سرمايه، جلد ١بخش چهارم:
|
٢- ارزشى که از ماشین به محصول منتقل میشود
قوای تولیدی حاصل از همکاری و تقسیم کار، چنان که دیدیم، به رایگان در اختیار سرمایه قرار مىگیرند. اینها قوای طبیعى کار اجتماعیاند. قوای طبیعى دیگر مانند آب، بخار و غیره که در پروسههای تولیدی بکار گرفته مىشوند نیز هزینهای در بر ندارند. اما بشر همان گونه که برای تنفس نیاز به شُش دارد برای استفاده مولد از قوای طبیعى نیز نیاز به چیزی دارد که ساخته دست بشر باشد. برای استفاده از قوه آب چرخاب و برای استفاده از خاصیت انقباض و انبساطپذیری بخار آب، ماشین بخار لازم است. آنچه در مورد قوای طبیعی صدق میکند در مورد علم نیز صدق مىکند.1 قانون انحراف عقربه مغناطیسى در حوزه جریان الکتریکى، و یا قانون مغناطیس شدن آهن در نتیجه عبور جریان برق، پس از کشف هیچ هزینهای در بر ندارند.۲۳ اما بهرهبرداری از این قوانین در تلگراف و غیره مستلزم وجود دستگاههای پر خرج و عریض و طویل است. ماشین چنان که دیدیم ابزار دستی را از دور خارج نمىکند، بلکه این ابزار دستی است که از لحاظ ابعاد و تعداد رشد مىکند و از آلت حقیری در ارگانیزم انسانى بدل به اندام کاری یک مکانیزم آفریدۀ انسان مىشود. اکنون سرمایه کارگر را بکار مىگمارد، اما نه با ابزار دستی بلکه با ماشینی که خود چندین ابزار را هدایت میکند. بنابراین در همان نگاه اول روشن است که صنعت بزرگ از طریق جذب قوای طبیعى و دستاوردهای علوم طبیعى در پروسه تولید، بارآوری کار را به میزان خارقالعادهای افزایش مىدهد. اما نمىتوان گفت این نکته هم به همان اندازه روشن است که این افزایش در قدرت بارآوری به قیمت افزایش متقابلی در مقدار کار صرف شده بدست نمیآید.2 ماشین، مانند هر جزء دیگر سرمایه ثابت، ارزش جدیدی خلق نمیکند بلکه ارزش خود را به محصولى که در خدمت خلق آن قرار دارد انتقال مىدهد. ماشین به این علت که ارزش دارد، و در نتیجه ارزش به محصول انتقال مىدهد، جزئى از ارزش آن محصول را شکل مىدهد. لذا محصول بجای آنکه ارزانتر شود به نسبت ارزش ماشین [ یا به نسبت ارزشی که ماشین از دست میدهد و به محصول منتقل میکند] گرانتر مىشود. و مثل روز روشن است که ماشین و سیستمهای ماشینى، یعنى ابزارهای شاخص و ممیز صنعت بزرگ، حاوی ارزشى بمراتب عظیمتر از ابزارهای دستی مورد استفاده در صنایع پیشهوری و مانوفاکتوریاند. [اما] پیش از هر چیز باید توجه داشت که ماشین در پروسه کار همواره کلا [یا یکباره] اما در پروسه ایجاد ارزش جزئا [یا خرد خرد] وارد مىشود. ماشین هیچگاه ارزشى بیش از آنچه خود بطور متوسط بر اثر استهلاک از دست مىدهد به محصول اضافه نمىکند. بنابراین تفاوت زیادی وجود دارد میان ارزش یک ماشین و ارزشى که در مدت زمان معین از ماشین به محصول انتقال مىیابد؛ [همانطور که - ف] تفاوت زیادی وجود دارد میان ماشین بمنزله