سرمايه، جلد ١بخش سوم:
|
٣- رشتههائى از صنعت انگلستان که در آنها استثمار محدودیت قانونى ندارد
تمایل شدید سرمایه به افزایش طول روزکار و ولع گرگ وارش به کار اضافه را ما تا اینجا در محدودهای مشاهده کردهایم که تاخت و تازهای افسارگسیختهاش، که بقول یک اقتصاددان بورژوای انگلیسى بپای قساوتهائى که اسپانیایىها در حق سرخپوستان امریکا کردند نمىرسید،۳۱ خود سرانجام سبب شد تا با زنجیر مقررات قانونى مهارش کنند. حال نظری به برخى شاخههای تولید بیندازیم که در آنها استثمار کار تا امروز همچنان لجامگسیخته ادامه دارد، و یا تا همین دیروز چنین بود. «آقای براتون چارلتون رئیس دادگاه حل اختلاف استان،1 در مقام رئیس جلسهای که روز ۱۴ ژانویه ۱۸۶۰ در تالار اجتماعات شهر ناتینگام برگذار شد اظهار داشت: میزان رنج و محرومیت موجود در میان آن بخش از مردم ناتینگام که در صنعت توربافى بکار مشغولند در سایر نواحی کشور، و الحق باید گفت در سراسر جهان متمدن، بینظیر است … کودکان نُه ساله، ده ساله را در ساعت دو، سه، چهار صبح از رختخوابهای نکبت گرفتهشان بیرون مىکشند و در ازای یک قوت لایموت تا ده، یازده، دوازده شب بکار وامىدارند. و این کاری است که در آن عضلاتشان آب میشود، قامتشان تحلیل میرود، رنگ به صورتشان نمىماند، و انسانیتشان همچون سنگ بکلی کرخ میشود، چنان که تصورش هم مایه وحشت است … تعجبى ندارد اگر آقای مالِت، یا هر کارخانهدار دیگری، صدای اعتراضشان علیه این صحبتها بلند شود … این نظام همان طور که کشیش مونتاگو والْپى در وصف آن گفتهاند از لحاظ اجتماعى، جسمى، روحى و معنوی همان نظام بردهداری است بى هیچ کم و کاستى … این چگونه شهری است که جلسه عمومى مىگیرد تا امضا جمع کند برای اینکه ساعات کار مردان به هیجده ساعت در روز کاهش یابد! … ما در تقبیح اربابان پنبهکار ویرجینیا و کارولینا [در ایالات متحده آمریکا] داد سخن میدهیم. اما آیا بازار بردهفروشها، شلاق زدنها، و داد و ستد پوست و گوشت انسان از جانب آنها نفرتانگیزتر از این قربانى کردن آرام آرام انسانیت است که در اینجا صورت میگیرد برای آنکه تور سر و تور یقه تولید شود و سودش به جیب سرمایهداران برود؟».۳۲ کارگاههای سفالگری [یا چینیسازی] استافوردشایر [Staffordshire] طى بیست و دو سال گذشته موضوع سه تحقیق پارلمانى قرار گرفتهاند. نتایج این تحقیقات در گزارش سال ۱۸۴۱ آقای اسکریوِن [Scriven] به کمیسرهای اشتغال کودکان، در گزارش سال ۱۸۶۰ دکتر گرینها [Greenhow] منتشره بدستور مسئول پزشکى شورای معتمدین سلطنت (مندرج در بهداشت عمومى، گزارش سوم، بخش اول، ص ۳-۱۰۲)، و بالاخره در گزارش سال ۱۸۶۲ آقای لانج [Longe] مندرج در کمیسیون اشتغال کودکان، گزارش اول، مورخ ۱۳ ژوئن ۱۸۶۳، منعکس شده است. نقل تنها تعدادی از شهادتهای خود کودکان تحت استثمار از گزارشهای سالهای ۱۸۶۰ و ۱۸۶۳ برای منظور ما در اینجا کفایت میکند. از وضع کودکان میتوان به وضع بزرگسالان، و بویژه زنان و دختران، آنهم در رشتهای از صنعت که پنبهریسى در مقایسه با آن الحق کار بسیار دلپذیر و سالمى مینماید، پى برد.۳۳ ویلیام وود نه ساله «۷ سال و ۱۰ ماهش بود که شروع بکار کرد». از همان روزهای اول «قالب مىکشید» (یعنى چیزهای تازه قالبگیری شده را به اطاق خشککن مىبرد و بعد قالب خالى را برمیگرداند). هر روز هفته ساعت شش صبح سر کار حاضر میشد و ساعت نه شب دست میکشید. «من شش روز هفته را تا ساعت نه شب کار میکنم. هفت، هشت هفتۀ گذشته را این جوری کار کردهام». پانزده ساعت کار برای یک کودک ۷ ساله! ج. ماری ۱۲ ساله میگوید: «من چرخ میگردانم و قالب میکشم. ساعت شش و بعضى روزها ساعت چهار مىآیم سر کار. دیشب تمام شب را تا ساعت شش امروز صبح کار کردهام. از پریشب تا حالا اصلا نخوابیدهام. هشت، نه پسر بچه دیگر هم دیشب کار میکردند. همهشان، غیر از یکى، امروز صبح آمدهاند سر کار. من ۳ شیلینگ و ۶ پنى [در هفته] میگیرم. بابت شب- کاری هیچ پول اضافهای نمیگیرم. هفته پیش دو شب کار کردم». فِرنیها [Fernyhough] پسر بچه ۱۰ ساله میگوید: «وقت ناهارم همیشه یک ساعت نیست؛ بعضى وقتها، روزهای پنجشنبه، جمعه و شنبه، همهاش نیمساعت دارم».