سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
٧- جذب و دفع کارگران از طریق توسعه تولید ماشینى. بحرانهای صنعت پنبه
نمایندگان معقولتر اقتصاد سیاسى همه به تاثیر مخرب بکارگیری ماشینآلات جدید بر زندگی کارگران صنایع دستی و مانوفاکتوری قدیم، که تولید ماشینی نخست با آنها به رقابت برمىخیزد، اذعان دارند. و تقریبا همه بر بردگى کارگر کارخانه اشک تاسف مىریزند. اما آخرین ورق آسی که بازی مىکنند کدام است؟ اینکه ماشین، پس از آنکه موج فجایع دوره ورود و گسترشش فرو نشست، تعداد بردگان مزدی را نهایتا نه کاهش بلکه افزایش مىدهد! آری، اقتصاد سیاسى این نظریه را، که شنیدنش برای هر «بشر دوست» معتقد به ضرورت جاویدان و منبعث از طبیعتِ شیوه تولید کاپیتالیستی هم کراهتبار است، با شعف تمام مطرح مىکند و مىگوید که سیستم کارخانهای پس از یک دوره رشد و گذار، و حتى وقتى که دیگر بر پایه تولید ماشینى استقرار یافته باشد، تعداد کارگر بیشتری از آنچه در بدو امر آواره خیابانها میکند را زیر چرخ و دندههای خود له خواهد کرد.۱۴۷ درست است٬ در برخى موارد (چنانکه پیش از این بعنوان نمونه در مورد کارخانههای ریسندگی و بافندگی پشم و ابریشم در انگلستان دیدیم)1 گسترش فوقالعادۀ سیستم کارخانهای در مرحله معینى از تکامل این سیستم مىتواند نه تنها با کاهش نسبى بلکه با کاهش مطلق تعداد کارگران بکار گرفته شده همراه باشد. در ۱۸۶۰ که از کلیه کارخانههای پادشاهی متحده به دستور پارلمان سرشماری بعمل آمد، تعداد کارخانههای موجود در مناطقی از لانکاشایر، چشایر و یورکشایر که در گزارش آقای بیکر، بازرس کارخانه، آمدهاند به ۶۵۲ کارخانه مىرسید، که از این تعداد ۵۷۰ کارخانه دارای ۸۵٫۶۶۲ دستگاه بافندگی مکانیکی و ۶٫۸۱۹٫۱۴۶ دستگاه دوک (غیر از دوکهای دوبل) بودند؛ از ۲۷٫۴۳۹ قوه اسب بر روی ماشین بخار و ۱٫۳۹۰ قوه اسب بر روی چرخاب استفاده مىکردند؛ و ۹۴٫۱۱۹ نفر را در استخدام داشتند. در ۱۸۶۵ همان کارخانهها دارای ۹۵٫۱۶۳ دستگاه بافندگی و ۷٫۰۲۵٫۰۳۱ دوک بودند؛ از ۲۸٫۹۲۵ قوه اسب بر روی ماشین بخار و ۱٫۴۴۵ قوه اسب بر روی چرخاب استفاده مىکردند؛ و ۸۸٫۹۱۳ نفر را در استخدام داشتند. بدین ترتیب در فاصله سالهای ۵-۱۸۶۰تعداد دستگاههای بافندگی ۱۱ درصد، تعداد دوک ۳ درصد، و قدرت ماشینها ۳ درصد افزایش داشت، در حالیکه از تعداد افراد شاغل ۵/۵ درصد کاسته شد.۱۴۸ در فاصله سالهای ۶۲-۱۸۵۲ صنعت پشم انگلستان رشد قابل ملاحظهای کرد، در حالیکه تعداد افراد شاغل در آن تقریبا ثابت ماند. «این نشان میدهد که ماشینهای جدید در چه سطح وسیعى جانشین کارگر در دورههای قبل شدهاند».۱۴۹ در برخى موارد افزایش تعداد کارگران بکار گرفته شده در کارخانهها ظاهری است، به این معنا که علت این افزایش نه گسترش صنایعی که فىالحال مبتنى بر تولید ماشینى هستند بلکه الحاق تدریجى رشتههای صنعتى مجاور است. بعنوان مثال، در صنعت پنبه افزایش تعداد دستگاههای بافندگی مکانیزه و تعداد کارگران بکار گرفته شده توسط این دستگاهها در فاصله سالهای ۵۶-۱۸۳۸ بسادگی نتیجه گسترش این شاخه از صنعت بود، حال آنکه این پدیده در رشتههای دیگر نتیجۀ استفاده از قوه بخار در دستگاههای قالىبافى، روبانبافى و کتانبافى بود که سابقا با قوه عضله بحرکت درمىآمدند.