سرمايه،  جلد ١
بخش چهارم:
تولید ارزش اضافه نسبی
 
فصل ١٥:
ماشین و صنعت بزرگ کارخانه‌ای

۱. تکوین و تکامل ماشین

۲. ارزشى که از ماشین به محصول منتقل می‌شود

۳. آنی‌ترین اثرات تولید ماشینی بر کارگر

۴. کارخانه 

۵. جنگ کارگر و ماشین

۶. تئوری جبران مافات در مورد کارگرانى که بواسطه ماشین از کار بیکار مى‌شوند

۷. دفع و جذب کارگران از طریق توسعه تولید ماشینى. بحران‌های صنعت پنبه

۸. اثرات انقلابى صنعت بزرگ ماشینی بر مانوفاکتور، صنایع دستی و صنایع خانگى

۹. بند‌های مربوط به بهداشت و سوادآموزی در قوانین کارخانه. تعمیم قوانین کارخانه در انگلستان

۱۰. صنعت بزرگ ماشینی و کشاورزی
 

پی‌نویس‌های فصل ١٥

 

 

 

 

 

 


 

هیچیک از این شگردها و بدل‌‌ها البته موثر نیفتاد. بازرسان کارخانه به دادگاه متوسل شدند. اما وزیر کشور، سِر جرج گری [Sir George Grey] بزودی خود را چنان در گرد و غبار غلیظ برخاسته از طومارهای ارسالى از جانب کارخانه‌داران گرفتار یافت که طى بخشنامه‌ای به تاریخ ۵ اوت ۱۸۴۸ به بازرسان توصیه کرد «از ارائه اطلاعات حاکى از نقض نص قانون یا حاکی از بکار گماردن جوانان از طریق سیستم تعویض نوبتی توسط کارخانه‌داران، در مواردی که دلیل قانع‌کننده‌ای دال بر آنکه این جوانان واقعا ساعاتى بیش از ساعات مقرر بکار گرفته شده‌اند در دست نیست»، خودداری کنند. به اتکای این بخشنامه بازرس کارخانه ج. استوارت اجازه داد سیستم تعویض نوبتیِ مبتنى بر طول مدت ۱۵ ساعته کار کارخانه دوباره در سراسر اسکاتلند برقرار شود، که عملا هم بزودی بهمان صورت قدیم در همه جا پا گرفت. در مقابل، بازرسان ‌کارخانجات‌ در انگلستان اعلام کردند که وزیر کشور چنین قدرت دیکتاتورمآبانه‌ای ندارد که با اتکا به آن قوانین را بحال تعلیق در آورد، و اقدامات حقوقى خود علیه این شورش برده‌داری‌طلبانه را پى گرفتند.

اما احضار کارخانه‌داران به دادگاه چه سودی می‌توانست داشته باشد وقتى دادگاه‌ها - و در این مورد دادگاه‌های نظم استان[county magistrates] -۱۲۲ کارخانه‌داران را تبرئه می‌کردند؟ در این گونه دادگاه‌ها کارخانه‌داران خود بر مسند قضاوت خود می‌نشستند. یک نمونه: اسکریگ [Eskrigge] نامى، صاحب کارخانه ریسندگى وابسته به گروه کِرْشا، لیْس و شرکا جزئیات سیستم تعویض نوبتی‌ را که برای کارخانه خود طرح‌ریزی کرده بود به بازرس کارخانه ناحیه‌اش ارائه داد. جواب رد شنید، اما در ابتدا چیزی نگفت. چند ماه بعد شخصى بنام رابینسون، ایضا صاحب ریسندگى، که اگر آقا جمعۀ12 اسکریگ نبود دستکم از وابستگانش بود، بجرم اجرای همان سیستم تعویض نوبتی که اسکریگ طرحش را داده بود به دادگاه بخش استوک‌پورت احضار شد. هئیت منصفه مرکب از چهار قاضى بود که سه نفرشان صاحب ریسندگى بودند، و اسکریگ کذائى ریاست آن را بر عهده داشت. اسکریگ رابینسون را تبرئه کرد، و آنگاه رای داد که آنچه برای رابینسون حق است بر اسکریگ هم رواست. و آنگاه، با تکیه بر رای قانونى خود، سیستم تعویض نوبتی جدید را فورا در کارخانه خود باجرا گذاشت.۱۲۳ ترکیب این محکمه خود البته نقض آشکار قانون بود.۱۲۴ بازرس هاوِل بانگ برمی‌آورد که «باید بحال این موارد کمدی - تراژدیک قضائى چاره‌ای اندیشید. یا باید قانون را بنحوی تغییر داد که با این گونه آرا بخواند، و یا باید مدیریت قانون را بر عهده محاکمى گذاشت که پایشان کمتر بلغزد و وقتى چنین پرونده‌هائى مطرح می‌شود…تصمیمات‌شان مبتنى بر قانون باشد. صد رحمت بر قاضى غیرافتخاری مواجب‌بگیر باد».۱۲۵

