سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
فصل ۱۵
ماشین و صنعت بزرگ کارخانهای1
١- تکوین و تکامل ماشین
جان استوارت میل در کتاب اصول اقتصاد سیاسى مىگوید: «جای سوال است که کل اختراعات مکانیکى که تا حال صورت گرفته از زحمت روزانۀ هیچ انسانى کاسته باشد».۱ اما غرض از استفاده از ماشین در سرمایهداری هم بهیچوجه چنین چیزی نیست. ماشین، مانند هر وسیله دیگری برای افزایش بارآوری کار، قرار است کالا را ارزانتر تمام کند، و از طریق کوتاهتر ساختن بخشى از روزکار که طى آن کارگر برای خود کار مىکند بخش دیگر روزکار را که او مجانا به سرمایهدار تسلیم میکند بلندتر سازد. ماشین وسیلهای است برای تولید ارزش اضافه. تحول شیوه تولید در مانوفاکتور از قوه کار آغاز مىشود، و در صنعت بزرگ کارخانهای از وسیله کار. پس نخست باید این را بررسى کنیم که وسیلۀ کار چگونه از دستابزار به ماشینابزار تبدیل مىشود، بعبارت دیگر تفاوت میان ماشین و دستابزار در صنایع دستى چیست؟ بحث ما در اینجا تنها بر سر خصوصیات کلى و عمومى است، زیرا دورانهای تاریخ اجتماعى با خطوط خشک و انتزاعى از یکدیگر متمایز نمىشوند؛ همانطور که دورانهای زمینشناسى با چنین خطوطى از هم جدا نمىشوند. ریاضىدانان و علمای علم مکانیک، و به پیروی از آنها برخی اقتصاددانان انگلیسى، ابزار را ماشین ساده و ماشین را ابزار پیچیده مىخوانند. هیچ تفاوت ماهوی میان این دو نمىبینند، و حتى ادوات کمکى ساده مکانیکى نظیر اهرم ، سطح شیبدار، پیچ، گوه و امثال آنها را ماشین مىنامند.۲ در واقع نیز هر ماشین ترکیبى از این ادوات یا قوای کمکى ساده است، حال هر اندازه این ادوات بر اثر این ترکیب تغییر ظاهر داده باشند. اما این تعریف از نظر اقتصادی فاقد ارزش است؛ زیرا فاقد عنصر تاریخى است. برخى دیگر نیز مىکوشند تفاوت میان ابزار و ماشین را چنین توضیح دهند که نیروی محرکۀ ابزار انسان است اما نیروی محرکۀ پشت ماشین یک نیروی طبیعى غیرانسانى مانند حیوان ، آب، باد، و امثال آنهاست.۳ بنا بر این تعریف خیشى که گاو آنرا مىکشد، و میان دورانهای بغایت متفاوت تولیدی مشترک است، ماشین محسوب خواهد شد، در حالیکه دستگاه بافندگى دوّار کلاسِن [Claussen] که ۹۶٫۰۰۰ رج در دقیقه مىزند اما با حرکت دست یک کارگر بحرکت درمىآید ابزار صرف خواهد بود. آری، بنابراین همین دستگاه بافندگى که وقتى با دست بکار افتد ابزار است، اگر نیروی محرکهاش نیروی بخار باشد ماشین خواهد بود. و از آنجا که استفاده از نیروی حیوان یکى از قدیمیترین اختراعات بشر است، پس اساسا تولید ماشینى بر تولید دستى پیشهوری تقدم داشته است. جان ویات [John Wyatt] در سال ۱۷۳۵ که اختراع ماشین ریسندگى خود را اعلام و بدین وسیله انقلاب صنعتى قرن هیجدهم را آغاز کرد، در هیچ جا ذکری از این بمیان نیاورد که ماشینش بجای انسان بوسیله الاغ بحرکت در خواهد آمد. معذالک این نقشی بود که ایفای آن در عمل بگردن الاغ افتاد. جان ویات در اعلامیهاش آنرا ماشینى «برای ریسندگى بدون استفاده از انگشت» [to spin without fingers] توصیف کرده بود.۴ هر سیستم ماشینى کاملا پیشرفتهای از سه جزء اساسا متفاوت تشکیل مىشود: مکانیزم موتوری [یا مکانیزم محرک]، مکانیزم ناقل، و بالاخره ماشینابزار، یا کارماشین.2 مکانیزم موتوری کار نیروی بحرکت درآورندۀ کل مکانیزم را انجام مىدهد. این مکانیزم نیروی محرکه خود را یا خود تولید مىکند، مانند ماشین بخار، ماشین گرمائى،3 ماشین الکترو مغناطیسى و غیره، و یا حرکت خود را از یک نیروی طبیعى از پیش موجود مىگیرد، مانند چرخاب که با ریزش آب از یک سطح شیبدار، و یا چرخ آسیای بادی که با نیروی باد بحرکت درمىآید، و غیره. مکانیزم ناقل که تشکیل مىشود از انواع و اقسام چرخ لنگر، شافت [یا محور ناقل حرکت]، چرخ دندانه، پولى [یا قرقره]، تسمه، طناب، باند، پینیون [یا چرخ دنده] و دنده. کار مکانیزم ناقل تنظیم حرکت، در صورت لزوم تغییر شکل حرکت (مثلا از خطى به دورانى)، و تقسیم و توزیع آن میان ماشینابزارها است. کار دو جزء مذکور از کل مکانیزم صرفا رساندن حرکت به ماشینابزار است. جزء سوم، ماشینابزار، سپس با استفاده از این حرکت بر موضوع کار سوار مىشود و آنرا بشکل دلخواه درمىآورد. انقلاب صنعتى قرن هیجدهم از این جزء آخر سیستم ماشینى، یعنى از ماشینابزار، یا کارماشین، آغاز شد. تا همین امروز نیز تحول هر صنعت دستی پیشهوری یا مانوفاکتوری به صنعت ماشینى همواره از این جزء آغاز مىشود. در بررسى دقیقتر ماشینابزار