سرمايه، جلد ١بخش سوم:
|
٧- مبارزه برای روزکار نرمال. تاثیر قوانین کارخانه در انگلستان بر سایر کشورها
خوانندگان بیاد دارند که تولید ارزش اضافه، یا کشیدن کار اضافه، جوهر و هدف مشخص تولید کاپیتالیستی را تشکیل میدهد، و این کاملا مستقل از هر آرایش جدیدی است که میتواند، بسته به نحوه متابعت کار از سرمایه، در خود شیوه تولید پدید آید. خوانندگان این را نیز بیاد دارند که از دیدگاهى که تا حال به آن رسیدهایم این تنها کارگر مستقل و لذا قانونا کبیر است که بمنزله فروشنده یک کالا با سرمایهدار قرارداد میبندد. بنابراین اگر در شمای تاریخی که عرضه کردیم از یک سو صنعت مدرن نقش برجسته و ممتاز را داشت و از سوی دیگر کار اشخاصی که از نظر جسمى و قانونى صغیر بودند، باید بگوئیم که از نظر ما اولى چیزی جز عرصه خاصى از استثمار کار و دومى چیزی جز مثال بارز خاصى از این استثمار نیست. اما تا همین جا، بدون پیشگوئى درباره سطوح و مراحل بعدی تحلیل، میتوان واقعیات تاریخى را صرفا کنار هم گذاشت و نکات زیر را نتیجه گرفت: ۱- ولع سرمایه به افزایش بیحد و بیرحمانه طول روزکار نخست در صنایعى زمینه ارضا یافت که نیروی آب، بخار و ماشین برای نخستین بار در شرایط تولید آنها انقلاب ایجاد کرد. این صنایع اولین مخلوقات شیوه مدرن تولید، ریسندگى و بافندگى پنبه، پشم، کتان و ابریشم بودند. دگرگونى شیوه تولید مادی، و متناظر با آن دگرگونى در مناسبات اجتماعى تولیدکنندگان،۱۵۲ در بدو امر موجب زیادهرویهای افسار گسیخته شد و سپس، در تقابل با این زیادهرویها، وجود کنترلى از جانب جامعه را لازم آورد که روزکار و ساعات تنفس آنرا قانونا محدود، منظم و متحدالشکل سازد. به همین دلیل این کنترل طى نیمه اول قرن نوزدهم شکل قانونگذاری در مورد صرفا استثنائات را بخود گرفت.۱۵۳ همین که قوانین کارخانه کار فتح قلمرو اولیه شیوه تولید جدید را به پایان رساند معلوم شد که در این خلال بسیاری از دیگر رشتههای تولید راه خود را به سیستم کارخانهای بمعنای درست کلمه گشوده و به آن وارد شدهاند. معلوم شد مانوفاکتورهای دارای شیوههای کم و بیش کهنۀ تولید، مانند سفالگریها، شیشهگریها و غیره، صنایع دستى قدیمى نظیر نانوائى، و بالاخره حتى صنایع موسوم به خانگى، مانند میخسازی،۱۵۴ دیر زمانی است که مانند خود کارخانهها تحت سلطه شیوه استثمار کاپتالیستی درآمدهاند. بدین ترتیب قانونگذاری در زمینه کارخانجات ناگزیر خصلت استثناگرایانهاش را بتدریج از خود تکاند و یا، در کشوری مانند انگلستان که در آن قانونگذاری از طریق بحثهای فقهی مطول و ملانقطی به سرانجام میرسد، اعلام داشت هر خانهای که در آن کاری انجام میگیرد «کارخانه» است.۱۵۵ ۲- تاریخ تنظیمات روزکار در برخى رشتههای تولید، و مبارزهای که در سایر رشتهها هنوز بر سر این تنظیمات جریان دارد، بطور قطع و یقین ثابت میکند که در شرایطى که سرمایهداری به درجه معینى از رشد و بلوغ دست یافته باشد، کارگر منفرد، کارگر بمنزله فروشندۀ «آزاد» قوه کار خود، بدون آنکه قدرت مقاومتی داشته باشد سر تسلیم فرود مىآورد. تثبیت روزکار نرمال بدین ترتیب حاصل یک جنگ داخلى طولانى و کمابیش پنهان میان طبقه سرمایهدار و طبقه کارگر است. از آنجا که عرصه این کارزار صنعت بزرگ مدرن بود، نخست در زادبوم این صنعت، انگلستان، به منصه ظهور رسید.