سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
۵ - جنگ کارگر و ماشین
مبارزه میان سرمایهدار و کارگر مزدی با موجودیت یافتن خود رابطۀ سرمایه آغاز شد. این مبارزه در سراسر دوره مانوفاکتوری با شدت تمام جریان داشت.۱۱۲ اما تنها از زمان ورود ماشین به صحنه است که کارگر با خودِ وسیله کار، یعنى شکل مادی موجودیت سرمایه، به مبارزه برخاسته است. طغیان او علیه این شکل خاص وسایل تولید در حقیقت طغیانی است بر ضد پایه و اساس مادی شیوه تولید کاپیتالیستی. در قرن هفدهم تقریبا سراسر اروپا شاهد قیامهای کارگری بر ضد دستگاه روبان و مغزیبافى بود، که در آلمان بنامهای Bandmühle، Schnurmühle یا Mühlenstuhl نامیده مىشد.۱۱۳ در سالهای دهۀ سی آن قرن یک چوببری بادی که توسط یک هلندی در نزدیکى لندن تاسیس شده بود قربانى خشم جماعت شد. حتى در اوائل قرن هیجدهم نیز چوببریهائى که با نیروی آب کار مىکردند با اشکال فراوان توانستند بر مخالفت مردم، که از حمایت پارلمان هم برخوردار بود، فائق آیند. اولین ماشین پشمچینى که با نیروی آب کار میکرد در ۱۷۵۸ بدست اورت [Everett] ساخته شد، و فورا بدست صد هزار نفری که دستشان را از کار کنده بود به آتش کشیده شد. پنجاه هزار کارگر که سابقا از راه شانهکشی پشم امرار معاش مىکردند علیه ماشینهای پشم پاککنى و شانهکشی آرکرایت به پارلمان عریضه نوشتند. جنبش ماشینشکنی وسیعی که عمدتا بر اثر بکارگیری دستگاه بافندگی مکانیزه در پانزده سال اول قرن نوزدهم در مناطق صنعتى مانوفاکتوری انگلستان بوجود آمد، و به جنبش لودایت1 معروف شد، بهانه بدست دولت ضدژاکوبن2 وقت که از امثال سیدمات [Sidmouth] و کَسِلْرِی [Castlereagh] تشکیل مىشد داد تا خشنترین و ارتجاعىترین تدابیر را باجرا درآورد. زمان و تجربه هر دو لازم بود تا کارگران بیاموزند میان ماشین و نحوه استفادۀ سرمایه از آن تمیز بگذارند، و بنابراین حملات خود را از وسایل مادی تولید متوجه شکلى از جامعه کنند که این وسایل را بخدمت مىگیرد.۱۱۴ در سیستم مانوفاکتوری در مبارزاتى که بر سر دستمزد درمىگرفت وجود مانوفاکتور مفروض گرفته مىشد و جهت مبارزه بهیچوجه ضد موجودیت آن نبود. عامل مخالفت با ایجاد مانوفاکتورهای جدید خود استادکاران گیلدها و شهرهای برخوردار از امتیازات ویژه [در عصر فئودالیزم] بودند و نه کارگران مزدبگیر. لذا نویسندگان دوره مانوفاکتوری تقسیم کار را بالاتر از هر چیز وسیلهای مىدیدند که در معنا قادر به جبران کمبود کارگر [و در نتیجه پائین آوردن دستمزد] است، و نه وسیلهای که در عمل او را از کار بیکار مىکند. این تمایز بسیار روشنى است. اگر کسى بگوید که در انگلستان به صد میلیون نفر نیاز است تا با چرخ ریسه پنبهای را که در حال حاضر بدست پانصد هزار نفر با ماشین میول ریسیده میشود بریسند، معنای حرفش طبعا این نیست که ماشینهای میول جای آن صد میلیونى که اصلا