بمعنای درست کلمه ما علىالقاعده، اما بیشک در اشکال بغایت جرح و تعدیل شده، همان آلات و ابزارهای مورد استفاده صنعتگر پیشهور یا کارگر مانوفاکتور را بازمىیابیم، با این تفاوت که این بار بجای آنکه ابزارهای دست یک انسان باشند ادوات یک مکانیزماند، ادوات مکانیکىاند. کل ماشین بدین ترتیب یا نسخه کمابیش حک و اصلاح و مکانیزه شدۀ همان آلات دستى صنایع پیشهوری سابق است، مانند دستگاه بافندگى مکانیزه، ۵ و یا متشکل از مجموعهای از ابزارهای قدیمی و دیرآشنای ما که اکنون در بدنه یک ماشین قرار داده شدهاند، نظیر دوک در دستگاه ریسندگى میول، سوزن در دستگاه جوراببافى، تیغهاره در اره ماشینى، و چاقو در ساطور ماشینى. تمایز میان این ادوات و قالبى که در آن قرار میگیرند، یعنى ماشینابزار، از همان بدو تولد این ادوات وجود دارد، زیرا اکثر آنها همچنان بوسیله صنایع دستى پیشهوری یا مانوفاکتوری تولید مىشوند و سپس در بدنه ماشین، که بوسیله ماشین تولید مىشود، قرار میگیرند.۶ بنابراین ماشین مکانیزمى است که، پس از آنکه بحرکت درآمد، با ابزارهایش همان اعمالى را انجام مىدهد که کارگر سابقا با ابزارهای دستی مشابه انجام مىداد. اینکه ماشین نیروی محرکهاش را از انسان مىگیرد یا بنوبه خود از ماشین دیگری، تغییری در اصل قضیه نمىدهد. از لحظهای که دستابزار بمعنای اخص آن از انسان گرفته و درون مکانیزمى قرار داده مىشود، ماشینی بوجود آمده است، که دیگر یک ابزار صرف و ساده نیست. تفاوت میان این دو، حتى در مواردی که انسان خود همچنان نیروی محرکه اولیه باقى مىماند، در همان نگاه اول آشکار است. تعداد ابزاری که انسان مىتواند همزمان مورد استفاده قرار دهد محدود به تعداد ابزارهای تولیدی خود وی یعنى اندامهای بدن اوست. در آلمان نخست کوشیدند کاری کنند تا یک ریسنده با دو چرخ، یعنى همزمان با هر دو دست و هر دو پا کار کند. در عمل معلوم شد این کاری بیش از حد فرساینده است. بعدها یک چرخ پائى با دو دوک اختراع شد، اما ریسندۀ چیرهدستى که بتواند در آن واحد دو رشته نخ را بریسد خود تقریبا باندازه انسان دو سر نادر بود. در مقابل، ماشین ریسندگی جِنی4 در همان بدو اختراع با دوازده تا هیجده دوک مىریسید، و ماشین جوراببافى [امروز] در آن واحد با چندین هزار سوزن مىبافد، و قس علیهذا. تعداد ابزاری که یک ماشینابزار مىتواند همزمان بکار اندازد از همان ابتدا از چنبر محدودیتهای اندامىیی که دستابزارهای پیشهور را در خود مىفشارد آزاد است. در بسیاری از دستابزارها تمایز میان انسان بمنزله نیروی محرکۀ صرف و انسان بمنزله کارگر یا متصدی [اپراتور] بمعنای درست آن، بسیار بارز است. بعنوان مثال در کار با چرخ ریسندگى پا صرفا نیروی محرکه اولیه است، در حالیکه دست که در ارتباط با دوک کار مىکند و عمل کشیدن و تابیدن نخ را انجام مىدهد، خودِ کار ریسیدن را انجام میدهد. این جزء دوم آلت کار پیشهور - در مثال ما دوک - است که نخست دچار انقلاب صنعتى مىشود، و کارگر را، گذشته از کار جدید پائیدن ماشین با چشم و تصحیح اشتباهاتش با دست، با نقش مکانیکى صرفش بمنزله نیروی محرکه تنها مىگذارد. از سوی دیگر در مواردی که انسان همواره صرفا بمنزله نیروی محرکه عمل کرده است - مثلا آنجا که نقش چرخاننده دستک آسیا،٧ تلمبهزن، بالا و پائینبرندۀ دستۀ دم آهنگری، کوبنده هاون و امثال آن را ایفا کرده - ضرورت استفاده از حیوان، آب ٨ و باد بمنزله نیروی محرکه خیلی زود مطرح شده است. بسیار پیش از دوره مانوفاکتوری، و تا حدودی در خلال این دوره، برخى از این قبیل آلات کار در اینجا و آنجا تا حد ماشین تکامل یافتند، اما انقلابی در شیوه تولید پدید نیاوردند. در دوره صنعت بزرگ ماشینى است که معلوم مىشود چنین آلاتی حتى در شکل دستىشان ماشیناند. بعنوان مثال، تلمبههائى که هلندیها در سالهای ۷-۱۸۳۶ با آن آب دریاچه هارْلِم را تخلیه کردند طبق اصول تلمبههای عادی ساخته شده بود، تنها با این تفاوت که پیستونهای آنها بجای انسان با ماشین بخارهای غولپیکر بحرکت درمىآمد. در انگلستان دم آهنگری بسیار ناقصِ معمولى را گاه با وصل کردن دستهاش به ماشین بخار تبدیل به ماشینِ دم مىکنند. خود ماشین بخار، بشکل تازه اختراع شدهاش در دوره مانوفاکتوری در انتهای قرن هفدهم، و تا سال ۱۷۸۰ که به همان شکل باقى ماند،۹ موجب هیچ انقلاب صنعتى نشد. برعکس، این اختراع ماشینهای مختلف بود که انقلابى در شکل ماشین بخار را ضروری ساخت. همین که انسان بجای آنکه با یک دستابزار بر موضوع کارش کار کند