين بخار مادر شهرهاى صنعتى است» (ا. رِدگريو، مندرج در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۰ آوريل ۱۸۶۰، ص۳۶). ۱۵- از دیدگاه تقسيم کار مانوفاکتورى، پارچهبافی نه کار ساده بلکه کار پيچيده دستى بود، و لذا دستگاه بافندگی مکانیزه ماشينى است که کار بسيار پيچيدهاى انجام مىدهد. کاملا اشتباه خواهد بود اگر تصور کنيم ماشينآلات مدرن در ابتدا تنها آن عملياتى را تبدیل به عملیات ماشينى کردند که تقسيم کار مانوفاکتورى قبلا آنها را سادهتر کرده بود. ريسندگى و بافندگى در دوره مانوفاکتورى به انواع و اقسام جديدى تفکيک شدند، و در ابزارهاى مورد استفاده نيز تغييراتى در جهت بهبود بوجود آمد، اما خود پروسۀ کار بهيچوجه تجزیه و تفکيک نشد و خصلت دستىگونهاش را حفظ کرد. اين نه کار بلکه ابزارهاى کار است که سرآغاز تکوين ماشين قرار میگیرد. ۱۶- در دوران قبل از صنعت بزرگ ماشینی، مانوفاکتور غالب در انگلستان مانوفاکتور پشم بود. لذا اکثر فعالیتهای آزمايشى طى نيمه اول قرن هيجدهم در اين صنعت صورت گرفت. پنبه، که انجام کار ماشينى بر آن مستلزم کارهاى مقدماتى چندان دقيقى نيست، از ثمرات تجارب بدست آمده در مورد پشم برخوردار شد؛ همچنان که در مرحله بعد انجام کار ماشينى بر پشم بر شالودهاى که استفاده از ماشين در ريسندگى و بافندگى پنبه ريخته بود توسعه یافت. برخى بخشهاى جدا افتادۀ مانوفاکتور پشم، نظير شانهکشى، تازه در طول دهه اخير [، دهه منتهى به۱۸۶۷،] به جرگه سيستم کارخانهاى پيوستهاند. «استفاده از قوه بخار در پروسه شانهکشى پشم…که از زمان به بازار آمدن شانه ماشينى، بويژه شانه ماشينى ليستِر [Lister]، وسيعا رواج يافته…بيشک موجب بيکار شدن تعداد بسيار زيادى کارگر شده است. پشم سابقا با دست، و در اکثر موارد در خانۀ شانهکش، شانه مىشد. اما اين کار اکنون در سطح بسيار وسيعى در کارخانه انجام مىگيرد و کار دست، جز در مورد انواع خاصى از کار که در آنها پشمِ با دست شانه خورده هنوز ارجح محسوب مىشود، از رده خارج شده است. بسيارى از شانهکشهاى دستکار در کارخانهها کارى يافتهاند، اما مقدار توليد دستکاران در مقايسه با توليد ماشينى چندان اندک است که امکان اشتغال تعداد بسيار زيادى از آنان را منتفى ساخته» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۱۶). ۱۷- «لذا اصل پایهای سيستم کارخانهاى عبارت از اینست که تجزيه يک پروسه به اجزای متشکله اساسياش را جانشین…تقسيم يا مرحلهبندى کار در ميان صنعتگران مىکند» (اندرو يور، فلسفه کارخانه، ۱۸۳۵، ص۲۰). ۱۸- دستگاه بافندگی مکانیزه در ابتدا عمدتا از چوب ساخته مىشد، و در شکل پيشرفتهتر مدرنش از آهن ساخته مىشود. اينکه اشکال جديد آلات توليد در ابتدا تا چه حد تحت تاثير اشکال قديم آنها هستند از جمله از يک مقايسه حتى بسيار سطحی ميان دستگاه بافندگی مکانیزه امروز و ديروز، و يا ميان blast furnace [، کوره ذوب فلزاتی که با جریان شدید هوا کار میکند،] امروز و آن اولين کپىبردارى ناکارآى مکانيکى از دمهاى آهنگرى معمولى روشن مىشود. اما شايد اين واقعيتی از همه گوياتر باشد که پيش از اختراع لوکوموتيوهاى حاضر تلاشى در جهت ساخت يک لوکوموتيو دو پا بعمل آمد که مانند اسب بايد هر بار يک پايش را بر زمين مىگذاشت و پاى ديگرش را بلند مىکرد. تنها پس از پيشرفت قابل ملاحظه علم مکانيک و گرد آمدن تجربه عملى بسيار است که شکل يک ماشين تماما در انطباق با اصول مکانيکى، و خلاصىيافته از شکل سنتى ابزار دستى که سرمنشأ آن بوده، تثبیت میشود و قوام مىيابد. ۱۹- ماشين پنبه پاککنی جين [gin] اختراع اِلى ويتنى (Eli Whitney) آمریکائی تا همين اواخر به نسبت کليه اختراعات ديگر قرن هيجدهم تغييرات اساسى کمترى کرده بود. طى دهه اخير (يعنى از سال ۱۸۵۶) بود که آمريکائى ديگرى بنام آقاى رَمْرى(Ramery ) اهل آلبِنى(Albani) در ایالت نيويورک توانست با ايجاد اصلاحاتى بسيار ساده و به همان اندازه موثر ماشين جينِِ ويتنى را از دور خارج کند. ۲۰- صنعت ملل، لندن، ۱۸۵۵، جزء۲، ص۲۳۹. در همين صفحه این تذکر نیز آمده است که «اين جزء ضميمۀ ماشين تراش با آنکه ساده و بظاهر غير مهم جلوه میکند، بعقيده ما تاثيرش بر پيشرفت کمّى و کيفى کاربرد ماشين بىاغراق باندازه تاثير اصلاحات تکميلى جيمز وات بر خود ماشين بخار بوده است. پيدايش آن فورا در خدمت تکميل انواع ماشينآلات و ارزانتر شدن آنها قرار گرفت، و عامل محرکی در جهت حصول اختراعات و اصلاحات ديگر شد». ۲۱- يکى از اين ماشينها، که در لندن در ساخت شافت چرخ پرّه [paddle-wheel] بکار مىرود، واقعا همين اسم «تور» را بر خود دارد. اين دستگاه يک شافت ۵/۱۶ تنى را بهمان راحتى مىکوبد و از کار درمىآورد که يک آهنگر نعل اسب را. ۲۲- ماشينهائی که در کار بر روی چوب در مقياسهای کوچک نيز قابل استفادهاند اکثرا اختراعات آمريکائىاند. ۲۳- علم، بمعنای کلى آن، براى سرمايهدار خرجى برنمىدارد، اما اين بهيچوجه مانع استثمار آن توسط او نيست. سرمايه علم «غير» را همان گونه جذب و جزو خود مىکند که کار «غير» را. اما تملک «کاپیتالیستی» و تملک «شخصى»، حال چه تملک [Aneignung - یا کسب] علم باشد و چه تملک ثروت، دو چيز کاملا متفاوتند. دکتر يور خود از جهل زنندهاى که در زمینه علم مکانيک در ميان کارخانهداران محبوبش که از ماشين استفاده مىکنند وجود دارد اظهار تاسف مىکند، و ليبيگ از جهل حيرتآورى که توليدکنندگان مواد شيميائى در انگلستان در زمينه علم شيمى از خود بنمايش مىگذارند داستانها دارد. ۲۴- ريکاردو بر اين خاصيت ماشين (که در موارد ديگر همانقدر به آن بىاعتناست که به تمايز کلى ميان پروسه کار و پروسه تولید ارزش اضافه) بحدی تاکيد مىگذارد که گاه ارزشى را که ماشين به محصول مىبخشد از نظر دور مىدارد و ماشين را همارز قوای طبيعى قرار مىدهد. لذا بعنوان مثال مىگويد: «آدام اسميت در هيچ جا نقش خدماتى که عوامل طبيعى و ماشينآلات بما میکنند را کم ارزیابی نکرده، بلکه ماهيت ارزشى را که اینها به کالاها مىافزايند [- از طريق افزودن بر مقدار ارزشاستفادهای که تولید میشود - ف.] بسيار صحیح متمایز کرده است … از آنجا که کارى که ماشينآلات انجام مىدهند رايگان است [… - ف.] کمکی که به ما میکنند چيزى به ارزش مبادله اضافه نمىکند» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۷-۳۳۶). اين ملاحظه ريکاردو البته تا آنجا که متوجه ژان باتيست سه است (که درباره «خدمتى» که ماشينآلات در هنگام ايجاد ارزش انجام مىدهند و اینکه اين خدمت جزئى از «سود» است، يک نفس لاطائلات سر هم مىکند) ملاحظه درستى است. ۲۵- (زیرنویس افزوده انگلس بر نشر سوم آلمانى:) يک قوه اسب بخار برابرست با نيروى ۱۵ تن در ۳۰ سانتیمتر در دقيقه، يعنى نيروئى که وزنى برابر ۱۵ تن را باندازه ۳۰ سانتیمتر، يا بعبارت دیگر ۴۵۴ گرم [یعنی ۱ پوند] را باندازه ۱٫۱۰۰ متر در دقيقه بالا ببرد. اين معناى اسب بخارى است که در متن بکار مىرود. اما در تداول روزمره، و نيز جا به جا در نقلقولهائى که در اين کتاب مىآيد، ميان قوه اسب «نرمال» و قوه اسب «تجارى» يا «درجهاىِ» يک ماشين بخار فرق گذاشته مىشود. اسب بخار قديم يا نرمال صرفا از روى گام پيستون [stroke the length of the piston - یعنی مقدار بالا و پائین رفتن پیستون در سیلندر] و قطر سيلندر، و بدون در نظر گرفتن فشار بخار و سرعت پيستون، محاسبه مىشود. معناى عملى اين تعريف چنين است: يک ماشين بخار مثلا ۵۰ اسب بخار قدرت خواهد داشت اگر با همان فشار بخار و با همان سرعت کم پيستونی بحرکت درآيد که در زمان بولتون و وات بحرکت درمىآمد. اما دو عامل اخير از آن زمان افزايش عظيمى يافتهاند. امروزه براى اندازهگيرى نيروى مکانيکى که يک ماشين بخار توليد مىکند درجهاى اختراع شده که فشار بخار داخل سيلندر را نشان مىدهد. تعيين سرعت پيستون نيز به آسانى ميسر است. بنابراین قوه اسب «درجهاى» يا «تجارىِ» يک ماشين بخار با فرمول رياضى بيان مىشود که قطر سيلندر، گام پيستون و فشار بخار همزمان در آن دخيلند. اين فرمول نشان مىدهد که ماشين بخار مزبور در يک دقيقه واقعا چه مضربی از ۱۵ تن را مىتواند بالا ببرد. بدين ترتيب يک قوه اسب بخار «نرمال» میتواند سه، چهار، و يا حتى پنج برابر يک قوه اسب بخارِ «درجهاى» يا «واقعى» توان داشته باشد. اين توضیح بمنظور روشن شدن نقلقولهاى بعدی داده شد. ۲۶- خوانندۀ متاثر از ادراکات کاپیتالیستی در اينجا طبعا جاى «بهره»اى را که ماشين به نسبت ارزش سرمايهايِِِ خود به محصول اضافه مىکند خالى مىبيند. اما بسادگى قابل درک است که ماشين از آنجا که مانند هر جزء ديگر سرمايه ثابت ارزش جديدى خلق نمىکند، نمىتواند ارزش جديدى تحت عنوان «بهره» به محصول بيفزايد. اين نيز واضح است که در اينجا که سر و کار ما با توليد ارزش اضافه است نمىتوانيم وجود هيچ بخشى از آن ارزش را بعنوان بهره از پيش مفروض بگيريم. توضیح شيوه محاسبه کاپیتالیستی، که در ظاهر پوچ و ناقض قوانين ايجاد ارزش مىنمايد، در جلد سوم اين کتاب خواهد آمد. ۲۷- وقتى ماشين اسب و حيوانات ديگرى را که نه ماشينهائى براى متحول ساختن مواد بلکه صرفا فراهم آورنده نيروى محرکه اوليهاند از دور خارج مىکند، آن سهمى از ارزش که ماشين [به ارزش کالاها] مىافزايد بطور مطلق و نسبى هر دو کاهش مىيابد. ضمنا شايد تذکر اين نکته در اينجا بیمورد نباشد که دکارت وقتى حيوانات را ماشين صرف تعريف مىکند آنها را با دید دوره مانوفاکتورى مىنگرد. اين بينش در مقابل بينش قرون وسطائى(که بعدها نيز توسط فُن هالِر در کتاب Restauration der Staatswissenschaften اتخاذ مىشود)3 قرار دارد که بنا بر آن حيوانات صرفا بمنظور یاری رساندن به انسان خلق شدهاند. دکارت، مانند بيکن، بر اين باور بود که با تغيير روشهاى تفکر، چهره توليد و سلطه عملى انسان بر طبيعت نيز تغيير خواهد کرد. اين نکته از فراز زير در کتاب گفتارى در باب روش او پيداست: «دستيابى به دانشى که در زندگى بسيار سودمند باشد (با استفاده از روش ابداعى خود وى در فلسفه) امکانپذير است، و مىتوان بجاى فلسفۀ نظرى که در مدارس تدريس مىشود نوعى فلسفه عملى يافت که با آن - با توجه به اين واقعيت که ما بر قدرت و کارآئى آتش، آب، هوا، ستارگان، و کليه اجسام ديگرى که احاطهمان کردهاند به همان اندازه و به همان دقت آگاهيم که بر پيشههاى پيشهورانمان - بتوان اين اجسام را به همان شيوه پيشهوران در جهت استفاده از خواص آنها بخدمت گرفت، و بدينسان خود را بقول معروف فرمانروا و مالک طبيعت ساخت» و به این وسیله در راه «تعالى زندگانى بشر» سهمى ادا کرد. در مقدمه کتاب گفتارهائى در باب تجارت سر دادلى نورت (۱۶۹۱) آمده است که کاربرد روش دکارت در اقتصاد سياسى آغاز رهائى اين يک از بند افسانهها و تصورات خرافى قديم درباره پول، تجارت و غيره بوده است. اما بطور کلى مىتوان گفت اقتصاددانان متقدم انگليسى بيکن و هابس را فيلسوفان خود قرار دادند، و در دوره بعد جان لاک در جایگاه «فيلسوف اعلم» اقتصاد سياسى در انگلستان، فرانسه و ايتاليا قرار گرفت. ۲۸- بنا به گزارش سالانه اطاق بازرگانى اِسِن - Essen- (اکتبر ۱۸۶۳) صنايع فولاد کروپ با داشتن ۱۶۱ کوره، ۳۲ ماشين بخار (در سال ۱۸۰۰ اين تعداد تقريبا برابر با تعداد کل ماشين بخارهاى موجود در منچستر بود)، ۱۴ پتک مکانیزه بخارى (نماينده جمعا ۱٫۲۳۶ قوه اسب بخار)، ۴۹ دستگاه چکشکارى، ۲۰۳ ماشينابزار و در حدود ۲٫۴۰۰ کارگر، در سال ۱۸۶۲ متجاوز از ۵٫۹۰۰ تن فولاد خشکه توليد کرده است. در اينجا مىبينيم که در مقابل هر يک قوه اسب بخار کمتر از دو کارگر وجود دارد. ۲۹- بنا بر تخمين ببج، در جاوه کار ريسندگى به تنهائى ۱۱۷ درصد به ارزش پنبه مىافزايد. در همان دوره (۱۸۳۲) کل ارزشى که در صنعت نازکريسى از طریق ماشينآلات و کار به پنبه افزوده شده تقريبا ۳۳ درصد ارزش اوليه مواد خام بوده است (در باب اقتصاد ماشينآلات، ص۶-۱۶۵) . ۳۰- چاپ ماشينى علاوه بر اين موجب صرفهجوئى در مصرف رنگ نيز مىشود. ۳۱- رجوع کنيد به جان فوربْس واتسون - John Forbes Watson - ۱۸۶۰. ۳۲- «اين عاملين زبانبسته (يعنى ماشينها) همواره محصول کاری بسيار کمتر از کارى هستند که برکنار مىکنند، حتى اگر ارزش پولى اين دو مساوى باشد» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۴۰). ۳۳- لذا استفاده از ماشين در يک جامعه کمونيستى حدود و افقى کاملا متفاوت با حدود و افق استفاده از آن در جامعه بورژوائى خواهد داشت.4 ۳۴- «بیجهت نیست که کارفرمايان دو دسته کودک زير سيزده سال استخدام نمیکنند … در واقع گروهى از کارخانهداران، ريسندگان نخ پشمى، اکنون بندرت کودک زير سيزده سال، يعنى نيمهوقت، استخدام مىکنند. اين گروه اکنون از ماشينآلات پيشرفته و جديدی استفاده مىکنند که بکلى جانشين استخدام کودکان (يعنى کودکان زير سيزده سال) شده است. بعنوان مثال و براى روشن شدن اين کاهش تعداد کودکان پروسهاى را ذکر مىکنم که در آن با اضافه کردن دستگاهى بنام ماشين گرهزن [piecing machine] به ماشينهاى موجود، يک جوان (يعنى فرد بالاى سيزده سال) مىتواند کار چهار تا شش کودک نيمهوقت، بسته به مشخصات هر ماشين، را انجام دهد … سيستم نيمهوقتکارى ’ انگيزه‘ اى براى اختراع ماشين گرهزن فراهم آورد» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۸) [ص۳-۴۲ - ف]. ۳۵- «مفلوک» (‘wretch’) اصطلاح فنى اقتصاد سياسى انگلستان است بمعنای کارگر کشاورزى. ۳۶- «از ماشين اغلب مىتوان تا زماني که کار (منظور دستمزد است) بالا نرفته است استفاده نکرد» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۴۷۹). ۳۷- رجوع کنيد به گزارش کنگره علوم اجتماعی در ادينبورگ، اکتبر ۱۸۶۳. ۳۸- در خلال بحران پنبهاى که بعلت جنگ داخلى آمريکا بوجود آمد دولت انگلستان دکتر ادوارد اسميت را به مناطق لانکاشاير، چشاير و غيره فرستاد تا در مورد وضع سلامت کارگران صنايع پنبه گزارشى