وجود خارجى ندارند را گرفتهاند، بلکه اینست که اگر قرار بود آدم جای ماشین را بگیرد به چندین میلیون کارگر نیاز میبود. اما، برعکس، اگر بگوئیم که در انگلستان دستگاه بافندگی مکانیزه هشتصد هزار نساج را آواره خیابانها کرد، اشارهمان به ماشینآلات موجود و اینکه فلان تعداد کارگر لازم بود تا جای آنها را بگیرند نیست، بلکه به تعداد کارگر حى و حاضری است که ماشین بطور واقعی یا جایشان را گرفته و یا دستشان را از کار کنده و به خیابانشان ریخته است. در تمام طول دوره مانوفاکتوری کار دستى پیشهوری، با وجود تقسیمات فرعیش به بخشهای مختلف و متعدد، نقش پایهای خود را [بمنزله شالوده فنی تولید] حفظ کرد. تعداد نسبتا قلیلى کارگر شهری که میراث قرون وسطى بودند نمىتوانستند جوابگوی تقاضای بازارهای جدید مستعمرات باشند، و مانوفاکتورداران، بمعنای درست این کلمه، عرصههای تولیدی تازهای به روی روستائیانی که بر اثر انحلال نظام فئودالى از زمین رانده میشدند میگشودند. بنابراین در آن زمان جنبه مثبت تقسیم کار و همکاری در کارگاهها بود که به روشنترین نحو برجسته شد، و آن اینکه این دو عامل باعث بکارگیری بارآورتر کارگر مىشوند.۱۱۵همکاری و تمرکز ابزارهای کار در دست عدهای قلیل بسیار پیش از فرارسیدن دوره صنعت بزرگ ماشینی در کشورهای متعددی که این روشها را در کشاورزی بکار گرفتند موجب انقلابات بزرگ، ناگهانى و قهرآمیز در شیوه تولید و در نتیجه در وسایل بکارگیری جمعیت روستائی و شرایط زیست آنان شد. اما در این موارد مبارزه در بدو امر بیشتر میان زمینداران بزرگ و زمینداران کوچک درمىگیرد تا میان سرمایه و کار مزدی. در مقابل، وقتى وسایل کار، مانند گوسفند، اسب و غیره، کارگران کشاورزی را از کار بیکار مىکنند، آنگاه این عمل مستقیم قهرآمیز پیش از هر چیز زمینه انقلاب صنعتى را فراهم مىآورد. نخست کارگران از زمین رانده مىشوند، بعد گوسفندان مىآیند و جایشان را میگیرند.3 زمین دزدیهای بسیار گسترده، آن گونه که بعنوان نمونه در انگلستان رخ داد، وسیلهای شد برای آنکه کشاورزی در مقیاس بزرگ بدوا زمینه کاربست پیدا کند.۱۱۶ بهمین علت است که این دگرگونی ریشهای در کشاورزی در آغاز بیشتر بشکل یک انقلاب سیاسى ظاهر میشود. وسیله کار وقتى شکل ماشین بخود مىگیرد به رقیبى برای خود کارگر تبدیل میشود.۱۱۷ خودارزشافزائى سرمایه از طریق بکارگیری ماشین با تعداد کارگرانى که بوسیله آن از هستی ساقط میشوند نسبت مستقیم دارد. کل نظام تولید کاپیتالیستی بر این پایه استوار است که کارگر قوه کارش را بمنزله یک کالا مىفروشد. تقسیم کار این قوه [یا ظرفیت] را بشکل یکجانبهای رشد مىدهد؛ به این معنا که آنرا به مهارت بسیار خاص کار کردن با یک ابزار ویژه تنزل مىدهد. همین که وظیفه کار کردن با آن ابزار بر عهده ماشین قرار میگیرد ارزش استفادۀ قوه کار کارگر، و بهمراه آن ارزش مبادلهاش، از میان