تبدیل به نیروی محرکه یک ماشین مىشود، این واقعیت که نیروی محرکه از قضا پوششى بشکل عضله انسانى بر تن دارد دیگر امری کاملا تصادفى است؛ باد، آب و بخار هم مىتوانند جای انسان را بگیرند. این طبعا به آن معنا نیست که تغییر شکلى از این نوع موجب بروز تغییرات بزرگ فنى در مکانیزمى که در اصل بر پایه استفاده از نیروی انسانى صرف بنا گردیده نمىشود. امروزه همه ماشینهائى که هنوز در ابتدای راهند، مانند ماشین دوخت، ماشین پخت نان و امثالهم را طوری مىسازند که هم با نیروی محرکه انسانى قابل راه اندازی باشند و هم با نیروی محرکه مکانیکى صرف؛ مگر آنکه دارای خصوصیات ویژهای باشند که مانع استفاده از آنها در مقیاس کوچک شود. ماشین، که نقطه آغاز انقلاب صنعتى است، مکانیزمى را جانشین کارگر مىکند که بر خلاف او که تنها یک ابزار را بدست مىگیرد با چندین ابزار مشابه کار مىکند و با نیروی محرکه واحدی، شکل آن هر چه باشد، بحرکت در مىآید.١٠ در این حالت با یک ماشین روبروئیم، اما صرفا در نقش اولیهاش بمنزله عنصر بسیط [یا سلولی] تولید ماشینى. با بزرگتر شدن جثه ماشین و افزایش تعداد قطعاتِ ابزاری آن [که مستقیما بر موضوع کار سوار میشوند و کار انجام میدهند،] وجود مکانیزم بزرگتر و قویتری برای بحرکت درآوردن آن ضرورت مىیابد. و این مکانیزم نیز برای غلبه بر نیروی ایستادگى خود محتاج نیروی محرکهای قویتر از نیروی انسانى مىگردد؛ بگذریم که انسان بهر حال وسیله بسیار ناقصى برای تولید حرکت یکنواخت و مستمر است. ولى حال با فرض اینکه انسان صرفا بمنزله نیروی محرکه عمل مىکند، و اکنون ماشین جای دستابزاری که قبلا مورد استفادۀ او بوده را گرفته، واضح است که نیروهای طبیعى مىتوانند جای او را بمنزله این نیروی محرکه بگیرند. در میان همه نیروهای محرکه عظیمى که از دوران مانوفاکتوری بما به ارث رسیدهاند نیروی اسب بدترین است؛ بعضا به این علت که اسب موجود خودسری است، و بعضا به این علت که پرهزینه است و امکان بکارگیریش در کارخانه محدود.۱۱ با اینهمه، در دوره طفولیت صنعت بزرگ از اسب وسیعا استفاده میشد. شکوههای مهندسین کشاورزی آن زمان، و این واقعیت که تا امروز هم نیروی مکانیکى بر حسب «قوه اسب» بیان مىشود، هر دو گواه بر این واقعیتاند. باد نیروئى بیش از حد متغیر و غیر قابل کنترل بود، و بعلاوه در انگلستان، زادبوم صنعت مدرن، استفاده از نیروی آب بود که در همان دوره مانوفاکتوری هم بر استفاده از نیروهای دیگر تفوق کامل داشت. حتى در قرن هفدهم نیز تلاشهائى در جهت یافتن راهى برای بچرخش در آوردن هر دو سنگ آسیا با یک چرخاب بعمل آمده بود. اما جثه مکانیزم ناقل، که حال به این ترتیب بمراتب افزایش یافته بود، با استفاده از نیروی آب، که اکنون دیگر کافی نبود، در تعارض افتاد، و این خود عامل محرکى در جهت انجام تحقیقات دقیقتر در زمینه قوانین اصطکاک شد. بر همین سیاق، یکنواخت نبودن نیروی محرکه در آسیاهائى که سنگشان با جلو و عقب بردن یک اهرم بحرکت درمىآمد، به دستاوردهای نظری در مورد چرخ لنگر و استفاده عملى از آن انجامید۱۲ که بعدها در صنعت بزرگ ماشینى نقش بسیار حائز اهمیتی ایفا کرد. به این صورت بود که نخستین عناصر علمى و فنى صنعت مدرن بزرگ در دوران مانوفاکتوری تکوین یافت. کارخانه ریسندگى آرکرایت [Arkwright] که در آن از ماشینهای ریسندگی تراسِل [throstle]استفاده مىشد از همان آغاز با استفاده از نیروی آب بحرکت درمىآمد. با اینحال استفاده از نیروی آب بمنزله نیروی محرکۀ اصلى با مشکلات مختلف همراه بود. مقدار آن بدلخواه قابل افزایش نبود؛ در بعضی فصول دچار نقصان مىشد؛ و بالاتر از همه خصلتى اساسا محلى و موضعى داشت.۱۳ تا اختراع ماشین بخار دوم جیمز وات - موسوم به ماشین بخار دوسوکار5 - هنوز موتور محرکى پیدا نشده بود که نیروی محرکه خود را از مصرف ذغالسنگ و آب بگیرد، کاملا تحت کنترل انسان باشد، قابل انتقال و خود وسیله نقلیه باشد، شهری باشد (و نه مانند چرخاب، روستائى)، بر خلاف چرخاب اجازه دهد تولید بجای آنکه در روستاها پراکنده باشد در شهرها تمرکز یابد،۱۴ و بالاخره کاربرد فنى عام داشته و شرایط محلى تاثیر چندانى بر انتخاب محل استقرارش نداشته باشد. عظمت نبوغ جیمز وات در بخش شرح مشخصات امتیازنامهای که در آوریل ۱۷۸۴ گرفت منعکس است. در اینجا ماشین بخار وات نه اختراعى برای برآورده ساختن منظوری خاص بلکه وسیلهای توصیف شده است که کاربرد صنعتى عام دارد. بسیاری از موارد استفادهای که وات در این بخش برای ماشین