سرمايه، جلد ١بخش پنجم:
|
۴- تغییرات همزمان طول مدت، بارآوری و فشردگى کار
روشن است که در اینجا حالات ترکیبی بسیار متعددی میتواند وجود داشته باشد. هر دو عاملى مىتوانند ثابت بمانند و عامل سوم تغییر کند، و یا هر سه همزمان تغییر کنند. این عوامل مىتوانند بطور مساوی یا نامساوی، در یک جهت و یا در جهات مختلف، تغییر کنند، چنان که تغییرات حاصله یکدیگر را کلا یا بخشا خنثی نمایند. با اینحال همه حالات ممکن را مىتوان با استفاده از نتایج بدست آمده در حالات ۱ و ۲ و ۳ بسادگى تحلیل کرد. اثر هر یک از حالات ترکیبىِ ممکن را مىتوان هر بار با متغیر فرض کردن یک عامل و ثابت گرفتن دو عامل دیگر معلوم کرد. لذا در اینجا تنها به بحث مختصری درباره دو حالت مهم بسنده مىکنیم.
١- تنزل بارآوری کار توام با افزایش طول روزکارمنظور ما از بارآوری نزولى کار در اینجا بالاخص راجع به صنایعى است که محصولاتشان ارزش قوه کار را تعیین مىکند؛ مانند بارآوری نزولى ناشى از حاصلخیزی نزولی زمین و گرانى صعودی قیمت محصولات آن. روزکار ۱۲ ساعتهای را در نظر بگیریم که محصولِِ ارزشی آن ۶ شیلینگ است، و از این مبلغ نیمى جبران ارزش قوه کار را مىکند و نیم دیگر ارزش اضافه را تشکیل مىدهد. حال فرض کنیم قیمت محصولات زمین ترقى کند، چنان که ارزش قوه کار از ۳ شیلینگ به ۴ شیلینگ، و لذا کار لازم از ۶ ساعت به ۸ ساعت برسد. اگر طول روزکار ثابت بماند کار اضافه از ۶ ساعت به ۴ ساعت، و ارزش اضافه از ۳ شیلینگ به ۲ شیلینگ، تنزل خواهد کرد. اگر ۲ ساعت به طول روزکار اضافه شود، یعنى از ۱۲ ساعت به ۱۴ ساعت افزایش یابد، کار اضافه در حد ۶ ساعت و ارزش اضافه در حد ۳ شیلینگ باقى خواهد ماند. اما مقدار نسبى ارزش اضافه، یعنی مقدار آن نسبت به مقدار ارزش قوه کار، که با کار لازم سنجیده مىشود، افت مىکند. اگر ۴ ساعت بر طول روزکار اضافه شود، یعنى از ۱۲ ساعت به ۱۶ ساعت برسد، در مقادیر نسبى ارزش اضافه و ارزش قوه کار، یعنى مقادیر نسبى کار اضافه و کار لازم، تغییری حاصل نمىشود، اما مقدار مطلق ارزش اضافه از ۳ شیلینگ به ۴ شیلینگ، و مقدار مطلق کار اضافه از ۶ ساعت به ۸ ساعت، یعنى یک سوم، یا درصد، افزایش خواهد یافت. بنابراین در شرایط تنزل بارآوری کار و افزایش همزمان طول روزکار، مقدار مطلق ارزش اضافه مىتواند ثابت بماند، در حالیکه مقدار نسبی آن کاهش یابد؛ مقدار نسبی آن مىتواند ثابت بماند٬ در حالیکه مقدار مطلق آن افزایش یابد؛ و بالاخره، اگر بر طول روزکار بقدر کافى اضافه شود، هر دو مىتوانند افزایش یابند. در فاصله سالهای ۱۸۱۵-۱۷٩٩ افزایش قیمت خواربار در انگلستان موجب افزایش اسمى دستمزدها شد، در حالیکه دستمزدهای واقعى (که در مقدار خوارباری که با این دستمزدها مىشد خرید نمود مییابد) کاهش یافت. وست و ریکاردو از این واقعیت نتیجه گرفتند که تنزل بارآوری کار کشاورزی موجب افت نرخ ارزش اضافه شده است، و این فرض را (که صرفا تراوش تخیل خودشان بود) نقطه آغاز تحقیقات مهمى درباره مقادیر نسبى دستمزد، سود و اجاره ارضى قرار دادند.1 اما واقعیت این بود که ارزش اضافه در آن زمان بطور مطلق و نسبى هر دو افزایش یافته بود، و این به یمن تحمیل افزایش فشردگى کار و ساعات کار به کارگران امکانپذیر شده بود. این دورهای بود که در آن حق افزایش نامحدود طول روزکار بعنوان یکى از حقوق پایهای شهروندان پذیرفته شد.۷ این همچنین دورهای بود که از یک سو با رشد سریع سرمایه و از سوی دیگر رشد سریع تعداد مساکین مشخص مىشود.۸