مىرود. کارگر مانند اسکناسى که به حکم قانون از گردش خارج شده باشد غیر قابل فروش مىشود. آن بخش از طبقه کارگر که به این صورت توسط ماشین مازادسازی یعنى مبدل به بخشى از جمعیت میشود که سرمایه دیگر برای ارزشافزائی نیاز بلاواسطهای به آن ندارد، یا در مبارزه نابرابر صنایع دستی و مانوفاکتوری قدیم با صنعت ماشینى جدید از پا درمىآید، و یا بطرف همه شاخههای سهل الحصولتر صنعت سرازیر مىشود، بازار کار را اشباع مىکند و موجب تنزل قیمت قوه کار به سطحى پائینتر از ارزش آن مىشود. در اینجا گویا دو چیز قرار است مایه تسلى کارگران از هستى ساقط شده باشد: اول اینکه درد و رنجشان گذرا (یا باصطلاح 'a temporary inconvenience' [یک ناراحتی گذرا]) خواهد بود، و دوم آنکه فراگیر شدن کاربرد ماشین در کل یک عرصۀ تولیدی پروسهای تدریجى است، و لذا وسعت و شدت آثار مخرب آن سیر نزولى طى خواهد کرد. اما این دو تسلى خنثىکنندۀ یکدیگرند. ماشین وقتى بتدریج صنعتى را فراگیرد برای رقبای کارگرش فقر مزمن ببار مىآورد. و آنجا که این گذار بسرعت صورت میگیرد اثراتش حاد است و تودههای عظیمى از آن متاثر مىشوند. تاریخ جهان صحنهای هولناکتر از برافتادن تدریجى نساجان دستباف انگلستان بیاد ندارد - تراژدی که بمدت چند دهه ادامه داشت تا سرانجام در سال ۱۸۳۸ به پایان رسید. نساجان بسیاری از گرسنگى مردند، و بسیاری دیگر با خانوادههایشان طى یک دوره طولانى با روزی ۵/۲ پنى یک زنگى نباتی کردند.۱۱۸ تاثیر ماشینهای پنبهبافى انگلیسی در هندوستان برعکس حاد بود. فرماندار هندوستان در ۵-۱۸۳۴ گزارش داد: «این مصیبت شاید در تاریخ بازرگانى بینظیر باشد. دشتهای هندوستان از استخوان نساجان هندی سفید مىشود». ماشین برای این نساجان البته چیزی بیش از یک «ناراحتی گذرا» ببار نیاورد؛ چون بهر حال دنیا محل «گذر» است. آری، ماشین از آنجا که مدام عرصههای تولیدی جدیدی را فرا مىگیرد اثر «گذرا» یش در واقع دائمى است. حاصل آنکه، شیوه تولید کاپیتالیستی به شرایط و محصول کار خصلت استقلال و بیگانگى از کارگر میبخشد، و این با عروج ماشین تشدید و تبدیل به ستیزهای تمام عیار مىگردد.۱۱۹ از این روست که کارگر بمحض ورود ماشین به صحنه تولید برای نخستین بار بیرحمانه علیه وسایل کار طغیان مىکند. وسیله کار کارگر را از پا درمیآورد. هر بار که ماشینآلات جدیدی با صنایع دستی یا مانوفاکتوریِ میراث گذشته به رقابت برمىخیزند تضاد بلاواسطۀ موجود میان این دو به روشنترین نحو خودنمائی میکند. اما در خود صنعت بزرگ ماشینی نیز پیشرفت مداوم ماشینآلات و تکامل سیستمهای خودکار تاثیر مشابهى بر جا مىگذارد. «غرض از عرضۀ ماشینآلات پیشرفتهتر کاهش کار یدی است. هدف اینست که در انجام یک پروسه یا تکمیل یک حلقه تولیدی، بجای وسیله انسانى از یک وسیله آهنى استفاده شود».