خود ذکر کرده است، مانند پتک بخاری مکانیزه، تا نیم قرن بعد متحقق نشد. معالوصف جیمز وات خود شک داشت که بتوان از قوه بخار در دریانوردی استفاده کرد. اما جانشینان او در شرکت بولتون و وات ماشین بخارهای غولپیکرشان را که برای کشتىهای اقیانوسپیمای بخاری ساخته شده بود در سال ۱۸۵۱ روانه نمایشگاه صنعتى بزرگ لندن کردند. بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیتهای نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد. یک مکانیزم محرک واحد اکنون قادر بود ماشینهای متعددی را همزمان بحرکت درآورد. با افزیش تعداد ماشینهائى که همزمان بحرکت درمىآیند بر ابعاد مکانیزم محرک افزاوده میشود، و مکانیزم ناقل نیز مبدل به دستگاهی عریض و طویل مىگردد. اکنون باید تفاوت میان همکاریِ تعدادی ماشین همنوع و یک سیستم پیچیده ماشینى را روشن کنیم. در مورد اول محصول تماما بوسیله ماشین واحدی ساخته مىشود. این ماشین کلیه عملیات مختلفى را انجام مىدهد که سابقا یا توسط یک پیشهور با ابزار دستیش، مثلا یک بافنده با دستگاه بافندگیش، انجام میگرفت، و یا توسط چند پیشهور که بصورت متوالی کار مىکردند، حال خواه جداگانه و خواه بصورت اعضای یک سیستم مانوفاکتوری.۱۵ بعنوان مثال، در ساخت مانوفاکتوریِ مدرن پاکت یک نفر کاغذ را با تازن تا مىزد، دیگری بر آن چسب میمالید، سومى لبهای را که مهر پستى بر آن مىخورد برمىگرداند، چهارمى مهر برجسته را بر آن مىکوبید، و الى آخر. در هر مرحله کاغذ باید دست بدست مىگشت. اما یک ماشین پاکتسازی امروز همه این عملیات را یکجا انجام مىدهد، و در یک ساعت متجاوز از سه هزار پاکت مىسازد. در نمایشگاه ۱۸۶۲ لندن یک ماشین آمریکائى برای ساخت پاکت قیفى بنمایش گذاشته شده بود که کاغذ را مىبرید، چسب مىزد، لوله مىکرد، و سیصد پاکت در دقیقه بیرون مىداد. در اینجا کل پروسه، که در سیستم مانوفاکتوری به یک سلسله عملیات جداگانه تفکیک شده بود و با همان ترتّب و توالى هم انجام مىگرفت، بوسیله یک ماشین که مجموعهای از ابزارهای مختلف را بکار مىگیرد انجام مىشود. خواه این ماشین صرفا نسخه مکانیزۀ یک ابزار پیچیده دستى باشد و خواه ترکیبى از چند آلت سادۀ مورد استفاده کارگرِ جزءکار در مانوفاکتور، در هر دو حالت آنچه پیش رو داریم همکاری ساده در کارخانه است؛ کارخانه بمعنای کارگاهى که در آن تنها از ماشین استفاده مىشود. و این همکاری، اگر عجالتا کارگر را کنار بگذاریم، در وهله اول چیزی جز گرد هم آمدن و همزمان کار کردن تعدادی ماشین همنوع بنظر نمىرسد. لذا یک کارخانه پارچهبافى تشکیل مىشود از تعدادی دستگاه پارچهبافى مکانیزه که در کنار یکدیگر کار میکنند، و یک کارخانه دوزندگى تشکیل مىشود از تعدادی چرخ خیاطى که در زیر یک سقف گرد آمدهاند. اما در اینجا یک وحدت مکانیکى وجود دارد، و آن اینکه همۀ ماشینها حرکت خود را همزمان، و به یک میزان، از طپشهای یک موتور محرک مشترک که از طریق مکانیزم ناقل به آنها مىرسد مىگیرند. مکانیزم ناقل نیز تا حدودی میان همه آنها مشترک است، زیرا آنچه از این مکانیزم به هر ماشین مىرسد چیزی جز شاخهای منشعب از آن نیست. پس همانطور که تعدادی ابزار اندامهای یک ماشینابزار را تشکیل مىدهند، تعدادی ماشین همنوع نیز اندامهای مکانیزم محرک را مىسازند. اما یک سیستم ماشینى بمعنای درست کلمه تنها زمانی جانشین این ماشینهای منفرد و مستقل میشود که لازم باشد موضوع کار از یک سلسله پروسههای مرحلهای و مرتبط بهم، که بوسیله زنجیرهای از ماشینابزارهای مکمل یکدیگر انجام میگیرند، بگذرد. حال در اینجا بار دیگر با همکاری از طریق تقسیم کار مواجهیم، که مختص مانوفاکتور است اما اکنون بشکل سیستم مرکبى از ماشینابزارهای متفاوت با کارکردهای خاص ظاهر شده است. ابزارهای خاصِ کارگران جزءکار مختلف در مانوفاکتور پشم - مثلا ابزارهای کارگران پشمچین، حلاج، شانهکش، پشمریس و غیره - در سیستم تولید ماشینیِ پشم تبدیل به ابزارهای ماشینهای جزءکاری شدهاند که هر یک اندامى ویژه با وظیفهای [جزئی و] ویژه در کل این مکانیزم مرکب را تشکیل میدهد. در رشتههائى که سیستم ماشینى نخست در آنها پیاده مىشود این مانوفاکتور است که پایه و اساس طبیعى تقسیمبندی و لذا نحوه سازماندهی پروسه تولید را بصورت کلى بدست میدهد.