سرمايه،  جلد ١
بخش سوم:
تولید ارزش اضافه مطلق
 
فصل ١٠:
روزکار

۱. حدود روزکار

۲. ولع کار اضافه. کارخانه‌دار و بویار

۳. رشته‌هائی از صنعت انگلستان که در آنها استثمار حد قانونی ندارد

۴. روز- کاری و شب - کاری. سیستم شیفتی

۵. مبارزه برای روزکار نرمال. قوانین اجباری مربوط به افزایش طول روزکار، از اواسط قرن چهاردهم تا پایان قرن هفدهم

۶. مبارزه برای روزکار نرمال. قوانین مربوط به محدودیت اجباری روزکار. قوانین کارخانه در انگلستان طی سال‌های   ۶۴-۱۸۳۳

۷. مبارزه برای روزکار نرمال. تاثیر قوانین کارخانه در انگلستان بر سایر کشورها
 

پی‌نویس‌های فصل ١٠

 

 

 

فصل  ۱۰

 

روزکار

 

۱- حدود روزکار

 

ما بنا را بر این گذاشتیم که قوه کار به قیمتی منطبق بر ارزشش خرید و فروش مى‌شود. ارزش قوه کار را، مثل ارزش هر کالای دیگر، مدت کار لازم برای تولید آن تعیین مى‌کند. اگر تولید وسایل زندگی که کارگر روزانه بطور متوسط بمصرف مى‌رساند ۶ ساعت وقت ببرد، او باید روزانه بطور متوسط ۶ ساعت کار کند تا قوه کارش را تولید یا، بعبارت دیگر، ارزشى که بر اثر فروش آن دریافت کرده است را بازتولید کند. بخش لازم روزکار او برابر ۶ ساعت است، و بنابراین، با فرض ثابت بودن سایر عوامل، کمیت معلومى است. اما معلوم بودن این کمیت بمعنای معلوم بودن طول خود روزکار نیست.

فرض کنیم خط A – – – – – – B نماینده طول مدت کار لازم باشد؛ مثلا ۶ ساعت. حال اگر کار به اندازه ۱، ۳ یا ۶ ساعت فراتر ازAB امتداد یابد سه خط دیگر بصورت زیر خواهیم داشت:

A – – – – – – B C : روزکار ۱

A – – – – – – B – – – C : روزکار ۲

A – – – – – – B – – – – – – C : روزکار ۳

این سه خط جدید نماینده سه روزکار مختلف ۷، ۹ و ۱۲ ساعته‌اند. BC یعنى امتداد AB نماینده طول مدت کار اضافه است. از آنجا که کل روزکار عبارتست ازAC = AB + BC ٬‌ طول آن با مقدار متغیرBC تغییرمی‌کند. از آنجا که AB مقدار معلومى است، نسبت BC به AB  را همواره می‌توان محاسبه کرد. این نسبت در روزکار شماره ۱ یک ششم AB ، در روزکار شماره ۲ سه ششم و در روزکار شماره ۳ شش ششم آن است. و باز از آنجا که نسبت مدت کار اضافه به مدت کار لازم نرخ ارزش اضافه را معین می‌کند، نسبت BC به  AB این نرخ را به ما می‌دهد؛ که در سه روزکار مختلف بالا به ترتیب [یک ششم یا]  ، ۵۰ و ۱۰۰ درصد است. اما نرخ ارزش اضافه به تنهائى طول روزکار را بما نمى‌دهد. این نرخ مى‌تواند ۱۰۰ درصد باشد، و طول روزکار ۸، ۱۰، ۱۲ ساعت یا بیشتر. نرخ ۱۰۰ درصد نشان مى‌دهد که دو جزء تشکیل دهندۀ روزکار یعنى مدت کار لازم و مدت کار اضافه از طول مساوی برخوردارند، اما نشان نمى‌دهد که طول هر یک چقدر است.

بنابراین روزکار نه کمیتی ثابت بلکه متغیر است. یکى از اجزای آنرا یقینا مدت کار لازم برای بازتولید قوه کار خود کارگر تعیین می‌کند، اما مقدار کل آن با تغییر مدت کار اضافه تغییر مى‌یابد. پس روزکار قابل تعیین است اما بخودی خود معین نیست.۱