تهيه کند. دکتر اسميت چنين گزارش مىدهد که بحران پنبه از نظر بهداشتى، و مستقل از آنکه کارگران را از جو [آلوده] کارخانه دور کرده، اثرات مثبت فراوانى داشته است. بنا به اين گزارش زنان حال فراغت کافى يافته بودند تا بجاى مسموم کردن نوزادانشان با ‘Godfrey's Cordial’ (شربتى داراى مواد افيونى) پستان به دهان آنها بگذارند. زنان وقت ياد گرفتن آشپزى هم پيدا کرده بودند. متاسفانه فرصت کسب اين هنر وقتى دست داد که آنها چيزى براى پختن نداشتند. اما از اينجا مىتوان دريافت که سرمايه چگونه براى تولید ارزش اضافه کار خانوادگى لازم براى مصرف را غصب کرده است. از اين بحران بمنزله فرصتى براى آموزش خياطى به دختران کارگران در آموزشگاههاى خياطى نيز استفاده شد. ظاهرا انقلابى در آمريکا و بحرانى در مقياس جهانى لازم بود تا دختران کارگرى که براى تمام دنيا نخ مىريسند بتوانند دوزندگى هم ياد بگيرند! ۳۹- «کار زنان جاى کار مردان و، در درجه اول، کار کودکان جاى کار بزرگسالان را گرفته و در نتيجه تعداد کارگران افزايش بسیار يافته است. سه دختر ۱۳ ساله با دستمزدهاى از ۶ تا ۸ شيلينگ در هفته، جاى يک مرد بالغ با دستمزدهاى متغير بين ۱۸تا ۴۵ شيلينگ را گرفتهاند» (توماس دوکوينسى - Thomas de Quincy - منطق اقتصاد سياسى، لندن، ۱۸۴۴، زيرنويس ص۱۴۷). از آنجا که برخى نقشها و وظايف خانوادگى مانند پرستارى و شير دادن کودک را نمىتوان تماماً تعطيل کرد، مادرانى که توسط سرمايه مصادره شدهاند اجبارا بايد بدنبال جانشينى باشند. کار خانگى، نظير دوختن و وصله کردن لباس، بايد جاى خود را به خريد اجناس پيشساخته بدهد. لذا کاهش صرف وقت در خانه با افزايش صرف پول در خارج خانه همراه بوده است. بدين ترتيب هزينه توليد [يا «تامين»] خانواده کارگرى بالا مىرود و درآمد بيشترِ آنرا خنثى مىکند. بعلاوه، صرفهجوئى و حس تشخيص در مصرف و تدارک وسایل زندگی غيرممکن مىشود. درباره اين واقعيات، که اقتصاد سياسى رسمى آنها را لاپوشانى مىکند، مىتوان در منابع زير اسناد و شواهد فراوان يافت: گزارشات بازرسان کارخانه، گزارشات کميسيون اشتغال کودکان، و بويژه شمارههای مختلف گزارش بهداشت عمومى. ۴۰- کاهش ساعات کار زنان و کودکان در کارخانههاى انگلستان را کارگران مرد بزرگسال از حلقوم سرمايه بيرون کشيدند. در تقابلى خيرهکننده با اين واقعيت عظيم، اکنون از آخرين گزارشهاى کميسيون اشتغال کودکان در زمينه اين معاملهگرى بر سر کودکان چنين درمىيابيم که پدران و مادران کارگر خصوصيات واقعا مشمئزکننده و کاملا بردهفروشانهاى يافتهاند. اما سرمايهدار جانماز آببکش چنان که از همان گزارشات پيداست اين درندهخوئى را که خود بوجود آورده و خود تداوم مىبخشد و مورد بهرهبردارى قرار مىدهد، و بعلاوه غسل تعميدش مىدهد و نام «آزادى کار» بر آن مىگذارد، محکوم مىکند. «کار نوباوگان بکمک طلبيده شده است…حتى به این منظور که براى نان روزانه خود کار کنند. اینها بدون آنکه تاب تحمل اين رنج فزون از حد را داشته باشد، بدون آنکه براى طرحريزى زندگى آينده خود رهنمودى گرفته باشند، به وضعى کشیده شدهاند که از لحاظ جسمى و روحى آلوده است. مورخ يهودى در باب سقوط اورشليم بدست تيتوس5 چنين متذکر شده است که انهدام تمام و کمال آن، در جائى که مادرى عارى از احساس بشرى پاره تن خود را صرفا براى ارضاى گرسنگى خویش فدا کرد، جاى شگفتى ندارد» ( فشرده اقتصاد سياسى ، کارلايل، ۱۸۳۳، ص۶۶). ۴۱- الکساندر ردگريو، در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۸، ص۴۱-۴۰. ۴۲- کميسيون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، لندن، ۱۸۶۶، ص ۸۱، مطلب ۳۱. [ افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:] صنعت ابريشم بنتالگرين امروز ديگر تقريبا بتمامى از ميان رفته است. ۴۳- کميسيون اشتغال کودکان، گزارش سوم، لندن، ۱۸۶۴، ص۵۳، مطلب ۱۵. ۴۴- ماخذ قبل، گزارش پنجم، صxxii ، مطلب ۱۳۷. ۴۵- بهداشت عمومى، گزارش ششم، لندن، ۱۸۶۴، ص۳۴. ۴۶- «اين (يعنى تحقيق سال ۱۸۶۱) بعلاوه نشان داد که تحت شرايط ياد شده ضمن آنکه کودکان بر اثر اهمال و سوءرفتار ناشى از اشتغال مادران نشکفته پرپر مىشوند، مادران نيز تا حد اسفباری از جگرگوشگان خود مىبُرند، چنان که معمولا از مرگ آنان چندان غمى به دل راه نمىدهند و گاه حتى … مستقيما تدابيرى در جهمت تضمين حصول آن اتخاذ مىکنند» (ماخذ قبل). ۴۷- ماخذ قبل، ص۴۵۴. ۴۸- ص۶۳-۴۵۴. «گزارشات دکتر هانرى جوليان هانتر درباره مرگ و مير بيش از حد نوزادان در برخى نواحى روستائى انگلستان». ۴۹- بهداشت عمومى، گزارش ششم، لندن، ۱۸۶۴، ص۳۵ و ۶-۴۵۵. ۵۰ - ماخذ قبل، ص۴۵۶. ۵۱- در مناطق زراعى و نيز صنعتى انگلستان مصرف ترياک در ميان کارگران بزرگسال، اعم از مرد و زن، روزانه در حال گسترش است. «گسترش فروش مواد افيونى…هدف عمده برخى تجار عمدهفروش است. از نظر داروئى، ترياک مهمترين کالاست» (ماخذ قبل، ص۴۵۹). کودکانی که مواد افيونى به آنها خورانده شده «تکيده و مانند پيرمردهاى کوچک» و يا «شبيه بچه ميمونهاى چروکيده بودند» (ماخذ مذکور، ص۴۶۰). اينجاست که مىتوان ديد هندوستان و چين چگونه انتقام خود را از انگلستان گرفتهاند. ۵۲- ماخذ قبل، ص۳۷. ۵۳- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶، ص۵. اين بازرس قبلا پزشک بوده است. ۵۴- گزارش لنارد هورنر در گزارشات بازرسان کارخانه …۳۰ آوريل ۱۸۵۷، ص۱۷. ۵۵- گزارش لنارد هورنر در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۵، ص۱۹-۱۸. ۵۶- گزارش سِر جان کينکيد در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۸، ص۳۲-۳۱. ۵۷- گزارش لنارد هورنر در گزارشات بازرسان کارخانه… ۳۱ اکتبر ۱۸۵۷، ص۱۸-۱۷. ۵۸- گزارش سر جان کينکِيْد در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۶۶. ۵۹- گزارش ا. ردگريو در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵٧، ص۲-۴۱. در صنايعى که خود قانون کارخانه (نه قانون مربوط به باسمهخانهها که در بالا به آن اشاره شد) مدتى است باجرا درآمده، موانع موجود بر سر راه اجراى مواد مربوط به سوادآموزی در سالهاى اخير برطرف شده است. در صنايعى که خارج از دایره شمول اين قانون قرار دارند نقطه نظرات آقاى گِدِس [Geddes] صاحب کارخانه شيشهسازى وسيعا حاکم است. ايشان به آقاى وايت، يکى از اعضاى کميسيون تحقيق، اظهار داشتهاند: «تا آنجا که به عقل من مىرسد قسمت اعظم سوادآموزی که بخشى از طبقه کارگر در چند سال گذشته از آن برخوردار شده چيز منفى و مضرى است، چيز خطرناکى است، چون موجب استقلالشان مىشود» ( کميسيون اشتغال کودکان، گزارش چهارم، لندن، ۱۸۶۵، ص۲۵۳). ۶۰- «آقاى E، کارخانهدار، به من ابراز کرد که براى ماشينهاى بافندگيش تنها کارگر زن استخدام مى کند … و براى زنان متاهل، و علىالخصوص عائلهمند، ارجحيت کامل قائل است، زيرا اين کارگران دقيقتر و مطيعتر از زنان مجرد هستند، و مجبورند نهايت زورشان را براى تامين مايحتاج زندگی بزنند. به اين ترتيب مىبينيم که آن صفات حميده، صفات حميدۀ خاص سرشت زنانه، بجاى آنکه سرچشمه نفعى برای او باشند به او زیان میرسانند، و وظيفهشناسى و لطافتى که در ضمير اوست کلا مبدل به وسيلهاى براى انقياد و رنج بيشتر وی مىگردد» ( لايحه ده ساعت کار. سخنرانى لرد اشلى [Ashley] ، ۱۵ مارس، لندن، ۱۸۴۴، ص۲۰). ۶۱- «از زمان ورود ماشين به صحنه توليد درسطح وسيع، طبيعت بشرى متحمل فشارى بمراتب فراتر از توان خود شده است» (رابرت اون، لندن، ۱۸۱۷، ص۱۶). ۶۲- انگليسىها که گرایش شديدی به این جهت دارند که اولين شکل ظهور تجربى [يا آمپريک] هر چيز را علت آن بيانگارند، ساعات طولانى کار در کارخانهها را اغلب به بچه دزديهاى هِرودگونهای6 نسبت مىدهند که سرمايه در اوايل پیدایش سيستم کارخانهاى در سطح وسيع مرتکب مىشد. در آن زمان کودکان از خانههای کار و يتيمخانهها ربوده مىشدند، و سرمايه از این طریق توانست به انبوهى از ماتریال رام انسانى دست يابد و آنرا جذب و جزو خود کند. بعنوان مثال فيلدِن که خود يک کارخانهدار انگليسى است مىگويد: «روشن است که ساعات کار زیاد معلول اين وضع بود که تعداد کودکان مسکینی که از مناطق مختلف کشور عرضه مىشدند چندان زياد بود که اربابان از کارگر بىنياز شدند، و همين که اين سنت [ یعنی ساعات کار زیاد] را از طريق ماتریال بينوائى که از اين راه بچنگ آورده بودند تثبيت کردند توانستند آنرا با سهولتى بيشتر بر همگنان آنان نيز تحميل کنند» (لندن، ۱۸۳۶، ص۱۱). بازرس ساندرز در گزارش سال ۱۸۴۴ خود درباره کار زنان مىنويسد: «در ميان کارگران زن کسانى را مىتوان يافت که هفتههاى متعدد متوالى، به استثناى چند روز، از ساعت شش صبح تا دوازده شب - با کمتر از دو ساعت وقفه براى صرف غذا - بکار کشیده مىشوند، چنان که در پنج روز از روزهاى هفته تنها شش ساعت از بيست و چهار ساعت شبانهروز براى رفت و آمد میان خانه و کارخانه و استراحت در رختخواب برايشان باقى مىماند». ۶۳- «[اعتصاب ماشینچیها موجب میشود - ف.] که به قطعات ظريف متحرک مکانيزمهاى فلزى بر اثر عاطل ماندن صدمه وارد شود» (يور، ماخذ قبل، ص۲۸). ۶۴- آن «نساج منچسترى» که پيش از اين ذکرش رفت7 (تايمز، ۲۶ نوامبر ۱۸۶۲) «کسر مبلغى بمنظور جبران استهلاک ماشينآلات» را نيز جزو هزينه ماشينآلات برمىشمارد، و مىگويد: «اين مبلغ، ضرر ناشى از به بازار آمدن ماشينهاى جديدتر و بهتر بجاى ماشينهاى قبلى که هنوز بکلى فرسوده نشدهاند را نيز جبران مىکند». ۶۵- «تخمين زده مىشود که ساخت اولين نمونه يک ماشين جديد الاختراع حدود پنج برابر نمونه دوم آن هزينه برمىدارد» (ببج، ماخذ قبل، ص۱۲-۲۱۱). ۶۶- «پيشرفتهائى که در گذشته نه چندان دور در ماشينهاى توربافى حاصل شد چنان عظيم بود که ماشينى در وضعيت خوب و با قيمت اوليه ۱٫۲۰۰ پوند چند سال بعد به قيمت ۶۰ پوند فروخته مىشد … پيشرفتها با چنان سرعتى از پى هم حاصل میشد که ماشينهاى نیمهتمامِ در حال ساخت روى دست سازندگانشان مىماند زيرا پيشرفتهاى جديد در این خلال مطلوبيت آنها را پشت سر گذارده بود» (ببج، ماخذ قبل، ص۲۳۳). به همين دليل هم صاحبان دانتلبافىها در اين دورۀ طوفانى پيشرفت سريع ماشينآلات خيلى زود دست بکار شدند و با استفاده از دو گروه کارگر [شیفتی] ساعات کار را از ۸ ساعت به ۲۴ ساعت افزايش دادند. ۶۷- «بديهى است که در بحبوحه جزر و مد بازار و انبساط و انقباض متناوب تقاضا، بکرات موقعيتهائى بدست مىآید که کارخانهدار مىتواند سرمايه شناور [floating capital - يا سرمايه در گردش] خود را افزايش دهد بدون آنکه بر سرمايه مستقر خود بیفزاید … اين در صورتى است که ساخت اين مواد اوليه اضافى بدون تحمل هزينه اضافهاى بابت ساختمانها و ماشينآلات ممکن باشد» (ر. تورنز، لندن، ۱۸۳۴، ص۶۴). ۶۸- اين حالت را تنها بمنظور تکميل بحث در اينجا ذکر کردیم، زیرا تا رسيدن به جلد سوم کتاب به بررسى نرخ سود، يعنى نسبت ارزش اضافه به کل سرمايه بکار افتاده، نخواهيم پرداخت. ۶۹- سينيور، نامههائى در باره قانون کارخانه، لندن، ۱۸۳۷، ص۱۴-۱۳. ۷۰- «بزرگىِ نسبت سرمايه مستقر به سرمايه در گردش، … ساعات طولانى کار را تبدیل به امر مطلوبى میکند». بر اثر استفاده وسیعتر از ماشينآلات و غيره «انگيزههائى که براى افزایش ساعات کار وجود دارد بيشتر خواهد شد، زیرا اين تنها وسيله براى سودآور ساختن سرمايه مستقر است که درصد بزرگى [از کل سرمايه] را تشکيل مىدهد» (ماخذ قبل، ص۱۳-۱۱). «يک کارخانه هزينههاى معينى دارد که خواه کارخانه کوتاهوقت کار کند و خواه تماموقت به يک نسبت وجود دارند، مانند اجاره، عوارض، ماليات، بيمه آتشسوزى، دستمزد چندين مستخدم دائمى، استهلاک ماشينآلات، و انواع هزينههاى ديگرى که يک موسسه توليدى بر عهده دارد. نسبت اين هزينهها به سود با کاهش توليد افزايش مىيابد» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۱۹). ۷۱- اينکه چرا اين تناقض ذاتى به مغز فرد سرمايهدار يا عالم اقتصاد سياسى که نظراتش متاثر از نظرات اوست خطور نمیکند، از بخش اول جلد سوم اين کتاب معلوم خواهد شد.