عاملى در شکل دادن به ارزش محصول و ماشین بمنزله عاملى در شکل دادن به خود محصول. هر چه دورهای که طى آن ماشینى در خدمت پروسه کار واحدی قرار دارد طولانىتر باشد این تفاوت زیادتر است. چنان که پیشتر دیدیم این یک واقعیت مسلم است که هر آلت کاری در پروسه کار کلا وارد مىشود و در پروسه ارزشآفرینی جزئا، یعنى متناسب با استهلاک متوسط روزانهاش. اما این تفاوت میان صِرف بهرهبرداری از آلت کار [که باعث شکل دادن به خود محصول میشود] و استهلاک آن [که صَرف شکل دادن به ارزش محصول میشود] ، در مورد ماشین بسیار زیادتر از ابزار دستى است. زیرا، اولا، ماشین بعلت آنکه از مواد مقاومتری ساخته شده عمر درازتری دارد؛ ثانیا استفاده از ماشین مبتنى بر قوانین اکید و دقیق علمى است و بنابراین بهرهبرداری از آن، هم از لحاظ استهلاک اجزای خودش و هم از لحاظ مقدار مصرف مواد [خام، کمکی و غیره] مىتواند با صرفهجوئى بیشتری انجام گیرد؛ و بالاخره [ثالثا] به این علت که وسعت میدان عمل تولیدیش با وسعت میدان عمل تولیدی دستابزار قابل مقایسه نیست. این نکته در مورد ماشین و دستابزار هر دو صادق است که قطع نظر از هزینه متوسط روزانه آنها، یعنى ارزشى که از طریق استهلاک متوسط روزانهشان به محصول انتقال مىدهند، و قطع نظر از مقدار مواد کمکى مانند روغن، ذغالسنگ و غیرهای که بمصرف مىرسانند، کاری که انجام مىدهند در حقیقت رایگان است؛ مانند قوای طبیعى که بدون دخالت کار انسانی حاضر و آماده در اختیار ما قرار دارند. حال هر چه قدرت تولیدی ماشین در مقایسه با دستابزار بیشتر باشد میزان کار رایگانى که انجام مىدهد بیشتر است؛ [تا آنجا که مىتوان گفت] تنها در صنعت بزرگ است که انسان موفق شده محصول کار قبلی خود یعنى کار مادیت یافتهاش را وادارد تا برایش، همانند یک نیروی طبیعى، در مقیاس بزرگ کار رایگان انجام دهد. ۲۴ در بررسى همکاری و مانوفاکتور دیدیم که برخى ملزومات عام تولید، نظیر ساختمان، در مانوفاکتور مىتوانند با صرفهجوئی بیشتری از ملزومات تولید پراکنده صنعتگر منفرد بمصرف برسند، زیرا مىتوانند مشترکا بمصرف برسند و بنابراین باعث ارزانتر تمام شدن کالا شوند. حال در سیستم ماشینى نه تنها کل بدنه ماشین بوسیله قطعات عدیده ابزاری آن [مانند دوک در ماشین ریسندگی] مشترکا بمصرف مىرسد، بلکه مکانیزم محرک، و بهمراه آن بخشى از مکانیزم ناقل نیز بوسیله تعداد زیادی ماشین که همزمان مشغول به کارند مشترکا بمصرف مىرسد. اگر مابهالتفاوت ارزش ماشینآلات و ارزشى که در یک روز به محصول انتقال مىدهند مقدار معلومی باشد، اینکه این ارزش دوم به چه میزان ارزش محصول را افزایش میدهد، در وهله اول به مقدار کل یا باصطلاح حجم محصول بستگى دارد. آقای بیْنْس [Baynes] اهل بلَکبرْن انگلستان طى نطقى در سال ۱۸۵۷ برآورد مىکند که «هر یک قوه اسب مکانیکى واقعى۲۵ قادرست ۴۵۰ دوک میول خودکار و ماشینهای تدارکاتى آن، یا ۲۲۰ دوک تراسل، و یا ۱۵ دستگاه ماشین بافندگی برای تولید پارچه به عرض ۱ متر با وسایل تارکشى، آهارزنى و غیرۀ آن را بحرکت درآورد». بدین ترتیب هزینه روزانه یک قوه اسب بخار و استهلاک ماشینآلاتى که بوسیله آن بحرکت درمىآید در مورد اول بر محصول روزانۀ ۴۵۰ دوک میول، در مورد دوم بر محصول روزانۀ ۲۰۰ دوک تراسل، و در مورد سوم بر محصول روزانۀ ۱۵ ماشین بافندگى سرشکن مىشود. پس ارزشى که از طریق این استهلاک به یک کیلوگرم نخ و یا یک متر پارچه انتقال مىیابد مقدار ناچیزی بیش نیست. این نکته در مورد پتک بخاری مکانیزه که ذکرش پیشتر رفت نیز صادق است. یعنى از آنجا که استهلاک روزانه، مصرف ذغالسنگ و غیرۀ آن بر انبوه عظیم آهنى که این پتک در یک روز میکوبد و شکل میدهد سرشکن مىشود، ارزش ناچیزی به مثلا ۵۰ کیلوگرم آهن اضافه مىکند. اما اگر از این پتک غول پیکر برای کوبیدن میخهای کوچک استفاده شود مقدار این ارزش بسیار زیاد خواهد بود [، و محصول کار را بسیار گران خواهد کرد]. اگر ظرفیت کاری یک ماشینابزار - یعنى تعداد قطعات ابزاری آن و یا، آنجا که صحبت بر سر مقدار نیرو باشد، جثه این قطعات ابزاری - مقدار معلومی باشد، مقدار محصول آن بستگى به سرعت قطعات ابزاریش، یعنى بستگى به سرعت مثلا دوکها و یا تعداد ضربات پتک در دقیقه خواهد داشت. بسیاری از این پتکهای عظیمالجثه در دقیقه هفتاد ضربه مىزنند، و ماشین چکشکاری رایْدِر [Ryder] که در ساخت دوک با استفاده از پتکهای کوچک بکار میرود، قادرست تا ۷۰۰ ضربه در دقیقه بزند. اگر نرخ انتقال ارزش از ماشین به محصول مقدار معلومی باشد، مقدار ارزشى که به این نحو انتقال مىیابد بستگى به کل ارزش ماشین دارد.۲۶ هر چه ماشین حاوی کار کمتری باشد ارزش کمتری به محصول مىبخشد. هر چه ارزش کمتری ببخشد قدرت تولیدیش بیشتر، و خدمتى که انجام مىدهد به خدمات [رایگان] نیروهای طبیعى نزدیکتر است. اما تولید ماشین بوسیله ماشین از ارزش آن [بطور نسبی یعنی] نسبت به وسعت دامنه کاربرد و درجه کارآئیش مىکاهد. تجزیه و تحلیل تطبیقى قیمت کالاهای ساخت صنایع دستی یا مانوفاکتوری و قیمت همان کالاها وقتى بوسیله ماشین تولید مىشوند نشان مىدهد که بطور کلى در محصول ماشینى ارزشِِِ ناشى از وسیله کار بطور نسبى افزایش اما بطور مطلق کاهش مىیابد. بعبارت دیگر مقدار مطلق آن کاهش مىیابد اما مقدار آن نسبت به ارزش کل محصول - مثلا یک کیلو نخ - افزایش مىیابد.