تفسیر کارخانه‌داران از قانون ۱۸۴۸ از جانب دادستان‌ها باطل اعلام شد. اما منجیان جامعه حاضر به ترک مقصود و خالی کردن میدان نبودند. لنارد هورنر چنین گزارش می‌دهد: «در تلاش خود برای باجرا در آوردن قانون کارخانه…از طریق ده مورد پیگرد قانونى در هفت حوزه قضائى، و در حالى که تنها در یک مورد از حمایت قضات برخوردار شده‌‌ام…به این نتیجه رسیده‌ام که پیگرد قانونی [کارخانه‌داران] بجرم طفره رفتن از اجرای این قانون تلاش عبثی است. لذا آن بخش از قانون ۱۸۴۸ که بمنظور تامین یکسانى ساعات کار در همه جا وضع گردیده…دیگر در ناحیه من (لانکاشایر) باجرا در‌نمى‌آید. کمک‌بازرسان و یا خود من در بازرسى کارخانه‌هائى که بصورت شیفتی کار مى‌کنند بهیچوجه نمى‌توانیم خود را متقاعد کنیم که جوانان و زنان بیش از ۱۰ ساعت در روز کار نمى‌کنند … بنا بر اطلاعات بدست آمده از پرسش‌نامه‌های پر شده، در ۳۰ آوریل ۱۸۴۹ تعداد کارخانه‌هائى که بصورت شیفتى کار مى‌‌کنند ۱۱۴ کارخانه، و این افزایش سریع در همین اواخر صورت گرفته است. ساعات کار کارخانه‌ها افزایش یافته و بطور کلى به ۱۳ ساعت و نیم، از شش صبح تا هفت و نیم شب‌…و در برخى موارد به ۱۵ ساعت، از پنج و نیم صبح تا هشت و نیم شب، رسیده است».۱۲۶ لنارد هورنر پیش از این، در دسامبر ۱۸۴۸، لیستى از ۶۵ کارخانه‌دار و ۲۹ سرپرست کارخانه در دست داشت که باتفاق اعلام کرده بودند تحت این سیستم تعویض نوبتی هیچگونه سیستم کنترل و نظارتى قادر به جلوگیری از پدیده زیاده‌کاری،‌ که در وسیع‌ترین سطح رواج دارد، نخواهد بود.۱۲۷ گاه کودکان وجوانان معینى را از سالن ریسندگى به سالن بافندگى، و گاه، در طول همان مدت ۱۵ ساعت، از یک کارخانه به کارخانه دیگر انتقال مى‌دادند.۱۲۸ چگونه ممکن بود بتوان سیستمى را کنترل کرد که «در پوشش تعویض نوبتی، در واقع طرحی در میان طرح‌های بسیار است برای جابجا کردن مداوم ’عمله‌جات‌‘ و تغییر ساعات کار و استراحت افراد مختلف در طول روز، چنان که انسان هیچگاه یک گروه کامل از این عمله‌‌جات را نمى‌بیند که همزمان در کنار یکدیگر و در زیر یک سقف مشغول به کار باشند؟».۱۲۹