۱۲۰ «استفاده از نیروی آب و بخار در ماشینآلاتى که تا کنون با دست بحرکت درمىآمدهاند اتفاقى تقریبا هر روزه است … پیشرفتهای جزئى که هدف از آنها صرفهجوئى در مصرف قوا، عرضه کار بهتر، افزایش تولید در مدت زمان معین، یا بیرون راندن یک کودک، زن یا مرد کارگر است مدام در حال وقوعند. این پیشرفتهای جزئى با آنکه گاه اهمیت ظاهرا تعیینکنندهای ندارند متضمن نتایجی کمابیش حائز اهمیتاند».۱۲۱ «هر گاه پروسهای مستلزم دستان مطمئن و ممارست خاص باشد آنرا در اولین فرصت از کارگر متبحری که ممکن است نظم کاری خود را به انحای گوناگون از دست بدهد مىستانند و به مکانیزم خاصی میسپارند که تا آن حد خودکار و خودناظم است که یک کودک نیز مىتواند آنرا سرپرستى کند».۱۲۲ «در نظامهای اتوماتیک کار ماهر جای خود را بیش از پیش به کار غیرماهر مىدهد».۱۲۳ «تاثیر پیشرفتهائى که در ماشینآلات صورت مىگیرد صرفا رفع ضرورت بکارگیری همان تعداد کارگر بزرگسال قبلى برای تولید همان مقدار محصول قبلی نیست، بلکه استفاده از یک نوع کار انسانی بجای نوع دیگر، استفاده از کار کمتر ماهر بجای ماهر، خردسال بجای بزرگسال، و زن بجای مرد است. این پیشرفتها هر بار موجب بر هم خوردن نرخ دستمزدها مىشود».۱۲۴ «تاثیر استفاده از میول خودکار بجای میول معمولى مرخص کردن بخش اعظم ریسندگان مرد و نگهداشتن کودکان و نوجوانان است».۱۲۵ ظرفیت انبساط خارقالعاده سیستم ماشینى، که خود نتیجه تجربهاندوزیهای عملى گذشته، تنوع وسایل مکانیزه موجود و پیشرفت مداوم تکنولوژی است، با گامهای غولآسائى که این سیستم مىتواند تحت فشار روزکار کوتاه شده بردارد بر ما معلوم شده است. اما چه کسى مىتوانست در ۱۸۶۰، سالى که صنعت پنبه اگلستان در اوج رونق خود بود، تصور کند که طى سه سال پس از آن و بر اثر تحرکى که جنگ داخلى آمریکا بوجود مىآورد آنهمه پیشرفتهای برقآسا در ماشینآلات و، متناظر با آن، آنهمه بیکارسازی در عرصه کار یدی بوقوع خواهد پیوست؟ در این باره نقل یکى دو قول از گزارشات بازرسان کارخانه کفایت مىکند. یک کارخانهدار منچستری مىگوید: «ما سابقا هفتاد و پنج دستگاه ماشین حلاجى داشتیم، حالا دوازده دستگاه داریم و همان مقدار کار انجام مىدهیم … چهارده عمله کمتر داریم و هفتهای ۱۰ پوند کمتر دستمزد مىدهیم. ضایعاتمان هم به نسبت پنبه مصرفى حدود ۱۰ درصد کمتر شده است». «در یک کارخانه نازکریسى دیگر در منچستر اطلاع یافتم که بر اثر افزایش سرعت ماشینها و استفاده از برخى پروسههای خودکار، در یک قسمت کارخانه یک چهارم و در قسمت دیگری یک دوم از تعداد کارگران کاسته شده، و نیز بر اثر استفاده از ماشین شانهکشی بجای پنبهزنی بار دوم، تعداد کارگرانى که سابقا در سالن حلاجى کار مىکردند بطور قابل ملاحظهای کاهش یافته است». در ریسندگى دیگری میزان صرفهجوئى در تعداد «عمله» ده درصد تخمین زده مىشود. آقایان گیلْمور صاحبان صنایع ریسندگى در منچستر نیز چنین اظهار مىدارند: «ما فکر مىکنیم با استفاده