۲۷ روشن است که هر گاه مقدار کاری که صرف تولید ماشین مىشود و مقدار کاری که بر اثر استفاده از آن صرفهجوئى مىشود برابر باشند تنها اتفاقى که مىافتد جابجا شدن کار است. در نتیجه کل کار لازم برای تولید کالا کاهش نمىیابد؛ بعبارت دیگر بارآوری کار بالا نمىرود. اما واضح است که مابهالتفاوت مقدار کاری که صرف تولید ماشین مىشود و مقدار کاری که از طریق آن صرفهجوئى مىگردد، یعنی درجه کارآئى ماشین، بستگى به مابهالتفاوت ارزش خود ماشین و ارزش دستابزاری که جای خود را به آن میدهد ندارد. مادام که مقدار کار مصروف در تولید یک ماشین چنان باشد که کسری از ارزشش که به محصول آن افزوده مىشود کوچکتر از ارزشى باشد که کارگر با ابزار دستیاش به محصول میافزاید، همواره یک مابهالتفاوت کاری وجود دارد که بعلت وجود ماشین صرفهجوئى مىشود. بارآوری ماشین بدین ترتیب برحسب مقدار قوه کار انسانییی سنجیده مىشود که جای خود را به ماشین میسپارد. طبق برآورد آقای بینس، برای کار با ۴۵۰ دوک میول و ماشینآلات تدارکاتى آن که با یک قوه اسب بخار بحرکت درمىآیند ۵/۲ کارگر لازم است.۲۸ هر دوک میول خودکار طی ۱۰ ساعت کار ۱۳ اونس [یا ۳۸۶ گرم] نخ با ضخامت متوسط تولید مىکند. در نتیجه ۵/۲ کارگر در یک هفته ۱۶۶ کیلوگرم نخ مىریسند. بنابراین اگر از دورریز مواد بمنظور ساده کردن محاسبات صرف نظر کنیم، ۱۶۶ کیلوگرم پنبه برای آنکه تبدیل به نخ شود تنها ۱۵۰ ساعت کار، یعنى ۱۵ روزکار ۱۰ ساعته، جذب مىکند. اما با یک چرخ ریسه، و با فرض آنکه کارگر دستریس ۳۶۸ گرم نخ را در ۶۰ ساعت تولید کند، همین مقدار پنبه ۲٫۷۰۰ روزکار ۱۰ ساعته یعنى جمعا ۲۷٫۰۰۰ ساعت کار جذب خواهد کرد.۲۹ در مواردی که چاپ ماشینى روی چیت چاپ گراوری یعنى روش قدیمى چاپ دستى را از دور خارج کرده است، یک ماشین به تنهائى مىتواند با کمک یک نفر مرد بزرگسال یا یک پسر خردسال همان مقدار چیت چهار رنگ چاپ بزند که سابقا ۲۰۰ نفر مىزدند.۳۰ پیش از آنکه اِلى ویتْنى ماشین پنبهپاککنى جین را در ۱۷۹۳ اختراع کند، جدا کردن دانههای ۱ پوند [یا ۴۵۴ گرم] پنبه به اندازه یک روزکار متوسط وقت مىبرد. این اختراع موجب شد که یک زن سیاهپوست بتواند در روز ۱۰۰ پوند پنبه پاک کند. و از آن زمان تا کنون کارآئى جین بطور قابل ملاحظهای افزایش نیز یافته است. در نتیجه ۱ پوند پنبه خام که سابقا ۵۰ سنت هزینه تولیدش بود پس از اختراع جین مىتوانست به قیمت ۱۰ سنت، آنهم با سود بیشتر، یعنى کار بیمزد بیشتر، فروخته شود. در هندوستان برای جدا کردن دانههای پنبه از وسیلهای بنام چورکا استفاده مىکنند که نیمى ماشین و نیمى دستابزار است. با این دستگاه یک مرد و یک زن مىتوانند در روز تقریبا ۱۴ کیلو پنبه پاک کنند. با چورکائى که چند سال پیش دکتر فوربْس اختراع کرد یک مرد بزرگسال با کمک یک پسر بچه در روز تقریبا ۱۲۵ کیلو [پنبۀ پاک کرده] تولید مىکنند. و اگر برای بحرکت درآوردن آن از نیروی گاو، بخار و یا آب استفاده شود تنها به وجود چند پسر و دختر خردسال بعنوان «موادرسان» (خورانندۀ مواد خام به ماشین) نیاز است. شانزده دستگاه از این نوع ماشین که با نیروی گاو بحرکت درآیند در یک روز همان مقدار کار انجام مىدهند که قبلا بطور متوسط ۷۵۰ نفر انجام میدادند.