اما حتى قطع نظر از خود پدیده زیاده‌کاری، باید گفت این سیستم موسوم به تعویض نوبتی یکى از تراوشات مخیله سرمایه بود که حتى طرح‌های مضحک «سآنس‌های کوتاه» فُوریه13 هم بپای آن نمى‌رسید. با این تفاوت که در اینجا «جذابیت کار» تبدیل به جذابیت سرمایه شده بود. بعنوان نمونه، به طرح‌هائى نگاه کنید که از سوی «جراید معتبر» بمنزله الگوهای «چیزی که با درجه معقولى از دقت و حساب و کتاب در کار قابل دستیابى است» مورد تمجید قرار می‌گیرد. پرسنل کاری را گاه به دوازده تا پانزده گروه تقسیم می‌کردند، و ترکیب خود این گروه‌ها را نیز مدام تغییر مى‌دادند. سر‌مایه در طول ۱۵ ساعت کار روزانۀ کارخانه، کارگر را گاه نیمساعت و گاه یک ساعت به داخل کارخانه می‌کشید، بعد دوباره بیرونش مى‌انداخت، باز به داخل کارخانه مى‌کشید و باز به بیرون پرتابش می‌کرد. مانند سگ شکاری او را از این کنج به آن کنج دنبال می‌کرد و به پاره‌های زمانی-کاری جدا از هم می‌راند بدون آنکه هرگز اجازه دهد قبل از انجام ۱۰ ساعت کار کامل کارخانه را ترک کند. همانطور که بازیگران ثابتى که مجبور باشند بنوبت در صحنه‌های مختلف از پرده‌های مختلف نمایش ظاهر شوند در تمام مدت نمایش پایبند صحنه‌اند، کارگران نیز در تمام طول ۱۵ ساعت پایبند کارخانه بودند بدون آنکه ساعات میانی رفت و آمدشان در جائی بحساب آید. ساعات استراحت به این ترتیب تبدیل به ساعات بیکاری اجباری می‌شد، که پسران جوان را به میخانه و دختران جوان را به فاحشه‌خانه مى‌راند. هر حقه جدیدی که سرمایه روزانه سوار می‌کرد برای اینکه ماشین‌هایش را بمدت ۱۲ یا ۱۵ ساعت بکار گیرد بدون آنکه تعداد پرسنل را افزایش دهد، معنایش برای کارگر این بود که امروز باید غذایش را در این ساعت ببلعد و فردا در آن ساعت. طی دوره آژیتاسیون کارگران برای ده ساعت کار، کارخانه‌داران هوار می‌کشیدند که کارگر جماعت امیدوار است با ‌عریضه‌نویسى و جمع‌آوری امضا ۱۰ ساعت کار کند و ۱۲ ساعت مزد بگیرد. اما اکنون خود ورق را برگردانده بودند؛ ده ساعت مزد می‌دادند و دوازده تا پانزده ساعت عنان قوه کار را در دست داشتند.۱۳۰ واقعیت قضیه، روایت کارخانه‌دارانۀ قانون ده ساعت کار، این بود! اینها همان هوادران چرب‌زبان تجارت آزاد بودند -  با قلبى که عشق به انسانیت قطره قطره از آن مى‌چکید - که ده سال آزگار، در تمام مدت مبارزه بر ضد قوانین غله، با ضرب و تقسیم‌های دقیق و تا یک شاهى آخر برای کارگران حساب کرده بودند که با آزاد شدن واردات غله و با همین وسایلى که صنعت انگلستان در اختیار دارد، ۱۰ ساعت کار برای پر کردن کیسه سرمایه‌داران کاملا کافى خواهد بود.۱۳۱

این شورش سرمایه پس از دو سال به پیروزی رسید. تاج پیروزی رأیى بود که یکى از چهار دادگاه عالى انگلستان، دادگاه خزانه‌داری، در مورد پرونده‌ای که در تاریخ ۸ فوریه ۱۸۵۰ در آن مطرح شد صادر کرد. رای مذکور حاکی از آن بود که عمل کارخانه‌داران یقینا بر ضد روح قانون ۱۸۴۴ است، اما در انشای این قانون کلماتى وجود دارد که آنرا از معنا تهى می‌کند. «این رای در حکم کَاَن لَمْ یَکُن اعلام کردن قانون ده ساعت کار بود».۱۳۲ شمار عظیمى از کارخانه‌داران که تا آن زمان از بکارگیری سیستم تعویض نوبتی در مورد جوانان و زنان هراس داشتند، حال مشتاقانه در آن چنگ زدند.۱۳۳

اما این پیروزی ظاهرا قاطع سرمایه بلافاصله ضدحمله‌ای بدنبال داشت. تا اینجا مبارزه کارگران، هر چند سرسختانه و بى‌امان، مبارزه منفى بود. اما در این مقطع کارگران لانکاشایر و یورکشایر14 دست به ابراز اعتراض خود در میتینگ‌های تهدیدآمیز زدند. حرفشان این بود که پس قانون ده ساعت کار چیزی جز خیمه شب بازی، چیزی جز فریب پارلمانى نبوده، و چنین قانونى هرگز وجود نداشته است! بازرسان کارخانه به دولت هشدار جدی دادند که ستیزهای طبقاتى به درجه بیسابقه‌ای بالا گرفته است. برخى از خود کارخانه‌داران هم زیر لب به غر و لند درآمدند که «آرای متناقض دادگاه‌ها وضعیتی یکسره غیرطبیعى و توام با هرج و مرج بوجود آورده. در یورکشایر یک قانون برقرار است، در لانکاشایر قانون دیگری. در یک بخش یورکشایر یک قانون حکم می‌کند، در بخش مجاورش قانون دیگری. کارخانه‌داران شهرهای بزرگ امکان فرار از قانون را دارند، در حالیکه کارخانه‌داران مناطق روستائى نمی‌توانند به تعداد کافی عمله برای سیستم تعویض نوبتی پیدا کنند چه رسد به جابجائی و انتقال عمله‌ از یک کارخانه به کارخانه دیگر، و قس علیهذا». و حال آنکه در قانون سرمایه اساسى‌ترین حق عبارت از برابری تمامی سرمایه‌داران در استثمار قوه کار است.