۱۵۶ کارگران کارخانه در انگلستان نه تنها پرچمداران و قهرمانان طبقه کارگر این کشور بلکه طبقه کارگر مدرن علیالعموم بودند؛ همان گونه که تئوریسینهایشان نخستین تئوریسینهائى بودند که پنجه در پنجه تئوری سرمایه انداختند.۱۵۷هم از این روست که فیلسوف کارخانه، یور، این را لکه ننگی پاک ناشدنى بر دامان طبقه کارگر انگلستان میداند که در مقابل سرمایه که مردانه در راه «آزادی کامل کار» مجاهدت میکرد، بر بیرقهای خود عبارت «بردگان قوانین کارخانه» را حک کردند.۱۵۸ فرانسه لنگ لنگان بدنبال انگلستان روان است. قانون دوازده ساعت کار در فرانسه، که راه فرارهایش بسیار بیش از مدل انگلیسى آن است، انقلاب فوریه را لازم داشت تا آنرا بدنیا آورد.۱۵۹ با اینحال، شیوه انقلابى فرانسوی برتریهای خاص خود را دارد. این قانون با یک ضربت حدود معینى برای روزکار در مورد کلیه کارگاهها وکارخانهها به یکسان مقرر میدارد. حال آنکه قانونگذاری در انگلستان هر بار با اکراه در زمینهای تسلیم فشار شرایط میشود، و بدین ترتیب اکنون میرود تا در کلاف سردرگم قوانین ضد و نقیض گرفتار آید.۱۶۰ بعلاوه، قانون [کارخانه] در فرانسه آنچه در انگلستان بنام کودکان، صغیران و زنان بدست آمده، و تازه اخیرا برای نخستین بار بمنزله یک حق همگانى برسمیت شناخته شده است را یک اصل پایهای اعلام میکند.۱۶۱ در ایالات متحده آمریکا مادام که بردهداری وصله ناهمرنگی بر دامان این جمهوری بود، هر گونه جنبش مستقل کارگری فلج میماند. کار در قالب پوست سفید نمیتواند در جائی که کار در قالب پوست سیاه داغ میخورد به رهائى دست یابد. اما از پى مرگ بردهداری بلافاصله حیات تازهای سر برآورد. نخستین ثمره جنگ داخلى امریکا جنبش هشت ساعت کار بود که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، از نیواینگلند1 تا کالیفرنیا را با سرعت برقآسای لکوموتیو درنوردید. کنگره عمومى کار [General Congress of Labour] که در اوت ۱۸۶۶ در بالتیمور تشکیل شد اعلام داشت: «مبرمترین و بزرگترین نیاز زمان حاضر، یعنی آزادسازی کارگران این کشور از بردگى کاپیتالیستی، تصویب قانونى است که بنا بر آن روزکار نرمال در همه ایالات متحده آمریکا هشت ساعت باشد. ما عزم جزم کردهایم تا تمامى نیروی خود را صرف حصول این نتیجه شکوهمند کنیم».۱۶۲ در همان زمان (اوائل سپتامبر ۱۸۶۶) کنگره اتحادیه بینالمللی کارگران [International Working Men’s Association] که در ژنو برگذار شد قطعنامه زیر را که از جانب شورای کل لندن [London General Council] پیشنهاد شده بود بتصویب رساند: «ما اعلام میداریم که محدودیت روزکار یک شرط مقدماتى است که بدون آن هر گونه تلاش آتى در جهت بهبود وضع و رهائى [کارگران] محکوم به شکست خواهدبود … کنگره هشت ساعت را بعنوان حد قانونى روزکار پیشنهاد میکند».2 بدینسان جنبش طبقه کارگر در هر دو سوی اقیانوس اطلس که بطور غریزی از بطن خود مناسبات تولید روئیده و رشد کرده بود، مهر خود را پای سخن بازرس کارخانه انگلیسى ر. ج. ساندِرز [R. J. Saunders] کوبید که گفته بود: «هیچ گام دیگری در راه اصلاح جامعه که کوچکترین امیدی به موفقیت آن باشد نمیتوان برداشت مگر اینکه ساعات کار محدود و محدودیت مقرر موکدا باجرا گذاشته شود».