۳۱ همانطور که پیش از این گفتیم3 خیشی که با قوه بخار کار میکند در یک ساعت و با هزینه ۳ پنى همانقدر کار انجام مىدهد که ۶۶ کارگر با هزینه ۱۵ شیلینگ انجام مىدهند. من در اینجا به این مثال باز مىگردم تا یک تصور اشتباه را برطرف کنم. این ۱۵ شیلینگ بهیچوجه بیان پولى تمام کاری که ۶۶ نفر مزبور در یک ساعت صرف مىکنند نیست. اگر نسبت کار اضافه به کار لازم ۱۰۰ درصد باشد، این ۶۶ نفر در یک ساعت ارزشى برابر ۳۰ شیلینگ تولید مىکنند، اما مزدشان، یعنى ۱۵ شیلینگ، تنها نماینده نیمساعت کار آنهاست. حال فرض کنیم قیمت یک ماشین به اندازه مزد سالانه ۱۵۰ کارگری باشد که برکنار مىکند؛ مثلا بگوئیم ۳٫۰۰۰ پوند. این ۳٫۰۰۰ پوند بهیچوجه بیان پولى کاری که ۱۵۰ کارگر مرخص شده پیش از ورود ماشین انجام میدادند و به موضوع کار میافزودند نیست، بلکه تنها نماینده [یا بیان پولی] آن بخش از کار سالانه آنهاست که برای [تامین معاش] خود ایشان صرف مىشود، و مزدشان نماینده [پولى] آنست. اما، در مقابل، ۳٫۰۰۰ پوند ارزش پولى ماشین بیانگر تمام کاری است که صرف تولید آن شده، نسبت میان مزد کارگران و ارزش اضافه سرمایهدار [تولیدکنندۀ ماشین] هر چه بوده باشد. بنابراین حتى در صورتى که هزینه [تولید] ماشین و هزینه قوه کاری که برکنار مىکند مساوی باشد، باز کار متجسم در ماشین از لحاظ کمى بسیار کمتر از کار زندهای است که جای خود را به آن مىدهد. ٣٢ استفاده از ماشین بمنظور صرفا ارزانتر تمام کردن کالا محدود به این شرط است که کاری که صرف تولید آن مىشود کمتر از کاری باشد که در نتیجه بکارگیریش برکنار مىشود. اما سرمایهدار در استفاده از ماشین با محدودیت دیگری هم روبروست. سرمایهدار نه پول کار بلکه پول قوه کاری را مىدهد که بکار وامیدارد، و لذا آنچه حد او را در استفاده از ماشین تعیین مىکند مابهالتفاوت ارزش ماشین و ارزش قوه کاری است که برکنار مىکند. از آنجا که نحوه تقسیم روزکار به کار لازم و کار اضافه در کشورهای مختلف، و حتى در کشوری واحد اما در دورههای مختلف، و یا در شاخههای مختلف صنعت، مختلف است، و بعلاوه از آنجا که آنچه کارگر بطور واقعی بعنوان دستمزد دریافت میکند گاه به سطحى پائینتر از ارزش قوه کارش سقوط و گاه به سطحى بالاتر از آن صعود مىکند، مابهالتفاوت قیمت ماشین و قیمت قوه کاری که برکنار مىکند مىتواند دچار تغییرات و نوسانهای بسیار شود در حالیکه مابهالتفاوت مقدار کار مورد نیاز برای تولید ماشین و کل مقدار کاری که متعاقبا جای خود را به آن مىدهد ثابت بماند.