سرمايه،  جلد ١
بخش چهارم:
تولید ارزش اضافه نسبی
 
فصل ١٥:
ماشین و صنعت بزرگ کارخانه‌ای

۱. تکوین و تکامل ماشین

۲. ارزشى که از ماشین به محصول منتقل می‌شود

۳. آنی‌ترین اثرات تولید ماشینی بر کارگر

۴. کارخانه 

۵. جنگ کارگر و ماشین

۶. تئوری جبران مافات در مورد کارگرانى که بواسطه ماشین از کار بیکار مى‌شوند

۷. دفع و جذب کارگران از طریق توسعه تولید ماشینى. بحران‌های صنعت پنبه

۸. اثرات انقلابى صنعت بزرگ ماشینی بر مانوفاکتور، صنایع دستی و صنایع خانگى

۹. بند‌های مربوط به بهداشت و سوادآموزی در قوانین کارخانه. تعمیم قوانین کارخانه در انگلستان

۱۰. صنعت بزرگ ماشینی و کشاورزی
 

پی‌نویس‌های فصل ١٥

 

١٠- صنعت بزرگ ماشینی و کشاورزی

 

 انقلابى که صنعت بزرگ در کشاورزی و در مناسبات اجتماعی میان تولیدکنندگان در بخش کشاورزی ایجاد مى‌کند را بعدا بررسى خواهیم کرد. در اینجا، پیشاپیش، تنها به چند نتیجه از نتایج این انقلاب اشاره مى‌کنیم. استفاده از ماشین در کشاورزی گر چه عمدتا عاری از اثرات زیانبار جسمی است که برای کارگر کارخانه بهمراه دارد،۲۴۵ اما این اثرش که کارگران کشاورزی را به «مازاد» تبدیل می‌کند، همانطور که بعدا به تفصیل خواهیم دید، شدیدتر است و با مقاومت کمتری هم روبرو مى‌شود. برای مثال، در استان‌های کمبریج‌شایر و سافوک سطح زمین زیر کشت طى بیست سال گذشته1 افزایش چشمگیری یافته در حالیکه جمعیت روستائى طى همان مدت نه تنها بطور نسبى بلکه بطور مطلق نیز کاهش یافته است. در ایالات متحده آمریکا ماشین‌آلات کشاورزی تا اینجا تنها در معنا جانشین کارگر کشاورزی می‌شود، به این معنا که ماشین به مزرعه‌‌دار امکان مى‌دهد زمین بیشتری را زیر کشت ببرد بدون آنکه هیچ کارگر مشغول به کاری را عملا بیکار ‌کند. در انگلستان و ویلز ۱۸۶۱ تعداد کسانى که به ساخت ماشین‌آلات کشاورزی اشتغال داشتند ۱٫۰۳۴ نفر بود، در حالیکه تعداد کارگران بخدمت گرفته شده برای کار با ماشین‌آلات کشاورزی و ماشین‌های بخار کلا به ۱٫۲۰۵ نفر می‌رسید.

