سرمايه، جلد ١بخش پنجم:
|
۲- طول روزکار و بارآوری کار ثابت؛ فشردگى کار متغیر
فشردگى بیشتر کار یعنى صرف کار بیشتر در مدت زمان ثابت. به این ترتیب از دو روزکارِ با طول برابر، روزکاری که فشردگى کارش بیشتر است در مقدار محصول بیشتری تجسم مىیابد تا روزکاری که فشردگى کارش کمتر است. درست است، افزایش بارآوری کار نیز باعث مىشود در روزکار با طول معین محصول بیشتری بدست آید، اما در این حالت ارزش هر واحد محصول تنزل مىکند چون کار کمتری مىبرد، حال آنکه در حالت مورد بحث ما در اینجا ارزش هر واحد محصول ثابت مىماند زیرا به همان مقدار سابق کار مىبرد. در این حالت کمیت محصول افزایش مىیابد بدون آنکه قیمت هر واحد آن تنزل کند. بعبارت دیگر با بالا رفتن مقدار محصول جمع کل قیمت آن نیز بالا مىرود. اما در حالتى که بارآوری افزایش مىیابد مقدار معینى ارزش بر مقدار بیشتری محصول تقسیم مىشود. لذا اگر طول روزکار ثابت باشد کار یک روزِ فشردهتر در قالب مقدار بیشتری ارزش و، با فرض ثابت بودن ارزش پول، در قالب مقدار بیشتری پول، تجسم مىیابد. مقدار ارزش بیشتری که ایجاد مىشود بسته به درجه انحراف عقربه فشردگى کار از درجه متعارف اجتماعى آن تغییر مىکند . بنابراین ارزشى که روزکاری با طول معین ایجاد مىکند دیگر کمیت ثابتى نیست بلکه متغیر است؛ در روزکار ۱۲ ساعتهای با فشردگى عادی ارزشى معادل مثلا ۶ شیلینگ ایجاد مىشود، در حالیکه فشردگى بیشتر موجب مىشود این ارزش به ۷، ۸ شیلینگ یا بیشتر برسد. روشن است که اگر ارزشى که طی یک روز کار ایجاد مىشود از مثلا ۶ شیلینگ به ۸ شیلینگ افزایش یابد، آنگاه دو بخشى که این ارزش به آن تقسیم مىشود، یعنى قیمت قوه کار و ارزش اضافه، مىتوانند همزمان و بطور مساوی یا نامساوی افزایش یابند. بعنوان مثال هر دو مىتوانند همزمان از ۳ شیلینگ به ۴ شیلینگ افزایش یابند. در این حالت بالا رفتن قیمت قوه کار الزاما بمعنای آن نیست که قیمت قوه کار از ارزش آن بالاتر رفته است. برعکس، این بالا رفتن قیمت قوه کار مىتواند با افت قیمت آن به سطح زیر ارزش قوه کار همراه بوده باشد. این حالت وقتى پیش مىآید که بالا رفتن قیمت قوه کار به حدی نیست که جبران فرسایش سریعتر آنرا بکند. مىدانیم که، جز در حالات استثنائى کاملا موقت و گذرا، تغییر بارآوری کار در ارزش قوه کار، و در نتیجه در مقدار ارزش اضافه، هیچ تغییری بوجود نمیآورد؛ مگر در صنایعى که محصولاتشان جزو اجناسی باشند که کارگران عادتا مصرف میکنند. اما در حالتی که اکنون مورد بحث ماست، این محدودیت از میان مىرود. مقدار کار خواه از لحاظ گستردگى تغییر کند و خواه از لحاظ فشردگى، این تغییر باعث میشود تا در مقدار ارزشى که ایجاد میشود، مستقل از ماهیت محصولی که این ارزش در آن تجسم مىیابد، همواره تغییر متناظری رخ دهد. اگر فشردگى کار همزمان و به یک میزان در تمامی رشتههای صنعت تغییر مىکرد آنگاه این درجه جدید و بالاتر فشردگى تبدیل به درجه متعارف اجتماعى آن مىشد، و بنابراین دیگر بمنزله مقدار فشردگى در محاسبه وارد نمىشد.1 اما باز در این حالت هم فشردگى کار در کشورهای مختلف متفاوت مىبود، و این موجب مىشد تا در کاربرد قانون ارزش در مورد روزکارهای ممالک مختلف جرح و تعدیلهائى بوجود آید. در این حالت روزکار فشردهتر یک ملت در مبلغ پول بیشتری نمود مىیافت تا روزکار کمتر فشردۀ ملتى دیگر.۴ 1 در اصل آلمانی و ترجمه فاکس عبارت پایانی جمله به این صورت آمده است: «… بنابراین دیگر بمنزله مقدار گستردگی در محاسبه وارد نمیشد». با توجه به مضمون بحث در بالا، آنچه مارکس تا کنون درباره دخالت مقادیر ثابت در محاسبات گفته، و خود این جمله، پیداست که «بمنزله مقدار فشردگی» درست است. معنای جمله اینست که هر گاه فشردگی بالاتر کار تبدیل به فشردگی متعارف آن شود دیگر لازم نیست برای آن کار ضریبی بیش از ۱ بعنوان ضریب فشردگی در نظر گرفته شود. در ترجمه سوئدی هم آمده است: «… و بنابراین معنا و اهمیت خود را در محاسبۀ مقدار کار، یا مقدار ارزش محصول، از دست میدهد» (ص۴۵۸). در ترجمه انگلس این عبارت حذف شده و بجای آن تنها آمده است: «…و بنابراین دیگر در محاسبه وارد نمیشود» (ص۴۹۲). |