از ماشینآلات جدید هزینههایمان در قسمت پنبه پاککنى از لحاظ دستمزد و تعداد عمله درست یک سوم کمتر شده … در قسمت فتیلهکشى و فتیلهتابى هزینهها، و همچنین تعداد عمله، حدود یک سوم تقلیل پیدا کرده، و در سالن ریسندگى هزینههایمان حدود یک سوم کمتر شده است. اما این ختم داستان نیست. وقتى نخ ما برای کارخانههای بافندگى مىرود کیفیت آن بعلت استفاده ما از ماشینآلات جدید بقدری بالاست که آنها از نخ ما پارچۀ بیشتر و ارزانتری میبافند تا از نخى که با ماشینآلات قدیمى تولید شده است».۱۲۶ آقای ردگریو، بازرس کارخانه، در این زمینه چنین متذکر مىشود: «کاهش تعداد عمله در عین افزایش مقدار تولید، پدیدهای است که در واقع مدام در حال وقوع است. در کارخانههای پشمریسى و پشمبافی این کاهش مدت کوتاهى است آغاز شده و همچنان ادامه دارد. چند روز پیش معلم یکى از مدارس ناحیه راچدِیْل بمن مىگفت که ترک تحصیل تعداد زیادی از دانشآموزان در مدرسه دخترانه تنها بعلت بحران اقتصادی نیست بلکه بعلت تعویض ماشنآلات در پشمریسىها و پشمبافیهاست که در نتیجۀ آن هفتاد نفر از نیمهوقتها را مرخص کردهاند».۱۲۷ جداول زیر [برگرفته از سه گزارش آماری رسمی پارلمانی - ف.] جمعبندی نتایج پیشرفتهای مکانیکى حاصل در صنعت پنبه انگلستان بر اثر جنگ داخلى آمریکا را بدست مىدهند: تعداد کارخانه
تعداد دستگاه بافندگی مکانیزه
تعداد دوک
تعداد شاغلین
بدین ترتیب در فاصله سالهای ۸-۱۸۶۱، تعداد ۳۳۸4 کارخانه پنبهریسی و پنبهبافی ناپدید شد؛ بعبارت دیگر ماشینآلات بارآورتری در مقیاس بزرگتر در دست تعداد کمتری سرمایهدار متمرکز گردید. از تعداد ماشینهای پارچهبافى مکانیزه ۲۰٫۶۶۳ دستگاه کاسته شد اما مقدار تولیدشان در مدت زمان معین افزایش یافت، و بنابراین از یک دستگاه پیشرفته محصول بیشتری نسبت به یک دستگاه قدیمى بدست آمد. و بالاخره، تعداد دوک ۱٫۶۱۲٫۵۴۱ دستگاه افزایش در حالیکه تعداد کارگران شاغل ۵۰٫۵۰۵ نفر کاهش یافت. لذا فلاکت «گذرا»ئی که بحران قحط پنبه [طی سالهای۳-۱۸۶۱] به کارگران تحمیل کرد بعلت پیشرفت سریع و مداوم ماشینآلات تشدید شد، و بصورت یک پدیده دائم درآمد. اما ماشین صرفا نقش یک رقیب برتر را که همواره مترصد زائد ساختن کارگر است ایفا نمىکند. ماشین نیروئی ضدکارگر است، و سرمایه این را عامدانه با صدای بلند اعلام و از آن بهرهبرداری مىکند. ماشین قویترین سلاح برای فرونشاندن اعتصابات، این طغیانهای دورهای طبقه کارگر علیه استبداد سرمایه است.۱۲۸ گسکِل [Gaskell] عقیده دارد که ماشین بخار از همان ابتدا خصم «قوه انسانى» بود - خصمى که سرمایهداران را قادر ساخت مطالبات فزاینده کارگران را که مىرفت سیستم نوپای کارخانهای را به بحران بکشاند لگدمال کنند.