٢- افزایش فشردگى و بارآوری کار توام با کوتاه شدن روزکاربارآوری افزونتر و فشردگى بالاتر کار تاثیر مشابهى دارند. هر دو باعث افزایش مقدار کالای تولید شده در مدت زمان ثابت مىشوند. بنابراین هر دو باعث کوتاه شدن آن بخش از روزکار مىشوند که کارگر برای تولید وسایل زندگی خود، یا معادل [ارزشیِ] آنها، لازم دارد. حداقلِ طول روزکار، که معذالک همچنان مىتواند کوتاهتر شود، را همین جزء لازم تعیین مىکند. اگر قرار بود کل روزکار تا حد این جزء لازم کوتاه شود کار اضافهای باقى نمىماند؛ چیزی که در رژیم سرمایه ممکن نیست. تنها نابودی شکل کاپیتالیستی تولید این امکان را فراهم خواهد آورد که روزکار تا حد کار لازم کوتاه شود. اما حتى در آن حالت نیز این حد لازم انبساط مىیابد و بخش بزرگتری از روز را در بر مىگیرد. به دو دلیل: یکى اینکه وضع زندگى کارگر بهتر مىشود، و توقعاتش از زندگی بالا مىرود؛ و دیگر اینکه بخشى از آنچه اکنون کار اضافه است در آن زمان جزو کار لازم محسوب خواهد شد، یعنی کاری بحساب خواهد آمد که لازمۀ تشکیل یک صندوق اجتماعى بنظور اندوختن و انباشتن است. هر چه بارآوری کار بالاتر رود روزکار مىتواند کوتاهتر شود، و هر چه روزکار کوتاهتر شود فشردگى کار مىتواند بیشتر شود. از منظر جامعه استفاده صرفهجویانه از کار نیز موجب رشد بارآوری آن مىشود؛ و این نه تنها بمعنای استفاده صرفهجویانه از وسایل تولید بلکه بمعنای اجتناب از هر گونه کار بیحاصل نیز هست. [در حالیکه] شیوه تولید کاپیتالیستی در عین آنکه هر تک واحد کسبی را وادار به صرفهجوئى مىکند، با نظام رقابتى سراسر هرج و مرج خود قوه کار و وسایل تولید اجتماعى را به شنیعترین نحو ممکن بر باد مىدهد، و بعلاوه تعداد کثیری نقش [یا «شغل»] بوجود مىآورد که در حال حاضر وجودشان ضرورت حتمى دارد اما بخودی خود کاملا زائدند. با فرض ثابت بودن فشردگى و بارآوری کار، هر چه کار بطور متساویتر میان اعضای تندرست جامعه تقسیم شود، و هر چه قشر خاصى از جامعه از اینکه بتواند بار کار را (که ضرورت طبیعى دارد) از دوش خود بردارد و بر دوش قشر دیگری بگذارد محرومتر شود، به همان نسبت آن بخش از روزکار اجتماعى که الزاما صرف تولید مادی مىشود کوتاهتر مىگردد و، در نتیجه، مدت زمانی که در اختیار جامعه قرار مىگیرد تا صرف فعالیت فکری آزاد و اجتماعى فرد شود بلندتر مىگردد. از این منظر، بالاترین حد ممکن کوتاه شدن روزکار همگانى شدن کار است. در جامعه سرمایهداری وقت آزاد صرفا برای یک طبقه و به قیمت تبدیل همۀ عمر تودۀ مردم به وقت کار حاصل مىشود. 1 وست در مقالهای در باب کاربست سرمایه بر زمین، ۱۸۱۵؛ ریکاردو در مقالهای در باب تاثیر قیمت نازل غلات بر سود سرمایه، لندن، ۱۸۱۵. این مقالات درافزودههائی به مجادله سال ۱۸۱۵ بر سر قوانین غله بود - ف. |