۱۵۰ لذا افزایش تعداد کارگران در رشتههای اخیر صرفا بیانگر کاهش تعداد کل کارگران بکار گرفته شده بود. و بالاخره باید گفت ما این مساله را کاملا مستقل از این واقعیت بررسى کردیم که به استثنای صنایع تولید فلز، جزء غالب پرسنل کارخانهها را جوانان (افراد زیر ۱۸ سال [و بالاتر از ۱۳ سال])، زنان و کودکان - با فاصله زیادی [از مردان بزرگسال] - تشکیل مىدهند. با اینحال، و برغم وجود انبوه کارگرانی که ماشین در عمل بیکارشان میکند و در معنا جایشان را مىگیرد، مىتوان دریافت که چگونه ممکن است در یک صنعت معین تعداد کارگران کارخانه، که از طریق احداث کارخانههای جدید و یا گسترش ابعاد کارخانههای قدیم بر تعدادشان افزوده میشود، بیش از تعداد صنعتگران و پیشهوران مانوفاکتورها باشد که از این طریق دستشان از کار کنده میشود. بعنوان مثال فرض کنید در چارچوب روش قدیم اداره کارخانه ۵۰۰ پوند سرمایه در هفته بکار افتد، و از این مقدار دو پنجم سهم سرمایه ثابت و سه پنجم سهم سرمایه متغیر باشد؛ یعنى ۲۰۰ پوند صرف خرید وسایل تولید شود و ۳۰۰ پوند، از قرار مثلا ۱ پوند بابت هر کارگر، صرف خرید قوه کار. با ورود ماشینآلات ترکیب کل سرمایه تغییر مىکند. فرض کنیم سرمایه مذکور حال تشکیل بشود از چهار پنجم سرمایه ثابت و یک پنجم سرمایه متغیر، بعبارت دیگر اکنون فقط ۱۰۰ پوند صرف خرید قوه کار شود. در نتیجه دو سوم کارگران مرخص مىشوند. حال اگر کار این کارخانه رونق بگیرد و گسترش پیدا کند و کل سرمایه بکار افتاده به ۱٫۵۰۰ پوند افزایش یابد، تعداد کارگرانی که بکار گرفته میشوند، با فرض ثابت ماندن سایر شرایط تولید، به ۳۰۰ نفر افزایش مىیابد؛ یعنى به همان تعدادی مىرسد که قبل از بکارگیری ماشینآلات بود. اگر سرمایه بکار افتاده بیش از این شود و به ۲٫۰۰۰ پوند برسد، ۴۰۰ نفر بخدمت گرفته خواهند شد، یعنى یک سوم بیش از سیستم قدیم. در این صورت تعداد کارگران بطور مطلق [یا بطور واقعی] ۱۰۰ نفر بیشتر شده، اما بطور نسبى، [یا در معنا،] بعبارت دیگر نسبت به کل سرمایه بکار افتاده، ۸۰۰ نفر کمتر شده است؛ زیرا ۲٫۰۰۰ پوند سرمایه در سیستم قدیم بجای ۴۰۰ نفر ۱٫۲۰۰ نفر را بکار مىگرفت. بنابراین کاهش نسبى تعداد کارگران بکار گرفته شده با افزایش مطلق این تعداد تناقضى ندارد. در مثال فوق فرض ما این بود که با افزایش کل سرمایه ترکیب آن ثابت مىماند، زیرا شرایط تولید ثابت مىماند. اما تا همین جا دیدهایم که هر پیشرفتى در جهت استفاده از ماشین با افزایشى در جزء ثابت سرمایه یعنى بخش متشکل از ماشینآلات، مواد خام و امثالهم، و با کاهشى در جزء متغیر آن یعنى بخشى که صرف خرید قوه کار مىشود، همراه است. همچنین مىدانیم که در هیچ سیستم تولیدی دیگری پیشرفت آنقدر مستمر نیست و ترکیب سرمایه بکار افتاده آنقدر دستخوش تغییر نمیشود که در سیستم کارخانهای میشود. اما این تغییر مداوم را دورههای سکونی بهمان اندازه مداوم قطع مىکنند. این دورههای سکون تنها شاهد گسترش کمى کارخانهها بر شالوده فنى موجودند، و طی آنها بر تعداد کارگران بکار گرفته شده افزوده مىشود. لذا در سال ۱۸۳۵ تعداد کل کارگران در کارخانههای صنایع پنبه، پشم، پشم تابیده، کتان و ابریشم در پادشاهى متحده ۳۵۴٫۶۸۹ نفر بود؛ حال آنکه در ۱۸۶۱ تعداد نساجان دستباف (از زن و مرد در همه سنین، از ۸ سال به بالا) به تنهائی به ۲۳۰٫۶۵۴ نفر مىرسید. واضح است که با در نظر گرفتن این واقعیت که در ۱۸۳۸ تعداد نساجان دستباف با خانوادههایشان (که در استخدام خود نساجان بودند) هنوز به ۸۰۰٫۰۰۰ نفر میرسید،۱۵۱ و حتی بدون احتساب تعداد کسانی که در آسیا و اروپای خاک قاره دستشان از کار کنده شد، از اهمیت این افزایش کاسته خواهد شد. دراین باره هنوز چند نکته دیگر را باید ذکر کنیم. در ذکر این نکات من بعضا به مناسباتی میپردازم که جنبه عینی و عملی صرف دارند و تا کنون در تبیین تئوریک ما از مسائل طرح نشدهاند. نتیجه گسترش تولید ماشینى در شاخه معینى از صنعت به زیان صنایع دستی یا مانوفاکتوری همانقدر روشن است که نتیجه برخورد یک ارتش مجهز به تفنگ تهپُر با یک ارتش مسلح به تیر و کمان. این دوره اول، که طى آن ماشین میدان عملیاتى خود را تسخیر مىکند، بعلت سودهای فوقالعادهای که بکمک آن بدست میآید از اهمیت تعیینکنندهای برخوردار است. این سودها نه تنها نقش منبعى برای انباشت شتابگیرنده سرمایه [در همان شاخه صنعت] را ایفا مىکنند، بلکه بخش بزرگى از سرمایه اجتماعى افزودهای که مدام در حال ایجاد است و همواره عرصههای جدیدی برای بکار افتادن میجوید را نیز به این حوزه تولید محبوب و مورد توجه جذب مىکنند. امتیازات خاص این دورۀ تب و تاب اولیه در هر شاخه از تولید که بتازگی مورد هجوم ماشین قرار گرفته باشد حس مىشود. معهذا سیستم کارخانهای همین که جائى برای خود باز کرد و به درجهای از بلوغ و پختگى نایل آمد، و بویژه همین که پایه و اساس فنى خاص آن، یعنی ماشین، بوسیله ماشین تولید شد، همین که صنایع معدنى ذغالسنگ و سنگ آهن، صنایع تولید فلز و وسایل حمل و نقل از پایه دگرگون شد، یعنی در یک کلام همین که شرایط عمومی مختص به تولید صنعتی بزرگ استقرار یافت، این شیوه تولید به قابلیت انبساطی، به ظرفیتى برای گسترش ناگهانى و جهشوار، دست مىیابد که هیچ مانعى جلودارش نیست مگر موانعى که از جهت دسترسى به مواد خام و وسعت دریچههای فروش بر سر راهش قرار میگیرد. از یک سو، اثر آنى ماشین افزایش عرضۀ مواد خام است؛ چنان که بعنوان مثال اختراع ماشین پنبه پاککنى جین تولید پنبه را افزایش داد.۱۵۲ از سوی دیگر، ارزانى اجناس تولید شده بوسیله ماشین و انقلاب در وسایل حمل و نقل و ارتباطات، سلاحهای تسخیر بازارهای خارجى را بدست مىدهد. ماشین با نابود کردن تولید دستی و پیشهوریِ اجناس در کشورهای دیگر، این کشورها را قهرا به حوزههای تولید مواد خام خود تبدیل مىکند. چنین بود که هندوستان مجبور به تولید پنبه، پشم، کنف، چتائی و نیل برای بریتانیا شد.۱۵۳ صنعت بزرگ کارخانهای با تبدیل مداوم کارگران به «سیاهى لشکر» در همه کشورهائى که در آنها ریشه میدواند، اسباب افزایش سریع مهاجرت و استعمار سرزمینهای بیگانه را فراهم میآورد، و از این طریق آنها را به مهاجرنشینهائى برای تولید مواد خام مورد نیاز کشور مادر مبدل میکند؛ همان گونه که بعنوان مثال استرالیا مبدل به مستعمرهای برای تولید پشم شد.