۱۶ با اینحال یک تفاوت اساسى میان این دو فورا بچشم مىآید. در مانوفاکتور این کارگران هستند که باید، خواه بصورت فردی و خواه گروهى، پروسههای جزئى خاصی را با کمک ابزارهای دستیشان به پیش ببرند. در مانوفاکتور کارگر بر ملزومات پروسه کار انطباق مىیابد؛ اما پیش از آن پروسه بر [قابلیتهای] کارگر انطباق یافته است. در تولید ماشینى این رکن ذهنى تقسیم کار دیگر وجود ندارد. در اینجا کل پروسه بطور عینى، فى نفسه، [«یعنى قطع نظر از مساله انجامش بدست انسان»] مورد بررسى قرار مىگیرد و به فازهای متشکلهاش تجزیه مىشود. این مساله که هر پروسه خاص در عمل چگونه باید به انجام رسد و پروسههای جزئى مختلف را چگونه باید در قالب یک کل بهم پیوند داد، مسالهای است که از طریق کاربرد فنى علم مکانیک، شیمى و غیره حل مىشود.۱۷ و واضح است که در این مورد نیز تئوری باید با تجربه عملى که در مقیاس وسیع گرد میآید تکمیل شود. در سیستم ماشینى هر ماشین جزءکار مشخص ماده خام کار ماشین بعدی را فراهم مىآورد. و از آنجا که این ماشینها همه همزمان در حال کارند، محصول همواره در حال گذار از مراحل مختلف شکلگیری خود، و مدام در حال گذار از یک فاز تولید به فاز دیگر است. بهمان ترتیب که در مانوفاکتور همکاری مستقیمی که میان کارگران جزءکار وجود دارد تناسب عددی معینى میان گروههای مختلف کاری برقرار مىکند، در یک سیستم ماشینى با نحوه سازمانیافتگی مشخص نیز که یک ماشین مدام ماشین دیگری را بکار وامیدارد نسبت ثابتى میان تعداد، اندازه و سرعت این ماشینها برقرار مىشود. بدین ترتیب در اینجا کارماشینِِ جمعی6 را داریم که عبارت است از سیستمی برخوردار از سازمان و متشکل از تک ماشینها و گروههائى از تک ماشینهای مختلفالنوع. هر چه کل پروسه پیوستگى بیشتری بیابد، بعبارت دیگر هر چه عبور ماده خام از فاز اول به فاز آخر کمتر گسسته شود، یعنى هرچه عبور آن از یک فاز به فاز دیگر بیشتر بوسیله خود ماشین و کمتر بوسیله دست انسان انجام گیرد، این ماشین جمعى کاملتر است. در مانوفاکتور اصل بر تقسیم کار است، و این منجر به جدائى هر پروسه جزئى خاص از پروسههای دیگر میشود، حال آنکه اصل حاکم در کارخانۀ کاملا تکامل یافته پیوستگى این پروسهها است. یک سیستم ماشینى، اعم از اینکه صرفا مبتنى بر همکاری ماشینهای مشابه باشد (مانند بافندگی) و یا مبتنى بر ترکیب ماشینهای متفاوت (مانند ریسندگى)، همین قدر که بوسیله یک مکانیزم محرک اولیه خودکار بحرکت درآید فى نفسه تشکیل جهاز خودکار وسیعى7 مىدهد. حال هر چند کل این سیستم میتواند بوسیله مثلا یک ماشین بخار بحرکت درآید، این امکان وجود دارد که بعضى از ماشینها برای برخى حرکات خود نیاز به نیروی کمکى کارگر داشته باشند. بعنوان نمونه، چنین نیروی کمکى پیش از اختراع ماشین ریسندگی میولِ خودکار [self-acting Mule] برای بحرکت درآوردن carriage آن لازم بود، و در کارخانههای نازکریسى هنوز هم لازم است. بر همین سیاق، ممکن است لازم باشد کارگر از قطعات معینى از ماشین بصورت ابزار دستى استفاده کند تا ماشین بتواند کارش را انجام دهد، چنان که در کارگاههای ماشینسازی تا پیش از خودکار شدن قلمگیر8 چنین بود. همین که ماشینى بتواند بدون کمک انسان کلیه حرکات لازم برای از کار درآوردن ماده خام را انجام دهد و تنها به کمک جانبى کارگر نیاز داشته باشد، با یک سیستم ماشینى اتوماتیک روبروئیم، که در جزئیات همواره مىتواند پیشرفت کند. پیشرفتهائى از قبیل اختراع دستگاهى [در ریسندگى] که هر گاه یک رشته فتیله پاره شود ماشین کشش (drawing fram) را متوقف مىکند، و یا ترمز خودکاری که دستگاه پارچهبافى مکانیزه را بمحض اینکه ماسورۀ ماکو از پود خالى شود از حرکت باز مىدارد، اختراعات کاملا جدیدی هستند. یک کارخانه کاغذسازی مدرن مىتواند مثالى باشد که هم پیوستگى مراحل پروسه تولید را بنمایش مىگذارد و هم بعمل درآمدن اصل خودکاری [یا اتوماسیون] را. در صنعت کاغذسازی بطور کلى مىتوان نه تنها تفاوتهای میان شیوههای تولید مبتنى بر وسایل تولید مختلف، بلکه همچنین رابطه میان مناسبات اجتماعى- تولیدی و آن شیوههای تولید را در جزئیات و با دقت بیشتر بررسى کرد. صنعت کاغذسازی قدیم آلمان نمونهای از تولید پیشهوری آنرا بدست مىدهد؛ هلند در قرن هفدهم و فرانسه در قرن هیجدهم نمونههائى از صنعت مانوفاکتوری بمعنای درست کلمۀ آن هستند؛ و انگلستان مدرن نمونه تولید صنعتى اتوماتیک این محصول را بنمایش میگذار. علاوه بر اینها در چین و هندوستان نیز هنوز دو شکل شاخص آسیائى از همین صنعت وجود دارد. سیستم سازمان یافتهای متشکل از تعدادی ماشین که حرکت خود را از طریق مکانیزم ناقل از یک مرکز خودکار دریافت مىکنند٬ پیشرفتهترین شکل تولید ماشینى