۳۴ بنا به گفته دکتر گرینها طول عمر متوسط در مناطق سفالگر استوک-آن-ترنت [Stock-on-Trent] و وُلستانتون [Wolstanton] فوقالعاده پائین است. با اینکه در منطقه استوک تنها ۶/۳۶ درصد، و در ولستانتون تنها ۴/۳۰ درصد از مردان بالای بیست سال در سفالگریها کار میکنند، در منطقه اول بیش از نصف و در منطقه دوم نزدیک به ۴۰ درصد از تعداد مرگ و میر در میان مردان در آن حدود سنى ناشى از بیماریهای ریوی شایع در میان سفالگران است. دکتر بوتروید [Boothroyd] که در هانْلى طبابت میکند میگوید: «سفالگران نسل به نسل کوتاهتر و نحیفتر میشوند». پزشک دیگری بنام دکتر مکبین [McBean] هم میگوید: «از بیست و پنج سال پیش که شروع به طبابت در میان سفالگران کردم شاهد بودهام که نسل سفالگران بطور قابل ملاحظهای رو به تباهى میرود، و این خود را بخصوص در کاسته شدن از طول و عرض قامتشان نشان میهد». این اظهارات از گزارش ۱۸۶۰ دکتر گرینها نقل شد.۳۵ اظهارات زیر را از گزارش سال ۱۸۶۳ کمیسرها نقل میکنیم: دکتر ج. ت. آرلج [Arledge] پزشک ارشد بیمارستان استافوردشایر شمالى میگوید: «کل طبقه سفالگر جمعیتى تباه شده را تشکیل میدهند، هم جسما و هم روحا. سفالگران علىالقاعده دارای رشد کمِ غیرطبیعى، اندام معیوب، و بالاتنههای کج و معوج هستند. دچار پیری زودرس میشوند، و عمرشان یقینا کوتاه است. بلغمى مزاج و کم خونند، و ضعف بنیهشان خود را بصورت حملات مکرر سوءهاضمه (dyspepsia) و اختلالات کبدی و کلیوی، و روماتیزم نشان میدهد. اما بیش از هر چیز مستعد ابتلا به بیماریهای ریوی مانند سینهپهلو، سل ریه، برنشیت و آسم هستند. یکى از اشکال این بیماریها که مختص این کارگران است به آسم سفالگران، یا سل سفالگران، شهرت دارد. بیماری خنازیر که به غدد، استخوانها و سایر قسمتهای بدن حمله مىکند، بیماری مبتلابه دو سوم سفالگران است. دلیل آنکه تباهى تدریجی ('degenerescence') جمعیت این ناحیه بیش از حد موجود آن نیست، استخدام مستمر افراد جدید از استان مجاور و نیز ازدواجهائى است که با نژادهای سالمتر صورت میگیرد».۳۶ آقای چارلز پارْسونْز که تا همین اواخر جراح همان بیمارستان بود، در نامهای به کمیسر لانج مىنویسد: «آنچه میگویم نه مبتنى بر اطلاعات آماری بلکه تنها مبتنى بر مشاهده شخصى است. اما این مانع آن نیست که با صراحت اعلام کنم هر بار که چشمم به کودکان معصوم بینوائى مىافتد که سلامتشان باید قربانى ارضای حرص و آز والدین یا کارفرمایانشان شود، خشم وجودم را فرامىگیرد». آقای پارسونز علل بیماریهای سفالگران را برمیشمارد، و سپس همه را در یک عبارت خلاصه میکند: «ساعات کار طولانى». کمیسرها در گزارش خود اظهار امیدواری میکنند که «صنعتى که چنین مقام والائى در سراسر جهان یافته بیش از این مصداق این گفته قرار نگیرد که موفقیتش با تباهى جسمى، رنج بدنى گسترده و مرگ زودرس کارگرانى همراه بوده…که دستیابى به این نتایج درخشان مدیون کار و مهارت آنهاست».۳۷ همه آنچه در مورد سفالگریهای انگلستان صادق است در مورد سفالگریهای اسکاتلند نیز صدق میکند.۳۸ صنعت کبریتسازی از سال ۱۸۳۳، یعنى از زمان کشف شیوه قرار دادن فسفر بر سر خود چوب کبریت، پا گرفت. این شاخه صنعت از ۱۸۴۵ به این سو بسرعت رشد کرده، و از بخشهای پر جمعیت لندن به شهرهای منچستر، برمینگام، لیورپول، بریستول، ناریچ، نیوکاسل، و گلاسگو گسترش یافته است. صنعت کبریتسازی بیماری کزاز را، که چنان که یک پزشک وینى در ۱۸۴۵ کشف کرد بخصوص در میان کبریتسازان شیوع دارد، با خود بهمراه آورده است. نیمى از کارگران این رشته را کودکان زیر ۱۳ سال و جوانان زیر ۱۸ سال تشکیل میدهند. کار کبریتسازی بدلیل ناسالم و نامطبوع بودنش چنان شهرت بدی دارد که تنها بینواترین بخش طبقه کارگر، بیوه زنان نیمه گرسنه و امثال آنها حاضرند کودکانشان را به کبریتسازی بفرستند. اینها کودکانى ژندهپوش، نیمهگرسنه و بیسوادند».