۱۲۹ تاریخ اختراعاتى که از ۱۸۳۰ ببعد صرفا با نیت مسلح کردن سرمایه به سلاحى در مقابل طغیان طبقه کارگر صورت گرفته است اگر به رشته تحریر درآید خود تاریخ کاملى خواهد شد. ما در راس همۀ این گونه اختراعات میول خودکار را قرار مىدهیم زیرا نقطه آغاز دوران جدیدی در سیستم تولید اتوماتیک شد.۱۳۰ نزمیت مخترع پتک مکانیزه در زمینه پیشرفتها و اصلاحاتى که خود در پى اعتصابات گسترده و طولانى کارگران ماشینکار در سال ۱۸۵۱ در ماشینآلات بوجود آورده بود در محضر کمیسیون تحقیق درباره سندیکاها چنین شهادت مىدهد: «خصلت مشخصه پیشرفتهای مکانیکى ما استفاده از ماشینابزارهای خودکار است. آنچه هر کارگر فنى امروزه باید انجام دهد، و انجامش از هر پسر بچهای هم برمیآید، این نیست که خودش کار کند بلکه اینست که بر کارکرد زیبای ماشین نظارت داشته باشد. تمام آن قشر کارگران که صرفا وابسته به مهارتشان هستند اکنون دیگر نیازی به وجودشان نیست. سابقا من به ازای هر یک کارگر فنى چهار پسر بچه مىگرفتم، اما حالا به یمن وجود ماشینهای مرکب مکانیزه تعداد مردان بزرگسال را از ۱٫۵۰۰ نفر به ۷۵۰ نفر کاهش دادهام. نتیجهاش این بوده که سودم بطور قابل ملاحظهای افزایش یافته است». یور در باره ماشینى که از آن در چاپ رنگى روی چیت استفاده مىشود مىگوید: «سرانجام سرمایهداران بر آن شدند تا با یاری جستن از منابع علمی خود را از این قید غیر قابل تحمل (یعنى شروط دست و پا گیر قراردادهایشان با کارگران) برهانند، و بدین ترتیب نقش مشروع خود که همانا نقش سر در قبال اعضای پستتر بدن باشد را بسرعت بازیافتند». و سپس در صحبت از دستگاهى برای آهار تار پارچه، که علت مستقیم اختراع آن یک اعتصاب بود، مىگوید: «گروه متمردین که خود را در پس سنگر قدیمى تقسیم کار مصون از هر خطری مىپنداشتند دریافتند که از جناحین مورد حمله قرار گرفتهاند و دفاعشان بر اثر ظهور روشهای مکانیزه جدید مختل گشته است. لذا مجبور به پذیرش تسلیم بدون قید و شرط شدند». و در باره اختراع میول خودکار مىگوید: «مخلوقى که مقدر بود نظم را به صفوف طبقات صنعتى بازآورد … این اختراع تاییدی است بر آموزه [یا دکترین] کبیری که پیش از این مطرح کردیم، و آن اینکه سرمایه وقتى علم را به جرگه خدمتگزاران خود درمیآورد دست نافرمان کار همواره درس فرمانبرداری مىآموزد».۱۳۱ کتاب یور در سال ۱۸۳۵ یعنى زمانى منتشر شد که سیستم کارخانهای هنوز توسعه بالنسبه کمى یافته بود. با اینحال این اثر بمنزله تبیین کلاسیک روح حاکم بر کارخانه همچنان بقوت خود باقى است؛ نه فقط بعلت لحن آشکارا خصمانه و دریدهاش، بلکه ایضا به این علت که با خامی خاصى تراوشات ضد و نقیض و ابلهانه یک دماغ سرمایهدارانه را بیرون میریزد. بعنوان نمونه، پس ازاعلام «آموزه» مذکور مبنى بر اینکه سرمایه با کمک علم که به لیست مواجببگیران خود اضافه کرده است همواره دست نافرمان کار را به فرمانبرداری وامىدارد، در خشم مىشود که چرا «علم فیزیک- مکانیک…در مظان این اتهام قرار گرفته که خود را ابزار ستم سرمایهداران غنى بر