* ۷۲- اين يکى از بزرگترين هنرهای ريکاردو است که ماشين را نه تنها وسيله توليد کالا بلکه وسيله توليد يک «جمعيت مازاد» نيز مىبيند. ۷۳- ف. بيسه [F. Biese]، فلسفه ارسطو، جلد ۲، [سیاست - ف.] برلن، ۱۸۴۲، ص۴۰۸. ۷۴- من ترجمه اشتولبرگ از اين شعر را در اينجا نقل میکنم؛ به اين دليل که مانند نقلقولهائى که پيشتر در زمینه تقسيم کار آورديم9 بيانگر تضاد ميان نظرات عهد باستان و عصر جديد است: «آه دختران آسيابان، دستانتان را از کار بداريد و نرم بخسبيد. بگذار خروس سحرى صبح را بيهوده بشارت دهد! رای دِئو بر آنست که کار دختران به پريان سپرده شود. و پريان اينک سبکبال بر چرخها مىجهند، محورها را بحرکت مىآورند، چرخها با پرههايشان مىچرخند و بار گران سنگهاى گردان را بر دوش مىکشند. بگذار ما همچون پدرانمان زندگى کنيم، بگذار از کار بياسائيم و از نعماتى که آن الهه برايمان نازل میکند بهرمند شويم» (اشتولبرگ - Stolberg - هامبورگ، ۱۷۸۲). ۷۵- ميان کارهائى که در صنايع مختلف انجام مىگيرد از لحاظ فشردگى طبعا همواره تفاوتهائى وجود دارد. اما، همان گونه که آدام اسميت نيز نشان داده است، اين تفاوتها از طريق شرايط تبعى مختص به انواع مختلف کار تا حدودى با يکديگر سر بسر مىشوند. با اينهمه، اين تفاوتها بر مدت کار بمنزله ميزان سنجش ارزش بىتاثير است، مگر آنجا که درجه فشردگى و درجه گستردگى کار دو تبيين متضاد و مانعهالجمع از يک مقدار کار واحد باشند. ۷۶- بويژه از طريق شکل پرداخت دستمزد به ازای قطعهکارى، که در بخش ۶ همین کتاب به بررسى آن خواهيم پرداخت. ۷۷- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱٨۶۵. ۷۸- گزارشات بازرسان کارخانه براى سال ۱۸۴۴ و سه ماه منتهى به ۳۰ آوريل ۱٨۴۵، ص۲۱-۲۰. ۷۹- ماخذ قبل، ص۱۹. از آنجا که دستمزدهاى پرداختى در مقابل قطعهکاری ثابت مانده بود، دستمزد هفتگى بستگى به کميت توليد داشت. ۸۰ - ماخذ قبل، ص۲۰. ۸۱ - ماخذ قبل، ص۲۱. در تجربههاى بالا عامل روحى نقش مهمى داشت. کارگران به بازرس کارخانه گفتند: «ما با روحيه بهترى کار مىکنيم. شب زودتر به خانه رفتن پاداشى است که هميشه جلوى چشم ماست، و يک روحيه شاد و فعال همه کارخانه، از جوانترين گرهزن (piecer) تا پيرترين کارگر را فراگرفته و ما مىتوانيم تا حد زيادى به يکديگر کمک کنيم» (ماخذ مذکور). ۸۲ - جان فيلدن، ماخذ قبل، ص۳۲. ۸۳- لرد اشلى، ماخذ قبل، ص۹-۶، و سایر صفحات. ۸۴ - گزارشات بازرسان کارخانه برای سه ماه منتهى به ۳۰ سپتامبر ۱۸۴۴، و از ۱ اکتبر ۱۸۴۴ تا ۳۰ آوريل ۱۸۴۵، ص۲۰. ۸۵ - ماخذ قبل، ص۲۲. ۸۶ - گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۶۲. ۸۷ - اين در گزارش پارلمانى سال ۱۸۶۲ تغيير يافت. در گزارش مذکور قوه اسب بخار واقعى ماشينهاى بخار و چرخابهاى مدرن را بجاى قوه اسب اسمى آنها آوردهاند.10 دوک دوبل11 را نيز، برخلاف گزارشات پارلمانى سالهاى ۱۸۳۹، ۱۸۵۰ و ۱۸۵۶، ديگر جزو دوک نخريسى واقعى نياوردهاند. بعلاوه، در مورد کارخانههاى پشمريسى تعداد قرقرههاى خاردار براى پرزدار کردن نخ [gig] را ذکر کردهاند؛ کارخانههاى کنفريسى و کنف شاهدانه ريسى از يکسو و کتانريسى از سوى ديگر را از يکديگر تفکيک کرده اند؛ و بالاخره، جوراببافى را براى اولين بار در گزارش آوردهاند. ۸۸ - گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص ۱۴-۱۳، ۲۰، و سال ۱۸۵۲، ص۲۳. ۸۹ - ماخذ قبل، ص۱۵-۱۴. ۹۰- ماخذ قبل، ص۲۰. ۹۱- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۸، ص ۲۰-۱۹. مقايسه کنيد با گزارشات، ۳۰ آوريل ۱۸۶۰، ص۳۰، و صفحات بعد. ۹۲- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۱۰۰، ۱۰۳، ۱۳۰-۱۲۹. ۹۳- بافندهاى که با دو دستگاه بافندگى مدرن کار مىکند اکنون در هفتۀ ۶۰ ساعته ۲۶ قواره پارچه با جنس، طول و عرض معين مىبافد، در حاليکه با دستگاههاى قديمى نمىتوانست بيش از ۴ قواره مشابه آن ببافد. هزينه بافت يک قواره پارچه از اين نوع در همان آغاز سالهاى دهۀ ۵۰ از ۲ شیلينگ و ۹ پنى به پنى تنزل کرده بود. «سى سال پيش (در ۱۸۴۱) يک ريسنده همراه با سه گرهزن نمىبايست به بيش از دو دستگاه ميول با ۳۰۰ تا ۳۲۴ دوک رسيدگى کند. اما در حال حاضر (آخر سال ۱۸۷۱) با کمک پنج گرهزن بايد مراقب ۲٫۲۰۰ دوک باشد، و مقدار نخى که توليد مىکند حداقل هفت برابر سال ۱۸۴۱ است» (الکساندر ردگريو، بازرس کارخانه، مجله انجمن فنون [Journal of Society of Arts] ، ۵ ژانويه ۱۸۷۲). ۹۴- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۱، ص۶-۲۵. ۹۵- کار اعتراضآفرینی [آژيتاسيون] براى روزکار ۸ ساعته همین حالا (در ۱۸۶۷) در لانکاشاير در ميان کارگران کارخانه شروع شده است. ۹۶- پيشرفت ‘factories’[’کارخانهها‘] ی واقعی پادشاهی متحده از سال ١٨۴٨ ببعد را میتوان در ارقام دو جدول زیر مشاهده کرد: جدول ۱: حجم صادرات
جدول ۲: ارزش صادرات (به پوند)
(رجوع کنيد به دو کتاب آبى با عنوان: Statistical Abstract for the United Kingdom شمارههاى ۸ و ۱۳، لندن، ۱۸۶۱ و ۱۸۶۶) در لانکاشاير تعداد کارخانهها در فاصله سالهاى ۵۰-۱۸۳۹ بميزان تنها ۴ درصد، در فاصله سالهاى۶-۱۸۵۰ بميزان ۱۹درصد و در فاصله سالهاى ۶۲-۱۸۵۶ بميزان ۳۳ درصد افزايش يافت؛ در حاليکه تعداد افراد شاغل در آنها طى هر يک از دورههاى يازده ساله مذکور بطور مطلق افزايش اما بطور نسبى نزول کرد (رجوع کنيد به گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۶۳). در لانکاشاير صنعت پنبهریسی و پنبهبافی صنعت غالب است. اما نقش بسيار مهم صنعت پنبه در کل صنعت نساجى را مىتوان از ارقام نسبى زير دريافت: صنعت پنبه ۲/۴۵ درصد کل کارخانههاى نساجى پادشاهى متحده را تشکيل مىدهد، و ۳/۸۳ درصد دوکها، ۴/۸۱ درصد دستگاههاى بافندگى مکانیزه اين کشور، ۶/۷۲ درصد کل مقدار اسب بخارى که اينها را بحرکت درمىآورد، و ۲/۵۸ درصد کل شاغلين، را بخود اختصاص مىدهد (ماخذ قبل، ص۳-۶۲). ۹۷- يور، ماخذ قبل، ص۱۸. ۹۸- ماخذ قبل، ص۲۰. رجوع کنيد به مارکس، فقر فلسفه، ص۱-۱۴۰ [انگليسى، ص۵-۱۲۴]. ۹۹- اين نمونه بارز فريب آمارى در انگلستان است (و در موارد ديگرى نيز در جزئيات قابل اثبات است) که قوانين کارخانه گروه اخير را به تصريح بعنوان کسانى که «کارگر کارخانه نيستند» از دايره شمول خود خارج مىکند، در حاليکه در «گزارشات آمارى» که توسط پارلمان منتشر مىشود به همان صراحت نه تنها مهندسین ، مکانيکها و امثالهم، بلکه مديران، ماموران فروش، پيکها، انبارداران، بستهبندها، و غيره، و خلاصه همه افراد جز خود صاحب کارخانه جزو کارگران کارخانه ملحوظ مىشوند. ۱۰۰- يور اين را مىپذيرد. مىگويد کارگران را «در صورت نياز» مىتوان به خواست مدير از يک ماشين به ماشين ديگر انتقال داد، و آنگاه فرياد پیروزی برمىآورد که: «چنين تحولى در تناقض آشکار با شيوه مرسوم قديم قرار دارد که کار را تقسيم مىکند و کارگرى را به کار پهن کردن سر سوزن و کارگر ديگرى را به تيز کردن نوک آن اختصاص مىدهد». يور در واقع بايد از خود سوال مىکرد چرا «شيوه مرسوم قديم» در کارخانه اتوماتيک فقط «در صورت نياز» کنار گذاشته مىشود. ۱۰۱- در شرایط تنگی و پریشانی شدید، مانند دوران جنگ داخلى آمريکا، بورژوا کارگر کارخانه را گهگاه و بر سبيل استثنا به شاقترين کارها از قبيل جادهسازى و امثال آن وامىدارد. «کارگاههاى ملى» انگلستان در ۱۸۶۲ و سالهاى بعد از آن که براى کارگران بيکار صنعت پنبه داير شدند با همتاهاى فرانسوى خود که در سال ۱۸۴۸ بوجود آمدند از اين نظر تفاوت دارند که در کارگاههاى فرانسوى کارگران بايد به هزينه دولت کار غيرتولیدی انجام میدادند، حال آنکه در کارگاههاى انگليسى بايد بنفع بورژوا کار تولیدی خدمات شهرى (municipal work) انجام میدادند، آنهم ارزانتر از کارگران خود اين رشته که از این طریق به رقابت با او کشانده مىشدند. «وضع جسمانى کارگران صنعت پنبه بدون شک بهبود يافته است و علت اين را من…، مانند خود آنان، انجام کارهاى عامالمنفعه در هواى آزاد مىدانم» (گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۳، ص۵۹). گزارش بازرسان در اينجا به کارگران کارخانه در پرستون اشاره دارد که به کار در بوتهزارهای پرستون گمارده شده بودند. ۱۰۲- يک نمونۀ آن دستگاههاى مختلف مکانيکى است که از زمان باجرا درآمدن قانون ۱۸۴۴ براى خلاصى از کار کودکان در کارخانههاى پشمريسى بکار گرفته شد. آن زمان که قرار باشد فرزندان خود کارخانهداران نيز بعنوان دستيار يک دوره آموزشى در کارخانه ببينند اين حوزه علم مکانيک که تا کنون تقريبا نامکشوف مانده است پيشرفت شايانى خواهد کرد. «از ميان ماشينآلات شايد ميول خودکار خطرناکترين باشد. اکثر حوادث ناشى از آن براى کودکان خردسالى روى مىدهد که در حاليکه ميول در حرکت است باید براى جارو کردن زمين به زير آن بخزند. تا کنون چندين کارگر [بزرگسال] ماشينچی به اين جرم جريمه شدهاند، اما اين شيوه فايده عمومی نبخشيده است. اگر مىشد ماشينسازان جاروى خودکارى اختراع کنند که با استفاده از آن ديگر لازم نباشد اين کودکان خردسال به زير ماشينها بخزند، از جهت تدابير ايمنى ما پيشرفت مبارکى مىبود» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۶، ص۶۳). ۱۰۳- اينهم در جواب پرودن که ماشين را نه سنتزى از آلات کار بلکه سنتزى از عمليات جزئى مختلف بنفع خود کارگر «تفسیر» مىکند.12 ۱۰۴- ف. انگلس، وضع طبقه کارگر در انگلستان، ص۲۱۷.13 حتى يک تجارت آزادی معمولى و خوشبين مانند مولينارى هم ما را توجه مىدهد که: «کسى که باید روزى پانزده ساعت مراقب حرکت يکنواخت يک مکانيزم باشد زودتر از کسى که طى همان مدت از نيروى جسميش استفاده میکند خسته و فرسوده مىشود. اين کار نظارت، که اگر بيش از حد ادامه نيابد شايد بتواند تمرين مفيدى براى ذهن محسوب شود، در دراز مدت و بر اثر استفاده مفرط، ذهن و بدن هر دو را نابود میکند» (گ. دومولينارى - G. de Molinari - پاريس، ۱۸۴۶[ص۴۹- ف.]). ۱۰۵- ف. انگلس، ماخذ قبل، ص۲۱۶. ۱۰۶- جلوتر خواهيم ديد که همين «ارباب» وقتى خطر از دست دادن جهاز خودکار «جاندار»ش را حس کند چگونه نغمه ديگرى ساز مىکند. ۱۰۷- يور، ماخذ قبل، ص۱۵. گمان نمىرود کسى که با شرح زندگى آرکرايت آشنا باشد صفت «شرافتمند» را در مورد اين سلمانى نابغه بکار ببرد.14 از ميان همه مخترعين قرن هيجدهم او بيشک بزرگترين سارق اختراعات ديگران، و از لحاظ شخصیت فردی از قماش پستترين انسانها بود. ۱۰۸- «شرايط بردهوارى که بورژوازى پرولتاريا را به آن زنجير کرده است در هيچ جا عيانتر از سيستم کارخانهاى وجود ندارد. در اينجا هرگونه آزادى قانونا و عملا خاتمه مىيابد. کارگر بايد پنج و نيم صبح در کارخانه باشد. اگر يکى دو دقيقه دير برسد جريمه مىشود. اگر ده دقيقه دير برسد بايد تا خاتمه صبحانه پشت در بايستد، و يک چهارم دستمزد يک روزش کسر مىشود … خوردن، نوشيدن و خوابيدنش را بايد طبق فرمان انجام دهد … زنگ جابر کارخانه از رختخواب بيرونش میکشد، و همان زنگ از صبحانه و ناهار بازش میدارد. و در خود کارخانه بر او چه مىگذرد؟ در آنجا کارفرما قانونگذار مطلق العنان است. به خواست خود مقررات وضع مىکند، به ميل خود هر چيزى به آئيننامهاش اضافه مىکند، و اگر غريبترين چيزها را هم در آن بگنجاند در دادگاه به کارگر مىگويند چون آزادانه قرارداد بستهاى بايد به آن متعهد بمانى … اين کارگران محکومند از نه سالگى تا زمان مرگ روحا و جسما زير تيغ شمشير زندگى کنند» (ف. انگلس، ماخذ قبل، ص۲۱۷). من اين که در «دادگاه به کارگر چه مىگويند» را با دو مثال روشن خواهم کرد. مورد اول در اواخر سال ۱۸۶۶در شفيلد اتفاق افتاد. در اين شهر کارگرى بمدت دو سال در فولادسازى کار کرده بود. بر سر اختلافى که با کارفرمایش پيدا کرد از کارخانه بيرون آمد و اعلام کرد تحت هيچ شرايطى ديگر براى آن ارباب کار نخواهد کرد. در نتيجه بجرم نقض قرارداد تحت پیگرد قانونى قرار گرفت، و به دو ماه زندان محکوم شد. (حال آنکه که اگر ارباب قرارداد را زير پا بگذارد فقط در محاکم مدنى قابل پیگرد است، و تنها خطرى که تهديدش مىکند اينست که در صورت محکوميت غرامت بپردازد.) پس از آزادى از زندان ارباب او را بموجب قرارداد قديم دعوت به کار کرد. وى نپذيرفت، و گفت که مجازات نقض قرارداد را کشيده است. ارباب بار ديگر شکايت کرد، و دادگاه بار ديگر راى به محکوميت کارگر داد. و اين در حالى بود که يکى از قضات بنام آقاى شى [Shee] اين را که بشود کسى را مادامالعمر از نو بخاطر جرم يا جنحه واحدی مجازات کرد بعنوان یک فضاحت قضائى علنا محکوم کرد. اين حکم را نه «قضات افتخارى»،15 اين داگبریهاى16 شهرستانى، بلکه يکى از بزرگترين محاکم قضائى لندن صادر کرد. (افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:) اين وضع اکنون ديگر ملغى شده است. کارگر انگليسى حال جز در موارد استثنائى، مانند وقتى که پاى کارگران گازرسانى عمومى در ميان باشد، در مورد نقض قرارداد از همان حقوقى برخوردار است که کارفرما، و تنها بنا بر قانون مدنى قابل تعقيب است.] مورد دوم در پايان نوامبر ۱۸۶۳ در ويلتشاير اتفاق افتاد. حدود سى کارگر نساج ماشينباف که در استخدام شخصى بنام هاراپ صاحب کارخانه پارچهبافى در لئووِرز میل[Leower’s Mill] واقع در وستبرى لای [Westbury Leigh] بودند دست از کار کشيدند زيرا همين جناب هاراپ از عادت پسنديدهاى برخوردار بود، و آن اينکه بخاطر تاخير صبح به ترتيب زير از مزد کارگرانش کم مىکرد: ۶ پنى براى دو دقيقه، ۱ شیلینگ براى سه دقيقه، و ۱ شيلينگ و ۶ پنى براى ده دقيقه. اين نرخ جريمه در مقياس ساعت برابر است با ۹ شيلينگ براى يک ساعت، و ۴ پوند و ۱۰ شيلينگ براى يک روز. در حاليکه دستمزد متوسط کارگران نساج در سال هرگز از هفتهاى ۱۰ تا ۱۲ شيلينگ تجاوز نمىکرد. هاراپ ضمنا پسر بچهاى را مامور کرده بود تا سوتی را بصدا درآورد و وقت شروع کار را اعلام کند. او هم سوت را غالبا قبل از ساعت شش صبح مىزد، و اگر «عملهجات» همه در لحظه پايان صداى سوت در آنجا حاضر نبودند درها بسته و آنها که پشت در مىماندند جريمه مىشدند. از آنجا که در محل کارخانه ساعتى وجود نداشت زندگى کارگران در دست وقتنگهدار جوان بود که گوش به فرمان هاراپ داشت. «عملهجات» اعتصابى، که از دختران مجرد و زنان متاهل تشکيل مىشدند، اعلام کردند در صورتى که بجاى وقتنگهدار در کارخانه ساعت نصب شود و براى جريمهها نيز جدول معقولترى تنظيم گردد به کار باز خواهند گشت. هاراپ نوزده زن و دختر را بدليل نقض قرارداد بپاى ميز محاکمه کشاند. دادگاه نيز هر يک را به پرداخت ۶ پنى جريمه و ۲ شيلينگ و ۶ پنى هزينه محکوم کرد، که خشم شديد حاضرین در دادگاه را برانگيخت. هاراپ در حاليکه جماعتى بدنبالش افتاده او را هو مىکردند محل دادگاه را ترک کرد. يکى از کارهاى مورد علاقه کارخانهداران جريمه کردن کارگران بخاطر معيوب بودن مواد اوليهاي است که در اختيارشان گذاشته مىشود. اين روش در سال ۱۸۶۶ باعث اعتصاب گستردهاى در مراکز سفالگرى انگلستان شد. در گزارشات کميسيون اشتغال کودکان (۶۶-۱۸۳۶) مواردى ذکر گرديده که کارگر نه تنها مزدى دريافت نداشته بلکه بخاطر کارش و بدليل وجود آئيننامۀ جرائم، به ارباب نيک سيرت خود بدهکار هم شده است. بحران پنبۀ اخير هم نمونههاى آموزندهاى از ذکاوت کارخانهداران خودکامه در زمينه کسر دستمزد بدست داده است. آقاى بيکر، بازرس کارخانه، مىنويسد: «من خود اخيرا مجبور به اقدام قانونى عليه يکى از صاحبان صنعت پنبه شدم، زيرا وى در اين روزهاى سختى و تنگی از برخى کارگران جوان (بالاى ۱۳ سال) خود براى هر برگ گواهى پزشک - که خود بابت آن ۶ پنى مىپردازد - ۱۰ پنى کسر کرده است حال آنکه قانون به او اجازه کسر فقط ۳ پنى را مىدهد، و عرف بکلی چنين اجازهاى نمىدهد … اطلاع دارم که کارخانهدار ديگرى بمنظور رسيدن به همان هدف، اما از راه قانونى، از کودکان بينوائى که برايش کار مىکنند بمحض تاييد توانائيشان براى کار در اين رشته از جانب پزشک، نفرى ۱ شيلينگ بابت آموزش رموز هنر پنبهريسى کسر مىکند. بنابراين پديدههاى خارقالعادهاى نظير اعتصاب، نه تنها وقتى عملا بوقوع مىپيوندد بلکه در مواردی، مانند زمان حاضر، مىتواند دلايل ناآشکارى داشته باشد که درک آنها را براى عوام ناممکن مىکند». اشاره نويسنده در اينجا به اعتصاب کارگران نساج ماشينباف در داروِِن (Darwen) در ژوئن ۱۸۶۳ است. ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۰ آوريل ۱۸۶۳، ص۵۱-۵۰). یک توضيح: مضمون گزارشها همیشه از تاريخ رسمى آنها فراتر مىرود. ۱۰۹- حفاظتى که کارگران بنا بر قوانين کارخانه از آن برخوردار مىشوند اثرات مثبتى داشته است. «معالوصف…اکنون علل ديگرى براى سوانح کار وجود دارد که بيست سال پيش وجود نداشت. بعنوان مثال، و بالاخص، سرعت زياد ماشينآلات. چرخها، قرقره ها، دوکها و ماکوها اکنون با سرعت بيشترى، که هر روز هم بيشتر مىشود، مىچرخند و در نتيجه انگشتها بايد براى گرفتن و گره زدن نخهاى گسيخته با چالاکى بيشترى بحرکت درآيند زيرا هرگونه ترديد يا بىاحتياطى موجب فدا شدن آنها مىگردد … شمار زيادى از حوادث بر اثر اشتياق کارگران به سريع انجام دادن کار روى مىدهد. بايد بخاطر داشت که مهمترين چيز براى کارخانهداران اينست که ماشينآلاتشان از حرکت، يعنى توليد نخ و پارچه، بازنايستد. هر دقيقه توقف در کار بمعناى فوت نه تنها نیروی بخار بلکه خود توليد است، و ناظرين [یا سرکارگران] که در کميت کارى که تحويل داده مىشود ذينفعند کارگران را واميدارند تا ماشينها را مدام در حال حرکت نگاهدارند. اين امر براى آن دسته از کارگرانى که بر حسب وزن يا تعداد قطعۀ کار تحويلى مزد مىگيرند نيز اهميتى کمتر از آن ندارد. در نتيجه با آنکه در بسيارى، و حتى بايد گفت در اکثر، کارخانهها تميز کردن ماشينآلاتِ در حال حرکت اکيدا ممنوع است، کارگران، اگر نه در همه کارخانهها، بارى در اکثر آنها بدون آنکه نهىيى بشنوند در حاليکه ماشينهايشان در حرکت است به جمعآورى ضايعات، نظافت چرخها، قرقرهها و غيره مىپردازند. لذا تنها به همين علت ۹۰۶ سانحه طى شش ماه…روى داده است. با آنکه بخش بزرگى از کار نظافت روز به روز انجام مىگيرد، روز شنبه عموما به نظافت کامل ماشينآلات اختصاص دارد، و بخش اعظم اين کار نيز در حالى انجام مىگيرد که ماشينها در حال حرکتند. از آنجا که براى تميزکارى پولى پرداخت نمىشود کارگران مىکوشند با تعجيل هر چه بيشتر از آن خلاص شوند. لذا تعداد حوادثى که در روزهاى جمعه و بخصوص شنبه روى مىدهد از همه روزهای ديگر بيشتر است. در روزهاى جمعه حوادث کار ۱۲ درصد بيش از تعداد متوسط حوادث در چهار روز اول هفته، و در روز شنبه ۲۵ درصد بيش از متوسط پنج روز پيش از آن است. اما با توجه به اينکه تعداد ساعات کار در روز شنبه هفت ساعت و نيم و در ساير روزها ده ساعت و نيم است، حوادث کار در اين روز در حقیقت ۶۵ درصد بيش از پنج روز ديگر است ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۶، ص۹ و ۱۷- ۱۵). ۱۱۰- در بخش اول جلد سوم شرحى در باره کارزار جديد کارخانهداران انگليسى عليه بندهائى از قوانين کارخانه که متضمن محافظت «عملهجات»شان در مقابل ماشينها است خواهيم آورد. در اينجا به نقلقولى از گزارش رسمى لنارد هورنر اکتفا مىکنيم: «من صحبتهاى برخى کارخانهداران را شنيدهام که با سبکسرى نابخشودنى از بعضى سوانح کار سخن مىگويند؛ مثلا اينکه از دست دادن يک انگشت چيز پيش پا افتادهاي است. زندگى و آتيه يک کارگر بقدرى به انگشتانش بستگى دارد که از دست دادن هر یک از آنها براى او امری است بسيار جدى و مهم. در اغلب مواردى که چنين اظهار نظرهاى نسنجيدهاى شنيدهام در مقابل اين سوال را مطرح کردهام که: فرض بفرمائيد جنابعالى به يک کارگر جديد احتياج داشتيد، و دو متقاضى وجود داشت که هر دو در تمام زمينهها به يکسان شايستگى داشتند اما يکىشان يک شست يا انگشت نداشت، شما کدام را مىگرفتيد؟ پاسخ بى هيچ درنگى همواره یکی بوده است». کارخانهداران «در قبال آنچه بنام قانونی شبهنوعدوستانه به ايشان عرضه شده پيشداوريهاى نادرست دارند» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۵). اين کارخانهداران «مردمان چيز فهم» ی هستند، و بىدليل نبود که از شورش بردهداران17 با شور و شوق طرفدارى مىکردند. ۱۱۱- در کارخانههائى که طولانىترين سابقه اجراى قوانين کارخانه را دارند بدليل محدوديت اجبارى ساعات کار و ساير مقررات، بسيارى از سوء رفتارهاى قديمیتر از ميان رفته است. پیشرفت ماشينآلات فى نفسه، تا حدودى، مستلزم «بهتر شدن ساختمان ابنیه»، و اين یک نیز بنوبه خود بنفع کارگران است. (رجوع کنيد به گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۳، ص۱۰۹). ۱۱۲- از جمله رجوع کنيد به جان هاتون - John Houghton - لندن، ۱۷۲۷؛ مزایای تجارت هند شرقی، ۱۷۲۰؛ و جان بلرز - John Bellers - مقالاتی در باب فقرا، لندن، ۱۶۹۹. «اربابان و کارگرانشان متاسفانه مدام با يکديگر در جنگند. هدف هميشگى اربابان اینست که کارشان هر چه ارزانتر تمام شود، و براى نيل به اين مقصود از هيچ ترفندى رويگردان نيستند. کارگران نيز از هر فرصتى براى مستاصل کردن اربابان و وادار ساختن آنان به موافقت با خواستههاى بالاتر خود استفاده مىکنند» (تحقیقی در باب علل گرانى ارزاق در زمان حاضر، ۱۷۶۷، ص۲-۶۱. مولف اين کتاب، کشیش ناتانيل فورِستر - Nathaniel Forester - کاملا طرفدار کارگران است). ۱۱۳- دستگاه روبانبافى در آلمان اختراع شد. آقاى لانچلوتى کشيش ايتاليائى در کتابى که در سال ۱۶۳۷ در ونيز منتشر شد مىگويد: «آنتونى مولر اهل دانزيگ حدود پنجاه سال پيش (لانچلوتى کتابش را در ۱۶۲۳ نوشت) در آن شهر ماشين بسيار بديعى ديد که در آن واحد چهار تا شش رشته [روبان] مىبافت. اما شهردار نگران شد که نکند اين اختراع تعداد زيادى از کارگران را بيکار و آواره خيابانها کند. لذا بدستور او اختراع نابود و مخترع مخفيانه در آب خفه يا غرق شد». در شهر لیدن [Leyden] اختراع مذکور بر اثر شورشهاى توربافان که سرانجام شوراى شهر را وادار به ممنوع ساختن آن کرد تا سال ۱۶۲۹ مورد استفاده قرار نگرفت. مجلس ملى هلند پس از آنکه از طريق فرمانهای سالهاى ۱۶۲۳، ۱۶۳۹ و غيره محدوديتهاى مختلفى بر استفاده از آن گذاشت سرانجام طى فرمان مورخ ۱۵ دسامبر ۱۶۶۱ استفاده از آن را تحت شرايط معينى مجاز اعلام کرد. باکْسهورْن (در کتاب نهاد سیاسی، ۱۶۶۳) در باره ورود دستگاه روبان بافى به شهر ليدن مىنويسد: «در حدود بيست سال پيش برخى افراد وسيلهاى براى بافتن اختراع کردند که با آن يک نفر به تنهائى مىتوانست با راحتى بيشتر در مدت زمان معین بيشتر از چندين نفر ببافد. در نتيجه نساجان شاکى شدند و اغتشاشاتى روى داد، تا سرانجام شوراى شهر استفاده از اين وسيله را ممنوع ساخت». دستگاه مزبور به سال ۱۶۷۶ در کلن نيز ممنوع شد، و در همان بدو ورودش به انگلستان موجب بروز ناآراميهائى در ميان کارگران گرديد. بموجب فرمان سلطنتی ۱۹ فوريه ۱۶۸۵ استفاده از آن در سراسر خاک آلمان قدغن گردید. در هامبورگ بدستور سنا در ملأ عام به آتش کشيده شد. امپراطور کارل ششم در ۹ فوريه ۱۷۱۹ فرمان ۱۶۸۵ را تجديد کرد، و تازه در ۱۷۶۵ بود که استفاده از آن در شاهزادهنشين ساکسونى علنا مجاز اعلام گرديد. اين ماشين، که موجب آنهمه اغتشاش در اروپا شد، در واقع پيشاهنگ ماشين ميول و دستگاه پارچهبافى مکانیزه، و از این طریق پيشاهنگ انقلاب صنعتى قرن هيجدهم شد. با اين ماشين يک پسر بچه بدون داشتن هيچ تجربهاى در زمينه بافندگى مىتوانست تنها با جلو و عقب بردن يک ميله تمام دستگاه بافنده را با ماکوهايش بحرکت درآورد، و در شکل پيشرفتهاش قادر بود در آن واحد چهل تا پنجاه رشته توليد کند. ۱۱۴- در مانوفاکتورهاى سبْک قديم شورش کارگران بر ضد ماشين، حتى امروزه، گهگاه اين شکل خام و زمخت را بخود مى گيرد؛ مانند مورد سوهانسازيهاى شهر شِفيلد در ۱۸۶۵. ۱۱۵- سِر جيمز استوارت نيز تاثير ماشين را بهمين صورت درک مىکند. «لذا بنظر من ماشين وسيلهاي است براى آنکه بتوان تعداد کارگر را در معنا زياد کرد بدون آنکه [در عمل] مجبور به افزايش تعداد نانخور شد … تاثير ماشين چه فرقى با تاثير سکنه تازه وارد دارد؟» (ترجمه فرانسه، جلد اول، کتاب اول، فصل ۱۹). پتى با خامی بيشترى میگوید ماشين [، یا در واقع فراوانی و فراغتی که صنعت ماشینی موجد آن میشود، معادل یا] جانشینی است برای «چندهمسری» [، یعنی امید عبثی که مردان از فراوانی و فراغت داشتند].18 اين نظر حداکثر مىتواند در مورد برخى مناطق ايالات متحده قابل قبول باشد. در مقابل، پيرسى رِِیوِِِنستون [Piercy Ravenston] مىنويسد: «از ماشين بندرت مىتوان براى کم کردن کار يک نفر استفاده کرد، زيرا به اين ترتيب زمانى که صرف ساختن آن مىشود بيش از زمانى است که بر اثر بکارگيريش صرفهجوئى مىگردد. ماشين بطور واقعی تنها وقتى مفيد است که تودههاى وسيعى از وجودش متاثر شوند، يعنى وقتى يک ماشين بتواند کار هزاران نفر را سبک کند. به همين علت بيشترين تعداد ماشين در کشورهائى يافت مىشود که بيشترين جمعيتها يعنى بيشترين تعداد افراد غيرشاغل را دارند … شرط لازم استفاده از ماشين نه کمبود نيروى انسانى بلکه سهولتى است که با آن بتوان اين انسانها را بصورت تودهای بکار گرفت» (پيرسى رِیوِِنستون ، لندن، ۱۸۲۴، ص۴۵). ۱۱۶- (زیرنویس افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:) اين در مورد آلمان نيز صادق است. در کشور ما هر جا که کشاورزى بزرگ وجود دارد، و لذا بويژه در شرق آن، وجود آن تنها از طريق بيرون راندن دهقانان صاحب نسق از زمينهاى اربابى ('Bauernlegen') ممکن شده است. و این چیزی بود که پس از قرن شانزدهم، و بخصوص پس از ۱۶۴۸، متداول شد. ۱۱۷- «ماشين و کارگر در رقابت دائمند» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۴۷۹). ۱۱۸- علت بدرازا کشیدن رقابت ميان صنايع نساجى دستى و ماشينى پيش از اجراى قانون فقرای ۱۸۳۴ در انگلستان اين بود که مىشد دستمزدها را، که از سطح حداقل بسيار پائينتر رفته بود، با کمک هزینۀ معاشی که بخشداری مىپرداخت تا حدودى جبران کرد. «کشیش تِرنِر [Turner] در سال ۱۸۲۷ سرکشيش ناحیه ويلْمْزلو [Wilmslow] بود که يکی از نوحی صنعتى چشاير است. سوالهاى کميته مهاجرت و جوابهاى آقاى ترنر نشان مىدهد که رقابت کار انسانی با ماشين از چه طريق ادامه مىيابد. ’سوال: آيا استفاده از دستگاه پارچهبافى مکانیزه جاى استفاده از دستگاه دستى را نگرفته است؟ جواب: چرا، بىترديد؛ و اگر نساجان دستباف قادر نبودند به کاهش دستمزد تسليم شوند بسيار بيش از اين که گرفته است مىگرفت. سوال: ولى آخر ضمن اين تسليم شدن، به قبول دستمزدهائى تن دادهاند که کفاف زندگیشان را نمىدهد و براى تامين مابهالتفاوت آن چشم به کمک هزینه بخشداری دارند؟ جواب: همين طور است؛ و رقابت ميان دستگاه دستى و مکانیزه در واقع به قیمت عوارض فقرا ادامه مىيابد‘. بدین ترتیب تحمل حقارت فقر مطلق يا جلاى وطن، نزول از مقام کارگر فنى محترم و تا حدودی مستقل و تبديل شدن به موجود مفلوک توسرى خوردهاى که نان خفتبار صدقه را مىخورد، نصيبى است که کارگران از آمدن ماشين بردهاند. آنوقت اسم اين را مىگذارند ناراحتى موقت» [ماخذ:] A Prize Essy on the Comparative Merits of Competition and Co-operation, London, 1834, P. 29 ۱۱۹- «همان علتى که مىتواند موجب افزايش درآمد کشورى (يعنى همانطور که ريکاردو در همانجا مىگويد ’درآمد زمينداران و سرمايهداران‘ ، که ثروتشان، از نظر اقتصادى، معادل ثروت ملت است) شود، در عين حال مىتواند جمعيت مازاد بر نیازی بوجود آورد و وضع کارگران را خرابتر کند» (ريکاردو، ماخذ قبل، ص۴۶۹). «هدف و گرايش ثابت هر پيشرفتى که در ماشينآلات صورت مىگيرد در واقع خلاصى کامل از کار انسانى، يا تنزل قيمت آن از طريق استفاده از کار زنان و کودکان به جاى کار مردان بزرگسال و يا کار غيرماهر به جاى کار ماهر است» (يور، ماخذ قبل، ص۲۳). ۱۲۰- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۸، ص۴۳. ۱۲۱- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۱۵. ۱۲۲- يور، ماخذ قبل، ص۱۹. «امتیاز بزرگى که استفاده از ماشين در آجرپزى دارد اینست که کارفرما را بکلى از کارگر ماهر بىنياز مىکند» ( کميسون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، لندن، ۱۸۶۶، ص۱۳۰، مطلب۴۶). آقاى استراک [A. Sturrock] رئيس بخش ماشينسازى راهآهن بزرگ شمال در مورد ساخت ماشينآلات (لوکوموتيو و غيره) مىگويد: «استفاده از کارگر گران انگليسى روز به روز کمتر مىشود. توليد کارگاههاى انگلستان بر اثر استفاده از ابزارهاى پيشرفته افزايش مىيابد، و استفاده از اين ابزارها نيز بنوبه خود از طريق استفاده از نوع نازلى از کار انجام مىگيرد … سابقا اين کارگاهها براى ساخت کليه قطعات ماشينها الزاما بايد از کارگران ماهر خود استفاده مىکردند. امروز اين قطعات با استفاده از کار غيرماهرتر، اما ابزارهاى بهتر، ساخته مىشوند. منظور من از ابزار در اينجا ماشينهاى مهندسى نظير ماشين تراشکارى، ماشين رندهکارى، مته خودکار و امثال آنهاست» ( کميسيون سلطنتى راه آهن، اظهارات شهود، مطلب ۱۷۸۶۲ و ۱۷۸۶۳، لندن، ۱۸۶۷). ۱۲۳- يور، ماخذ قبل، ص۲۰. ۱۲۴- يور، ماخذ قبل، ص۳۲۱. ۱۲۵- ماخذ قبل، ص۲۳. ۱۲۶- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۳، ص۹- ۱۰۸. ۱۲۷- ماخذ قبل، ص۱۰۹. پيشرفتهاى سريعى که طى دوران بحران در ماشينآلات صورت گرفت به کارخانهداران انگليسى امکان داد تا بلافاصله پس از پايان جنگ داخلى آمريکا، و تقريبا در يک چشم بر هم زدن، بار ديگر آنقدر کالا در