۳۹ از شهودی که کمیسر وایْت [White] شهادتشان را استماع کرده است (سال۱۸۶۳) ۲۷۰ نفر زیر هیجده سال، ۵۰ نفر زیر ده سال، ۱۰ نفر هشت ساله، و ۵ نفرشش ساله بودهاند. اگر دانته روزکارهای ۱۲ تا ۱۴ و ۱۵ ساعته، شب- کاری، اوقات غذای نامنظم، و در اکثر مواقع صرف غذا در خود اطاقهای کار با هوای مسموم از غبار فسفر را دیده بود، بدترین عذابهای دوزخش را در مقایسه با این صنعت عقب مانده مىیافت. در ساخت کاغذدیواری، انواع زمختتر را با ماشین چاپ میکنند و انواع ظریفتر را با دست (چاپ گراوُر). در فاصله اول اکتبر تا آخر آوریل کار از همیشه بیشتر است. در این مدت، کار تقریبا بدون وقفه، ازشش صبح تا ده شب، یا حتى دیرتر، ادامه مىیابد. ج. لیچ (J. Leach) در اظهارنامه خود چنین میگوید: «زمستان گذشته از ۱۹ دختری که اینجا کار میکردند ۶ نفر همزمان بعلت زیادهکاری ناخوش شدند و سر کار نیامدند. من مجبور بودم برای اینکه بیدار نگهشان دارم سرشان داد بکشم». دافى میگوید: «من دیدهام آن مواقعى را که هیچ بچهای نمیتوانست چشمهایش را سر کار باز نگهدارد. در واقع هیچکدام ما نمیتوانستیم». ج. لایْتبورن [J. Lightbourne] مىگوید: «سیزده سال دارم … زمستان قبل تا نه (شب) کار میکردیم، و زمستان قبلش تا ده. زمستان گذشته هر شب از پا درد گریه میکردم». اَسپْدِن [G. Aspden] میگوید: «این پسر من…۷ سالش بود که مىگذاشتمش پشت گردنم از توی برف با خودم مىبردمش و برش مىگرداندم. آنوقتها ۱۶ ساعت در روز داشت … خیلى وقتها باید زانو مىزدم تا همان جور که پای ماشین ایستاده بود غذا دهنش بگذارم، چون نه میتوانست از سر ماشین بیاید کنار و نه میتوانست متوقفش کند». اسمیت نامی، که شریک و مدیر یکى از کارخانههای منچستر است میگوید: «ما (منظور ’عملهجات‘ شان است که برای ’ما‘ کار میکنند) یکسره، بدون اینکه کار را برای غذا متوقف کنیم، کار میکنیم تا ده ساعت و نیم کار روزانه را تا ساعت چهار و نیم بعد از ظهر به پایان ببریم، و بعد دیگر همهاش اضافهکاری است».۴۰ (خود این آقای اسمیت در طول ده ساعت و نیم هیچ غذا نمیخورد؟) «ما (یعنی همین اسمیت) بندرت قبل از شش بعد از ظهر دست از کار میکشیم (منظورشان اینست که دست از مصرف ماشینهای قوه کار«مان» میکشیم)، بطوری که ما (یعنى باز همین جناب اسمیت) در واقع در تمام سال اضافهکاری میکنیم … برای تمام اینها، از بچه و بزرگ (۱۵۲کودک و جوان [یعنی افراد سیزده تا هیجده ساله] و ۱۴۰ بزرگسال)، طى ۱۸ ماه گذشته کار متوسط دست کمِ کم ۷ روز و ۵ ساعت، یا ۷۸ ساعت و نیم در هفته بوده. طى شش هفته منتهى به دوم ماه مه امسال (۱۸۶۲)، متوسط کار بالاتر بود: ۸ روز، یا ۸۴ ساعت در هفته». با وجود این همین آقای اسمیت، که علاقه عجیبى به ضمیر اول شخص جمع شاهانه دارد، در حالیکه پوزخند رضایت میزند اضافه میکند: «کار ماشینى چنگى بدل نمیزند». بر همین سیاق، کارفرمایان رشته چاپ گراور مىگویند: «کار دستى سالمتر از کار ماشینى است». در مجموع، کارخانهداران نظر مخالف غضبآلودی در مورد این پیشنهاد دارند که «ماشینها را لااقل در اوقات صرف غذا متوقف کنند». آقای آتلى (Otley) مدیر یک کارخانه کاغذدیواری در بارو (Borough - ناحیهای در لندن) میگوید: «اگر یک ماده قانونى وجود داشت که اجازه کار بین ساعت شش صبح و نه شب را میداد به حال ما خیلی مناسب بود (!)، اما ساعات کار کارخانهای، شش صبح تا شش عصر، نه. ما ماشین را برای ناهار همیشه متوقف میکنیم (چه سخاوتى!). این کار چندان موجب اتلاف کاغذ و رنگ نمیشود». آقای آتلى با همدردی اضافه میکند: «اما من ناخشنودی [همکارانم] از اتلاف وقت را درک میکنم». در گزارش کمیسیون با لحنی سادهلوحانه اظهار عقیده میشود که ترس برخى «شرکتهای عمده» از فوت وقت (یعنى فوت وقت در تملک کار غیر و از آن طریق ’فوت سود‘) نه «دلیل کافى» است «برای اینکه اجازه داده شود وقت ناهار کودکان زیر ۱۳ سال و جوانان زیر ۱۸ سال، که دوازده تا شانزده ساعت در روز کار میکنند، از بین برود»، و نه دلیل کافی است برای اینکه اجازه داده شود ناهار آنها مثل ذغالسنگ و آب که به ماشین بخار، صابون که به چوب، یا روغن که به چرخ داده میشود (یعنى در خلال خود پروسه تولید و صرفا مانند مواد کمکى که به ابزار کار رسانده میشود) به آنها خورانده شود.