۱۵۴ از این طریق تقسیم کاری جدید و جهانی بوجود مىآید که مناسب حال کشورهای عمده صنعتى است و بخشی از کره ارض را به یک حوزه تولید عمدتا زراعى جهت فراهم آوردن نیازهای بخش دیگر، که بنحو بارزی عمدتا یک حوزه صنعتى باقى مىماند، مبدل مىکند. این انقلاب با تغییرات بنیادی که در کشاورزی روی مىدهد مرتبط است، که در اینجا لزومی به شرح و بسط بیشتر آن نیست. ۱۵۵ مجلس عوام در تاریخ ۱۷ فوریه ۱۸۶۷ با تصویب قرار پیشنهادی آقای گلادستون چنین مقرر داشت که از کل حبوبات، غلات و انواع آردی که در فاصله سالهای۶۶-۱۸۳۱ به پادشاهى متحده وارد و از این کشور صادر شده است یک گزارش آماری تهیه شود. من خلاصهای از نتایج این گزارش را در صفحه بعد بصورت جدول نقل کردهام. مقدار آرد در این جدول بر حسب کوارتِر آمده است.2 ظرفیت عظیمى که سیستم کارخانهای برای برداشتن گامهای جهشوار و گسترش ناگهانى دارد [از یک سو،] و وابستگىاش به بازار جهانى [از سوی دیگر،] الزاما باعث بوجود آمدن دور متناوب زیر مىشود: تولید افسار گسیخته، بدنبال آن باد کردن بازار از کالا، و سپس انقباض بازار که موجب فلج شدن تولید مىشود. بدین ترتیب سیکل حیات صنعتی تبدیل مىشود به توالى دورههائى از فعالیت متعادل، رونق، زیادهتولید [و باد کردن بازار]، بحران و رکود. بىثباتى و عدم اطمینانی که سیستم ماشینى در زمینه وضع اشتغال و در نتیجه در زمینه وضع زندگى کارگران بوجود مىآورد بعلت وجود این فراز و نشیبهای دور حیات صنعتى تبدیل به حالت متعارف اوضاع و احوال مىشود. به استثنای دورههای رونق، خشمگینانهترین نبردها میان سرمایهداران بر سر سهمى که هر یک از بازار میطلبند درمیگیرد. این سهم نسبت مستقیم با ارزانى محصولات دارد. مبارزه سرمایهداران با یکدیگر به رقابت شدیدی در زمینه بکارگیری ماشینآلات پیشرفتهتر بمنظور نشاندن ماشین بجای قوه کار و در زمینه دستیابى به روشهای جدید تولید دامن مىزند. علاوه بر این رقابت [و اثرات آن بر طبقه کارگر] ، طی هر سیکل کامل صنعتى مقطعى فرامیرسد که در آن از شیوه تنزل قهری دستمزدها به سطحى پائینتر از ارزش قوه کار بمنظور ارزانتر تمام کردن کالا نیز استفاده میشود.۱۵۶ بدین ترتیب یک شرط لازم برای رشد تعداد کارگران کارخانهای اینست که سرمایهگذاری در کارخانجات به نسبت بسیار سریعتری رشد کند. اما این پروسۀ رشد تنها در دورههای جزر و مد سیکل صنعتى صورت میگیرد و، بعلاوه، پیشرفتهای فنى - که گاه در معنا جای کارگرانى که باید اضافه شوند را مىگیرد و گاه در واقع دست کارگران را از کار مىکند - دائما در آن وقفه میاندازد. این تغییر کیفى در تولید ماشینى مدام کارگران را از کارخانهها بیرون مىریزد، و یا درها را بروی موج استخدامشوندگان جدید مىبندد، در حالیکه رشد کمى کارخانجات نه تنها کسانى که دستشان از کار کنده شده بلکه گروههای تازه نفس کارگران را نیز جذب مىکند. بدین ترتیب کارگران مدام دفع و جذب مىشوند، عقب و جلو رانده مىشوند. و در این خلال سن، جنس و مهارت این سربازان وظیفۀ صنعت مدام تغییر مىکند.