فقرا ساخته است». پس از خواندن روضه مفصلى در اثبات مزایائی که پیشرفت سریع ماشینآلات برای کارگران دارد، به آنان هشدار میدهد که با خیرهسریها و اعتصاباتشان موجب تسریع این پیشرفت مىشوند. مىگوید: «این گونه طغیانهای قهرآمیز نمایانگر نوع حقیری از کوتهبینى، کوتهبینى یک انسان خودآزار است». چند صفحه پیش از این عکس آن را مىگوید: «اگر برخوردهای خشونتآمیز و وقفههائى که در نتیجه وجود افکار غلط در میان کارگران کارخانه پیش آمده است نبود، سیستم کارخانهای پیشرفتى سریعتر و نافع بحال همه افراد ذینفع مىداشت». اما باز شگفتزده مىگوید: «برای آن دسته از مردم بریتانیا که در نواحى تمرکز صنعت پنبه بسر مىبرند جای بسى خشوقتى است که پیشرفتهائى که در ماشینآلات حاصل مىشود بتدریج بوقوع میپیوندد. «گفته مىشود که این (پیشرفتها) سبب بیکار شدن بخشى از بزرگسالان و بدینوسیله موجب فراوانى تعداد آنها نسبت به تقاضا برای کارشان مىشود، و لذا درآمدشان را کاهش مىدهد. اما این پیشرفتها یقینا باعث افزایش تقاضا برای کار کودکان مىگردد و دستمزد آنها را بالا مىبرد». همین جناب که اینچنین نسخه تسلى خاطر مىپیچد از طرف دیگر از پائین بودن سطح دستمزد کودکان دفاع مىکند به این دلیل که مانع مىشود پدر و مادرها کودکانشان را در سنین بسیار پائین روانه کارخانه کنند. کل کتابش چیزی جز دفاع از روزکار نامحدود نیست، آنگاه وقتى پارلمان ۱۲ ساعت جان کندن در روز را برای کودکان ۱۳ ساله ممنوع مىکند روح لیبرالش بیاد تاریکترین ایام قرون وسطى میافتد. اما این [باز] مانع آن نمىشود که از کارگران بخواهد شکر قادر متعال را بجا آورند چون بواسطه وجود ماشین «فراغتى برایشان فراهم آمده است تا به منافع جاودان اخروی خویش بیندیشند». ۱۳۲ ادامه... 1 Luddite Movement - جنبشی علیه استفاده از ماشینآلات در صنعت که از اواخر قرن هیجده تا اوائل قرن نوزده در انگلستان ادامه داشت، و نام Ned Ludd را یدک میکشید. این شخص شاگرد کارآموزی بود که گفته میشد نخستین کسی بوده که دار جوراب زنانه بافی استادکارش را شکسته است. 2 Jacobin - جناج رادیکال و جمهوریخواه انقلاب فرانسه به رهبری روبسپیر که از ژوئن ۱۷۹۳ تا ژوئیه ۱۷۹۴ قدرت را در دست داشتند و دوره موسوم به «حکومت وحشت» را علیه دشمنان انقلاب، و بعدها ایضا حامیان انقلاب، هدایت کردند. 3 این جمله و دو جمله بعد از آن اشارهای است به پروسه سلب مالکیت از دهقانان خرده مالک، بیرون راندن آنان از اراضی آبا اجدادیشان و تبدیل این اراضی و اراضی مشاع روستا به مزارع بزرگ کاپیتالیستی یا دامداریهای بزرگ کاپیتالیستی برای تولید پشم. این پروسه خونین تاریخی که در اقتصاد بورژوائی به «انباشت اولیه» موسوم است را مارکس در فصول ۳۰-۲۶ این کتاب به تفصیل بررسی میکند. 4 بنا بر ارقام ارائه شده در جدول صفحه قبل در مورد تعداد کارخانهها، این رقم باید ۳۳۶ باشد. |