۴۱ هیچ شاخهای از صنعت انگلستان مانند نانوائى تا امروز - اگر پخت نان بوسیله ماشین که اخیرا آغاز شده است را کنار بگذاریم - روش تولید عهد عتیق خود، روش تولید ماقبل مسیحیت خود (چنان که از اشعار شعرای عهد امپراطوری رم برمىآید) را حفظ نکرده است. اما سرمایه، همان طور که پیشتر گفتیم، در بدو امر نسبت به ماهیت فنى پروسه کاری که تحت کنترل درمىآورد بیتفاوت است. سرمایه در آغاز پروسه کار را بهمان صورت که مىیابد اتخاذ میکند. میزان باور نکردنى تقلب در پخت نان، بخصوص در لندن، نخستین بار از جانب کمیسیون تحقیق «در باره تقلب در مواد غذائىِ» مجلس عوام (۶-۱۸۵۵) و کتاب تقلبهای کشف شده نوشتۀ دکتر هاسال فاش شد. نتیجه این افشاگریها قانون ۶ اوت ۱۸۶۰ «برای جلوگیری از تقلب در مواد خوراکى و نوشیدنى» بود، که روی کاغذ باقى ماند، زیرا طبعا متضمن ملاطفتآمیزترین ملاحظات نسبت به ابوابجمعى «تجارت آزاد» بود که در پى «یک لقمه نان حلال» از راه خرید و فروش کالاهای تقلبىاند.۴۲ خود کمیته با قدری خامی این اعتقاد راسخ را فرموله مىکند که تجارت آزاد اساسا بمعنای خرید و فروش اجناس ناخالص تقلبى، یا به بیان نکتهسنج انگلیسىها اجناس «غامض» (sophisticated) است. با این نوع «غامضگوئى» [sophistry - سفسطهگری] در واقع بهتر از پروتاغورس میتوان سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه داد، و بهتر از حکمای اِلْئات مىشود جلوی چشم همه ثابت کرد که هر چیزِ حقیقی در واقع یک چیز مجازی محض است.2 ۴۳ باری، کمیته توجه مردم را به «نان روزانه»شان و لاجرم به صنعت نانوائى جلب کرد. در همان زمان فریاد شاگرد نانواهای ماهر3 لندن در اعتراض به زیادهکاری در جلسات عمومى و در طومارهائى که برای مجلس فرستاده شد برخاست. این فریاد چنان جو اضطراب و اضطراری بوجود آورد که آقای ترمنهیر که عضو کمیسیون ۱۸۶۳ پیشگفته نیز بود، به سمت کمیسر تحقیق سلطنتى برای رسیدگی به این وضع منصوب شد. گزارش او،۴۴ که بهمراه شهادت شهود انتشار یافت، نه قلب که معده ملت را به درد آورد. انگلیسیها با آشنائى کاملی که به رموز انجیل دارند خوب میدانستند که انسان اگر به فضل خاص الهى سرمایهدار، زمیندار، و یا مواجببگیر دربار نباشد باید نان روزانهاش را به عرق جبین درآورد، اما دیگر خبر نداشتند که باید این نان روزانه را با مقداری عرق بدن، مخلوط با ترشحات انواع دمل، تارعنکبوت، سوسک مرده و خمیرترش گندیده آلمانى میل کنند؛ زاج۴۵ و شن و سایر مواد مطبوع معدنى هم که بجای خود محفوظ. به این ترتیب بود که صنعتِ تا آنزمان «آزاد»4 نانوائى در اختتام دوره مجلس در ۱۸۶۳، و بدون توجه به آیه شریفه «تجارت آزاد»، تحت نظارت بازرسان منصوب دولت قرار گرفت، و بر طبق همان قانون پارلمانى کار از نُه شب تا پنج صبح برای شاگرد نانواهای ماهر زیر ۱۸ سال ممنوع شد. همین یک ماده آخر این قانون خود حدیث مفصل زیادهکاری در این رشته سنتى قدیمى و دیرآشنا را بازمیگوید. «کار یک شاگرد نانوای ماهر لندنى علىالقاعده در حدود یازده شب شروع میشود. در این ساعت خمیر را میگیرد، که خود این کار بسته به مقدار پخت یا کاری که صرف خمیر میشود، پروسه پرزحمتى است که نیم تا سه ربع ساعت وقت میبرد. بعد روی تخته خمیر مالى، که ضمنا سرپوش لاوکى که خمیر را در آن میگیرند نیز هست، دراز میکشد، و با یک گونى که زیرش میاندازد و گونى دیگری که لوله میکند و بعنوان بالش زیر سرش میگذارد، یکى دو ساعت مىخوابد. سپس بمدت حدودا پنج ساعت درگیر کاری سریع و مستمر است - کاری که طى آن باید خمیر را درآورد، چانه بگیرد، قالب بزند، در تنور بگذارد، انواع نانهای همبرگری و فانتزی بپزد، نانهای قالبى پخته شده را