بازار جهانى بريزند که باد کند، چنان که طى شش ماه آخر سال ۱۸۶۶ پارچه ديگر تقريبا غير قابل فروش شد. بدنبال آن ارسال جنس بصورت امانى به چين و هندوستان آغاز شد، که بادکردگى بازار را صرفا تشديد کرد. در شروع سال ۱۸۶۷ کارخانهداران به روش معمول خود در حل مشکلات متوسل شدند؛ دستمزدها را پنج درصد کاهش دادند. کارگران در مقابل آن ايستادند، و اين نکتۀ کاملا درست تئوريک را مطرح کردند که تنها راه حل کوتاه کردن زمان کار یعنی چهار روز کار در هفته است. سکانداران خودگماردۀ صنعت پس از چندى مقاومت سرانجام به اجبار به کاهش ساعات کار، در برخى جاها با کاهش دستمزد و در برخى دیگر بدون آن، تن دادند. ۱۲۸- «در رشته بلورسازى و بطرىسازى رابطه ميان ارباب و شاگرد عملا چيزى جز يک اعتصاب مزمن نيست». همين امر انگیزهای براى ساخت شيشه پرس شده که در آن عمليات اصلى بوسيله ماشين انجام مىگیرد بوجود آورده است. شرکتى در نيوکاسل که سابقا سالانه ۱۷۵ تن بلور توليد مىکرد اکنون بجاى آن سالانه تقريبا معادل ۶/۱ میلیون تن شيشه پرس شده توليد مىکند. ( کميسيون اشتغال کودکان، گزارش چهارم، ۱۸۶۵، ص۲-۲۶۱). ۱۲۹- گسکل - Gaskell - لندن، ۱۸۳۳، ص۱۲-۱۱. ۱۳۰- آقاى فِربرن19 بر اثر اعتصاباتى که در کارخانه خود او رخ داد موفق به کشف چندين مورد کاربرد ماشين در ساخت ماشينآلات شد. ۱۳۱- يور، ماخذ قبل، ص۷۰-۳۶۷. ۱۳۲- ماخذ قبل، ص۳۶۸، ۷، ۳۷۰، ۲۸۰، ۲۸۱، ۳۲۱، ۳۷۰، ۴۷۵. ۱۳۳- ريکاردو در ابتدا با اين نظر همراه بود اما بعد، با بيطرفى علمى و عشق به حقيقتى که مشخصه اوست، موکدا از آن برائت جست. رجوع کنید به ريکاردو، ماخذ قبل، فصل ۳۱، «در باره ماشينآلات». ۱۳۴- تذکر: مثال من کاملا منطبق بر مثالهاى اقتصاددانان نامبرده در متن است. ۱۳۵- يکى از پيروان ريکاردو در پاسخ به پرگوئیهای ژان باتيست سه20 در اين باره چنين متذکر مىشود: «در جائى که تقسيم کار کاملا توسعه يافته باشد مهارت کارگر تنها در همان رشته خاصى که کسب گرديده قابل استفاده است. او خود نوعى ماشين است. بنابراين تکرار طوطىوار اينکه همه چيز به سطح طبيعى خود گرايش دارد ما را قدمى به درک مساله نزديک نمىکند. کافی است به اطراف خود نظری بيندازيم و ببينيم که همۀ چيزها تا مدتها قادر به رسیدن به سطح طبيعى خود نيستند. و هنگامی که به آن مىرسند این سطح هميشه پائينتر از آنست که در آغاز پروسه بود» (تحقيقى در باب اصول مربوط به ماهيت تقاضا… الخ، لندن، ۱۸۲۱، ص۷۲). ۱۳۶- مککالاک از جمله کسانی است که استاد مسلم اين نوع خود را به نفهمى زدن هستند. با خامى تصنعی يک بچه هشت ساله مىگويد: «اگر رشد بيشتر و بيشتر مهارت کارگر چيز خوبی باشد، به اين معنا که اگر او بتواند با همان مقدار کار سابق، و يا کمتر از آن، کالاى بيشتر و بيشترى توليد کند، پس اين هم بايد چيز خوبی باشد که از مساعدت ماشين که موثرترين کمک را در رسيدن به اين مقصود به او مىکند برخوردار شود» (مککالاک، اصول اقتصاد سياسى ، لندن، ۱۸۳۰، ص۱۸۲). ۱۳۷- «مخترع ماشين ريسندگى هندوستان را به نابودى کشانده است - واقعيتى که معالوصف ربط چندانى به کار ما ندارد» (آ. تير، در باب مالکيت ، ص۲۷۵). مسيو تیِر21 در اينجا ماشين ريسندگى را با دستگاه بافندگی مکانیزه اشتباه گرفته است - «واقعيتى که معالوصف ربط چندانى به کار ما ندارد». ۱۳۸- بنا بر سرشمارى سال ۱۸۶۱ (جلد ۲، لندن، ۱۸۶۳) تعداد شاغلین در معادن ذغالسنگ در انگلستان و ويلز ۲۴۶٫۶۱۳ نفر بود، که از اين تعداد ۷۳٫۵۴۶ نفر زير ۲۰ سال و ۱۷۳٫۰۶۷ نفر بالاى ۲۰ سال سن داشتند. در گروه اول ۸۳۵ نفر بين ۵ تا ۱۰ سال، ۳۰٫۷۰۱ نفر بين ۱۰ تا ۱۵ سال، و ۴۲٫۰۱۰ نفر بين ۱۵ تا ۱۹ سال سن داشتند. تعداد افراد شاغل در معادن آهن، مس، سرب، قلع و ساير معادن ۳۱۹٫۲۲۲ نفر بود. ۱۳۹- در سال ۱۸۶۱ تعداد کل شاغلین در توليد ماشينآلات در انگلستان و ويلز ۶۰٫۸۰۷ نفر بود. اين رقم شامل کارخانهداران و دستياران و غيره آنها و نيز شامل تمامى عاملين و افراد تجارى مربوط به اين صنعت هست، اما شامل سازندگان ماشينهاى کوچک، از قبيل اره ماشينى و نظاير آن، و نيز کسانى که قطعات ابزاری ماشينها، مانند دوک، را مىسازند نيست. ۱۴۰- از آنجا که آهن يکى از مهمترين مواد خام است جا دارد در اينجا متذکر شوم که در سال ۱۸۶۱ در انگلستان و ويلز ۱۲۵٫۷۷۱ نفر در کارخانههاى نورد آهن کار مىکردند، که از اين تعداد ۱۲۳٫۴۳۰ نفر مرد و ۲٫۳۴۱ نفر زن بودند. از کارگران مرد ۳۰٫۸۱۰ نفر زير ۲۰ سال و ۹۲٫۶۲۰ نفر بالاى ۲۰ سال سن داشتند. ۱۴۱- «يک خانواده متشکل از چهار (نساج نخىباف) بزرگسال و دو کودک نختاب در اواخر قرن گذشته و اوائل قرن حاضر با ده ساعت کار در روز ۴ پوند در هفته درآمد داشتند. در صورت زياد بودن کار مىتوانستند بيشتر دربياورند … پيش از آن هميشه از کم بودن عرضۀ نخ در زحمت بودند» (گسکِل، ماخذ قبل، ص۲۷-۲۵). ۱۴۲- فردریک انگلس در کتاب وضع … الخ به وضع فلاکتبار بسيارى از کارگرانى که دقيقا به توليد کالاهاى تجملى اشتغال دارند اشاره مىکند. همچنين رجوع کنيد به موارد متعددى که در گزارشات کميسيون اشتغال کودکان آمده است. ۱۴۳- در سال ۱۸۶۱ در انگلستان و ويلز ۹۴٫۶۶۵ ملوان در کشتيرانى تجارى خدمت مىکردند. ۱۴۴- از اين تعداد تنها ۱۷۷٫۵۹۶ نفر بالاتر از ۱۳ سال سن دارند. ۱۴۵- از اين تعداد ۳۰٫۵۰۱ نفر زن هستند. ۱۴۶- از اين تعداد ۱۳۷٫۴۴۷ نفر مرد هستند. کسانى که در خانههاى شخصى خدمت نمىکنند جزو رقم کل ۱٫۲۰۸٫۶۴۸ نيامدهاند. در فاصله سالهاى ۷۰-۱۸۶۱ تعداد پيشخدمتهاى مرد نزديک به دو برابر شد و به ۲۶۷٫۶۷۱ نفر رسيد. در سال ۱۸۴۷ تعداد شکاربانان (بمنظور مراقبت از قرقهاى ملاکين) ۲٫۶۹۴ نفر بود. اين تعداد در ۱۸۶۹ به ۴٫۹۲۱ نفر افزايش يافت. به کلفتهاى جوانى که در خانههاى طبقه متوسط پائين22 لندن کار میکنند در تداول عامه «کنيزک» (little slavey) مىگویند. ۱۴۷- گانیل در مقابل معتقد است که نتیجه نهائى تولید ماشینى کاهش مطلق تعداد بردگان مزدی یعنى کسانى خواهد بود که تعداد فزایندهای «مردمان شریف» از قِبل کارشان زندگى خواهند کرد و «کمالپذیریِ کمالپذیر» معروف خود را تحقق خواهند بخشید. وی با وجود درک اندکش از حرکت [یا نوسانات] تولید، لااقل این را حس مىکند که ماشین اگر چیزی است که ورودش کارگران مشغول به کار را به مسکنت مىکشاند و تعمیم یافتنش بردگان مزدی بیشتری از آنچه خود قبلا از هستى ساقط کرده است بوجود مىآورد، باید نهاد بسیار مهلکى باشد. بلاهت خاص موضع گانیل را جز با نقل کلمات خود او نمىتوان نشان داد: «طبقات محکوم به تولید و مصرف رو به کاهش، و طبقاتى که کار را رهبری مىکنند و برای همگان آسایش، تسلى خاطر و کمال فکری به ارمغان مىآورند رو به افزایش دارند … و کلیه مزایای حاصل از کاهش هزینه کار، فراوانى کالاها و ارزانى کالاهای مصرفى را بخود اختصاص مىدهند. در سایه این رهبری نوع بشر به بالاترین آفرینشهای نبوغ دست مىیابد، در اعماق اسرارآمیز مذهب نفوذ مىکند و اصول نجات بخش اخلاق (که یعنی «بخود اختصاص دادن کلیه مزایای…»)، قوانین حافظ آزادی (آزادی «طبقات محکوم به تولید»؟)، و قدرت، قدرت فرمانبرداری و عدالت، قدرت تعهد و انسانیت را مستقر مىسازد». این افاضات در کتاب نظامهای اقتصاد سیاسى گانیل، نشر دوم، پاریس، ۱۸۲۱، جلد اول، ص۲۲۴ آمده است. همچنین رجوع کنید به ص۲۱۲ آن. ۱۴۸- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص ۵۸ ببعد. معذالک در همان حال شالوده مادی بکارگیری تعداد فزایندهای کارگر در ۱۱۰ کارخانه - با ۱۱٫۶۲۵ دستگاه پارچه بافى، ۶۲۸٫۵۷۶ دوک و ۲٫۶۹۵ قوه اسب بخار در قالب ماشین بخار و چرخاب هر دو - مهیا شده بود (ماخذ مذکور). ۱۴۹- گزارشات بازرسان کارخانه ... ۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۷۹. در اواخر دسامبر ۱۸۷۱ آقای ردگریو، بازرس کارخانه، در یک سخنرانى در انستیتو مکانیکهای جدید گفت: «آنچه چندی است مایه حیرت من شده تغییر چهره کارخانههای پشمریسى و پشمبافى است. سابقا این کارخانهها پر از زن و بچه بود، اما اکنون بنظر مىرسد ماشین همۀ کارها را انجام مىدهد. من در این باره از یکى از کارخانهداران توضیح خواستم و او در جواب چنین گفت: در سیستم قدیم من ۶۳ نفر را در استخدام داشتم. پس از به بازار آمدن ماشینهای پیشرفتهتر من تعداد عملهجاتم را به ۳۳ نفر کاهش دادم. و اخیرا، در نتیجه تغییرات جدید و گسترده، این امکان را پیدا کردهام که آن ۳۳ نفر را هم به ۱۳ نفر کاهش دهم». ۱۵۰- گزارشات بازرسان کارخانه …۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۱۶. ۱۵۱- «یک کمیسیون سلطنتى مامور تحقیق درباره مصائب نساجان دستباف شد. این کمیسیون ضمن تایید پریشانى وضع آنان و اظهار تاسف شدید بر آن، بهبود وضع ایشان را، احتمالا بنا به ضرورت، به مرور ایام و مقدرات زمان واگذار کرد، که اکنون (بیست سال بعد!) شاید بتوان امید داشت - و این امید با توجه به گسترش عظیم دستگاه بافندگى مکانیزه در حال حاضر نامحتمل نیست - آن تیرهروزیها را تقریبا مرتفع ساخته باشد» ( گزارشات بازرسان کارخانه… ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۱۵). ۱۵۲- سایر طرق تاثیرگذاری ماشین بر تولید مواد خام در جلد ۳ خواهد آمد.23 ۱۵۳- صادرات پنبه از هندوستان به بریتانیا: ۱۵٫۶۸۱ تن در ۱۸۴۶؛ ۹٫۲۷۰ تن در۱۸۶۰؛ ۲۰٫۲۴۶ تن در ۱۸۶۵. صادرات پشم از هندوستان به بریتانیا: ۲٫۰۵۷تن در ۱۸۴۶؛ ۹٫۱۹۰ تن در ۱۸۶۰؛ ۹٫۳۸۸ تن در ۱۸۶۵. ۱۵۴- صادرات پشم از دماغه امید نیک24 به بریتانیا: ۱٫۳۴۳ تن در ۱۸۴۶؛ ۷٫۵۲۵ تن در ۱۸۶۰؛ ۱۳٫۵۸۴ تن در ۱۸۶۵. صادرات پشم از استرالیا به بریتانیا: ۹٫۸۹۲ تن در ۱۸۴۶؛ ۲۶٫۸۶۲ تن در ۱۸۶۰؛ ۴۹٫۸۲۰ تن در ۱۸۶۵. ۱۵۵- توسعه اقتصادی ایالات متحده خود محصول صنعت بزرگ اروپا یا دقیقتر بگوئیم انگلستان است. ایالات متحده در شکل کنونى (۱۸۶۶) آن را هنوز باید یک مستعمره اروپائى بحساب آورد. (افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:) ایالات متحده از آن زمان تا کنون به کشوری تبدیل شده که صنعتش مقام دوم را در دنیا دارد است، بدون آنکه به این علت خصلت مستعمراتى خود را بکلى از دست بدهد.
صادرات غله از ایالات متحده به بریتانیا [بر جسب تن]
۱۵۶- کارگران کفاش لِسْتِر که بر اثر دربندانِ25 کارخانهداران آواره خیابانها شده بودند در ژوئیه ۱۸۶۶ در دادخواستى خطاب به Trade Societies of England [انجمنهای صنفى انگلستان] نوشتند: «صنعت کفش لستر بیست سال پیش بدنبال رواج میخ پرچ بجای بخیه از اساس متحول شد. در آن زمان وضع دستمزد خوب بود. رقابت شدیدی در زمینه عرضه جنس بهتر میان شرکتهای مختلف جریان داشت. اما طولى نکشید که نوع بدتری از رقابت سر برآورد، و آن رقابت در زمینه پائین آوردن قیمت بود. طولی نکشید که عواقب زیانبار آن در کاهش دستمزدها بازتاب یافت و قیمت کار با چنان سرعتی افت کرد که بسیاری از شرکتها اکنون نصف دستمزدهای سابق را مىپردازند. و معذالک، با وجود تنزل بیشتر و بیشتر دستمزدها، سودها، بدنبال هر تغییری که در اشل دستمزدها داده مىشود، افزایش مىیابد». کارخانهداران حتى از اوضاع خراب [بازار] برای بردن سودهای استثنائى از طریق کاهش بیحد و حصر دستمزد، بعبارت دیگر از طریق ربودن وسایل زندگی کارگر، استفاده مىکنند. یک نمونه آنرا که مربوط به بحران در صنعت روبانبافى شهر کاوِنْتری [Coventry] است در اینجا مىآوریم26: «اطلاعاتى که از جانب کارخانهداران و کارگران هر دو به من رسیده نشان مىدهد که دستمزدها بسیار بیش از آنچه عامل رقابت تولیدکنندگان خارجى یا عوامل دیگر اقتضا کرده باشد کاهش داده شده است … اکثر نساجان در حالى مشغول بکارند که دستمزدهایشان ۳۰ تا ۴۰ درصد تنزل یافته است. مقدار روبانى که نساج پنج سال پیش بابت تولیدش۶، ۷ شیلینگ مىگرفت اکنون ۳ شیلینگ و ۳ پنى، ۳ شیلینگ و۶ پنى عاید او مىکند. و کار دیگری که سابقا ۴ شیلینگ، ۴ شیلینگ و ۳ پنى قیمت داشت اکنون ۲ شیلینگ، ۲ شیلینگ و ۳ پنى قیمت دارد. بنظر مىرسد دستمزدها بمیزانى بیش از حد لازم برای [تنزل هزینه تولید و در نتیجه] افزایش تقاضا کاهش داده شده باشند. در واقع باید گفت تنزل هزینه تولید در مورد بسیاری از انواع روبان با هیچگونه کاهش متناسبی در قیمت فروش جنس مربوطه همراه نبوده است» (گزارش آقای ف. د. لانج، مندرج در کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ۱۸۶۶، ص ۱۱۴، مطلب ۱). ۱۵۷- گزارشات بازرسان کارخانه …۳۱ اکتبر ۱۸۶۲، ص۳۰. ۱۵۸- ماخذ قبل، ص۱۹. ۱۵۹- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۳، ص۵-۴۱. ۶۰- ماخذ قبل، ص۲-۴۱. ۱۶۱- ماخذ قبل، ص۵۷. ۱۶۲- ماخذ قبل، ص۵۱-۵۰. ۱۶۳- ماخذ قبل، ص۳-۶۲. ۱۶۴- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۰ آوریل۱۸۶۴، ص۲۷. ۱۶۵- از نامه آقای هَریس، رئیس پلیس بولتون، مندرج در گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۲-۶۱. ۱۶۶- در بیانیهای که در ۱۸۶۳ از طرف گروهی از کارگران صنعت پنبه بمنظور تشکیل یک انجمن مهاجرت منتشر شده آمده است: «کمتر کسى منکر اینست که کارگران کارخانه برای خلاصى از شرایط اسفببار کنونى نیاز حتمى به یک مهاجرت وسیع دارند. اما ما برای اثبات ضرورت تداوم موج مهاجرت در همۀ اوقات، و نشان دادن اینکه کارگران ممکن نیست بدون چنین موج مهاجرت مداومى بتوانند وضع زندگی خود را در اوقات عادی حفظ کنند، نظر شما را به ارقام زیر جلب مىکنیم: در سال ۱۸۱۴ ارزش رسمى کالاهای پنبهای صادراتى ۱۷٫۶۶۵٫۳۷۸ پوند، در حالیکه ارزش واقعى آن در بازار ۲۰٫۰۷۰٫۸۲۴ پوند بود. در ۱۸۵۸ ارزش رسمى کالاهای پنبهای صادراتى ۱۸۲٫۲۲۱٫۶۸۱ پوند، در حالیکه ارزش واقعى، یا ارزش آن در بازار، کلا ۴۳٫۰۰۱٫۳۲۲ پوند بود. بعبارت دیگر ده برابر مقدار سابق کالا بقیمت اندکی بیش از دو برابر قیمت سابق فروخته شده است. در حصول نتایجى اینچنین زیانبار بحال کشور علىالعموم و کارگران کارخانه