در چنین احوالی بود که میان کارگران و کارخانه‌داران سازشى حاصل آمد، که در قالب متمم قانون کارخانۀ ۵  اوت ۱۸۵۰ ممهور به مهر تایید پارلمان شد. بنا بر این قانون، روزکار «جوانان و زنان» از ده ساعت به ده ساعت و نیم در طول پنچ روز اول هفته افزایش، و به هفت ساعت و نیم در روز شنبه کاهش یافت. کار ‌باید در فاصله شش صبح تا شش بعد از ظهر انجام می‌گرفت.۱۳۴ در این فاصله باید حداقل یک ساعت و نیم وقت غذا داده می‌شد، و این وقت غذا باید برای همه دقیقا در یک زمان و مطابق با مقررات مندرج در قانون ۱۸۴۴ می‌بود. پرونده سیستم تعویض نوبتی بدین ترتیب برای همیشه بسته شد.۱۳۵ در مورد کار کودکان، قانون ۱۸۴۴ بقوت خود باقى ماند.

گروهی از کارخانه‌داران، صاحبان صنایع ابریشم، این بار نیز مانند گذشته برای خود حقوق اربابى نسبت به کودکان پرولتاریا تامین کردند. این اربابان در ۱۸۳۳ تهدیدکنان نعره برآورده بودند که «اگر آزادی کار کشیدن از کودکان قطع نظر از سن و سال آنان از ایشان سلب شود کارخانه‌هایشان از کار بازمی‌ماند».۱۳۶ گویا برایشان امکان نداشت از کودکان بالای ۱۳ سال به تعداد کافى خریداری کنند. امتیازی که می‌خواستند را بچنگ آوردند. اما تحقیقات بعدی نشان داد که این عذر دروغ آگاهانه‌ای بیش نبوده است. لکن این مانع آن نشد که آقایان در طول ده‌ سال متعاقب آن از خون کودکانى که برای کار کردن باید چارپایه زیر پایشان می‌گذاشتند بمدت ده ساعت در روز ابریشم بریسند.۱۳۷

بازگشت


 

12 «آقا جمعه» نامى است که رابينسون کروزوئه به پسرک بومى که در جزيره خود يافت و به تربيت او همت گماشت داد. در زبان‌هاى اروپائى کنايه از «نوچه» است.
 
13  شارل فُوريه [، سوسياليست ‌اتوپیک فرانسوى،] به فواصل زمانى کوتاهى که قرار بود کارگران در جامعه آرمانى او کار کنند نام «سآنس‌هاى کوتاه» courtes) séances) داده بود. فوريه ایده اين سآنس‌ها را از عاطفه يازدهم بشر، تنوع‌طلبى، گرفته بود. بنظر او بدون اين تنوع، کار «جذابيت» خود را از دست مي‌دهد. رجوع کنید به: Nouveau Monde Industriel et Sociétaire  نشر دوم، پاريس، ١٨۴۵، ص۶۷ -  ف.
 
14 لانکاشایر مرکز صنایع پنبه‌ریسی و پنبه‌بافی، و یورکشایر مرکز صنایع پشم‌ریسی و پشم‌بافی در انگلستان بود. این استان‌ها دو مرکز استقرار این دو صنعت اصلی کارخانه‌ای در آن زمان را تشکیل می‌داد.