سرنوشت کارگران کارخانه بهتر از هر چیز با نگاه سریعى به تحولات صنعت پنبه در انگلستان مشخص خواهد شد. از سال ۱۷۷۰ تا ۱۸۱۵ صنعت پنبه تنها پنج سال کسادی* یا رکود4 بخود دید. طى این دورۀ ۴۵ ساله کارخانهداران انگلیسى انحصار ماشینآلات و انحصار بازار جهانى را در دست داشتند. از ۱۸۱۵ تا ۱۸۲۱ کسادی؛ از ۱۸۲۲ تا ۱۸۲۳ رونق؛ ۱۸۲۴ الغای قوانین ضد سندیکائی، گسترش عظیم کارخانجات در همه جا؛ ۱۸۲۵ بحران؛ ۱۸۲۶ فلاکت و شورش در میان کارگران کارخانه؛ ۱۸۲۷ بهبود جزئى؛ ۱۸۲۸ افزایش عظیم دستگاههای بافندگی مکانیزه، و افزایش عظیم صادرات؛ ۱۸۲۹ صادرات، بویژه به هندوستان، همۀ سالهای گذشته را پشت سر مىگذارد؛ ۱۸۳۰ باد کردن بازارها از کالا، فلاکت گسترده؛ ۱۸۳۱ تا ۱۸۳۳ کسادی ادامه مىیابد، انحصار کمپانى هند شرقى بر تجارت با هندوستان و چین لغو مىشود؛ ۱۸۳۴ افزایش عظیم کارخانجات، کمبود عمله. قانون فقرای جدید به مهاجرت کارگران کشاورزی به مناطق صنعتى وسعت مىبخشد. مناطق روستائى از کودک پاک مىشود. تجارت برده سفید؛ ۱۸۳۵ رونق عظیم، و در عین حال گرسنگى کشیدن نساجان دستباف؛ ۱۸۳۶ رونق عظیم؛ ۱۸۳۷ و ۱۸۳۸ کسادی و بحران؛ ۱۸۳۹ جان گرفتن دوباره بازار؛ ۱۸۴۰ کسادی عظیم، شورش، فراخواندن ارتش به مداخله؛ ۱۸۴۱ و ۱۸۴۲ فلاکت و رنج هولناک در میان کارگران کارخانه؛ ۱۸۴۲ کارخانهداران بمنظور [ایجاد فشار برای] الغای قوانین غله از ورود عملهجات به کارخانهها جلوگیری مىکنند. هزاران کارگر به شهرهای مناطق یورکشایر و لانکاشایر هجوم مىآورند، ارتش آنان را عقب مىراند، رهبرانشان در لانکاستِر به محاکمه کشیده مىشوند؛ ۱۸۴۲ فلاکت؛ ۱۸۴۴ جان گرفتن دوبارۀ بازار؛ ۱۸۴۵ رونق عظیم؛ ۱۸۴۶ در ابتدا ادامه بهبود اوضاع، سپس برگشت اوضاع. الغای قوانین غله؛ ۱۸۴۷ بحران، کاهش عمومى دستمزدها بمیزان ۱۰ درصد به افتخار «قرص نان بزرگ»؛5 ۱۸۴۸ ادامه کسادی؛ منچستر تحت حفاظت نیروهای نظامى قرار مىگیرد؛ ۱۸۴۹ جان گرفتن دوباره بازار؛ ۱۸۵۰ رونق؛ ۱۸۵۱ افت قیمتها، دستمزدهای نازل، اعتصابات مکرر؛ ۱۸۵۲ اوضاع رو به بهبود مىگذارد، اعتصابات ادامه مىیابد، کارخانهداران تهدید مىکنند که از خارج کارگر وارد خواهند کرد؛ ۱۸۵۳ افزایش صادرات. هشت ماه اعتصاب، و فلاکت، در پرِستون؛ ۱۸۵۴ رونق، باد کردن بازارها؛ ۱۸۵۵ موج اخبار ورشکستگىها از ایالات متحده، کانادا و بازارهای خاور دور میرسد؛ ۱۸۵۶ رونق عظیم؛ ۱۸۵۷ بحران؛ ۱۸۵۸ بهبود اوضاع؛ ۱۸۵۹رونق عظیم، افزایش کارخانجات؛ ۱۸۶۰ نقطه اوج رونق صنعت پنبه در انگلستان، [که در نتیجۀ آن] بازارهای هندوستان، استرالیا و سایر کشورها چنان از جنس باد مىکنند که در ۱۸۶۳ هم هنوز قادر به جذب کل آن نشده بودند؛ معاهده بازرگانى با فرانسه، رشد عظیم کارخانجات و ماشینآلات؛ ۱۸۶۱ ادامه موقت رونق، برگشت اوضاع، جنگ داخلى آمریکا، قحط پنبه؛ ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۳ سقوط کامل بازار. تاریخچه قحط پبنه شاخصتر و گویاتر از آنست که بتوان بدون لحظهای تامل از آن گذشت. همانطور که از نمودارهای نشاندهنده اوضاع در بازار جهانى در ۱۸۶۰ و ۱۸۶۱ پیداست قحط پنبه سر بزنگاه به داد کارخانهداران رسید، و تا حدودی نیز به آنها نفع رساند. این واقعیتى است که در گزارشات اطاق بازرگانى منچستر پذیرفته شده، در پارلمان از جانب پالمِرستون و دارْبى بر زبان آورده شده، و سیر ماوقع بر آن مهر تایید زده است.