علىالخصوص، چند عامل مشترکا دخیل بوده است، که اگر شرایط اجازه مىداد آنها را بنحو بارزتری به نظر شما مىرساندیم. در اینجا همین قدر اشاره مىکنیم که شاخصترین این عوامل مازادسازی مداوم کارگران است. بدون این مازادسازی مداوم، صنعتى که چنین آثار مخربی بر سلامتی انسان میگذارد، و صنعتی است که برای گریز از نابودی نیاز به بازارهای مدام در حال گسترش دارد، امکان ادامه حیات نمىیافت. کارخانههای پنبهریسی و پنبهبافی ما را شاید رکودهای صنعتی متناوب دورهای - که تحت ترتیبات کنونى درست باندازۀ خود مرگ اجتنابناپذیرند - بحال ایست درآورند، اما ذهن بشر از کار بازنمیایستد؛ و شاید اگر بگوئیم طى بیست و پنج سال گذشته شش میلیون نفر سواحل این کشور را ترک کردهاند دست پائین را گرفته باشیم، اما بر اثر ازدیاد طبیعى جمعیت، و استفاده از ماشین بجای کارگر بمنظور ارزانتر ساختن کالا، درصد عظیمى از مردان بزرگسال در پررونقترین ایام نیز امکان یافتن کار در کارخانه، با هر شرایطى که باشد را پیدا نمیکنند» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۰ آوریل ۱۸۶۳، ص۲-۵۱). در یکى از فصول آتى خواهیم دید که چگونه کارخانه داران طى دوران فاجعه در صنعت پنبه کوشیدند به هر وسیله، منجمله دخالت دولت، از مهاجرت کارگران کارخانه جلوگیری کنند. ۱۶۷- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش سوم، ۱۸۶۴، ص۱۰۸، مطلب ۴۴۷. ۱۶۸- در ایالات متحده موارد احیای صنایع پیشهوری به این شیوه و بر پایه ماشین فراوان است. لذا هنگامی که گذارِ اجتناب ناپذیر به سیستم کارخانهای بوقوع مىپیوند پروسه تمرکز، در قیاس با اروپا و حتى انگلستان، با گامهای غولآسا به پیش مىتازد. ۱۶۹- رجوع کنید به گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۶۴. ۱۷۰- آقای گیلوت اولین کارخانه تولید سرقلم فولادی در مقیاس بزرگ را در برمینگام احداث کرد. این کارخانه در ۱۸۵۱ متجاوز از ۱۸۰٫۰۰۰٫۰۰۰ سرقلم در سال تولید مىکرد و ۱۲۰ تن فولاد مصرف داشت. برمینگام انحصار این صنعت را در پادشاهى متحده در دست دارد، و در حال حاضر هزاران میلیون سرقلم تولید مىکند. بنا بر سرشماری سال ۱۸۶۱ تعداد افراد شاغل در این صنعت بالغ بر ۱٫۴۲۸ نفر بود، که از این تعداد ۱٫۲۶۸ نفر مونث از پنج ساله ببالا بودند. ۱۷۱- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، صlxviii ، مطلب ۴۱۵. ۱۷۲- و اکنون در شفیلد کودکان حتى در سوهانسازیها بکار گرفته مىشوند! ۱۷۳- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ۱۸۶۶، ص۳ مطلب ۲۴، ص۶ مطلب ۵۵ و ۵۶، ص۷ مطلب ۵۹ و ۶۰. ۱۷۴- ماخذ قبل، ص۱۱۴ و ۱۱۵، مطلب ۶ و ۷. مامور کمیسیون بدرست متذکر مىشود که اگر در جاهای دیگر علىالقاعده ماشین جانشین انسان مىگردد در اینجا جوانان هستند که بمعنای واقعى کلمه جای ماشین را مىگیرند. ۱۷۵- رجوع کنید به گزارش مربوط به تجارت کهنه پاره که همراه با مثالهای متعدد در بهداشت عمومى، گزارش هشتم، لندن، ۱۸۶۶، ص۱۹۶ و ۲۰۸، آمده است. ۱۷۶- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ۱۸۶۶، صxvi-xviii ، مطالب ۹۷-۸۶، و ص۳-۱۳۰ مطالب ۷۱-۳۹. همچنین رجوع کنید به گزارش سوم، ۱۸۶۴، ص ۴۸ و ۵۶. ۱۷۷- بهداشت عمومى، گزارش ششم، لندن، ۱۸۶۴، ص۲۹ و ۳۱. ۱۷۸- ماخذ قبل، ص۳۰. دکتر سیمون متذکر مىشود که میزان مرگ و میر در میان کارگران ۲۵ تا ۳۵ سالۀ خیاطخانهها و چاپخانههای لندن بسیار بالاتر از آنست [که در جدول مذکور آمده] ، زیرا کارفرمایان لندنى تعداد کثیری جوان زیر سى ساله را از نواحى روستائى بعنوان «کارآموز» و ‘improver’ (یعنى کسانیکه در پی تکمیل مهارتهای حرفهای خود هستند) به لندن مىآورند. این افراد در سرشماریها جزو ساکنین لندن بحساب مىآیند، و تعداد کسانى که میزان مرگ و میر لندن نسبت به آنها محاسبه مىشود را بالا مىبرند بدون اینکه به همان نسبت بر تعداد موارد مرگ بیفزایند. واقعیت اینست که بخش اعظم این عده، بویژه در موارد ابتلا به بیماریهای سخت، به روستا بازمىگردند (ماخذ مذکور). ۱۷۹- منظور من در اینجا میخهائى است که با چکش درست مىشود، در قیاس با میخهائى که بوسیله ماشین تراشیده و ساخته مىشود. رجوع کنید به کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش سوم، ص xi و xix مطالب۱۳۰-۱۲۵، ص۵۲ مطلب ۱۱، ص۱۱۴ مطلب ۴۸۷، ص۱۳۷، مطلب ۶۷۴. ۱۸۰- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، ص xxii، مطلب ۱۶۶. ۱۸۱- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، ۱۸۶۴، صxix ، xx ، xxi. ۱۸۲- ماخذ قبل، ص xxi، xxii . ۱۸۳- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، ۱۸۶۴، ص xxix-xxx. ۱۸۴- ماخذ قبل، ص xl-xli. ۱۸۵- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش اول، ۱۸۶۳، ص۱۸۵. ۱۸۶- در انگلستان کار کلاه و لباس زنانهدوزی اکثرا در محل کسب کارفرما و توسط کارگران زنى انجام مىگیرد که بعضا در همان مکان زندگى مىکنند و بعضا در مکانهای دیگر. ۱۸۷- آقای وایت، مامور کمیسیون، از یک کارخانه تولید لباس نظامى با ۱٫۰۰۰ تا ۱٫۲۰۰ کارگر، تقریبا همه مونث، و یک کارخانه کفش با ۱٫۳۰۰ کارگر بازدید کرده است. از این عده تقریبا نیمى کودک و نوجوان بودهاند ( کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، صxlvii مطلب ۳۱۹). ۱۸۸- یک نمونه: گزارش هفتگى متوفیات منتشره از جانب اداره کل ثبت احوال، مورخ ۲۶ فوریه ۱۸۶۴، حاوی پنج مورد مرگ از گرسنگى است. در همان تاریخ روزنامه تایمز مورد دیگری را گزارش مىکند. شش قربانى گرسنگى در یک هفته! ۱۸۹- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، ۱۸۶۴، صlxvii مطالب ۹-۴۰۶، ص۸۴ مطلب ۱۲۴، صlxxiii مطلب ۴۴۱، ص۶۸ مطلب ۶، ص۸۴ مطلب ۱۲۶، ص۷۸ مطلب ۸۵، ص۷۶ مطلب ۶۹، صlxxii مطلب ۴۳۸. ۱۹۰- «بنظر مىرسد اجارهبهای محل کار در این مورد عامل تعیینکننده نهائى باشد؛ و بهمین علت هم در پایتخت است که سیستم قدیمى بیرون دادن کار - به کارفرمایان کوچک و خانوادهها - هم بیش از همه دوام آورده و هم متداولتر از هر جای دیگر است» (ماخذ قبل، ص۸۳، مطلب ۱۲۳). عبارت آخر این نقلقول تنها راجع به کفاشى است. ۱۹۱- در دستکشدوزی و صنایع دیگری که در آنها وضع کارگران بزحمت از وضع مساکین قابل تمیز است این [شکل] پیش نمىآید. ۱۹۲- ماخذ قبل، ص۸۳، مطلب ۱۲۲. ۱۹۳- در ۱۸۶۴ تنها در صنعت چکمه و کفشدوزی برای عمده فروشان در لِستر از ۸۰۰ دستگاه ماشین دوخت استفاده مىشد. ۱۹۴- ماخذ قبل، ص۸۴، مطلب ۱۲۴. ۱۹۵- نمونههای آن: عمدهفروشی لباس نظامی در پیملیکو، کارخانه پیراهندوزی تیلى و هندرسون در لُندُن دِری، و کارخانه لباس آقایان تیت در لیمریک که در حدود ۱۲۰۰ «عمله» در استخدام دارد. ۱۹۶- «گرایش به سیستم کارخانهای» (ماخذ قبل، ص(lxvii. «اشتغال در حال حاضر کلا دوره گذار را طی میکند و همان تغییر و تحولاتى را از سر مىگذراند که در صنعت توربافى، نساجى و غیره صورت گرفته است» (ماخذ مذکور، مطلب ۴۰۵). «یک انقلاب تمام عیار» (ماخذ مذکور، صxlvi مطلب ۳۱۸). در زمان انتشار گزارش سال ۱۸۴۰کمیسیون اشتغال کودکان جوراب ساقهبلند هنوز با دست تولید مىشد. از ۱۸۴۶ انواع مختلف ماشین [جوراببافی] به بازار آمده است که اکنون با قوه بخار کار مىکنند. در انگلستان تعداد کل افراد مشغول به کار در بافت جوراب ساقهبلند، از مذکر و مونث سه ساله ببالا، در ۱۸۶۲ تقریبا ۱۲۹٫۰۰۰ نفر بود. از این تعداد، بنا بر گزارش آماری پارلمانى ۱۱ فوریه ۱۸۶۲، تنها ۴٫۰۶۳ نفر تحت پوشش قوانین کارخانه قرار داشتند. ۱۹۷- یک مثال از صنعت سفالگری. آقایان کاکرین [Cochrane] از شرکت بریتانیا پاتِری [Britannia Pottery] در گلاسگو چنین گزارش مىدهند: «ما بمنظور حفظ سطح تولید خود وسیعا به ماشینهائى که تنها به کارگر غیرماهر نیاز دارند روی آوردهایم، و هر روز که مىگذرد در این یقین خود راسختر میشویم که بدینوسیله مىتوانیم سطح تولیدی بالاتر از روش قدیم داشته باشیم» (گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۵۶، ص۱۳). «تاثیر قوانین کارخانه اینست که تولیدکنندگان را مجبور به استفاده وسیعتر از ماشینآلات مىکند» (ماخذ مذکور، ص۱۴-۱۳). ۱۹۸- بدین ترتیب پس از تعمیم قوانین کارخانه به سفالگریها استفاده از چرخهای مکانیزه بجای چرخهای دستى بشدت افزایش یافت. ۱۹۹- گزارشات بازرسان کارخانه …۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۹۶ و ۱۲۷. ۲۰۰- استفاده از این ماشین و برخى ماشینآلات دیگر در کبریتسازی باعث شد تا تنها در یک قسمت کارخانه ۳۲ پسر و دختر ۱۴ تا ۱۷ ساله جانشین ۲۳۰ نفر جوان شوند. این صرفهجوئى در تعداد کارگر در سال ۱۸۶۵ با بکارگیری نیروی بخار ادامه یافت و بیشتر شد. ۲۰۱- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش دوم، ۱۸۶۴، ص ix، مطلب ۵۰. ۲۰۲- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۲۲. ۲۰۳- «اما باید بخاطر داشت که این اصلاحات با آنکه در برخى موسسات بطور کامل باجرا درآمده است عمومیت ندارد، و در بسیاری از مانوفاکتورهای قدیمى بدون صرف سرمایهای که از وسع بسیاری صاحبان فعلى آنها خارج است قابل پیاده کردن نیست». کمک بازرس مِى مىنویسد: «با کمال خوشوقتى باید بگویم که، قطع نظر از بهمریختگى موقتى که بعمل درآمدن چنین تمهیدی (قانون تعمیم قوانین کارخانه) ناگزیر بدنبال دارد و براستی نمایانگر مصائبى است که خود در جهت رفع آنها تدارک دیده شده، …» ( گزارشات بازرسان کارخانه ... ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۷-۹۶). ۲۰۴- بعنوان مثال در کارخانههای ذوب فلزات «کارگران در طول دوشنبه و گاه همچنین بخشى از سهشنبه را عاطل و باطل میگردند، و در نتیجه کار در اواخر هفته عموما بسیار طولانىتر مىشود» (کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش سوم، ص vi[مطلب ۱۵- ف.]). «اربابان کوچک عموما ساعات کار بسیار نامنظمى دارند. دو یا سه روز را از دست مىهند و بعد تمام شب را برای جبران آن کار مىکنند … اگر صاحب فرزند باشند همواره آنان را بکار مىگیرند» (ماخذ مذکور، ص vii [مطلب ۱۹- ف.]). «نیاز به سر وقت حاضر شدن بر سر کار، که ناشى از امکان و عادت جبران این بىنظمى از طریق بیشتر کار کردن…است» (ماخذ مذکور، صxviii [مطلب ۱۱۵ - ف.]). «در برمینگام…مقدار معتنابهى وقت از دست مىرود چون کارگران بخشى از وقت را به بطالت مىگذرانند و بقیه اوقات را مانند برده کار مىکنند» (ماخذ مذکور، صxi [مطلب ۶۱ - ف.]). ۲۰۵- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش چهارم، ص xxxii[مطلب۲۰۲]. «گفته مىشود که گسترش شبکه راهآهن به رشد عادت سفارشات ناگهانى، و از آن طریق به عادت عجولانه کار کردن، نادیده گرفتن ساعات صرف غذا و تا دیر وقت کار کردن کارگران شدیدا کمک کرده است» (ماخذ مذکور، صxxxi [مطلب ۲۰۲ - ف.]). ۲۰۶- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش چهارم، ص xxxv، مطالب ۲۳۵ و ۲۳۷. ۲۰۷- ماخذ قبل، ص۱۲۷ ، مطلب۵۶ . ۲۰۸- «در مورد ضرر تجاری ناشى از سر وقت حاضر نکردن سفارشاتى که باید با کشتى ارسال شود، بخاطر دارم که این بحثِ مورد علاقه و دائمى کارخانهداران در سالهای ۱۸۳۲ و ۱۸۳۳ بود. هر چیز دیگری که اکنون در این باره عنوان شود نمىتواند قدرت بحثهای آنزمان را داشته باشد - زمانى که قوه بخار هنوز فاصلهها را نصف نکرده و مقررات جدیدی برای حمل و نقل بوجود نیاورده بود. این بحثها در آن زمان که به آزمایش گذاشته شد به اثبات نرسید، و اکنون نیز اگر گذاشته شود یقینا به اثبات نخواهد رسید» ( گزارشات بازرسان کارخانه، گزارش چهارم … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۸، ص۵-۵۴). ۲۰۹- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش سوم، ص xviii، مطلب ۱۱۸. ۲۱۰- جان بلرز در گذشته دور، سال ۱۶۹۹، متذکر شد: «نامعلوم بودن مد بر تعداد فقرای محتاج مىافزاید. مد متضمن دو زیان بزرگ است. اولا، شاگرد نساجها در زمستان از فرط نبود کار به بدبختى مىافتند، و پارچهفروشان و استادکاران جرات نمىکنند پیش از فرارسیدن بهار و معلوم شدن مد سرمایه خود را بکار اندازند و آنان را بکار گیرند. ثانیا، در فصل بهار تعداد شاگردان تکافو نمىکند و استادکاران مجبور به جلب تعداد زیادی شاگرد غیرماهر مىشوند که باید نیاز تجاری کشور را ظرف سه تا شش ماه برآورده کنند، و این موجب بر زمین ماندن خیش و تهى شدن روستا از کارگر مىشود، تا حدود زیادی سبب انباشته شدن شهرها از مساکین مىگردد، و آنان را که از تکدی شرم دارند گرسنگى مىدهد» (مقالاتى در باب فقرا، مانوفاکتورها، … الخ، ص۹). ۲۱۱- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ص۱۷۱ مطلب ۳۴. ۲۱۲- در شهادتنامههای چند بنگاه صادراتى برادفورد [در محضر کمیسیون اشتغال کودکان] آمده است: «در این شرایط روشن است که هیچ نیازی به اینکه پسران خردسال را بیش از هشت صبح تا هفت، هفت و نیم شب در عمدهفروشی بکار واداشت وجود ندارد … مساله صرفا بر سر عمله بیشتر و صرف هزینه بیشتر است. اگر برخی اربابان تا این حد حریص نبودند نیازی نبود پسران خردسال تا دیر وقت کار کنند. اضافه کردن یک چرخ بیش از ۱۶ تا ۱۸ پوند خرج برنمىدارد … بیشترِ اضافهکاری که انجام میگیرد را باید ناشى از کافى نبودن وسایل و کمبود جا دانست» (کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ص۱۷۱ مطالب ۳۵، ۳۶، ۳۸). ۲۱۳- ماخذ قبل، ص۸۱ ، مطلب ۳۲. یک کارخانهدار لندنى، که ضمنا تنظیم و زمانبندی ساعات کار را سپری برای دفاع از کارگران در برابر کارخانهداران و برای دفاع از خود کارخانهداران در برابر تجار عمدهفروش مىداند، چنین نظر مىدهد: «فشاری که به رشته ما وارد مىشود ناشى از بنگاههای صادراتى است که مىخواهند مال التجاره خود را [هر چه زودتر] با کشتى بادبانى ارسال کنند تا بتوانند آنرا بموقع در فصل معینى عرضه نمایند، و مابهالتفاوت