۱۶۳ باید اذعان کرد که کارگر ما از پروسه تولید با سیمائى متفاوت با سیمائی که بهنگام ورود به این پروسه داشت بیرون مىآید. در بازار، و بمنزله صاحب کالای «قوه کار»، رو در روی صاحبکالاهای دیگر ایستاده بود؛ صاحبکالا در برابر صاحبکالا. قراردادی که بنا بر آن قوه کارش را به سرمایهدار فروخت، به مصداق مثل معروف آفتاب آمد دلیل آفتاب، دلیل آن بود که اختیاردار وجود خویش است. اما پس از انجام معامله معلوم شد بهیچوجه «عامل مختار»ی نیست. معلوم شد طول مدتى که مختار است قوه کارش را بفروشد در واقع طول مدتى است که مجبور است بفروشد،۱۶۴و معلوم شد خفاش «مادام که یک عضله، یک عصب یا یک قطره خون برای استثمار باقی است» دستبردار نخواهد بود.۱۶۵ لذا کارگران ناگزیر برای «دفاع» از خود در برابر ضحاک ماردوش فکرهایشان را رویهم گذاشتند و بصورت یک طبقه تصویب یک قانون، احداث یک سد اجتماعى از هر نظر توانمند را به زور تحمیل کردند - سدی که بتواند آنها را از تسلیم بى قید و شرط خود و خانوادههایشان به بردگى و مرگ از طریق قرارداد داوطلبانه [بعنوان کارگر باصطلاح «آزاد»] با سرمایه مصون بدارد.۱۶۶و بدینسان بود که طومار بلندبالا و پرطمطراق «حقوق لاینفک بشر» جای خود را به منشور کبیر3 روزکار قانونا محدود شده سپرد، که لااقل روشن میکند «مدت زمانی که کارگر فروخته است در کجا به پایان میرسد، و مدت زمانی که به خود او تعلق دارد از کجا شروع میشود».۱۶۷ «وه که چه تغییری از آن زمان!».4 1 New England - نامی که به مجموعه شش ایالت زیر، واقع در شمال شرقی ایالات متحده، اطلاق میشود: مِیْن (Maine)؛ نیوهَمپشایر (New Hampshire)؛ وِرمانْت (Vermont)؛ ماساچوسِت (Massachusttes)؛ کِنِتیکِت (Connecticut)؛ رود آیلند (Rohde Island). 2 این قطعنامه را مارکس خود تدوین کرده بود - ف. [اتحادیه بینالمللی کارگران، که بیشتر به انترناسیونال اول کمونیستی مشهور است، در سال ۱۸۶۴ کار خود را با نطق افتتاحیه تاریخی مارکس در کنگره اول آن رسما آغاز کرد.] 3 Magna Carta - منشور کبیر. معروفترین سند تاریخ مشروطیت در انگلستان. منشوری است که شاه جان (John) در ژوئن ۱۲۱۵ زیر فشار کلیسا و بارنهای انگلستان، که حقوق و دارائیهای خود را از جانب او در خطر میدیدند و از این رو سر به شورش برداشته بودند، مجبور به امضای آن شد. این منشور، که از حمایت شوالیهها و «شهرنشین» (burgher) ها، همان بورژواهای بعدی، نیز برخوردار بود، سندی بدوا ارتجاعی در دفاع از منافع کلیسا و فئودالها بود، اما اشارات گنگی به برخی حقوق متضمن امنیت رعایا داشت. همین اشارات بود که از جانب نسلهای بعد به حقوقی نظیر اصل بر برائت متهم بودن در محاکمات، حق محکومان به محاکمه در مقابل هیئت منصفه، و غیره، تفسیر شد، و از این طریق نقش غیرمستقیمی در استقرار دموکراسی در انگلستان در قرون بعد ایفا کرد. مارکس در اینجا اهمیت و جایگاه دستاوردهای طبقه کارگر در زمینه محدودیت روزکار را به اهمیت و جایگاه منشورکبیر در تاریخ انگلستان تشبیه کرده است. 4 Quantom mutatus ab illo - نقل از [منظومه حماسى] اينيد (Aeneid)، دفتر دوم، بيت ۲۷۴، اثر ويرژيل [شاعر رمى، ١٩-٧٠ ق .م.] - ف. |