سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
٢- کارگر جزءکار و ابزارهایش
حال اگر در جزئیات موضوع دقیقتر شویم، اولا، روشن میشود که کارگری که قرار باشد در سراسر عمر خود فقط یک عمل واحد انجام دهد جسمش تبدیل به ابزار اتوماتیک و یک وجهیِ انجام این عمل مىشود، و در نتیجه وقت کمتری صرف آن میکند تا پیشهوری که یک رشته اعمال مختلف را تماما یکى پس از دیگری انجام میدهد. مکانیزم جاندار مانوفاکتور کارگر جمعى [یا جمعکار] 1 است، که خود چیزی جز مجموعهای از چنین کارگران جزءکاری که تخصصی یک جانبه یافتهاند نیست. بنابراین در مقایسه با صنایع دستی مستقل و منفرد در زمان کمتر محصول بیشتری تولید میشود. بعبارت دیگر بارآوری کار افزایش مىیابد.۲ بعلاوه، با تثبیت این کار جزئى بعنوان تنها عمل یک فرد، روشهای مورد استفاده در انجام آن نیز کمال مىیابند. کارگر بر اثر تکرار مداوم عملى واحد با تعریفى محدود، و بر اثر تمرکز حواسش بر آن عمل، به تجربه مىآموزد که چگونه با صرف حداقل قوا به اثر مطلوب دست یابد. اما از آنجا که همیشه چند نسل از کارگران در یک زمان زندگى و بر ساخت شیئ معینى کار میکنند، مهارت فنى و شگردهای کاری که از این طریق کسب میشود تثبیت و انباشته میگردد و از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیابد.۳ مانوفاکتور در واقع از این طریق در کارگر جزءکار مهارت بوجود میآورد که ردهبندی [شغلى] طبیعى و خودجوشی را که در جامعه حاضر و آماده مىیابد در درون کارگاه بازتولید میکند، و منظما بسوی کمال میراند. از طرف دیگر، تبدیل یک جزء از کل پروسه تولید به شغل مادام العمر یک انسان، مربوط به گرایشى است که برخى جوامع پیشین به موروثى کردن حرفهها از خود نشان دادهاند. از این طریق بود که حرف یا بصورت کاستهای متحجر درآمدند و یا، در آنجا که شرایط تاریخى معین قابلیت تغییری در افراد بوجود آورده بود که با نظام کاستى سازگاری نداشت، بصورت گیلدهای صلب. گیلد و کاست حاصل عملکرد همان قانون طبیعىاند که به ردهبندی گیاهان و جانوران در قالب انواع و سپس اقسام مختلف شکل میدهد؛ با این تفاوت که با حصول درجه معینى از رشد، موروثى بودن کاست و انحصاری بودن گیلد در قالب یک قانون اجتماعى رسمیت مىیابد.۴ «چیتهای داکا از حیث ظرافت، و چلوارها و دیگر منسوجات ساخت کارومندل[Coromandel - ساحل جنوب شرقی هندوستان] از حیث جلا و ثبات رنگ همواره بینظیر بودهاند. و با اینهمه، تولیدشان بدون سرمایه، بدون ماشین، بدون تقسیم کار، و بدون هیچیک از وسایل دیگری صورت میگیرد که امر تولید را در اروپا تا این حد تسهیل کردهاند. بافنده هندی تک و تنها، به سفارش مشتری و با دستگاهى بغایت بدوی میبافد که گاه چیزی جز چند تخته الوار که بى هیچ ظرافتى سر هم بندی شدهاند نیست. حتى هیچ وسیلهای برای بالا کشیدن تار ندارد. به این علت دستگاه باید تا حداکثر ممکن بلند ساخته شود، که در نتیجه چنان بزرگ و دست و پاگیر میشود که در کلبه تولیدکننده جا نمیگیرد، و لذا او مجبور است در فضای باز کار کند و با هر تغییری در وضع هوا کار خود را رها کند و باز از سر گیرد».