از تنور درآورد، آنها را به مغازهها ببرد، و غیره و غیره. دمای هوای داخل یک نانوائى از حدود ۲۵ تا بالای ۳۲ درجه تغییر میکند، و هر چه نانوائى کوچکتر باشد گرمای هوا معمولا به حد بالائى نزدیکتر است. وقتى کار پخت نان قالبى، همبرگری و غیره تمام شد، کار توزیع آن شروع میشود، و به این ترتیب بخش قابل ملاحظهای از شاگردان این رشته پس از انجام کار سخت شبانهای که وصفش رفت، ساعتها در طول روز سرپا هستند، سبدها یا گاریهای دستى نان را از این طرف به آن طرف حمل میکنند، یا گاه مجددا در خود نانوائى مشغول به کار میشوند. در نتیجه، بسته به فصل سال یا نوع و مقدار کار استادکارشان، بین ساعت یک و شش بعد از ظهر دست میکشند، و این در حالی است که شاگردان دیگری همچنان تا نزدیک غروب در نانوائى مشغول نان درآوردن از تنور هستند»۴۶ … «درطول مدت موسوم به ’فصل کار لندن‘ شاگردانى که در نانوائیهای ’تمام قیمت فروشِ‘ 5 بالای شهر کار میکنند معمولا ساعت ۱۱ شب شروع به کار میکنند و بجز یکى دو استراحت کوتاه - گاه خیلى کوتاه - تا ساعت هشت صبح روز بعد مشغول پخت هستند. سپس تمام روز را، تا ساعت چهار، پنج، شش و گاه حتى تا هفت شب، به حمل و توزیع نان مشغولند، و بعد از ظهر برخی روزها مجددا در خود نانوائى در کار بیسکویتسازی کمک میکنند. به این ترتیب ممکن است پس از انجام همه کارها بتوانند پنج، شش، و گاه تنها چهار پنج ساعت پیش از شروع مجدد کار بخوابند. روزهای جمعه همیشه زودتر دست بکار میشوند - بعضیشان ساعت ده [شب] - و در برخی موارد تا ساعت هشت شنبه شب، اما بیشتر تا چهار، پنج صبح یکشنبه، یکسره یا نان میپزند یا نان توزیع میکنند. روزهای یکشنبه باید دو سه بار در طول روز بمدت ۱ یا ۲ ساعت سر کار حاضر شوند و مقدمات پخت روز بعد را فراهم کنند … آنهائى که برای استادکاران زیر قیمت فروش - که نانشان را زیر ’ قیمت کامل‘ میفروشند - و چنان که اشاره شد سه چهارم نانواهای لندن را اینها تشکیل میدهند - کار میکنند، نه تنها مجبورند بطور متوسط ساعات بیشتری کار کنند، بلکه کارشان تماما محدود به داخل خود نانوائى است. استادکاران زیر قیمت فروش معمولا نانشان را…در خود مغازه میفروشند. اگر احیانا آنرا بیرون بدهند، که معمولا نمیدهند، به خواربار فروشیهاست، که برای آنهم معمولا کارگر جداگانه میگیرند. بردن نان به در خانهها شیوه کاری آنها نیست. در روزهای اواخر هفته…کارگران پنجشنبه شب ساعت ۱۰ شب شروع میکنند و با مختصر استراحتی تا غروب شنبه یکسره کار میکنند».۴۷ حتى بورژوازی هم، از دید خود، موقعیت «صاحبنانوائىهای زیر قیمت فروش» را درک میکند: «کار بیمزد کارگران ابزار رقابت آنهاست».۴۸ و «نانوای تمام قیمت فروش» رقیب «زیر قیمت فروش» خود را نزد کمیسیون تحقیق بعنوان کسی که کار دیگران را میدزدد و دست به تقلب در جنس میزند محکوم میکند. «اینها وجودشان تنها مرهون دو چیز است، اول مغبون کردن مردم، و دوم ۱۸ ساعت کار کشیدن از کارگر در مقابل ۱۲ ساعت مزد».۴۹ تقلب در نان، و شکلگیری قشری از نانوایان که نان را به قیمتى پائینتر از قیمت کاملش میفروشند، تحولاتى است که در انگلستان در آغاز قرن هیجدهم بظهور رسید، یعنى از زمانی که این صنعت خصلت گیلدی6 خود را از دست داد و سرمایهدار، در هیئت آسیابان یا عامل آرد، از پشت آنکه دیگر اسما استاد نانوا بود سر برآورد.۵۰ و این تحول پایه تولید کاپیتالیستى در این رشته، پایه روزکار نامحدود و رسم شب-کاری را ریخت؛ هر چند که پدیده دوم حتى در لندن از سال ۱۸۲۴ ببعد جای پای خود را محکم کرده است.