هزینه حمل با کشتى بخاری و کشتى بادبانى را هم صرفهجوئى کنند، و یا از دو کشتى بخاری مال التجاره را با آنکه زودتر حرکت مىکند بفرستند تا اولین کسی باشند که به فلان بازار خارجى مىرسند». ۲۱۴- یکی از کارخانهداران مىگوید: «این [مشکلات] را میتوان به قیمت بزرگتر کردن کارگاهها زیر فشار یک قانون عمومى پارلمانى برطرف کرد» (ماخذ قبل، ص x، مطلب ۳۸). ۲۱۵- ماخذ مذکور، صxv ، مطلب ۷۲ و بعد از آن. ۲۱۶- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۱۲۷. ۲۱۷- آزمایشات نشان داده است که با هر نفسى که یک انسان متوسط و سالم با فشردگى متوسط فرو مىبرد در حدود ۴۱۰ سانتیمتر مکعب هوا مصرف مىشود. چنین آدمی در هر دقیقه حدود بیست بار نفس مىکشد. بنابراین مقدار هوائى که هر فرد در ۲۴ ساعت فرومىبرد تقریبا ۱۱٫۷۹۸٫۶۴۰ سانتیمتر مکعب یا ۸/۱۱ متر مکعب است. اما روشن است که هوائى که یک بار فروبرده شده مجددا نمىتواند برای همان پروسه مورد استفاده قرار گیرد مگر آنکه نخست در کارگاه بزرگ طبیعت تصفیه شود. آزمایشات والنتین و برونِر نشان مىدهد که یک انسان سالم در هر ساعت حدود ۲۱٫۳۰۳ سانتیمتر مکعب اسید کربونیک بیرون مىدهد. این مقدار اسید کربونیک معادل بیش از ۲۲۶ گرم کربن جامد است که در هر ۲۴ ساعت از ریههای انسان خارج شود. «هر فرد باید حداقل ۳/۱۴ متر مکعب فضا در اختیار داشته باشد» (هاکسلى) [درسهائى از فیزیولوژی مقدماتى، لندن، ۱۸۶۶، ص۱۰۵- ف]. ۲۱۸- بنا بر قانون کارخانه در انگلستان والدین نمىتوانند فرزندان زیر چهارده سال خود را به کارخانههای تحت کنترل قانون مزبور بفرستند، مگر اینکه در عین حال به آنها اجازه برخورداری از سوادآموزی ابتدائى را نیز بدهند. مسئولیت رعایت قانون با کارخانهدار است. «سوادآموزی در کارخانه اجباری و یکى از شروط استخدام است» (گزارشات بازرسان کارخانه …۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۱۱۱). ۲۱۹- درباره نتایج بسیار سودمند حاصل از ترکیب ورزش (و در مورد پسرها تمرینات نظامى) با سوادآموزی اجباری برای کودکان کارخانهرو و دانش آموزان فقیر رجوع کنید به سخنرانى ناسو سینیور در هفتمین کنگره سالانه مجمع ملى برای ارتقای علوم اجتماعی مندرج در گزارش جلسات… الخ، لندن، ۱۸۶۳، ص ۴-۶۳، و نیز گزارشات بازرسان کارخانه …۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۱۹-۱۱۸، ۱۲۰، ۱۲۶، وصفحات بعد. ۲۲۰- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۱۹-۱۱۸. صاحب یک کارخانه ابریشمبافى با خامى به مامورین کمیسیون اشتغال کودکان میگوید: «من به این نکته کاملا ایمان دارم که رمز واقعى تولید کارگران کارآمد در ترکیب سوادآموزی و کار از سنین کودکى نهفته است. کار هم البته نباید خیلى شاق، کسالتآور یا مضر برای سلامتى باشد. اما در مورد سودمند بودن این ترکیب شک ندارم. دلم مىخواست بچههای خودم مىتوانستند علاوه بر بازی کاری هم داشته باشند، تا در مدرسه رفتن و درس خواندنشان تنوعی ایجاد شود» ( کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ص۸۲، شماره ۳۶). ۲۲۱- سینیور، ماخذ قبل، ص۶۶. مقایسه نطق سینیور در ۱۸۶۳ با خطابیه غیظآلود او علیه قانون کارخانۀ ١٨٣٣ بنحو بارزی نشان مىدهد که چگونه صنعت بزرگ، پس از آنکه به سطح معینى از رشد رسید، قادر است از طریق تحولى که در شیوه تولید مادی و مناسبات تولیدی بوجود مىآورد اذهان مردم را نیز متحول سازد. همین را از مقایسه نقطه نظرات ارائه شده در کنگره مذکور با این واقعیت نیز مىتوان دریافت که در برخى نواحى روستائى انگلستان والدین فقیر، والدینی که مجازات مرگ از گرسنگى تهدیدشان مىکند، حق ندارند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند. بعنوان مثال، آقای اسنِل [Snell] گزارش مىدهد که در سامِرسِتشایر این یک امر عادی است که وقتى کسى از بخشداری درخواست کمک معاش مىکند باید فرزندانش را از مدرسه بیرون بیاورد. آقای وُلاستون [Wollaston] کشیش ناحیه فِلتام [Feltham] نیز مواردی را ذکر مىکند که برخى خانوادهها از دریافت هر گونه اعانه محروم ماندهاند «به این دلیل که فرزندانشان را به مدرسه مىفرستند!». ۲۲۲- هر جا که ماشینهای پیشهوری، که با نیروی انسان بحرکت درمىآیند، بطور مستقیم یا غیرمستقیم با ماشینهای پیشرفتهتر، که با نیروی نیروی مکانیکى بحرکت درمىآیند، در رقابت مىافتند، از دیدگاه کارگری که ماشین را بحرکت درمىآورد تغییر بزرگى روی مىدهد. در ابتدا ماشین بخار جای این کارگر را مىگیرد، سپس کارگر باید جای ماشین بخار را بگیرد. در نتیجه کمیت قوه کار و فشار عصبى که کارگر باید صرف کند به حد هولناکى مىرسد. این بویژه در مورد کودکانى که محکوم به این شکنجهاند صادق است. بعنوان مثال آقای لانگ، یکى از اعضای کمیسیون، پى برد که در کاونتری و حومه پسران ده تا پانزده ساله را برای چرخاندن دستگاههای روبانبافى بکار مىگیرند؛ کودکان کم سن و سالتری که باید ماشینهای کوچکتر را بحرکت درمىآوردند هم که بىنیاز از ذکر است. این کار بینهایت سنگین است. «کودکی که این کار را مىکند چیزی جز جانشین سادهای برای قوه بخار نیست» (کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ۱۸۶۶، ص۱۱۴، شماره ۶). در مورد نتایج مرگبار این «سیستم بردهداری»، نامى که خود گزارش رسمى به آن مىدهد [ص ۱۱۵، مطلب۶۳- ف]، رجوع کنید به همین ماخذ، ص۱۱۴ و بعد. ۲۲۳- ماخذ قبل، ص۳، شماره ۲۴. ۲۲۴- ماخذ قبل، ص۷، شماره ۶۰. ۲۲۵- «بنا بر گزارش آماریِ همین چند سال پیش در برخی نواحی مناطق کوهستانى شمال اسکاتلند دهقانها همه کفششان را از چرمی که خود دباغى کرده بود میساختند. بسا چوپانها و فعلهها نیز که با زن و فرزند ملبس به لباسهائى به کلیسا مىآمدند که دست هیچکس جز خودشان که پشمش را چیده یا بذر بوته کتانش را پاشیده بودند به آن نخورده بود. در گزارش آمده است که در تدارک این اقلام شاید جز درفش، سوزن، انگشتانه و تعداد بسیار قلیلى اشیای آهنى که در بافندگى بکار مىرود، چیز دیگری که خریداری شده باشد نمیتوان یافت. حتى رنگها را نیز زنان از درختها، بوتهها و علفها استخراج کردهاند» (داگلاس استوارت، مجموعه آثار، تالیف هامیلتون، جلد ۸، ص۸-۳۲۷). ۲۲۶- در کتاب مشهور پیشهنامه اثر اِتییِن بوالو [Etienne Boileau] آمده است که چون شاگرد کارآموختهای به جرگه استادان پذیرفته مىشد باید سوگند یاد مىکرد «که برادرانش را با عشق برادرانه دوست بدارد، آنان را در حرفه مربوطهشان یاری دهد، اسرار حرفهای را بعمد فاش نکند و، بعلاوه، بمنظور رعایت منافع همگان، برای توصیۀ متاع خود خریدار را به عیوب اجناس ساختۀ دست سایرین توجه ندهد». ۲۲۷- «بورژوازی نمىتواند بدون ایجاد تحول دائمى در وسایل تولید، و از آن طریق در مناسبات تولیدی، و همراه با آنها در کلیه مناسبات اجتماعى، به حیات خود ادامه دهد. حال آنکه اولین شرط موجودیت همه طبقات صنعتى پیشین، بر عکس، حفظ شیوههای تولیدی قدیم به همان صورت سابق بود. متحول ساختن دائمى تولید، بهم ریختن مستمر کل اوضاع و احوال اجتماعى، ایجاد بىثباتى، دلنگرانى و تشویش بىپایان، اینها اوصافى است که دوران بورژوائى را از همه دورانهای پیشین متمایز مىسازد. تمامی مناسبات ثابت و خشکیده، با قطاری از تعصبات و عقاید عتیقۀ واجبالاحترامی که آنها را همراهی میکند، به کناری روبیده مىشوند، و همه آنها که بتازگى شکل گرفتهاند تحجر نیافته عتیقه مىشوند. هر آنچه متحجر است دود مىشود و بهوا مىرود، هر آنچه مقدس است پلید مىگردد، و انسان سرانجام مجبور مىشود با دماغ هشیار به وضع زندگى خود و به مناسباتش با همنوعان خود بنگرد» (ف. انگلس و کارل مارکس، مانیفست حزب کمونیست، لندن، ۱۸۴۸، ص۵). ۲۲۸- «وسیله زندگیم را اگر از من بستانى جانم را ستاندهای» (شکسپیر، تاجر ونیزی، پرده چهارم، صحنه اول). ۲۲۹- یک کارگر فرانسوی در بازگشت از سانفرانسیسکو مىنویسد: «هرگز باورم نمیشد که از من بربیاید در آنهمه رشتههای مختلفى که در کالیفرنیا کار کردم کار کنم. اعتقاد راسخ داشتم که کاری جز چاپ کتاب از من ساخته نیست … اما همین که در میان خیل ماجراجویانى قرار گرفتم که شغلشان را براحتى پیراهنشان عوض مىکردند، آنگاه به ایمانم قسم منهم همان راه را در پیش گرفتم. درآمدم از کار معدن خوب نبود، پس آنرا رها کردم و به شهر آمدم، و در آنجا به ترتیب به کار چاپ (تیپوگرافى)، نصب سفال پشتبام، لولهکشى و غیره پرداختم. در نتیجۀ این کشف که برای هر نوع کاری مناسب هستم اکنون کمتر احساس مىکنم جزو نرمتنان بى دست و پا هستم، و بیشتر احساس میکنم که انسانم» (آ. کوربن، آموزش حرفهای، چاپ دوم، ص۵۰). ۲۳۰- جان بلرز، که در تاریخ اقتصاد سیاسى براستی پدیدهای است، در همان پایان قرن هفدهم به روشنى دیده است که نظام سوادآموزی و تقسیم کار موجود، که موجب رشد بیش از حد [هایپرتروفى] در یک قطب و کم رشدی بیش از حد [آتروفى] در قطب دیگر اجتماع مىشود، باید از میان برود. از جمله سخنان اوست: «علم بى عمل [یا بیکاره] چندان بهتر از علمِ بیکارگی نیست … کار بدنى از آئینهای اولیه الهى است … کار به همان اندازه برای سلامت تن لازم است که غذا برای زنده ماندن آن، چه آن دردها که انسان با آسودن از خود دور مىکند با بیماری به او بازمىگردد … کار روغن به چراغ زندگانى مىریزد، و تفکر آنرا برمىافروزد … اشتغال ابلهانه برای کودک (هشداری پیشگویانه در مقابل ظهور بازِدو27ها و مقلدین متجددشان) ذهن کودک را در بلاهت باقى مىگذارد» (جان بلرز، لندن، ۱۶۹۶، ص۱۲، ۱۴، ۱۶، ۱۸). ۲۳۱- این نوع کار، همانطور که در مورد رشتههای توربافى و حصیربافى نشان دادیم، و در صورت بررسى مانوفاکتورهای فلزکاری در شفیلد، برمینگام و غیره به تفصیل بیشتر مىتوان نشان داد، اکثرا در کارگاههای کوچک انجام مىگیرد. ۲۳۲- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، ص xxv، مطلب۱۶۲، و گزارش دوم، صxxxviii مطلب ۲۸۵، ۲۸۹، صxxv ، صxxv-xxvi ، مطلب ۱۹۱. ۲۳۳- «کار کارخانه مىتواند به اندازه کار خانه، و شاید حتى بیش از آن، پاک [pure] و بلند مرتبه باشد» ( گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۱۲۹). ۲۳۴- گزارشات بازرسان کارخانه … ۳۱ اکتبر ۱۸۶۵، ص۳۲-۲۷. ۲۳۵- در این مورد مىتوان در گزارشات بازرسان کارخانه نمونههای فراوان یافت. ۲۳۶- کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش پنجم، صx، مطلب ۳۵. ۲۳۷- ماخذ قبل، ص ix، شماره ۲۸. ۲۳۸- ماخذ قبل، صxxv شماره ۷-۱۶۵. در مورد امتیازات صنایع بزرگ بر صنایع کوچک، رجوع کنید به کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش سوم، ص۱۳ مطلب ۱۴۴، ص۲۵ مطلب ۱۲۱، ص۲۶ مطلب ۱۲۵، ص۲۷ مطلب ۱۴۰، الخ. ۲۳۹- رشتههائى که بنا بر پیشنهاد آنان باید تحت تنظیمات قانون در مىآمد عبارتند از: توربافى، جوراب بافى، حصیربافى، ساخت لوازم پوشاک با شعبات متعدد آن، ساخت گل مصنوعى، کفاشى، کلاهدوزی، دستکشدوزی، مردانهدوزی، فلزکاری (از تولید چدن گرفته تا کارخانههای سوزنسازی و امثالهم)، کاغذسازی، شیشهسازی، کارخانههای دخانیات، تولید کائوچوی هندی [یا لاستیک]، تولیدیراق (برای استفاده در پارچهبافى)، فرشبافى دستى، چترسازی (بارانى و آفتابى)، ساخت دوک و ماکو، چاپ ماشینی، صحافى، ساخت لوازم التحریر(شامل پاکتسازی، انواع کارت، کاغذ رنگى، و غیره)، طناببافى، دکمهسازی، آجرپزی، ابریشریسى دستى، [تورِِ] کاونتریبافى، تولید نمک، شمعسازی، سیمانسازی، تصفیه شکر، بیسکویتسازی، صنایع چوب، و مخلوطی از رشتههای دیگر. ۲۴۰- ماخذ قبل، صxxv ، مطلب ۱۶۹. ۲۴۱- قانون تعمیم قوانین کارخانه در ۱۲ اوت ۱۸۶۷ بتصویب رسید. این قانون کلیه کارخانههای نورد، آهنگریها و فلزکاریها (شامل کارگاههای ماشینسازی)، و نیز شیشهسازیها، کاغذسازیها، تولید کائوچو و کائوچوی هندی، کارخانههای دخانیات، چاپ ماشینی، صحافى، و بالاخره کلیه کارگاههائى که بیش از پنجاه کارگر دارند را شامل مىشود. قانون تنظیمات ساعات کار،28 مصوب ۱۷ اوت ۱۸۶۷، کارگاههای کوچکتر و صنایع موسوم به خانگى را شامل مىشود. من در جلد ۲ به این قوانین و نیز قانون معادن جدید مصوب ۱۸۷۲ بازخواهم گشت. ۲۴۲- سینیور، کنگره علوم اجتماعی، ص۸-۵۵. ۲۴۳- پرسنل دایره بازرسى کارخانجات تشکیل مىشد از دو بازرس، دو معاون بازرس و چهل و یک بازرسیار. در سال ۱۸۷۱ هشت بازرسیار دیگر به این عده اضافه شد. هزینه کل اجرای قوانین کارخانه در انگلستان، اسکاتلند و ایرلند برای سال ۲-۱۸۷۱، شامل هزینههای قضائى پیگرد متخلفین، از ۲۵٫۳۴۷ پوند تجاوز نکرد. ۲۴۴- رابرت اوِن که پدر کارخانهها و فروشگاههای تعاونى است (اما همان گونه که پیشتر متذکر شدیم در توهمات پیروان خود در مورد دامنه تاثیر این عناصر منفرد و پراکندۀ تحول سهیم نیست) سیستم تولید کارخانهای را نه تنها در عمل یگانه شالوده آزمایشات خود قرار داد بلکه این سیستم را از لحاظ نظری نیز سرآغاز انقلاب اجتماعى دانست. آقای فیسیرینگ استاد اقتصاد سیاسى در دانشگاه لیدن نیز ظاهرا باید به این نکته آخر ظنى برده باشد که در کتاب Handboek van Praktische Staatshuishoudkunde, 1860-2 (که تمام ترهات اقتصاددانان قشری را به مناسبترین شکل آن عرضه مىکند) در مقابلِ صنعت بزرگ ماشینی برای صنایع دستی پیشهوری گریبان چاک مىدهد. [ افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:] «کلاف سر در گم قوانین ضد و نقیضی» (کتاب حاضر، ص۳۱۹، و پینویسهای۱۶۰ و ۱۶۱ مربوطه در ص۳۴۶) که قوه مقننه انگلستان با تصویب قوانین متناقض قوانین کارخانه، قانون تعمیم قوانین کارخانه و قانون کارگاهها بوجود آورد سرانجام تحملناپذیر شد، و بدین ترتیب کلیه مصوبات پارلمان در این خصوص در قانون کارخانه و کارگاه ١٨٧٨ یکجا مدون گردید. طبعا در اینجا مجال ارائه نقدی تفصیلى بر مجموعه قوانین صنعتى انگلستان نیست و ناگزیر باید به ذکر نکات زیر بسنده کرد. تنظیمات این قانون شامل موسسات