روزکار با آنکه کمیت ثابتى نیست و سیال است، اما، از سوی دیگر، تنها در حدود معینى هم مى‌تواند تغییر کند. لکن حداقلِ آن قابل تعیین است. طبعا اگرBC را که امتداد AB و نشان‌دهنده کار اضافه است مساوی صفر قرار دهیم، به یک حداقل، به آن بخش از روز که کارگر طى آن الزاما باید برای تامین معاش خود کار کند، مى‌رسیم. اما در شیوه تولید کاپیتالیستی این کار لازم تنها مى‌تواند بخشى از روزکار را تشکیل دهد، و کل روزکار هرگز نمى‌تواند به این حد‌اقل نزول کند. از سوی دیگر، روزکار بطور قطع حداکثری دارد، یعنى طول آن نمى‌تواند از حد معینى تجاوز کند. این حد‌اکثر منوط به دو چیز است. اولا، محدود به حدود جسمانى قوه کار است. یک انسان در طول ۲۴ ساعت شبانه ‌روز مقدار معینى از رمقی که در وجودش هست را مى‌تواند مایه بگذارد. بهمان ترتیب که یک اسب هم تنها ۸ ساعت در روز مى‌تواند منظما کار کند. طى بخشى از روز جسم و جان انسان باید بیاساید، یعنی بخوابد، و طى بخش دیگر انسان باید نیازهای جسمى دیگرش را برآورده سازد؛ باید بخورد، بشوید، بپوشد. افزایش طول روزکار علاوه بر این محدودیت‌های جسمی صرف به موانع روحى نیز بر مى‌خورد. کارگر به وقتى نیاز دارد که در آن نیازهای معنوی و اجتماعیش را برآورده کند. کثرت و تنوع این نیازها بستگى به سطح عمومى تمدن دارد. طول روزکار بدین ترتیب در محدوده شرایط جسمى و اجتماعى هر دو نوسان مى‌کند. اما این شرایط در عین محدود‌کنندگی ماهیت بسیار منعطفی دارند، و لذا میدان مانور بغایت وسیعى بدست می‌دهند. به همین دلیل است که به روزکارهای بسیار متفاوت ۸، ۱۰، ۱۲، ۱۴، ۱۶ و ۱۸ ساعته برمی‌خوریم.

سرمایه‌دار قوه کار را به قیمت روزش در بازار خریده است. ارزش استفاده آن در تمام طول یک روز کار متعلق به اوست. سرمایه‌دار بدینوسیله این حق را بدست آورده که کارگر را در طول یک روز بکار وادارد. اما سوال اینست که روزکار چیست؟۲ بهرحال از روز طبیعى کوتاه‌تر است. اما چقدر کوتاه‌تر؟ سرمایه‌دار در این باره که آخر روزکار، که برایش آخر دنیاست، کجا باید باشد نظرات خاص خود را دارد. او بعنوان سرمایه‌دار چیزی جز تجسم انسانى سرمایه نیست. روحش روح سرمایه است. اما سرمایه را تنها یک نیروی محرکه به جلو مى‌راند، و آن اینکه ارزش‌ خود را افزایش دهد، ارزش اضافه ایجاد کند، کاری کند که بخش ثابتش، یعنى وسایل تولید، بیشترین مقدار ممکن کار اضافه را بخود جذب کند.۳ سرمایه کار مرده است - کار مرده‌ای که مانند خفاش خون‌آشام تنها با مکیدن کار زنده مى‌تواند زنده بماند، و هر چه بیشتر کار بمکد بیشتر زنده مى‌ماند. مدت زمانی‌ که کارگر کار مى‌کند مدت زمانى است که طى آن سرمایه‌دار قوه کاری را که از او خریده بمصرف مى‌رساند.۴ اگر کارگر مدت زمانى را که به این صورت در اختیار دارد برای خود صرف کند جیب سرمایه‌دار را زده است.۵