۵۱ اکنون پس از آنچه نقل شد میتوان فهمید که چرا گزارش کمیسیون شاگرد نانواها را جزو کارگران کوته عمر، یعنى جزو کسانى طبقهبندی میکند که با وجود آنکه از بخت خوش از چنگال مرگ و میری که گریبانگیر کودکان طبقه کارگر است گریختهاند، بندرت به ۴۲ سالگى میرسند. معالوصف، رشته نانوائى همواره مملو از متقاضى کار است. منبع صدور این «قوه کارها» به لندن عبارتند از اسکاتلند، نواحى زراعى غرب انگلستان، و کشور آلمان. در فاصله سالهای ۶۰-۱۸۵۸ شاگرد نانواهای ماهر ایرلند میتینگهای عظیمى بمنظور آژیتاسیون علیه شب- کاری و یکشنبهکاری به هزینه خود برگذار کردند. مردم، بعنوان نمونه در میتینگ ماه مه ۱۸۶۰ دوبلین، با گرمى خاص ایرلندی از آنان حمایت کردند. در نتیجۀ این جنبش موفقیتآمیز، در وِکسفورد [Wexford]، کیلکِنى [Kilkenney]، کلُنمل [Clonmel]، واترفورد [Waterford] و غیره، تنها روز- کاری بعنوان قاعده تثبیت شد. «در لیمریک [Limerick] که شاگرد نانواها بیش از حد درد و شکایت داشتند جنبش بر اثر مخالفت استادکاران، و بویژه نانوایان آسیادار که سرسختترین مخالفین بودند، شکست خورده است. شکست لیمریک در اینیس [Ennis] و تیپرری [Tipperary] منجر به عقب نشینى شد. در کورْک که شدیدترین ابراز احساسات صورت گرفت، استادکاران با استفاده از قدرتی که اهرم بیکار کردن به آنها میدهد جنبش را به شکست کشاندند. در دوبلین استادکاران سرسختانهترین مقاومت را در مقابل جنبش از خود نشان دادند و با تکذیب و تخطئه هر چه بیشتر شاگرد نانواهای پیشروی جنبش، سایرین را علیرغم اعتقاداتشان وادار به تن دادن به یکشنبهکاری و شب- کاری کردند».۵۲ کمیتۀ دولت انگلستان، دولتى که در ایرلند تا دندان مسلح است، با نانوائىدارهای هار دوبلین، لیمریک، کورک، و سایر جاها صرفا جدل لفظی میکند، آنهم با لحنى سوزناک: «کمیته بر این عقیده است که ساعات کار را قوانین طبیعى محدود میکند، و این قوانین را نمیتوان بدون مکافات عمل نقض نمود. اینکه صاحبان نانوائیها کارگران خود را از طریق تهدید به اخراج تشویق به زیر پا گذاردن اعتقادات مذهبى و نفى امیال باطنى خود، سرپیچى از قوانین کشور و نادیده گرفتن افکار عمومى میکنند (همه اینها راجع به کار یکشنبه است) یقینا به ناخشنودی در میان کارگران و کارفرمایان دامن خواهد زد…و نمونهای خطرناک بحال مذهب، اخلاق، و نظم اجتماعى بدست خواهد داد … کمیته اعتقاد دارد که بیش از ۱۲ ساعت کار ممتد در روز تجاوز به حدود زندگى شخصى و خانوادگى کارگر است، و بنابراین به نتایج اخلاقی فاجعهباری خواهد انجامید که موجب اخلال در زندگى خانوادگى هر کارگر خواهد شد و او را از ادای وظایفی که بعنوان فرزند، برادر، شوهر و پدر بر عهده دارد باز خواهد داشت. کمیته بر این اعتقاد است که کارِ فراتر از ۱۲ ساعت موجب از دست رفتن سلامت کارگر میشود، و لذا به پیری و مرگ زودرس میانجامد، و سبب لطمه دیدن شدید خانواده کارگران، و از این طریق سبب محرومیت ایشان از حمایت و مراقبت رئیس خانواده در هنگامی که بیشترین نیاز را به آن دارند خواهد شد». ۵۳ این داستان ایرلند بود. و اما در ساحل مقابل، در اسکاتلند، کارگر کشاورزی، این مرد گاوآهن، به اعتراض علیه سیزده، چهارده ساعت کار در شرایط سخت جوی، با ۴ ساعت کار اضافى در روز یکشنبه (آنهم در بلاد سَبَتیون7 ) ۵۴ برخاسته است. و در همان حال در لندن سه کارگر راهآهن (یک نگهبان، یک لکوموتیوران و یک سوزنبان) در دادگاه محاکمه میشوند. داستان از این قرار است که یک سانحه عظیم قطار صدها مسافر را راهی آن دنیا کرده. بىمبالاتى کارگران راه آهن علت این سانحه ناگوار بوده است. این سه کارگر در مقابل هیئت منصفه یکصدا اظهار میدارند که ده، دوازده سال پیش کارشان فقط ۸ ساعت در روز بود. میگویند طى پنج، شش سال گذشته ساعات کارشان به ۱۴، ۱۸ و ۲۰ ساعت رسیده، و در مواقع تعطیلات که فشار مسافر بیش از حد زیاد میشود، و قطارهای توریستى نیز به برنامه اضافه میشود، کارشان بدون هیچ وقفه و استراحتى تا چهل٬ پنجاه ساعت ادامه مىیابد، و آنها انسانند نه غول یک چشم. در روز سانحه، در یک لحظه به جائى رسیدند که قوه کارشان ته کشید، منگى برشان مستولى شد، مغزشان از کار و چشمشان از دیدن بازماند. پاسخ اعضای صد در صد «محترم هیئت منصفه انگلیسى» در مقابل این اظهارات رأیی بود که کارگران مزبور را به دادگاه عالى استان فرستاد تا در آنجا بجرم قتل غیرعمد محاکمه شوند. این رای حاوی متممى است که در آن خداپسندانه اظهار امیدواری میشود که سلاطین صنعت راهآهن در آینده دست و دلبازی بیشتری در خرید «قوه کار» به تعداد لازم بخرج دهند، و در دوشیدن قوه کاری که بابتش پول میدهند جانب «خویشتنداری»، «گذشت» و «صرفهجوئى» را بیش از این نگاهدارند.