صنعت بزرگ مدرن در عرصه کشاورزی انقلابى‌تر از هر جای دیگر عمل مى‌کند، به این معنا که سنگر دفاعى جامعه قدیم یعنى «دهقان» [صاحب ‌زمین] را نابود می‌کند و کارگر مزدی را بجایش مى‌نشاند. به این ترتیب ضرورت تحول اجتماعى، و تضاد طبقاتى در روستا، به همان سطحى مى‌رسد که در شهر رسیده است. استفاده آگاهانه و فنى از علم جانشین سبک کار بغایت غیرعقلانى و لخت و دیرجنب سنتى مى‌شود. شیوه تولید کاپیتالیستی از هم پاشیدن اتحاد خانوادگی اولیه میان کشاورزی و صنعت، اتحادی که موجب پیوند این دو در مرحله رشد نایافتۀ کودکى‌شان بود را تکمیل مى‌کند. اما در عین حال شرایط مادی را برای ظهور یک سنتز عالی‌تر، یعنى اتحاد کشاورزی و صنعت بر پایه اشکالى که در دوره جدائى تضاد‌آمیز آنها تکوین یافته‌اند، فراهم مى‌آورد. تولید کاپیتالیستی نفوس انسانی را در مراکز بزرگ گرد مى‌آورد و موجب تفوق هر چه بیشتر جمعیت شهری مى‌شود. تولید کاپیتالیستی بدین وسیله، از یک سو، به نیروی محرکه تاریخى جامعه تمرکز مى‌بخشد، اما، از سوی دیگر، سوخت و ساز میان انسان و زمین را دچار اختلال مى‌کند؛ به این معنا که نمى‌گذارد آن دسته از عناصر متشکله خاک که انسان بصورت خوراک و پوشاک از آن برمی‌گیرد و بمصرف مى‌رساند به آن بازگردد، و لذا آن وضعیت [متعادل] جاودان طبیعى که ضامن حاصلخیزی پایدار خاک است را بر هم می‌زند. تولید کاپیتالیستى بدین ترتیب سلامت جسمى کارگر شهری و حیات فکری کارگر روستائى را یکجا به نابودی مى‌کشاند.۲۴۶ اما در همان حال که شرایط طبیعى و خودجوشِ تداوم سوخت و ساز میان انسان و طبیعت را از میان می‌برد، اعاده و استقرار با نظم و قاعدۀ آن بمنزله یک قانون ناظم تولید اجتماعى، و بشکلى متناسب با رشد و شکوفائی کامل نوع بشر٬ را مبدل به ضرورتى مسلم مى‌‌‌سازد. پروسه تحول کاپیتالیستى کشاورزی، همانند پروسه تحول کاپیتالیستى مانوفاکتور، در عین حال حکایت به شهادت رسیدن تولیدکنندگان [مستقل صاحب وسایل تولید] است - حکایتی که در آن ابزار کار مبدل به وسیله‌ای برای به بردگى، استثمار و فقر کشاندن کارگر مى‌شود، و ترکیب یا ادغام اجتماعى پروسه‌های کار مبدل به سرکوب سازمان‌یافتۀ فردیت، آزادی و خودمختاری او. پراکندگى کارگران روستائى در سطح مناطق وسیع زراعی موجب در هم شکستن قدرت مقاومت آنها مى‌شود، حال آنکه تمرکز کارگران در شهرها قدرت مقاومت آنان را ارتقا مى‌دهد. در کشاورزی مدرن نیز، مانند صنعت شهری، افزایش بارآوری و قابلیت تحرک کارگر [، بمعنای قابلیت او در ایفای نقش در ‌صحنه‌‌های مختلف تولید اجتماعی،] بقیمت نابودی و تضعیف خود قوه کار بدست می‌آید. علاوه بر اینها، هر پیشرفتى در کشاورزی کاپیتالیستى پیشرفتى است در هنر غارت؛ نه تنها غارت کارگر بلکه همچنین غارت خاک. هر پیشرفت زودگذری که موجب ارتقای حاصلخیزی خاک مى‌شود در عین حال پیشرفتى است در جهت نابودی سرچشمه‌های دیرپاتر آن. به درجه‌ای که کشوری به صنعت بزرگ کارخانه‌ای بمنزله شالوده توسعه آتی خود متکی می‌شود، مانند بعنوان مثال ایالات متحده آمریکا، بهمان درجه این پروسۀ تخریب در آن سریع‌تر انجام می‌گیرد.۲۴۷ حاصل آنکه، تولید کاپیتالیستی تکنیک‌ها و درجه ترکیب یا ادغام پروسه‌های اجتماعى تولید را رشد مى‌دهد، اما تنها از طریق خشکاندن دو سرچشمه اصلى هر گونه ثروت: زمین و کارگر.  

 

1 سال‌های ۱۸۴۶ تا ۱۸۶۶ -  ف.