۱۵۷ شک نیست که در میان ۲٫۸۸۷ کارخانه پنبهریسى و پنبهبافى موجود در پادشاهى متحده در ۱۸۶۱، تعداد زیادی کارخانههای کوچک وجود داشت. بنا به گزارش آقای ردگریو، بازرس کارخانه، از ۲٫۱۰۹ کارخانه موجود در منطقه او ۳۹۲ کارخانه، یا ۱۹ درصد آنها، از نیروئى کمتر از ۱۰ اسب بخار استفاده مىکردند؛ ۳۴۵ کارخانه، یا ۱۶ درصد، از ۱۰ تا ۲۰ اسب بخار استفاده مىکردند؛ در حالیکه ۱٫۳۷۲ کارخانه [یا ۶۵ درصد آنها] از بیش از ۲۰ اسب بخار استفاده مىکردند.۱۵۸ اکثر کارخانههای کوچک در واقع زاغههای بافندگى بود که در دوره رونق پس از ۱۸۵۸، و در اغلب موارد توسط اسپکولاتورهائی که اکنون یکىشان نخ، دیگری ماشینآلات و سومى ساختمان لازم برای تولید را وسط مىگذاشت تاسیس شده بود. این کارخانهها توسط سرکارگران سابق یا اشخاص دیگری که دستمایه چندانى نداشتند اداره مىشد. این کارخانهداران خردهپا اکثرا ورشکست شدند. در غیر این صورت نیز بر اثر بحران تجاری که قحط پنبه موجب دفع آن شد به همین سرنوشت دچار مىشدند. اینها با وجود آنکه یک سوم کل کارخانهداران را تشکیل مىدادند کارخانههایشان بسیار کمتر از یک سوم سرمایههای بکار افتاده در صنعت پنبه را تشکیل مىداد. و در مورد وسعت دامنه خوابیدن کار باید گفت چنان که از تخمینهای معتبر برمىآید در اکتبر ۱۸۶۲، ۳/۶۰ درصد دوکها و ۵۸ درصد دستگاههای بافندگى بیکار افتاده بود. این تخمین در مورد کل صنعت پنبه است و برای هر منطقۀ جداگانه طبعا نیاز به جرح و تعدیلهای قابل ملاحظه دارد. تعداد کارخانههائى که بطور تماموقت (۶۰ ساعت در هفته) کار مىکردند بسیار اندک بود، و سوای این تعداد همه کارخانهها به تناوب کار مىکردند. حتى در آن موارد اندکى که کار بطور تماموقت، و به شیوه مرسوم قطعهکاری، انجام مىگرفت، دستمزد هفتگى کارگران الزاما نزول کرد، زیرا پنبه خوب جای خود را در تولید به پنبه بد داده بود. پنبه سى آیلندی6 (در نازکریسىها) جای خود را به پنبه مصری، پنبه آمریکائى و مصری جای خود را به پنبه سوراتى(هندی)، و پنبه خالص جای خود را به مخلوطى از ضایعات و سوراتى داد. الیاف کوتاهتر پنبه سوراتى و کثیف بودن کلى آن، شکنندگى بیشتر نخ، استفاده از همه نوع مواد سنگین بجای آرد در آهار تار پارچه - کلیه این عوامل باعث کاهش سرعت ماشینآلات یا تعداد دستگاههای بافندگى که یک بافنده مىتوانست در آن واحد تحت نظارت بگیرد شد، کار لازم برای رفع گیر و گرفتهای ماشین را افزایش داد، و بر اثر کاهش مقدار محصولى که عملا از کارخانه بیرون مىرفت موجب کاهش دستمزد قطعهکاری شد. در آنجا که از پنبه سوراتى استفاده مىشد میزان ضرر کارگرانى که تماموقت کار مىکردند به بیست، سی درصد و بیشتر رسید. اما، علاوه بر این، اکثر کارخانهداران نیز دستمزد قطعهکاری را ۵ ، ۵/۷ و ۱۰ درصد کاهش دادند. بدین ترتیب مىتوان تصور کرد که این کارگران که اکنون تنها سه، سه و نیم یا چهار روز در هفته کار داشتند با چه وضعى دست به گریبان بودند. حتى در ۱۸۶۳ که بهبود نسبى حاصل شده بود دستمزد هفتگى ریسندهها و بافندهها ۳ شیلینگ و ۴ پنى، ۳ شیلینگ و ۱۰ پنى، ۴ شیلینگ و ۶ پنى، و ۵ شیلینگ و ۱ پنى بود.