۵۵ از میان انبوه در هم کارگران، از هر رشته و سن و جنس که سمجتر از ارواح کشتگانى که ادیسه8 را احاطه کرده بودند ما را در میان گرفتهاند، و ما با یک نگاه و بدون مراجعه به کتاب آبى9هائى که زیر بغل دارند میتوانیم آثار زیادهکاری را در چهرههایشان ببینیم، دو شخصیت دیگر انتخاب میکنیم - دو شخصیتى که تقابل چشمگیرشان ثابت میکند که انسانها همه در مقابل سرمایه برابرند. از این دو شخصیت یکی دوزندۀ کلاه زنانه است و دیگری آهنگر. در هفته آخر ژوئن ۱۸۶۳ همه روزنامههای لندن خبر کوتاهى تحت عنوان «جنجالى» مرگ بر اثر زیادهکاری محض منتشر کردند. خبر حاکى از مرگ کلاهدوزی بود که در یک تولیدی بسیار معروف و معتبر لباس کار میکرد، و توسط خانمى با نام دلنشین الیزه استثمار میشد. خبر حکایت از همان داستان قدیمى و تکراری داشت.۵۶ این دختران بطور متوسط ۱۶ ساعت و نیم، و در دوره اوج فصل کار غالبا ۳۰ ساعت، کار میکنند، و «قوه کار» رو به نقصان خود را گاه به گاه با نوشیدن یک فنجان قهوه یا یک پیک شِری یا پورت حفظ میکنند. باری، بحبوحه فصل کار بود. کارگران باید شعبده میکردند و بسرعت برق و باد لباسهای فاخر بانوان اشرافزاده دعوت شده به مجلس رقصی که به افتخار شاهزاده خانم جدید وارداتى از ویلز ترتیب داده شده بود را آماده میکردند. ماری- آن واکْلى به اتفاق ۶۰ دختر دیگر، ۳۰ نفر در هر اطاق، بمدت ۲۶ ساعت و نیم بیوقفه کار کرده بود. هر اطاق، بر حسب فوت مکعب، تنها یک سوم مقدار هوای لازم برای استنشاق آن عده را داشت. یک اطاق خواب بوسیله پارتیشنهای چوبی به سوراخهای تنگ خفقانآوری تقسیم شده بود، و در شب هر دو دختر باید در یکی از این سوراخها مىخوابیدند.۵۷ و تازه این یکى از بهترین تولیدیهای لباس در لندن است. ماری آن واکلى روز جمعه در بستر بیماری افتاد، و روز شنبه مرد، بدون آنکه - در کمال بهت و حیرت مادام الیزه - یک قطعه ظریفکاری که در دست داشت را تمام کند. پزشکى بنام آقای کیز (Keys) که بسیار دیر به بالین بیمار محتضر فراخوانده شده بود، در برگ شهادت خود خطاب به هیئت منصفه دادگاه پزشکى قانونى صریحا نوشت: «ماری- آن واکلى بر اثر ساعات کار زیاد در اطاق کاری که بیش از ظرفیتش کارگر در آن کار میکرده، و خوابیدن در اطاق خوابى که هوا در آن جریان نداشته و تهویه نمیشده، جان سپرده است». هیئت منصفه دادگاه نیز برای آنکه درس آدابدانى و سنجیدهگوئى به پزشک مذکور داده باشد رای خود را چنین صادر کرد: «متوفی بر اثر ابتلا به بیماری صرع در گذشته است، لکن بدلایلى بیم آن مىرود که مرگ بر اثر زیادهکاری در اطاقى پرازدحام تسریع شده باشد … الخ». مورنینگ استار [Morning Star] ارگان آقایان کابدن و برایت، هواداران تجارت آزاد، بانگ حیرت برآورد که: «بردگان سفید ما، بردگان سفید ما که تا دم مرگ جان مىکنند، در اکثر موارد در تب محرومیت دق میکنند».۵۸ «کار تا حد مرگ تنها در دستور کار خیاطخانهها قرار ندارد، در هزار جای دیگر هم رخ میدهد؛ تقریبا در هر جائى که من همانطور که پیشتر گفتهام ’کسب رو به رونقى‘ باید اداره و به پیش برده شود … کار آهنگری را بعنوان نمونه در نظر بگیرید. اگر سخن شعرا راست باشد، نباید بتوان کسى را به شادابى و تندرستى آهنگر یافت. سحرگاه برمىخیزد، و پیش از آنکه خورشید اخگر انگیزد از کوره جرقه میافشاند. هیچکس همچون آهنگر نمىخورد، نمىنوشد و نمىخسبد. اگر به اعتدال کار کند در حقیقت از نظر جسمی در یکى از بهترین شرایط برای بشر قرار دارد. اما بیائید بهمراه همین آهنگر راهی شهر شویم و فشار کار را بر او و مقامش در آمار مرگ و میر کشور را بچشم ببینیم. در مریلبون (Marylebone - یکى از محلات بزرگ لندن) میزان مرگ و میر سالانه در میان آهنگران ۳۱ در