بازگشت

 

۴- کارخانه

 

در شروع این فصل استخوانبندی کارخانه، یا ساختار سیستم تولید ماشینى، را بررسى کردیم. در آنجا دیدیم که چگونه سیستم ماشینى با چنگ انداختن بر کار زنان وکودکان کمیت ماتریال انسانى تحت استثمار سرمایه را افزایش مى‌دهد، چگونه از طریق افزایش بی‌ملاحظه و بیش از حد طول روزکار تمامی اوقات زندگى کارگر را غصب مى‌کند، و بالاخره چگونه پیشرفتش، که امکان افزایش عظیم تولید در مدت زمان‌های مدام کوتاه‌تر و کوتاه‌تر را فراهم مى‌آورد، تبدیل به وسیله‌ای در خدمت این هدف مى‌شود که کارگر با نظم و قاعده به کار روزافزون واداشته شود، یا، بعبارت دیگر، قوه کار مدام با فشردگى بیشتر مورد بهره‌کشى قرار گیرد. حال مى‌پردازیم به بررسى کارخانه در کلیت آن، و در متکامل‌ترین شکل آن.

دکتر یور، این پیندار کارخانۀ اتوماتیک، دو تعریف از کارخانه بدست مى‌دهد. یکى: «همکاری مشترک اقشار مختلف کارگر، از بزرگ و کوچک، که با مهارت و پشتکار بر کار سیستمى متشکل از ماشین‌های تولیدی که بیوقفه توسط یک نیروی مرکزی (همان نیروی محرکه اولیه) بحرکت درمى‌آیند نظارت می‌کنند». و دیگری: «جهاز خودکار وسیع و عظیمى مرکب از اندام‌های بیشمار، اعم از مکانیکی و ذیشعور، که بمنظور تولید شیئ واحد معینی در هماهنگى مستمر با یکدیگر کار مى‌کنند، و همه تابع یک نیروی محرکه مستقل‌اند که آهنگ حرکت خود را خود تعیین می‌کند». این دو تعریف بهیچوجه یکى نیست. در اولى کارگر جمعیِِ مرکب، یا کار در قالب اجتماعى آن، عامل فاعل مسلط است و جهاز مکانیکى مفعول؛ و در دومى جهاز خودکار عامل فعاله است و کارگران صرفا اندام‌های ذیشعوری هستند که در هماهنگى با اندام‌های بیشعور جهاز خودکار، و بهمراه این یک در تبعیت از نیروی محرکه مرکزی، عمل مى‌کنند. تعریف اول در مورد هر نوع استفاده از ماشین در مقیاس بزرگ صادق است؛ و تعریف دوم وجه مشخصه استفاده کاپیتالیستی‌، و لذا استفاده سیستم کارخانه‌ای مدرن، از ماشین است. به این دلیل است که یور ترجیح مى‌دهد خود ماشین مرکزی که منشأ حرکت است را نه تنها یک جهاز خودکار بلکه یک عامل خودکامه معرفى کند. «در این تالار‌های وسیع، قوۀ مشفق بخار لشکر بیشمار خادمان فرمانبر خویش را فرامی‌خواند تا گرد شمع وجودش حلقه زنند».۹۷

همراه با ابزار کار مهارت کارگر در بکارگیری آن نیز به ماشین انتقال مى‌یابد. قابلیت‌های ابزار کار از قید محدودیت‌هائى که جزء لاینفک قوه کار انسانی‌اند رها مى‌شود. و این شالودۀ فنى تقسیم کار مانوفاکتوری را نابود می‌کند. لذا در کارخانۀ اتوماتیک بجای سلسله مراتب کارگران متخصص، که وجه مشخصه مانوفاکتور است، شاهد گرایشى هستیم به هم‌‌ارز یا همطراز کردن انواع و اقسام کاری که حال باید توسط عده‌ای ماشین‌‌چی انجام گیرند.۹۸ در اینجا بجای تمایزات مصنوعا ایجاد شده میان کارگران جزءکار، وجه غالب [تقسیم کار] تفاوت‌های طبیعىِ سنى و جنسى است.