۳۳ اما این تنها مابهالتفاوت اول است که هزینه سرمایهدار را در تولید یک کالا تعیین مىکند، و بر تصمیمگیریهای عملی او از طریق فشار رقابت تاثیر مىگذارد. به همین دلیل است که امروزه ماشینهائى در انگلستان اختراع مىشود که تنها در آمریکای شمالى مورد استفاده قرار مىگیرند؛ همانطور که در قرون شانزده و هفده در آلمان ماشینهائى اختراع مىشد که تنها در هلند استفاده داشت؛ و باز همانطور که از بسیاری اختراعات فرانسوی قرن هیجدهم تنها در انگلستان بهرهبرداری مىشد. در کشورهائى که از قدمت بیشتری برخوردارند خود ماشین وقتى در برخى از شاخههای صنعت بکار گرفته مىشود چنان [نیروی] کار مازادی (یا بقول ریکاردو redundancy of labour [جمعیت کارگری مازادی])4 در دیگر شاخهها بوجود مىآورد که افت دستمزدها به سطح زیر ارزش قوه کار مانع استفاده از ماشین در آن شاخهها مىشود و، از دید سرمایهدار، استفاده از ماشین را بیمورد و غالبا ناممکن مىکند. زیرا سود [بیشتر] او از کاهش کاری که بابتش پول مىدهد بدست مىآید، نه از کاهش مقدار کاری که بخدمت مىگیرد. استخدام کودکان در برخی شاخههای صنعت پشم در انگلستان طى سالهای اخیر کاهش قابل ملاحظهای یافته، و در برخى موارد بکلى از میان رفته است. چرا؟ زیرا قوانین کارخانه وجود دو گروه کودک را لازم آورد: یک گروه که شش ساعت و گروه دیگری که چهار ساعت، یا دو گروه که هر یک پنج ساعت کار کنند. اما والدین حاضر نبودند این «نیمهوقتها» [ی جدید] را ارزانتر از «تماموقتها» [ی قدیم] بفروشند. در نتیجه ماشین جانشین «نیمهوقتها» شد.۳۴ پیش از ممنوع شدن کار زنان و کودکان زیر ده سال در معادن، سرمایهداران استخدام دختران و زنان لخت و عور و اغلب در جوار مردان را چنان با اصول اخلاقى خود و بخصوص با دفتر دارائىشان در توافق مىیافتند که تا پس از تصویب قانون مذکور به استفاده از ماشین روی نیاوردند. یانکىها برای خرد کردن سنگ ماشینى اختراع کردهاند. انگلیسىها از این ماشین استفاده نمىکنند، به این دلیل که «مفلوک» ی۳۵ که این کار را انجام مىدهد بخش چنان کوچکى از کارش را بعنوان دستمزد مىگیرد که استفاده از ماشین موجب افزایش هزینه تولید برای سرمایهدار خواهد شد.۳۶ در برخی نواحی انگلستان برای کشیدن قایقهای باری در کانالها هنوز بجای اسب از زنان استفاده مىکنند؛۳۷ به این دلیل که کار لازم برای تولید اسب و ماشین کمیت دقیقا معینى است اما کار لازم برای تامین معاش زنان عضو جمعیت مازاد از فرط ناچیزی بالکل در حساب نمیآید. از این روست که ما در هیچ جا بدتر از انگلستان، این زادبوم ماشین، شاهد چپاول بیشرمانه قوه کار انسانی برای رسیدن به مقاصد پست و حقیر نیستیم. ادامه... 1 جمله آخر در اصل آلمانی، در ترجمههای انگلس و فاکس نيامده است. 2 مارکس معنای این جمله را، که خود تلویحا به پیچیدگی مفهوم آن اشاره دارد، جلوتر با تبیینهای مختلف روشن میکند. 3 رجوع کنيد به پینویسهای فصل ۱۵٬ شماره ١١. 4 ریکاردو در واقع به ‘redundancy of people’ [جمعیت مازاد] اشاره میکند (ماخذ قبل، ص۴۷۲). اما البته از متن و چارچوب بحثش روشن است که مازاد بر نیاز بودن کارگران را مد نظر دارد - ف. |