هزار، یعنى ۱۱ نفر بیش از حد متوسط مرگ و میر مردان بزرگسال در مقیاس کل کشور است. این حرفه، که شاید جزئی از هنرهای ذاتی و غریزی بشر باشد، و بمنزله شاخهای از صنعت بشری ایرادی بر آن وارد نیست، صرفا بدلیل زیادهکاری به نابودکننده بشر تبدیل شده است. آهنگری که میتواند در روز تعداد معینی پتک بکوبد، از تعداد معینی پله بالا رود، تعداد معینی نفس بزند، مقدار معینی کار تولید کند، و بدین ترتیب بعنوان مثال بطور متوسط پنجاه سال عمر کند را مجبور میکنند فلان تعداد بیشتر پتک بکوبد، از تعداد بیشتری پله بالا برود، روزانه فلان تعداد بیشتر نفس بزند، و به این ترتیب باندازه یک چهارم عمرش بیشتر تولید کند. او هم میکند، و نتیجهاش اینکه در مدت زمان معین یک چهارم بیشتر تولید مىکند، و بجای پنجاه سالگى در سى و هفت سالگى جان میدهد».۵۹ ادامه... 1 county - استان. بزرگترین واحد تقسیمات جغرافیای سیاسی در بریتانیا. 2 حکمای اِلئات (اهل الئا در یونان باستان)، سوفِسطائیان بعدی. سلسله فیلسوفان یونانی قرن ششم و پنجم قبل از میلاد که بدوا به سبب دانش و بعلت تبحرشان در سخنوری به «سوفیست» (دانشور، فرزانه) معروف بودند. تنها حقیقت برای ایشان خود هستی بود و هر چه غیر از آن را ظاهر و مجاز صرف میپنداشتند، و لذا امکان دستیابی به حقیقت چیزها را منتفی میدانستند. صفت پسندیدۀ «سوفیست»، که رفته رفته معنای کسی که بدلیل دانشوری «غامظ» سخن میگوید را بخود گرفته بود، بعدها (بخصوص از جهت پیشه وکالت حقوقی که حرفه اصلی آنان بود) کلا بار منفی «سفسطهگر» و معنای کسی را پیدا کرد که دغدغهاش نه کشف حقیقت (که خود اساسا امکان آن را منتفی میداند) بلکه صرفا غلبه بر طرف مقابل با توسل به غمضهای کلامی (sophistry) است. پروتاغورس (Protagoras) برجستهترین چهره در میان سوفسطائیان بود. 3 journey man - شاگرد ماهر یا «کارآموخته»، در مقابل شاگرد غیرماهر یا «کارآموز» (apprentice). 4 منظور صنایعی مانند خود صنعت نانوائی است که هنوز از « قید» قوانین کارخانه «آزاد» بودند و در آنها استثمار حد قانونی نداشت. 6 guild یا gild - اتحادیههای صنفی پیشهوران (صنعتگران) و صاحبان حِرَف (تجار، و غیره) در اروپا از قرون وسطی تا قرن هیجدهم وجود داشتند، و با رشد سرمایهداری بتدریج رو به اضمحلال نهادند. تعیین ضوابط برای روابط درونی پیشهوران و صاحبان حرف در هر رشته، اعمال کنترل محلی بر سطح مهارتها در هر رشته، تعیین ضوابط قیمتگذاری، حمایت از اعضا در برابر رقابت، و احراز و پاسداری از جایگاه حرفهای-اجتماعی اعضا، از جمله اهداف و کارکردهای اصلی آنها بود. در گیلدهای پیشهوری روابط بسیار نامنعطف استاد - شاگردی برقرار بود. شاگردان در مدت کارآموزی به استادکار خود بنا بر قرارداد فی مابین حقالتعلیم میپرداختند، در مقابل کارشان دستمزد ناچیزی از او میگرفتند، و در تمام مدت شاگردی مانند رعایای اربابان فئودال در انقیاد او بودند. از آنجا که تعداد استادکاران هر رشته را گیلد مربوطه تعیین میکرد، حتی شاگردان کارآموخته ممکن بود تا سالها موفق به تاسیس کارگاه خود نشوند. همچنین «نظام گیلدی قرون وسطى میکوشید تا از طریق مقرر داشتن حداکثر بسیار پائینى بر تعداد کارگرانى که یک استادکار میتوانست بخدمت درآورد، در واقع با توسل به زور از تبدیل شدن او به سرمایهدار جلوگیری کند» (کتاب حاضر، ص۳۵۱). در انگلستان گیلدها تا قرن هیجدهم دیگر رو به اضمحلال رفته بودند، و امتیازات ویژهشان در سال ۱۸۳۵ رسما لغو شد؛ در فرانسه بساط گیلدها در سال ۱۷۹۱ با انقلاب بورژوائی این کشور برچیده شد؛ و در آلمان، اطریش و ایتالیا طی قرن نوزدهم بتدریج از میان رفتند. همچنین رجوع کنید به پینویسهای فصل ۱۵، شماره ۲۲۶ اينجا. 7 سبتیون: معتقدین به تقدس سَبَت (Sabbath)، روز استراحت خدا پس از شش روز کارِ خلق جهان، و لذا ایضا معتقدین به پیروی از مثال او در تعطیل کار در روز هفتم هفته. در مسیحیت سبت روز یکشنبه است. 8 ادیسه - رهبر یونانیان در جنگ تروا. |