زیر مىشود: ١- کارخانجات نساجى. در اینجا تقریبا همه چیز مانند سابق است: کودکان بالای ده سال مىتوانند روزانه پنج ساعت و نیم، شش ساعت کار کنند، و شنبهها تعطیل باشند؛ جوانان و زنان مىتوانند روزانه ده ساعت در پنج روز هفته، و حداکثر شش ساعت و نیم در روز شنبه کار کنند. ٢- کارخانجات غیر نساجى. در اینجا تنظیمات قانون نسبت به گذشته به تنظیمات مورد ۱ در بالا نزدیکتر شده است، اما کماکان چندین مورد استثنا وجود دارد که بنفع سرمایهداران است، و موارد استثنا هم با اجازه مخصوص وزیر کشور قابل افزایش است. ٣- کارگاهها، با تقریبا همان تعریف قانون سابق. تا آنجا که به کارگاههائى که کودکان، جوانان و زنان را در استخدام دارند مربوط مىشود، اینها تقریبا همان موقعیت کارخانجات غیر نساجى را دارند، اما باز در اینجا نیز برخى تنظیمات با دقت و سختگیری کمتری تدوین شده است. ۴- کارگاههائى که نه کودکان یا جوانان بلکه تنها زنان و مردان بالای ۱۸ سال را در استخدام دارند. برای این گروه تنظیمات با دقت و سختگیری باز هم کمتری تدوین شده است. ۵- کارگاههای خانگى که در آنها تنها اعضای خانواده، در همان محل سکونت خانواده، به کار مشغولند. در اینجا تنظیمات از آنهم منعطفتر است، و در عین حال این محدودیت وجود دارد که بدون حکم دادگاه یا وزارتخانه بازرس مربوطه اجازه ورود به اطاقهائى که از آنها در عین حال بعنوان محل زندگى استفاده میشود را ندارد؛ و بالاخره، آزادی نامحدودی که برای حصیربافى، توربافى و دستکشدوزی بوسیله اعضای خانواده داده شده است. با اینحال این قانون، با تمام نواقصى که دارد، با قانون کارخانه فدرال سوئیس مصوب ۲۳ مارس ۱۸۷۷ در این افتخار شریک است که بهترین نمونه موجود قانونگذاری در این زمینه است. مقایسه آن با قانون فدرال مذکور در سوئیس بویژه از این نظر جالب است که محاسن و معایب این دو روش قانونگذاری را بروشنى نشان مىدهد - روش «تاریخى» انگلیسى، که به اقتضای مورد پیش آمده مداخله مىکند، و روش کشورهای خاک قاره که بر سنتهای انقلاب فرانسه بنا شده و مىکوشد چارچوب کلى تنظیمات قانون را مشخص کند. متاسفانه بخش اعظم مجموعه قوانین انگلستان بعلت تعداد ناکافى پرسنل بازرسى هنوز بر روی کاغذ باقى مانده است. ۲۴۵- توصیف جامعى از ماشینآلات مورد استفاده در کشاورزی انگلستان را مىتوان در کتاب دکتر و. هَم [W. Hamm] ، چاپ دوم، ۱۸۵۶، یافت. مولف در شمائى که از سیر توسعه کشاورزی در انگلستان بدست داده غیرنقادانه از لئانس دولاوِِرنْى [Leonce de Lavergne] پیروی کرده است. (افزوده انگلس بر نشر چهارم آلمانى:) البته این کتاب امروز دیگر منسوخ شده است. ۲۴۶- «شما مردم را به دو اردوگاه متخاصم، هالوهای نتراشیده نخراشیده و کوتولههای سترون، تقسیم مىکنید. پناه بر خدا! ملتى دو نیمه، نیمى بدنبال علائق زراعى و نیمى در پى علائق تجاری، خود را نه تنها برغم بلکه بعلت این تقسیم شنیع و غیرطبیعى، عاقل مىخواند؛ سهل است، به خود لقب روشناندیش و متمدن نیز مىدهد» (دیوید اِرکهارت، ماخذ قبل، ص۱۱۹). این سطور نقطه قوت و ضعف این نوع نقد هر دو را نشان مىدهد - نقدی که مىداند وضع حاضر را چگونه قضاوت و محکوم کند اما نمىداند آنرا چگونه بفهمد. ۲۴۷- رجوع کنید به لیبیگ، نشر هفتم، ۱۸۶۲، و بخصوص فصل «مدخلى بر قوانین طبیعى کشاورزی» در جلد ۱. شرح و بسط جنبه منفى یعنى جنبه مخرب کشاورزی مدرن از دیدگاه علوم طبیعى یکى از خدمات جاودان لیبیگ است. بعلاوه، اظهار نظرهای کوتاه او در باب تاریخ کشاورزی، هر چند عاری از خطاهای فاحش نیست، اینجا و آنجا حاوی نکات روشنگرانهای است. اما متاسفانه باید گفت لیبیگ در ابراز عقایدی مانند آنچه در زیر مىآوریم کاملا نسنجیده سخن مىگوید: «هر چه ذرات خاک خردتر گردد و شخم بیشتری بخورد گردش هوا در منافذ داخلى خاک افزایش مىیابد و سطحى که در معرض عملکرد عوامل جوی قرار مىگیرد تکثیر و تجدید مىشود. اما به آسانى مىتوان دید که محصول زمین نه به همان نسبتِ افزایش کار مصروف بر آن بلکه به نسبتى بسیار کوچکتر از آن افزایش مىیابد». و سپس اضافه مىکند: «این قانون نخستین بار توسط جان استوارت میل در کتاب اصول اقتصاد سیاسى، جلد ۱، ص۱۷، بشرح زیر مطرح شده است: ’محصول زمین، با فرض ثابت ماندن سایر شرایط، به نسبت افزایش تعداد کارگر استخدامی با نرخ نزولى افزایش مىیابد (در اینجا میل این قانون را که توسط مکتب ریکاردوئی فرموله شده است را بشکل غلط تکرار مىکند؛ زیرا از آنجا که پیشرفت کشاورزی در انگلستان با ” کاهش تعداد کارگر بخدمت گرفته شده“ همراه بود، این قانون، با آنکه در انگلستان و در مورد این کشور کشف شد، بهر حال نمىتوانست در خود این کشور کاربردی داشته باشد.) این قانون عام صنعت کشاورزی است‘. این [که میل نخستین کسى است که قانون مذکور را مطرح کرده] نکته بسیار قابل توجهى است، زیرا میل بر دلیل این قانون آگاهى نداشت» (لیبیگ، ماخذ مذکور، جلد۱، ص۱۴۳ و زیرنویس). گذشته از تعبیر نادرست لیبیگ از لغت «کار»، که او آنرا بمعنائى کاملا متفاوت با آنچه اقتصاد سیاسى از آن اراده مىکرد بکار مىبرد، بهر حال این نکته «بسیار شایان توجه» است که او جان استوارت میل را نخستین واضع نظریهای میشمارد که در واقع اولین بار در روزگار آدام اسمیت توسط جیمز آندرسون مطرح شد،29 و تا خود آغاز قرن نوزدهم در آثار مختلف تکرار گردید. مالتوس، آن استاد سرقت ادبى (نظریه جمعیت او سر تا پا یک سرقت ادبى بیشرمانه است) این نظریه را در ۱۸۱۵ به اسم خود تمام کرد؛30 وست31 همزمان با آندرسون و مستقل از او به آن رسید؛ در ۱۸۱۷ توسط ریکاردو به نظریه عمومى ارزش مرتبط شد، و بعنوان تئوری ریکاردو دور دنیا چرخید؛ در ۱۸۲۰ بدست جیمز میل، پدر جان استوارت میل، بصورت یک نظریه مبتذل قشری درآمد؛ و سر انجام بدست جان استوارت میل و سایرین بازتولید شد، در حالیکه دیگر تبدیل به دگم شایع پیش پا افتادهای شده بود که هر کودک دبستانى هم از آن با خبر بود.32 بدین ترتیب نمیتوان منکر شد که میلِِ پسر مرجعیت یقینا «شایان توجه» خود را تقریبا بتمامى مرهون چنین پس و پیش شدنهائى است. 1 بازى با کلمات مثل آلمانى در قرون وسطى است که مىگويد «هواى شهر آزادى آورست». ماخذ اين مثل قانونى بود که بنا بر آن اگر سرفى [، که قانونا متعلق به ارباب و پايبند زمين او بود،] مىتوانست از چنگ ارباب بگريزد و در محدوده شهرى بماند، پس از گذشت يک سال و يک روز فردی آزاد محسوب مىشد - ف. 2 single-acting engine - ماشین یکسوکار (اصطلاح ما) ماشين بخارى که در آن نيروى بخار تنها از يک سوى پيستون، از بالا، وارد مىآمد و در نتيجه پیستون تنها در يک سو، در هنگام پائين رفتن، کار انجام مى داد (ایجاد حرکت میکرد)؛ در مقابلِ «ماشين دوسوکار» (double-acting engine) که در آن پيستون بر اثر وارد آمدن نيروى بخار از هر دو سو، بالا و پائين، هم در جهت رفت کار انجام میداد و هم در جهت برگشت، و در نتيجه حرکت سريعترى ایجاد مىکرد. 3 Karl Ludwig von Haller - کارل لودويگ فُن هالِر(۱۸۵۴-۱۷۶۸) مورخ و تئوريسين سياسى متعين دوره ارتجاع پس از ۱۸۱۵. نام کتابى از او که در اينجا ذکر شده را شايد بتوان «احياى علوم سياسى» ترجمه کرد. اين کتاب تلاش آگاهانهاي است در جهت اتخاذ يک موضع آشکارا «قرون وسطائى»، بازگشت به دوره پيش از نهضت روشناندیشی قرن هيجدهم و سلطنت استبدادى متکى بر قوانين طبيعى - ف. 4 بنظر میرسد این زیرنویس باید در پایان جمله بعد در متن٬ یعنی در پایان استدلال٬ داده میشد. کما اینکه مقایسه حدود و افق بکارگیری ماشین از جانب سرمایهداران در کشورهای مختلف پس از آن آمده است. 5 Titus - امپراطور رم از ۷۹ تا ۸۱ بعد از میلاد، پسر و جانشين وِسپازین. 6 Herod - ملقب به «کبیر»، پادشاه يهودى منصوب رمِ يهوديه در سالهای ۳۴-۳۷ ق. م. فرمان قتل عام پسران دو ساله به پائین را در بيتاللحم، شهر محل تولد عیسی، صادر کرد. در ادبيات غربی سمبل قساوت و خونريزى بطور اعم و کودکستيزى بطور اخص است. 8 در سرمایه، جلد ۳، فصل ۱۵، با عنوان «تعارض میان گسترش تولید و تولید ارزش اضافه» - ف. 9 رجوع کنید به فصل ۱۴، بند ۵ - ف. 10 درباره تفاوت ميان قوه اسب «اسمى» و «درجهاى» (که در اينجا بعنوان قوه اسب «واقعى» از آن ياد شده) رجوع کنيد به پینویسهای فصل ۱۵، شماره ۲۵ - ف. 11 double spindle - دوکی که دو رشته نخ قبلا ریسیده شده روی آن صرفا بهم تابیده میشوند. 12 پرودن مىگويد: «ظهور بیوقفۀ ماشينآلات در جامعه سنتز يا نسخه وارونۀ تقسيم کار است، اعتراض نبوغ صنعتى است به کار شقه شقه شدۀ آدمىکش. سوال: ماشين واقعا چيست؟ جواب: شيوهاى براى وحدت بخشيدن به اجزاى مختلف کار که تقسيم کار آنها را از هم جدا کرده بود. هر ماشين را مىتوان مجموعهاى از عمليات مختلف تعريف کرد … بدين ترتيب ماشين احياکنندۀ کارگر است» (مارکس٬ فقر فلسفه٬ ترجمه انگليسى، ص۱۲۴٬ نقل قول مستقیم از کتاب فلسفه فقر پرودن). 13 این نقلقول در حقیقت از زیرنویسی است که انگلس در مورد کتابی بنام وضع جسمی و روحی طبقات کارگر شاغل در صنعت پنبه در منچستر، ۱۸۳۲، نوشته ج. پ. کی [Kay] در کتاب خود آورده است - ف. 14 سِر ريچارد آرکرايت (۹۲-۱۷۳۲) در آغاز استاد سلمانى بود، و دانشی که از امور مکانيکى داشت را از راه صحبت با مشتريانش خوشهچينى کرد. در سال ۱۷۶۹ اختراع نوعی ماشین ریسندگی را بنام خود به ثبت رساند و امتیاز آنرا گرفت. بعدها معلوم شد که این در واقع اختراع شریک مکانیک او جان کی [John Kay] بوده، و او نیز بنوبه خود این اختراع را از شریک سابقش توماس هایْز [Thomas Highs] دزديده است. در سال ۱۷۷۱ اولین کارخانه ریسندگی بمعنای مدرن کلمه را در کنار دِرْوِنت رود [Derwent River] در ناحیه کرامْفورد در دارْبیشایر تاسیس کرد که با استفاده از نیروی آب کار میکرد. این پروژه با توجه به قابلیتهای آرکرایت در زمینه سازماندهی با موفقیت روبرو شد، و یکی از اولین گامهای راهگشای انقلاب صنعتی قرن هیجدهم گردید. در سال ۱۷۷۵ امتياز چندين اختراع ديگر را نیز گرفت، که هيچکدام در واقع اختراع خود او نبود. با آنکه در ۱۷۸۱ از حق امتيازهايش محروم شد، و این رای در دادگاهی در سال ۱۷۸۵ تایید گردید، همچنان به احداث کارخانههاى جديد ادامه داد. در سال ۱۷۸۶ به لقب درباری «شوالیه» (Sir) ملقب شد. پس از مرگ ثروتى بالغ بر نيم ميليون پوند از خود بجا گذاشت (اقتباس از wikipedia.com و زیرنویس فاکس، ص۵۵۰). 16 اشاره به بلاهت داگبری، شخصیت نمایشنامه کمدی هیاهوی بسیار بر سر هیچ اثر شکسپیر. رجوع کنید به فصل ۱، زیرنویس شماره 63، اینجا. 17 منظور شورش ایالات بردهدار جنوب آمریکا علیه دولت فدرال است که جرقه جنگ داخلی این کشور را زد. مارکس اصطلاح «شورش بردهداران» یا «شورش بردهداریطلبان» را در توصیف کل این جنگ بکار میبرد. 18 عبارات داخل کروشهها اقتباس از اصل جمله ویلیام پتی است که فاکس در زیرنویس نقل کرده (ص۵۵۶). 19 Sir Peter Fairbairn - (١٨٦١-١٧٩٩) مهندس و مخترع انگلیسی که در سال ۱۸۲۸ یک کارخانه ماشینسازی در شهر لیدز [Leeds] احداث کرد - ف. 20 اين فراز حملهاي است به نظرى که سه در کتاب شرح جامع اقتصاد سياسى، جلد ۱، نشر چهارم، ص۶۰، ابراز داشته مبنى بر اينکه کارگران، در مقام مصرفکننده، از بکارگیری ماشين در صنعت نفع مىبرند - ف. 21 Louis-Adolphe Tiers (١٨٧٧- ١٧٩٧) - مورخ وسياستمدار فرانسوى. نماينده تمام و کمال بورژوازى فرانسه که همه اشکال متوالى دولتى در فرانسه قرن نوزدهم را، مشروط بر آنکه بتواند به آن محتوائى بورژوائى بدهد، پذيرا شد. و سرانجام در مقام رئيس دولت فرانسه بر سرکوب کمون پاريس در ۱۸۷۱ نظارت عاليه کرد - ف. 23 پس از انتشار معلوم شد جلد ۳ [که توسط انگلس تنظیم و برای چاپ آماده شد] حاوی هیچ مبحثی پیرامون این مساله نیست؛ هر چند مارکس در فصول ۴۴-۴۰ (در باره شکل دوم اجاره تفاضلی) به مساله مقادیر اضافی سرمایه که مستقیما در زمین سرمایهگذاری میشود پرداخته است - ف. 24 نام جنوبیترین استان کشور آفریقای جنوبی امروز است. مرکز آن کیپ تان Cape Town - (شهر دماغه) است، که نام آن به محل واقع شدنش در کنار دماغه امید نیک اشاره دارد. 25 Lockout - دربندان (اصطلاح ما): راه ندادن کارگران به داخل محل کار. اقدامى است که سرمایهداران بمنظور وادار ساختن کارگران اعتصابى به دست کشیدن از خواستهای خود و تن دادن به شرایط آنان انجام مىدهند. 26 صنعت روبان بافى کاونتری درسال ۱۸۵۷ تحت تاثیر بحران عمومى صنعتى و تجاری آن سال دچار کسادی شدیدی شد. این کسادی از سال ۱۸۶۰ ببعد بر اثر امضای پیمان بازرگانى انگلیس- فرانسه که درها را بروی رقیبان لیونى آنها گشود عمیقتر گشت. ضربه دیگری که به صنعت مزبور وارد آمد نتیجه برخورد شدیدی بود که در سال ۱۸۶۰ میان کارگران و سرمایهداران بر سر تلاش اینان برای برانداختن «کارخانههای خانگى» [cottage factories] بروز کرد (رجوع کنید به فصل ۱۵، بند ۸، الف) - ف. 27 J. B. Basedow (٩٠-١٧٢٤) - نظریهپرداز آلمانى در زمینه آموزش و پرورش، که تلاشهایش برای اصلاح نظام آموزشى متاثر از روسو و کامنئوس بود. در مدرسه تحت سرپرستى او کودکان زبان لاتین نمىآموختند، و با واقعیت از طریق فعالیتهای عملى آشنا میشدند - ف. 28 این صرفا توصیف دیگری از قانون تنظیمات کارگاهها در فصل ۱۵، بند ۹ است - ف. 29 James Anderson(١٨٠٨-١٧٣٩) - مزرعهدار و اقتصاددان اسکاتلندی. نظریه مذکور را نخستین بار در کتاب تحقیقى در باب ماهیت قوانین غله؛ با توجه به لایحه جدید غله ارائه شده برای اسکاتلند، ادینبورگ، ۱۷۷۷، مطرح کرد - ف. 30 در کتاب تحقیقی در باب ماهیت و نرخ افزایش اجاره، و قانون ناظم آن، لندن، ۱۸۱۵ - ف. 31 Sir Edward West - در مقالهای در باب کاربرد سرمایه بر زمین، لندن، ۱۸۱۵ - ف. 32 رجوع کنید به مارکس، تئوریهای ارزش اضافه، جزء ۳، فصل ۹، «تاریخ تئوریهای ریکاردوئی ارزش» - ف. |