است. در اینجا بجای تک ماشین با یک هیولای مکانیکى روبروئیم که جثه عظیمش تمام کارخانه را اشغال مىکند و قدرت مهیبش، که در ابتدا در پس حرکات متین و سنجیده اعضای غولپیکرش پنهان بود، عاقبت پوست مىدراند و در رقص تند و تب آلود اندامهای کاری بیشمارش رخ مینماید. ماشین میول و ماشین بخار پیش از آنکه کارگرانى تنها به ساختن میول و ماشین بخار مشغول باشند وجود داشتند؛ همان گونه که انسانها پیش از آنکه خیاطى وجود داشته باشد لباس مىپوشیدند. با اینحال اختراعات وُکانْسون،9 آرکرایت،10 وات و دیگران تنها به این سبب امکان تحقق یافت که هر یک از ایشان تعداد قابل ملاحظهای کارگر مکانیک ماهر که محصول دوره مانوفاکتوری بودند را حی و حاضر در دسترس داشت. برخى از این کارگران صنعتگران مستقل رشتههای مختلف بودند و برخى دیگر کارگران مجتمع در مانوفاکتورها، که در آنها، چنان که ذکرش رفت، تقسیم کاری با دقت و شدت خاص حکمفرما بود. با افزایش تعداد اختراعات، تقاضا برای ماشینهای جدیدالاختراع نیز افزایش یافت، صنعت ماشینسازی بیش از پیش به شعبات مستقل تفکیک شد، و متناسب با آن تقسیم کار در درون این مانوفاکتورها رشد هر چه بیشتری یافت. بدین ترتیب اکنون مىبینیم که چگونه مانوفاکتور شالوده فنى بلافصل صنعت بزرگ [ماشینی] است. مانوفاکتور ماشینآلاتى را تولید کرد که صنعت بزرگ بوسیله آنها سیستمهای تولید پیشهوری و مانوفاکتوری را در آن نخستین حوزههای تولید که به تصرف درآورد از میان برداشت. بنابراین سیستم تولید ماشینى [یا «کارخانهای»] بطور خودانگیخته بر یک زیربنای مادی ناکافى و نامتناسب با خود سر بر آورد. و این سیستم وقتى به درجه معینى از رشد رسید ناگزیر باید آن زیربنای از پیش ساخته و پرداخته را، که در این خلال در همان شکل قدیمش رشد بیشتری هم کرده بود، برمىانداخت و زیربنای جدیدی متناسب با شیوه تولیدی خود بوجود مىآورد. همانطور که یک تک ماشین مادام که با نیروی یک نفر بحرکت درمىآید خصلت خرد و ناتوان خود را حفظ مىکند، و همانطور که هیچ سیستم ماشینى کاملا متکاملی نمىتوانست پیش از آنکه ماشین بخار جانشین نیروهای محرکه پیش از خود (حیوان، باد و حتى آب) شود بوجود آید، صنعت بزرگ کارخانهای نیز مادام که ابزار تولیدی شاخصش، ماشین، وجود خود را مرهون نیروی فردی و مهارت فردی بود و ساختش به رشد عضلانى، قدرت بینائى و ممارست دستهای کارگران جزءکار درون مانوفاکتور (و پیشهوران بیرون مانوفاکتور) در بکارگیری ابزارهاى خرد و ناتوانشان بستگى داشت، از رسیدن به حد اعلای تکامل خود عاجز بود. لذا گذشته از هزینه گزاف تولید ماشین به این شیوه - عاملى که ذهن سرمایهدار را مدام بخود مشغول مىدارد و او را بجلو مىراند - گسترش صنایع ماشینى و راه یافتن ماشین به شاخههای جدید تولید منوط به رشد قشری از کارگران بود که افزایش تعدادشان، بعلت ماهیت نیمههنری مشاغلشان، تنها بتدریج میسر بود و نه بسرعت و با گامهای بلند. اما علاوه بر این، صنعت بزرگ در مرحله معینى از رشد خود با زیربنای فنى که صنعت پیشهوری و مانوفاکتوری برایش فراهم آورده بود نیز در تضاد افتاد. این سیر رشد خود موجب بروز برخى مشکلات فنى شد؛ از این قبیل که: بر جثه مکانیزم محرک، مکانیزم ناقل و خود ماشینابزارها افزوده شد؛ اجزای ماشینها پیچیدهتر و از لحاظ شکل متنوعتر گردید؛ ماشینها باید با نظم و قاعده بیشتری کار مىکردند، و به همین علت نیز هر چه بیشتر از مدلى که در ابتدا برای ساخت مانوفاکتوری آنها طراحى شده بود فاصله گرفتند و شکل مستقلى یافتند که تنها عامل تعیینکنندۀ آن نقش مکانیکى بود که بر عهده داشتند.۱۸ در عین حال سیستم تولید اتوماتیک تکامل یافت، و استفاده از موادی که کار با آنها مشکل بود نیز مبدل به ضرورتی هر چه اجتنابناپذیرتر شد؛ مانند زمانی که آهن جای چوب را گرفت. حل این مسائل در هر مورد با مانع محدودیتهای فردییی مواجه بود که حتى کارگر جمعى مانوفاکتور نیز، جز به میزانى محدود، قادر به رفعشان نبود. ماشینهائى از قبیل پرس هیدرولیکى مدرن، دستگاه بافندگی مکانیزه مدرن و ماشین شانهکشی [پشم و پنبه] مدرن هرگز نمىتوانستند در دوره مانوفاکتوری ساخته شوند. تحول شیوه تولید در یک حوزه از صنعت تحول مشابهى در سایر حوزهها را ضروری مىسازد. این نخست در شاخههائى از صنعت رخ مىدهد که در عین حال که فازهای مختلف یک پروسه واحد را تشکیل مىدهند، و از این لحاظ به یکدیگر مرتبطند، از طریق تقسیم کار از یکدیگر مجزا مىشوند، چنان که مآلا هر یک کالای مستقلى تولید مىکند. به این ترتیب بود که ریسندگى ماشینى بافندگى ماشینى را ضروری ساخت، و این دو با هم انقلابى مکانیکى و شیمیائى در سفیدگری پارچه، رنگرزی و چاپ روی پارچه را ضروری ساختند. و باز به همین علت بود که انقلاب در پنبهریسى اختراع ماشین پنبه پاککنی جین [gin] برای جدا کردن دانه پنبه از الیاف آن را ضروری ساخت، و با همین اختراع بود که تولید پنبه در مقیاس وسیع مورد نیاز امروز ممکن شد.