لذا سرمایه‌دار به قانون مبادله کالاها متوسل مى‌شود. او نیز مانند هر خریدار دیگر در پی آنست که بیشترین نفع ممکن را از ارزش استفاده کالائی که خریده است ببرد. اما ناگهان صدای کارگر که پیش از این در جوش و خروش پروسه تولید گم بود بلند می‌شود: «کالائى که من به تو فروختم با خیل کالاهای عادی تفاوت دارد. از این لحاظ تفاوت دارد که مصرفش ایجاد ارزش مى‌کند، آنهم  ارزشى بیش از آنچه خود هزینه برمى‌دارد. به همین دلیل هم تو آنرا خریدی. آنچه در طرف تو بصورت افزایش ارزش سرمایه ظاهر مى‌شود، در طرف من مصرف اضافۀ  قوه کار است. برای من و تو در بازار فقط یک قانون وجود دارد، و آن قانون مبادله کالاهاست. و مى‌دانیم که مصرف کالا نه متعلق به فروشنده که آنرا از دست می‌دهد، بلکه متعلق به خریدار است که آنرا بدست مى‌آورد. بنابراین مصرف روزانه قوه کار من متعلق به توست. اما با قیمتى که تو روزانه برای آن مى‌پردازی من باید بتوانم روزانه بازتولیدش کنم، تا بتوانم مجددا آنرا بفروشم. گذشته از فرسایش طبیعى آن بر اثر بالا رفتن سن و غیره، من باید بتوانم فردا هم با همین مقدار قدرت، سلامت و بشاشت متعارف امروز کار کنم. مگر تو مدام آیه «پرهیز» و «پس‌‌انداز» بگوش من نمى‌خوانى؟ بسیار خوب، منهم مانند هر صاحب‌مال عاقل و صرفه‌جوئى مایلم از تنها مایملکم، قوه کارم، مراقبت و از اتلاف آن جلوگیری کنم. مایلم در هر روز تنها آن مقدار از آنرا بخرج دهم، بحرکت درآورم، به کار تبدیل کنم، که با دوام نرمال و با رشد سالم آن سازگار باشد. تو با افزایش نامحدود طول روزکار، طی یک روز قوه کاری بیش از آنچه من شاید در سه روز بتوانم جبران کنم از من بمصرف مى‌رسانى. آنچه تو بصورت کار بدست مى‌آوری من بصورت جوهر [یا توان] کار از دست مى‌دهم. استفاده از کار من یک چیز است و چپاول آن چیز دیگر. اگر طول متوسط مدتى که یک کارگر متوسط، در صورتی‌ که مقدار معقولى کار انجام دهد، ۳۰ سال باشد، ارزش قوه کار من، که تو روز به روز به من پرداخت مى‌کنى،     یا     کل ارزش آنست. اما اگر آنرا ظرف ۱۰ سال بمصرف برسانى روزانه بجای آنکه   ارزش کل آنرا بمن پرداخت کنى،     یعنى یک سوم ارزش روزانه آنرا پرداخت کرده‌ای. و به این ترتیب روزانه دو سوم ارزش کالای مرا از من دزدیده‌ای. پول یک روز قوه کار را مى‌دهى اما باندازه سه روز قوه کار مصرف مى‌کنى. این خلاف قرارداد ما و خلاف قانون مبادله کالاهاست. لذا من خواستار روزکاری با طول نرمال هستم. و بدون آنکه تلاش کنم قلبت را برحم بیاورم هم خواستار آن هستم، زیرا در مسائل پولى احساسات جائى ندارد. تو ممکن است شهروند نمونه‌ای باشى، شاید عضو انجمن سلطنتى حمایت از حیوانات باشى، یا به چنان مرتبه‌ای از تقدس رسیده باشى که کفشهایت جلوی پایت جفت شود، اما آنچه در هنگام روبرو شدن با من نماینده‌اش هستى قلبى در سینه ندارد. صدای طپش قلبی که بهنگام روبرو شدن با من مى‌شنوی صدای طپش قلب خود من است. من خواستار روزکار نرمال هستم، زیرا مثل هر فروشنده دیگری ارزش کالایم را مى‌خواهم».۶

پس مى‌بینیم که جز برخى محدودیت‌های بغایت انعطاف‌پذیر هیچگونه حدی که برخاسته از خود ذات مبادله کالاها باشد بر روزکار، [یعنی در واقع] بر کار اضافه، وجود ندارد. سرمایه‌دار با تلاش برای افزایش هر چه بیشتر طول روزکار، و در صورت امکان افزایش یک روزکار تا حد دو روز، صرفا در پى حفظ حقوق خویش بمنزله یک خریدار است. از سوی دیگر، ماهیت خاص کالای فروخته شده مستلزم گذاشتن حدی بر مصرف آن از جانب خریدار است، و کارگر با تمایل خود به کاهش روزکار تا یک حد نرمال مشخص در پى حفظ حقوق خویش بمنزله یک فروشنده. پس در اینجا تعارضى وجود دارد، میان حق و حق، میان دو حق که هر دو به یکسان ممهور به مهر قانون مبادله‌اند. میان حقوق برابر زور حکم مى‌کند. لذا شاهدیم که در تاریخ تولید کاپیتالیستی تعیین ضابطه‌ای برای تعیین طول روزکار شکل مبارزه‌ای را بخود می‌گیرد که بر سر تعیین حدود این روز میان سرمایۀ جمعی، یعنى طبقه سرمایه‌دار، و کار جمعی، یعنى طبقه کارگر، در‌مى‌گیرد.

ادامه...