۱۵۹ اما حتى در این اوضاع فلاکتبار هم روح مبتکر کارخانهداران از کار بازنمىایستاد و در پى یافتن راهى برای کسر دستمزدها بود. بخشى از این کسر دستمزدها را کارخانهدار بصورت جریمه بابت نواقص موجود در جنس از کار درآمده به کارگر تحمیل مىکرد، که علت آن در واقع پنبه نامرغوب و ماشینآلات ناقص خود او بود. بعلاوه، آنجا که کارخانهدار مالک کلبههای مسکونی کارگری بود اجاره خود را از این دستمزدهای ناچیز برداشت مىکرد. آقای ردگریو درباره متصدیان ماشینهای خودکار (یعنى کارگرانى که مسئول یک جفت میول خودکار هستند) مىگوید «درآمد اینها در پایان دو هفته کار تماموقت ۸ شیلینگ و ۱۱ پنى بود و…از این مبلغ کرایه خانه کسر مىشد، اما کارخانهدار نیمى از کرایه را بعنوان هدیه بازمىگرداند. به این ترتیب در آخر کار ۶ شیلینگ و ۱۱ پنى دست این ماشینچیها را میگرفت. در ماههای آخر سال ۱۸۶۲ در بسیاری کارخانهها این متصدیان ماشینهای خودکار از ۶ تا ۹ شیلینگ در هفته، و کارگران بافنده از ۲ تا ۶ شیلینگ در هفته درآمد داشتند».۱۶۰ حتى وقتى کار تماموقت نبود بکرات اتفاق مىافتاد که اجاره خانه از دستمزد کارگران کسر مىشد.۱۶۱ پس جای تعجب نیست که در برخى نواحى لانکاشایر نوعى تب ناشى از گرسنگى بروز کرد. اما گویاتر از همه اینها انقلابى بود که در پروسه تولید صورت گرفت، ولی هزینهاش را کارگران دادند. اصطلاح معروف آزمایش بر یک جسد ناقابل،7 مانند آزمایشاتى که متخصصین تشریح بر قرباغه انجام مىدهند، در اینجا بمعنای دقیق کلمه مصداق پیدا کرد. آقای ردگریو مىگوید: «اینکه من درآمدهای واقعى کارگران در چندین کارخانه را ذکر کردم به آن معنا نیست که کارگران هر هفته این مقدار درآمد دارند. بعلت آزمایشات مداومى که کارخانهداران بعمل مىآورند…درآمد کارگران همراه با کیفیت مخلوط پنبهای که از آن استفاده میشود نوسان مىکند؛ گاه ۱۵ درصد کمتر از درآمد سابق است و سپس، یک یا دو هفته بعد، به ۵۰ ، ۶۰ درصد درآمد سابق سقوط مىکند».۱۶۲ این آزمایشات تنها به قیمت محروم شدن کارگران از وسایل زندگی انجام نمىگرفت. حواس پنجگانه او نیز باید تاوان آن را مىداد. «کسانى که با پنبه سوراتى کار مىکنند شکایتهای بسیار دارند. این کارگران به من گفتند که در موقع باز کردن عدلهای پنبه بوی غیر قابل تحملى از آن بلند مىشود که حالت تهوع ایجاد مىکند … در سالنهائى که کار مخلوط کردن، حلاجى و شانهکشی انجام مىگیرد گرد و غباری برمیخیزد که مجاری تنفسى را تحریک مىکند و باعث سرفه و تنگى نفس مىشود. نوعی بیماری پوستى نیز، که بیشک ناشى از سوزشى است که خاک و کثافت همراه پنبه سوراتى ایجاد مىکند، شایع است … کوتاهى بیش از حد الیاف پنبه باعث مىشود از مقدار بسیار زیادی آهار٬ نباتی و حیوانى هر دو، استفاده شود … بعلت وجود گرد و غبار برونشیت شایعتر است. گلودرد التهابى نیز به همان علت شایع است. گسیختن مکرر پود، در موقعى که بافنده آنرا با مک زدن از سوراخ ماکو رد مىکند، باعث ایجاد تهوع و سوءهاضمه مىشود». مواد سنگینى که بجای آرد در آهار تار پارچه بکار مىرفت در عوض برای کارخانهداران حکم کیسه فورتوناتوس8 را داشت، زیرا وزن نخ را افزایش مىداد. این مواد سبب مىشد «۱۵ پوند [۶ کیلو و ۸۰۰ گرم] ماده خام پس از بافته شدن ۲۶ پوند [۱۱ کیلو و۸۰۰ گرم] وزن پیدا کند».