۵ بافنده هندی مانند عنکبوت تنها از طریق کسب مهارتهای خاصى که طی نسلها رویهم انباشته شده و از پدر به پسر رسیده است به این استادی مىرسد. و با اینحال کارش، در قیاس با کار اکثریت کارگرانى که تحت سیستم مانوفاکتور کار میکنند، بسیار پیچیده است. صنعتگری که عملیات جزء دخیل در تولید یک محصول کامل را یکى پس از دیگری به انجام میرساند گاه باید جای خود را عوض کند و گاه ابزار خود را. رفتن از سر یک عمل بر سر عمل دیگر روال کار او را قطع میکند و در آن باصطلاح شکاف میاندازد. این شکافها وقتى پر میشوند که او در تمام روز مشغول انجام عمل واحدی باشد. بعبارت دیگر هر چه کار او کمتر تغییر کند این شکافها بیشتر از میان میروند. افزایشى که از این طریق در بارآوری کار حاصل میشود یا ناشی از قوه کار بیشتری است که در مدت زمان ثابت صرف میگردد - که همان افزایش فشردگى کار باشد - و یا ناشی از قوه کار کمتری است که بنحو غیرمولد صرف میشود. قوای اضافهای که صرف آن لازمۀ هر گذار از حالت سکون به حرکت است همین که پروسه کار به سرعت نرمال خود دست مییابد، از طریق ادامۀ کار با آن سرعت در دراز مدت جبران میشود. در مقابل، کار ثابت و بدون تنوع از شدت و سیالیت قوه حیات در انسان، که نفس تغییر نوع فعالیت موجب تمدد آن میشود و به نشاطش میآورد، میکاهد. بارآوری کار نه تنها به ممارست کارگر بلکه به کیفیت ابزارهای کار او نیز بستگى دارد. ابزارهائى از نوع واحد، مثلا چاقو، مته، درفش، چکش و غیرهای از نوع واحد، میتوانند در پروسههای مختلف تولید بکار گرفته شوند. یا ابزار واحدی میتواند در پروسه واحدی به انحاء مختلف بکار آید. اما همین که عملیات مختلف دخیل در یک پروسه تولید از یکدیگر مجزا شدند، و هر یک از عملیات جزئى در دست کارگر جزءکار شکل مناسب و خاص خود را یافت، لازم مىآید که در ابزارهائى که سابقا به بیش از یک کار مىآمدند تغییراتى داده شود. جهت این تغییر شکل را مشکلات خاصى تعیین میکند که شکل تغییر نیافتۀ ابزار قدیم بر سر راه کارگر قرار میدهد. یکى از وجوه مشخصه مانوفاکتور اینست که در آن انواع ابزارهای کار به اقسام مختلف تفکیک میشوند و صورت تخصصى بخود میگیرند. تفکیک ابزارهای کار سبب میشود ابزارهای همنوع اشکال ثابت مشخصى منطبق بر کاربردهای خاص بخود بگیرند، و تخصصى شدن آنها باعث میشود که هر ابزار خاص تنها در دست کارگر جزءکار خاصى کارآئى کامل خود را بیابد. فقط در برمینگام ۵٠٠ قسم چکش تولید میشود، که نه تنها هر قسم منطبق بر ملزومات پروسه خاصى است بلکه اغلب چند قسم از آنها در انجام عملیات مربوط به یک پروسه واحد بکار گرفته میشوند. مانوفاکتور از طریق منطبق ساختن ابزارهای کار بر کارهای ویژه و منحصر بفردی که بر عهده هر کارگر جزءکار قرار مىگیرد موجب سادهتر، بهتر و بیشتر شدن این ابزارها مى شود،۶ و بدینوسیله در عین حال یکى از شرایط مادی موجودیت یافتن ماشین، که خود تلفیقى از ابزارهای ساده کار است، را فراهم مىآورد. کارگر جزءکار و ابزارهایش پایهایترین عناصر مانوفاکتور را تشکیل میدهند. حال پس از بررسى این اجزا، مانوفاکتور را در کلیت خود دقیقتر بررسی کنیم. ادامه... 1 Gesamtarbeiter = collective worker - کارگر جمعی؛ کارگر جمعکار (در مقابل کارگر «جزءکار»)؛ «از گرد هم آمدن کارگران جزءکار متعدد در زیر یک سقف پدید میآید» (کتاب حاضر، ص۳۹۴). |