در کارخانه تقسیم کاری اگر هست خود را در وهله اول بشکل توزیع افراد کارگر میان ماشین‌های تخصصى و توزیع گروه‌های مختلف‌الاندازه اما فاقد سازمانِ کارگران میان بخش‌های مختلف کارخانه نشان می‌دهد. در هر بخش تعدادی کارگر بر تعداد مشابهى ماشین که در زیر یک سقف قرار دارند کار مى‌کنند، و بنابراین تنها رابطه‌ای که میان‌شان وجود دارد همکاری ساده است. گروه دارای سازمان کارگران که مختص مانوفاکتور بود در اینجا جای خود را به پیوند میان سرکارگر و چند دستیارش مى‌دهد. در اینجا کارگران به دو دسته اصلى تقسیم مى‌شوند: آنها که برای کار مستقیم بر ماشین بخدمت گرفته می‌شوند (و چند نفری هم که کارشان مراقبت از مکانیزم موتوری ماشین است جزو این دسته بحساب مى‌آیند) و آنها که صرفا کار ماشین‌ را می‌پایند (که تقریبا در تمامى موارد کودکند). «مواد‌رسان‌ها» یعنى افرادی که کارشان تغذیه ماشین با ماده‌ خامی ا‌ست که باید بر آن کار شود نیز کمابیش همه جزو همین ماشین‌پاها بحساب مى‌آیند. علاوه بر این دو دسته اصلى، گروه از نظر کمّى غیر مهمى نیز وجود دارند که کارشان مراقبت از کل ماشین‌آلات و تعمیر گاه به گاه آنهاست. این گروه شامل مهندسین، مکانیک‌ها، نجارها، و امثالهم است. اینها یک طبقه ممتاز کارگری را تشکیل مى‌دهند که بعضا دارای تحصیلات عالیه‌‌اند و بعضا آموزش دیده و صاحب فن. این افراد خارج از دایره کارگران کارخانه قرار مى‌گیرند، اما جزو آنها بحساب مى‌آیند.۹۹ این تقسیم کار جنبه صرفا فنى دارد.

هر گونه کار کردن با ماشین مستلزم اینست که کارگر از کودکى آموزش داده شود، تا بیاموزد که چگونه باید حرکات خود را با حرکت یکنواخت و بیوقفۀ یک جهاز خودکار هماهنگ سازد. از آنجا که سیستم ماشینى در کلیت خود سیستمى است مرکب از ماشین‌های متفاوت که همزمان و در هماهنگى با یکدیگر کار مى‌کنند، همکاری مبتنى بر این سیستم مستلزم توزیع گروه‌های مختلف کارگران در میان انواع مختلف ماشین‌آلات است. اما تولید ماشینى ضرورت لایتغیر بودن این توزیع به شیوه مانوفاکتوری، یعنى گماردن دائمى همان کارگر به همان کار را از میان می‌برد.۱۰۰ از آنجا که حرکت کل کارخانه ناشى از ماشین‌آلات است و نه کارگر، پرسنل کاری را مى‌توان مدام جابجا کرد بدون آنکه در پروسه کار وقفه‌ای ایجاد شود. شاخص‌ترین مثال آن «سیستم تعویض نوبتی» است که در دوره شورش کارخانه‌داران انگلستان در سال‌های ۵۰-۱۸۴۸ توسط ایشان باجرا درآمد.1 و بالاخره، سرعت یادگیری کار ماشینى توسط افراد کم سن و سال٬ ضرورت پرورش طبقه خاصى از کارگران برای کار با ماشین را منتفى مى‌سازد.۱۰۱ کار ماشین‌پاهای صرف را مى‌توان در کارخانه تا حدودی به خود ماشین سپرد.۱۰۲ بعلاوه، سادگى بسیارِِ خود کار این امکان را فراهم می‌آورد که بتوان افرادی را که بار این زحمت کسالت‌آور را بر دوش دارند دائما و بسرعت با افراد تازه عوض کرد.

لذا با اینکه سیستم ماشینى نظام تقسیم کار سابق را از لحاظ فنى برمى‌اندازد، این نظام در کارخانه بصورت یک سنت بجا مانده از سیستم مانوفاکتوری به حیات خود ادامه مى‌دهد، و سپس سرمایه آنرا بشکلى کریه‌تر بصورت وسیله‌ای برای استثمار قوه کار، با نظم و قاعده بازتولید و تثبیت مى‌‌کند. تخصص کار کردن با یک ابزار واحد تخصصی اکنون [، در کارخانه،] تبدیل به تخصص مادام‌العمر خدمت کردن به یک ماشین تخصصى مى‌شود. از ماشین ‌استفادۀ سوء مى‌شود برای آنکه کارگر، از همان اوان کودکى، مبدل به جزئى از یک ماشین تخصصی شود. ۱۰۳ از این طریق نه تنها هزینه‌های لازم برای بازتولید او کاهش مى‌یابد بلکه در عین حال وابستگیِ از سر ناچاریش به کارخانه بمنزله یک کلیت، و بنابراین به سرمایه‌دار، تکمیل مى‌گردد. در اینجا نیز، مانند هر جای دیگر، باید تمیز گذارد میان بارآوری بالاتری که بر اثر تکامل پروسه اجتماعى تولید حاصل می‌شود و بارآوری بالاتری که ناشی از بهره‌کشی [Ausbeutung] کاپیتالیستی از آن تکامل است.