۱۶۳ در گزارشات بازرسان کارخانه برای شش ماه منتهى به ٣٠ آوریل ١٨۶۴ مىخوانیم: «این صنعت در حال حاضر به حدی از این منبع افزایش درآمد استفاده مىکند که دیگر مایه بدنامى شده است. من از اهل خبره شرح پارچهای را شنیدهام که از ۳ کیلو و ۶۳۰ گرم وزن آن ۲ کیلو و ۵۰۰ گرمش پنبه بوده و ۱ کیلو و ۲۵۰ گرمش آهار؛ و پارچه دیگری که از ۲ کیلو و ۳۸۰ گرم وزن آن ۹۱۰ گرمش آهار بوده است. اینها پارچههای پیراهنى صادراتى معمولى بودهاند. به بعضى انواع دیگر پارچه گاه تا ۵۰ درصد آهار میزنند؛ چنان که شاید کارخانهداری به خود ببالد، و هستند کارخانهدارانى که مىبالند، که یک کیلو پارچه را ارزانتر از آنچه بابت هر کیلو نخ تنهایش پول دادهاند مىفروشند، و از این راه ثروتمند میشوند».۱۶۴ اما کارگران تنها از آزمایشات کارخانهداران در درون کارخانهها و دولتهای محلى [یا شهرداریها] در بیرون، از دستمزدهای پائین و نبود کار، از احتیاج و صدقه، و از مدح و ثناهائى که در مجلس اعیان و عوام گفته مىشد در رنج نبودند. «متاسفانه زنان در همان آغاز بر اثر قحط پنبه بیکار و از این طریق تبدیل به مطرودین اجتماع شدند. افراد این طبقه نگونبخت اکنون نیز، با وجود احیای دوبارۀ این صنعت و فراوانى کار، به همان حال باقى ماندهاند و یحتمل همچنان باقى خواهند ماند. ضمنا تعداد فواحش جوان در این برزن اکنون بیش از آنست که من در طول بیست و پنج سال گذشته شاهد بودهام».۱۶۵ پس در ۴۵ سال اول صنعت پنبه انگلستان، یعنى از ۱۷۷۰ تا ۱۸۱۵، تنها پنج سال کسادی و رکود وجود داشت؛ اما این دورۀ انحصار بود. در دومین دورۀ ۴۸ ساله، یعنی از ۱۸۱۵ تا ۱۸۶۳، شاهد تنها ۲۰ سال احیا و رونق در مقابل ۲۸ سال انقباض و رکود بازار هستیم. در فاصله سالهای ۳۰-۱۸۱۵ رقابت با کشورهای خاک قاره و ایالات متحده آغاز مىشود. پس از ۱۸۳۳ گسترش بازارهای آسیائى از طریق «انهدام نسل بشر»9 باجرا درمىآید. در پی الغای قوانین غله، از ۱۸۴۶ تا ۱۸۶۳ هشت سال فعالیت متعادل و رونق وجود دارد و در مقابل آن نه سال انقباض و رکود. وضع کارگران مرد بزرگسال حتى طی سالهای رونق را مىتوان از پانویس ذیل این صفحه [پینویس شماره ۱۶۶] دریافت.۱۶۶ ادامه... 2 ارقام این جدول را ما به تن متریک، و ستون آخر آنرا به گرم، تبدیل کردهایم. 3 Gedrücktheit = depression - کسادی؛ انقباض فعالیتهای اقتصادی؛ فتور اقتصادی 4 Stagnation = stagnation - رکود؛ راکد شدن بازار؛ خوابیدن فعالیتهای اقتصادی 5 بورژواهای متشکل در اتحادیه ضد قوانین غله، همان طرفداران تجارت آزاد، برای جلب حمایت کارگران در مبارزهشان با زمینداران متشکل در حزب توری به آنها چنین وعده میدادند که با الغای این قوانین و برقراری تجارت آزاد، غله ارزان و «قرص نان کوچک» کارگران تبدیل به «قرص نان بزرگ» خواهد شد. 6 Sea Islands - رشته جزایری در ساحل شرقى ایالات متحده در نزدیکى سواحل کارولینای جنوبى، جرجیا و فلوریدای شمالى که پنبه آن بدلیل داشتن الیاف بلند معروف است. 7 Experimenta in corpore vili 8 Fortunatus - از چهرههای افسانهای اقوام ژرمن باستان که کیسه پولش هیچگاه خالی نمیشد - ف. 9 اشاره به تجارت تریاک با چین است که از طریق یک رشته تدابیر و تمهیدات عملی میسر شد. اولین این تمهیدات انتصاب یک نماینده انگلیسی در کانتون در سال ۱۸۳۳، و آخرین آنها جنگ تریاک در سالهای ۴۲-۱۸۳۹ بود. بازارهای چین پس از این جنگ و بنا بر معاهده نانکینگ بروی تجارت با انگلستان گشوده شد - ف. |