۱۹ اما انقلاب در شیوههای تولید صنعتى و کشاورزی انقلاب دیگری در شرایط عام پروسه اجتماعى تولید، یعنى در وسایل ارتباط و حمل و نقل را نیز ضروری ساخت. در جامعهای که بقول فُوریه بر پاشنه کشاورزی کوچک، با صنایع جنبى خانگى و صنایع پیشهوری شهریش مىگردد، وسایل ارتباط و حمل و نقل به نسبت نیازهای تولید در دوره مانوفاکتوری (با تقسیم کار اجتماعى گستردهاش، تمرکز ابزارهای کار و کارگرانش، و بازارهای مستعمراتیاش) چندان ناکافى بود که در آنها واقعا انقلابى بوقوع پیوست. بهمین ترتیب وسایل ارتباط و حمل و نقلى که میراث دوره مانوفاکتوری بود بزودی برای صنعت بزرگ کارخانهای - با توجه به شتاب تبآلود تولیدش، وسعت دامنه رشدش، سرمایه و کارگری که مدام از یک حوزه به حوزه دیگر تولید پرتاب مىکند، و پیوندهای تازه ایجاد شدهاش با بازار جهانى - بصورت قیودی غیر قابل تحمل درآمد. بدین ترتیب گذشته از تحول عظیمى که در ساخت کشتىهای بادبانى صورت گرفت، وسایل ارتباط و حمل و نقل نیز بتدریج و از طریق سیستمى مرکب از کشتىهای بخاری رودپیما، راهآهن، کشتىهای بخاری اقیانوسپیما و تلگراف خود را با شیوه تولید صنعت بزرگ تطبیق دادند. اما توده عظیم آهنى که اکنون باید چکشکاری مىشد، جوش داده مىشد، بریده مىشد، تراش و شکل داده مىشد، بنوبه خود نیاز به ماشینهائى با ابعاد غولآسا داشت که صنایع ماشینسازی دوره مانوفاکتوری هرگز قادر به ساختشان نبود. حاصل آنکه، صنعت بزرگ ماشینی باید کنترل ساخت ماشین یعنى ابزار تولید شاخص و ممیز خود را خود بدست مىگرفت و ماشین را با ماشین تولید مىکرد. مادام که چنین نکرد نتوانست شالوده فنى مناسب حال خود را بوجود آورد و روی پای خود بایستد. تولید ماشینى در دهههای نخست قرن نوزدهم بیش از پیش توسعه یافت، و بتدریج ساخت خود ماشین را نیز در بر گرفت. اما تنها طى چند دهه اخیر است که احداث راهآهن و ساخت کشتىهای بخاری اقیانوسپیما در مقیاس بسیار وسیع، باعث بوجود آمدن ماشینهای غولآسائى شده است که اکنون در ساخت موتورهای محرک بکار گرفته میشوند. اساسىترین شرط تولید ماشین بوسیله ماشین وجود [موتور] محرک اولیهای بود که بتواند نیرو را به هر میزان لازم تامین کند و در عین حال کاملا قابل کنترل باشد. ماشین بخار این شرط را بجا مىآورد. اما همچنین لازم بود برای قطعات مختلف ماشینابزارها اشیائى با اشکال دقیق هندسى، مانند خط راست، صفحه مسطح، دایره، استوانه، مخروط، کره و غیره، تولید شود. هِنْری مادْزلى [Henry Maudslay] این مشکل را در دهه اول قرن نوزدهم با اختراع قلمگیر حل کرد. این ابزار، که بزودی بصورت خودکار درآمد، در اشکال مختلف خود علاوه بر ماشین تراش، که در اصل برای آن طراحى شده بود، بر ماشینهای ماشینسازِ دیگر نیز تعبیه شد. این وسیله مکانیکى نه جای ابزاری خاص بلکه جای خود دست را مىگیرد - دستى که تیغ تراش را نگهمیدارد و آنرا در طول آهن یا ماده دیگری که کار باید بر آن انجام گیرد هدایت مىکند. به این ترتیب بود که از کار در آوردن اشکال هندسى قطعات مختلف ماشین «با درجهای از سهولت، دقت و سرعت که هیچ مقدار تجربۀ گرد آمده در دستهای ماهرترین کارگران قادر به از کار درآوردنش نبود»۲۰ امکانپذیر شد. حال اگر در آن جزء از ماشینهای مورد استفاده در ساخت ماشین که در واقع قطعات ابزاری این ماشینآلات را تشکیل مىدهد دقیق شویم، همان ابزارهای دستى سابق را بازمىیابیم، اما این بار در مقیاسى غولآسا. جزء انتهائی و ابزاری ماشین فِرِِز مته بسیار بزرگى است که بوسیله یک ماشین بخار بحرکت درمىآید، و متقابلا بدون این ماشین سیلندرهای ماشین بخارهای بزرگ و سیلندرهای پرسهای هیدرولیکى را نمىتوان ساخت. ماشین تراش مکانیزه چیزی جز کپى غولپیکر ماشین خراطی پائى معمولى نیست؛ رنده ماشینى نجار آهنین دستى است که با همان ابزاری که نجار بر چوب کار مىکند بر آهن کار مىکند؛ وسیلهای که چوبهای روکش را در کشتىسازیهای لندن مىبرد یک تیغاره عظیمالجثه است؛ ابزار برش در ماشین آهنبر، که آهن را به همان راحتى مىبرد که قیچى خیاط پارچه را، قیچى غولآسائی بیش نیست؛ پتک مکانیزه با یک سرپتک معمولى کار مىکند اما این سرپتک چنان وزنى دارد که خود تور11 هم قادر به بلند کردنش نیست.