در صنایع دستی و مانوفاکتوری کارگر از ابزار استفاده مى‌کند، در کارخانه ماشین از کارگر. در آنجا منشأ حرکات ابزار کار حرکات خود کارگر است، در اینجا کارگر باید بدنبال حرکات ماشین حرکت کند. در مانوفاکتور کارگران اجزای یک ارگانیزم جاندارند، در کارخانه مکانیزم بیجانى را شاهدیم که از کارگران مستقل است و کارگران بصورت ضمائم جاندار در آن ادغام شده‌اند. «روال ثابت، ملال‌آور، شاق و بى‌انتهای کار، که در آن پروسه مکانیکى واحدی مدام از نو تکرار مى‌شود، به شکنجه‌ای مى‌ماند که برای سیزیف مقرر شده بود. تخته‌سنگِ رنج مدام از نو بر گرده رنجبر فرسوده فرومی‌غلطد».۱۰۴

کار با ماشین در همان حال که رمق دستگاه عصبى انسان را مى‌‌گیرد حرکات همه جانبۀ عضلات را نیز غیرممکن می‌‌کند، و بدین ترتیب آزادی فعالیت بدنى و فکری هر دو را تا ذره آخر از انسان سلب می‌کند. ۱۰۵ حتى سبک شدن کار بدل به ابزار شکنجه مى‌شود، زیرا ماشین کارگر را از کار خلاص نمى‌‌‌کند بلکه خودِ کار را از هر محتوائى تهى مى‌‌‌‌‌‌کند. هر گونه تولید کاپیتالیستى، همین قدر که نه تنها پروسه کار بلکه پروسه ارزش‌افزائی سرمایه نیز باشد، این خصوصیت را دارد که در آن کارگر ملزومات [یا «وسایل»] کار را بخدمت نمی‌‌گیرد بلکه برعکس این ملزومات کار است که کارگر را بخدمت می‌گیرد. با اینهمه تنها در سیستم ماشینى است که این واژگونگى برای نخستین بار بدل به یک واقعیت فنى و ملموس می‌شود. وسیله کار در این سیستم بدل به یک جهاز خودکار می‌شود، و به این علت طى پروسه کار بصورت سرمایه، بصورت کار مرده، بصورت کار مرده‌ای که بر کار زنده مسلط است و تا قطره آخر آنرا بخود جذب مى‌کند، در مقابل کارگر ظاهر مى‌‌شود. جدائى قوا [یا ظرفیت‌ها] ی فکری دخیل در پروسه تولید از کار یدی، و تبدیل شدن‌ آنها به قوائی که از جانب سرمایه بر کار اعمال مى‌شود، همان گونه که پیش از این نشان دادیم، سرانجام توسط صنعت بزرگ کارخانه‌ای که مبتنى بر سیستم ماشینى است کامل مى‌شود. مهارت ویژه کارگر ماشین‌‌کار - کسى که نقشش دیگر به هیچ تنزل یافته - در مقابل نیروی علم، نیروهای غول‌آسای طبیعى و توده عظیم کار اجتماعى متجسم در سیستم ماشینى، که بهمراه نیروی علم و نیروهای طبیعی قدرت «ارباب» را تشکیل مى‌دهند، مقداری بسیار کوچک و [بقول ریاضی‌دان‌ها] قابل صرف نظر مى‌نماید. لذا این «ارباب»، که در مخیله‌اش ماشین‌آلات و انحصار او بر آنها در وحدتى جدائى‌ناپذیر بسر می‌برند، آنجا که با «عمله‌‌جات» خود درگیری پیدا مى‌کند با لحنى تحقیر‌آمیز به آنها یادآور می‌شود که «کارگران کارخانه باید این واقعیت را خوب بخاطر بسپارند که کارشان نوع پستى از کار ماهر است و کاری که از آن سهل‌‌الحصول‌تر، یا با توجه به کیفیتش خوش دستمزدتر، و یا سریع‌تر و جامع‌تر قابل یادگیری باشد، وجود ندارد … ماشین‌آلات ارباب الحق نقش بسیار مهمتری از کار و مهارت ماشین‌چى که با شش ماه (آموزش قابل یادگیری است و هر کارگر معمولى مى‌تواند آنرا یاد بگیرد) در تولید بازی مى‌کند».۱۰۶ لزوم تبعیت فنى کارگر از حرکت ثابت و یکنواخت آلات و ادوات کار، و ترکیب خاص گروه‌های کاری، که از زن و مرد و پیر و جوان تشکیل مى‌شوند، انضباطى سربازخانه‌ای پدید مى‌آورد که در کارخانه در جزئیات تدقیق مى‌شود و مبدل به نظامى تمام و کمال مى‌گردد. این نظام انضباطى، کار سرپرستى‌یی را که پیش از این ذکرش رفت به اوج شکوفائى مى‌رساند و از این طریق کارگران را به عمله‌جاتی که کار یدی انجام مى‌دهند و مراقبینی که کارشان  صرفا مراقبت است، به سربازان صرف و درجه‌داران ارتش صنعتى، تقسیم مى‌کند. «مشکل اصلى (در کارخانه اتوماتیک) بیش از هر چیز…آن بود که به انسان‌ها آموخته شود عادت شل و سفت کار کردن را ترک گویند و خود را با نظم و آهنگ ثابت یک جهاز خودکار پیچیده هماهنگ سازند. تنظیم و اجرای یک آئین‌نامه انضباطى موفق و منطبق بر ملزومات دقت کار در کارخانه، حاصل تلاش‌های قهرمانانه و بزرگوارانه آرکرایت بود! حتى در زمان ما که این سیستم به حد اعلای سازمان‌یافتگى خود رسیده و کار آن بغایت سبک شده، تقریبا غیرممکن است بتوان از افرادی که از سن بلوغ گذشته‌اند انسان‌های مناسبى برای کار در کارخانه ساخت». ۱۰۷ در قالب آئین‌نامۀ کارخانه سرمایه‌دار بمنزله یک قانونگذار خصوصى، و کاملا به میل و اراده خود، بدون رعایت اصل تفکیک قوا - که در غیر این موارد قویا مورد تایید بورژوازی است - و یا بى‌اعتنا به نظام مورد تاییدتر نمایندگی، به حاکمیت استبدادی خود بر کارگران ضبط و ربط مى‌بخشد. این آئین‌نامه در واقع چیزی جز کاریکاتور کاپیتالیستى نظم و نسق اجتماعى پروسه کار که بهنگام همکاری در مقیاس بزرگ و بکارگیری مشترک وسایل کار، بویژه سیستم ماشینى، ضرورت مى‌یابد نیست. دفتر جریمه‌های ناظر جای شلاق نگهبان ناظر بر کار بردگان را مى‌گیرد. مجازات‌ها همه طبعا در نهایت به جریمه نقدی و کسر دستمزد تحویل مى‌شود، و شم قانونگذاری لیکورگِ2 کارخانه خود ترتیب امور را چنان مى‌دهد که نقض قوانینش، اگر چنین چیزی ممکن باشد، نفع بیشتری بحالش داشته باشد تا رعایت آنها.۱۰۸

در اینجا صرفا اشاره کوتاهى به شرایط مادی کار در کارخانه مى‌کنیم. همه اندام‌های حسى از دمای بالای مصنوعى هوا، فضای غبارآلود و سر و صدای کر کننده صدمه مى‌بینند. خطر از دست دادن جان یا اعضای بدن در میان ماشین‌های تنگ هم چپیده، خطری که با همان حتمیت فرارسیدن روز از پى شب طوماری از کشته و زخمى در نبرد صنعتى بر جای مى‌گذارد، بى‌نیاز از ذکر است.۱۰۹ صرفه‌جوئی در وسایل اجتماعى تولید، درختی که پروسه شکوفائی و به ثمر نشستنش نخستین بار در شرایط گلخانه‌ای‌ سیستم کارخانه‌ای تسریع و تکمیل می‌شود، در دست سرمایه بدل به وسیله‌ای می‌شود که با اتکا به آن می‌توان کارگر را با نظم و قاعده از همه آن چیزهائى نظیر فضا، نور، هوا و حفاظ در برابر نتایج جانبى خطرناک یا ناسالم پروسه تولید که برای ادامه حیات او در هنگام کار ضروری است، محروم‌ کرد؛ محروم کردن او از وسایل راحتى و آسایش که جای خود دارد.۱۱۰ اینجاست که باید پرسید آیا حق با فُوریه نبود که کارخانه را «زندان با شرایط مخففه» مى‌‌‌‌نامید؟۱۱۱ 

ادامه...

 

1 رجوع کنید به فصل ۱۰، ذیل بند ۶، اینجا.

2 Lycurgue  یا  Lycurgus - تدوين‌ کننده شهیر قانون اساسى اسپارت - ف.