۲۱ این پتکهای بخاری مکانیزه اختراع نِزمیت [Nasmyth] است، و در میان آنها یکى هست که بیش از ۶ تن وزن دارد و از ارتفاع ۷ فوت [معادل ۲ متر و ۱۰ سانتیمتر] بر سندانى به وزن ۳۶ تن ضربه مىزند، و در عین حال که قادر است یک بلوک سنگ گرانیت را براحتى آب خوردن پودر کند مىتواند میخى را با ضربات آهسته و پیاپی در چوب نرمى فروبرد.۲۲ وسیله کار در هیئت ماشین به صورت وجودی مادییی دست مىیابد که ایجاب مىکند نیروهای طبیعى جانشین نیروی انسانى و کاربرد آگاهانه علوم طبیعى جانشین روشهای نادقیق سرانگشتی شود. در مانوفاکتور سازمان پروسه کارِ اجتماعى تماما ذهنى [یا ذیشعور] است٬ [به این معنا که] ترکیبى از کارگران جزءکار است. در مقابل، صنعت بزرگ در قالب سیستم ماشینى از یک سازمان تولیدی کاملا عینى [یا بیشعور] برخوردار است که بصورت یک شرط مادی از پیش موجودِ تولید در مقابل کارگر قرار میگیرد. در همکاری ساده، و حتى در اشکال تفکیک شدهتر و متکى بر تقسیم کارِ آن، کنار گذاشته شدن فرد کارگر [، یا عبور از فردیت تک کارگر،] از جانب کارگر جمعی، هنوز پدیدهای کمابیش تصادفى [و خلاف قاعده] مینماید. اما کارکرد سیستم ماشینى، بجز چند مورد استثنائى که بعدا ذکر خواهیم کرد، یکسره بر بنیاد کارگر جمعی، یا کار مشترک، متکى است. لذا خصلت همکاری داشتن پروسه کار در سیستم ماشینى یک ضرورت فنى است که خود ماهیت وسیله کار آنرا تحمیل میکند. ادامه... 1 در اصل آلمانی و ترجمه فاکس همه جا «صنعت بزرگ» و در ترجمه انگلس همه جا «صنعت مدرن» آمده است. صفت «کارخانهای» (در مقابل «دستی» و «مانوفاکتوری») را ما برای روشنتر ساختن مفهوم اضافه کردهایم. 2 Arbeitsmaschine = working machine - کارماشین (یک لغت). مارکس درباره این اصطلاح به انگلس مینویسد: «…انقلاب صنعتی از…آن بخش از سیستم ماشینی که انگلیسیها به آن working machine میگویند شروع میشود؛ یعنی … از بخشی که بلاواسطه روی ماده خامی که باید بر آن کار شود تا تغییر شکل دهد، سوار میشود… آن بخش از سیستم ماشینی که مستقیما با ماده خام تماس پیدا میکند…» (نامه مورخ ۲۸ ژانویه ۱۸۶۳، کلیات آثار مارکس و انگلس، انگلیسی، جلد ۴۱، ص۴۴۸). 3 caloric engine - نسخه پیشرفته ماشین گرمائی (hot-air engine) جان اریکسون، آمریکائی سوئدی الاصل، که در اوائل قرن نوزدهم اختراع شده بود. بر اساس انبساط و انقباض هوا، از طریق گرم و سرد کردن آن، ایجاد حرکت میکرد. در مقایسه با ماشین بخار دست و پاگیر بود و کارآئی بسیار پائینتری داشت. در پایان قرن نوزدهم اهمیت فنی خود را کلا از دست داد و از دور خارج شد. 4 Jenny - جیمز هارگریوز (James Hargreaves)، در سال ۱۷۶۴ این ماشین را اختراع کرد و نام دخترش جِنی را بر آن گذاشت. 5 double-acting engine- «دوسوکار» اصطلاح ماست. رجوع کنید به ص۵۲۷، شماره ۹ و زیرنویس دوم. 6 Kombinierte Arbeitsmaschine = collective working (tool) machine - کارماشین (یا ماشینابزارِِ) جمعی؛ مفهوم مُناظر «کارگر جمعی (یا «جمعکار»)» که در فصل پیش مطرح شد. 7 اصطلاح «جهاز خودکار وسيع» [vast automaton] اقتباس از اندرو يور است. رجوع کنید به ص۴۶۰ - ف. 8 slide-rest - قلمگیر یا رندهگیر: قطعهای در ماشین تراش که تیغ تراش بر آن سوار میشود، در چهار محور راست، چپ، بالا و پائین حرکت میکند، و موضوع کار را بشکل دلخواه تراش میدهد. 9 Jacque Vaucanson - ژاک وُکانسون (۸۹-۱۷۰۲) مخترع نامآور فرانسوی که در سال ۱۷۴۱ از طرف دربار لوئی پانزدهم مامور ایجاد اصلاحات در صنعت ابریشم فرانسه شد. در ۱۷۴۵ اولین دستگاه تمام اتوماتیک بافندگی را اختراع کرد. استفاده از پانچ کارد در بافندگی (در نیم قرن بعد) و در کامپیوتر (در قرن بیستم) در واقع از ابداعات اوست. وکانسون را همچنین مبدع اولیه رُباتهای امروز دانستهاند. 10 Sir Richard Arkwright - (٩٢-١٧٣٢) در سال ۱۷۶۹ امتیاز اختراع ماشین ریسندگی تراسل را، که در واقع اختراع شخص دیگری بنام توماس هایز [Thomas Highs] بود، بنام خود به ثبت رساند. همچنین رجوع کنید به ص۵۴۱، شماره ۱۰۷ و زیرنویس دوم. 11 Thor - خداى قدرت در افسانههاى وايکينگها که چکش کوهپیکری بدست دارد و سوار بر ارابهاى غولپیکر در آسمانها گشت مىزند. رعد صداى چرخهاى ارابه او، و برق جرقههاى حاصل از ضربات چکش اوست. |